چند دقیقه بعد پیش از اینکه من با شماره مربوط تماس بگیرم، موبایلم زنگ میخورد. شماره ناشناس است. سلاموعلیک که میکنیم، میگوید: «میت کجاست؟» اولش جا میخورم اما سریع خودم را جمعوجور میکنم و میگویم: میت دیگر کدام است؟ با بیحوصلگی خاصی پاسخ میدهد: مگر شما آمبولانس برای حمل میت نمیخواستید؟ تائید که میکنم، میگوید: حالا میت کجاست؟ همینطور الکی میگویم: حوالی میدان گمرک، و مکالمه ادامه پیدا میکند. سوالات دیگرش را همچون مکالمه قبلی، در مورد سن متوفی و دلیل مرگ و اینطور چیزها میپرسد. سوالات که تمام میشود، میرویم سر اصل مطلب. قیمت را که میپرسم، میگوید تعرفه قانونی(!) ما کیلومتری 1200 تومان است. بعدش مقصد را میپرسد و با توجه به فاصله حدود 600 کیلومتری تهران تا اردبیل، برای حمل جسد خیالی پدربزرگم بهعلاوه چیزهایی که خودش «مخلفات» مینامدش، مبلغی در حدود 700-800 هزار تومان طلب میکند. قرار میشود فاکتور رسمی هم بدهد که اگر متوفی بیمه تکمیلی باشد، بتوانیم پول را از بیمه بگیریم. به بهانه مشورت مکالمه را قطع میکنم.
خودش چند دقیقه بعد مجدداً تماس میگیرد. پاسخ نمیدهم و هر چند دقیقه یک بار این ماجرا تکرار میشود. طوری که انگار خیلی نگران پریدن مشتری است. تماس چهارم یا پنجمش را پاسخ میدهم و با کمی تردید و ترس از واکنش احتمالی، قصه گواهی فوت را پیش میکشم؛
ـ جسارتا شما گواهی فوت هم دارید؟
ـ مگر گواهی فوت نگرفتهاید؟
ـ نه متاسفانه. مرحوم در خانه فوت کرده.
ـ گفتی چندساله بوده؟
ـ هفتاد ساله
ـ دلیل مرگش؟
ـ مرگ طبیعی، گفتم که!
ـ جوان نباشد، شر بشود؟
ـ جنازه همینجاست، خودت میآیی میبینیاش خب!
ـ اوکی، مشکلی ندارد، گواهی فوت هم داریم.
ـ هزینهاش چقدر میشود؟
ـ 200 هزار تومان.
باز هم به بهانه مشورت از او فرصت میخواهم و تلفن را قطع میکنم. خیلی پیگیر، هر چند دقیقه یک بار تماس میگیرد. قصد پاسخ دادن ندارم اما اینقدر زنگ میزند که کلافه میشوم. گوشی برمیدارم که یک طوری دستبهسرش کنم. دکمه پاسخ را که میزنم، از آن طرف خط میگوید: آقا من گمرکم، کجا بیایم! هول برم میدارد. با خودم میگویم لابد پنج دقیقه دیگر هم زنگ در خانه را میزند و سراغ میت را میگیرد. به هر ضرب و زوری شده یک بار دیگر به بهانهای تماس را قطع میکنم و بعدش دیگر هر چه زنگ میزند، پاسخ نمیدهم. اینقدر که بالاخره ناامید شود و ماجرا فیصله پیدا میکند. یکی دو ساعت بعد، تلفن سایلنت شده را برمیدارم و میبینم، بعد از آخرین مکالمه، 23 بار تماس بیپاسخ دارم. همه هم از همین برادر نعشکش. خیلی لنگ پول بوده انگار، کم پولی هم نیست البته، یک میلیون تومان برای یک مسیر هفت ـ هشت ساعته.
طبق آمار رسمی منتشر شده، 20 درصد 170 تا 200 نفری که روزانه در پایتخت جان به جان آفرین تسلیم میکنند، از بهشت زهرا به شهرستانها منتقل میشوند. این تازه آمار قانونی میتهای انتقالی است. اینطور که به نظر میرسد حملونقل غیرقانونی اهل قبور هم چندان کم نیست |
2
پدر وصیت کرده جنازهاش را در زادگاهش دفن کنند و هزار بار این وصیتش را جلوی فامیل و دوست و آشنا گفته. حالا که مُرده اما معلوم شده انجام وصیت پدر به این راحتیها نیست. مراحل اداری انتقال دشوار هست اما غول مرحله آخر نیست. غول مرحله آخر پولی است که باید برای انتقال میت پرداخت شود. تعرفهها بالاست و توان مالی خانواده محدود. نه اینکه 700 ـ 600 هزار تومان در حد وسع خانواده نباشد، برای خانوادهای که این همه هزینه کفن و دفن و ترحیم و مخلفات پرداخت کرده یا قرار است بپردازد، این مبلغ دیگر قوز بالاقوز است. دو راه بیشتر وجود ندارد، یا اینکه قید وصیت پدر را بزنند یا به مراحل اداری نه چندان راحت و از آن مهمتر پرداخت مبلغ مورد نظر تن در دهند. وسط همین بحثها یکی از پسرها راهی به ذهنش میرسد. پیشنهادش را درگوشی با دو برادر دیگرش هم در میان میگذارد. همه خوشحال میشوند. خوشحالی هم دارد. سه برادر در عین تالم روحی و شرایط سختی که دارند، راه کمدردسری برای انجام وصیت پدر و انتقال میت به شهرستانشان یافتهاند. راهی بدون عبور از پروسه قانونی و بدون پرداخت حتی یک ریال هزینه اضافه.
کتوشلوار مهمانی پدر را میآورند و به تن جنازه سرد و رنگورو رفتهاش میپوشانند. یک کلاه هم روی سرش میگذارند و تا پیشانی پایینش میکشند. جنازه آماده حرکت است، اما نه. تکلیف چشمان بسته شده و سر بیتعادل میت چه میشود؟ مسئله چشم زود حل میشود، عینک بزرگ متوفی را میآورند و روی چشمانش میگذارند. برای سر هم پیشنهاداتی هست که باید دید کدامشان عملیتر است. تصمیم به حرکت گرفته میشود. میت را به زحمت روی صندلی عقب مینشانند و سریع دو پسرش در دو سمت جنازه، شانهبهشانهاش مینشینند. بالش سفری راهکار جلوگیری از افتادگی سر بیتعادل میت به طرفین است. خودرو به سمت خارج از شهر حرکت میکند و هر جا که شلوغ میشود، دو پسر سرشان را روی شانه پدر میگذارند و به خواب تصنعی نازی فرو میروند. هیچ کس به علاقه دو پسر به پدرشان شک نمیکند و در عین حال سر متوفی هم با چنین تدبیری به طرفین نمیافتد و در نتیجه شکی برنمیانگیزد. تدابیر کارگر میافتد و هیچکس بو نمیبرد که مسافر وسط صندلی عقب خودرو یک جسد است. جنازه با امانتداری کامل به مقصد میرسد و وصیت پدر عملی میشود. پسرها بیش از همه خوشحالند1.
3
درست است که اصولا قدیمیها حرف بیخود نمیزدند و ضربالمثلها همینطور الکی درست نشده است اما انصافاً هر طوری حساب کنی اینطور نیست که میت هیچ وقت روی زمین نماند. الان مثلا زبانم لال، اگر شما یک میت دم دستتان داشته باشید و متوفی وصیت کرده باشد ببریدش به یک شهر دیگری، اگر پول نداشته باشید، ممکن است میت روی زمین بماند. اگر در تهران باشید، تنها راه قانونی انتقال متوفی به شهرستان مراجعه خودتان و میت مربوط به بهشت زهراست. البته در شهرستان باشید هم فرقی ندارد. چون در هر شهری فقط یک راه برای اینکار وجود دارد و آن هم انتقال میت از طریق سازمان آرامستان های آن شهر است. حالا قصه این است که چه در تهران و چه در شهرستان فقط آمبولانسهای خصوصی طرف قرارداد در کار حملونقل جسد هستند و آمبولانسهای خصوصی همچنان که افتد و دانی اجرتشان کمی خصوصی است. البته هم در بهشت زهرای تهران و هم در بقیه شهرها تعرفههایی برای اینکار تعیین شده تا هر کسی هر چقدر دلش خواست، نگیرد اما با همان سقفهای تعیین شده هم قیمتها برای بعضی اقشار خیلی پرتوپلاست. فکر هم نکنید این ماجرا در خصوص درصد محدودی از اموات است و مساله فراگیری نیست. حداقل در شهرهای بزرگ از قبیل تهران و مشهد آمار میتهای انتقالی به خارج از شهر چندان کم نیست. طبق آمار رسمی منتشر شده، 20 درصد 170 تا 200 نفری که روزانه در پایتخت جان به جان آفرین تسلیم میکنند، از بهشت زهرا به شهرستانها منتقل میشوند. این تازه آمار قانونی میتهای انتقالی است. اینطور که به نظر میرسد حملونقل غیرقانونی اهل قبور هم چندان کم نیست. پای گزارش یکی از سایتهای خبری که از انتقال میت از طریق خودروی شخصی حکایت دارد، چند نظر ثبت شده از افرادی که مدعیاند از طرق مشابه جنازه بستگان خود را از شهری به شهر دیگر منتقل کردهاند. علاوه بر این، تخلف مراکز آمبولانس خصوصی در زمینه حمل جسد، زمانی اینقدر بود که چند بار به موضوع گزارشهای مطبوعاتی مختلف از جمله در روزنامه جامجم تبدیل شد. خبرهای دیگری نیز گاهوبیگاه در زمینه انتقال میت از روشهایی غیرمتعارف در بخش حوادث رسانههای مختلف منتشر شده که احتمالاً بعضی از آنها را دیده یا شنیدهاید. پیچیدگی مراحل اداری را اگر فاکتور بگیریم که منطقا بعید است برای مردم خودشان را اینچنین به دردسر حمل و نقل میت با اعمال شاقه بیندازند، میماند مسائل مالی، که از قرائن بر میآید متغیر مهمی است. در گزارشی که دو سه سال پیش یکی از روزنامهها درباره حملونقل میت از مشهد به مقصد دیگر شهرستانها منتشر کرده، اشاره شده که تعرفه حمل جسد در این شهر، برای 25 کیلومتر اول، 45 هزار تومان و از آن به بعد به ازای هر کیلومتر 670 تومان است. بعلاوه 50 هزار تومان هزینهای که صاحبعزا باید برای بستهبندی میت بپردازد! در همین گزارش اشاره شده که مثلا یک شهروند بیرجندی برای انتقال میت از مشهد به شهرش، مجبور شده 400 هزار تومان بپردازد. جالب است بدانید در همان زمان که هزینه حمل جسد با آمبولانس از مشهد به بیرجند 400 هزار تومان بوده، هزینه حمل جسد از طریق هواپیما از این شهر به دورترین نقاط کشور حداکثر 220 هزار تومان بوده است. از قرائن اینطور برمیآید که نه در مشهد که در کل کشور هزینه انتقال جسد از طریق هواپیما ارزانتر از انتقال زمینی آن باشد. بنابر اطلاعاتی که سال گذشته در رسانهها منتشر شده، گرانترین مسیر پروازی برای یک جسد مسیر تهران ـ چابهار است که هزینه آن سال گذشته به ازای هر کیلوگرم از وزن جسد 3030 تومان بوده است. ارزانترین مسیر هم گویا مربوط به اصفهان است که صاحبان میت باید در آن زمان به ازای هر کیلوگرم 1410 تومان میپرداختند. علاوه بر درصدی که بهطور طبیعی از سال گذشته تاکنون احتمالا به این مبلغ اضافه شده، به این رقمها باید 6 درصد مالیات و مبلغ بارنامهای که فرودگاه به شما اعلام میکند نیز بیفزایید تا مبلغ نهایی کرایه میت دربیاید. در نهایت مطمئن باشید که مبلغ نهایی از کرایه زمینی حمل جسد کمتر است. ضمنا وقتی هزینه حمل هوایی جسد را پرداختید و مراحل اداریاش را انجام دادید، انتظار نداشته باشید که یک صندلی به میت شما اختصاص دهند، چون جسدها در بخش بارهواپیما قرار میگیرند، البته نه قاعدتا در کنار دیگر چمدانها و بستههای مسافران دیگر، بلکه در فضای مجزایی که مختص اینکار است.
حالا میتوانیم دوباره برگردیم به همان جمله اول؛ شما مطمئنید که با این اوضاع و احوال و این اعداد و ارقام، میت هیچ وقت روی زمین نمیماند؟ به هرحال این شما و این هم هزینهها و شرایط اجرای وصیت آن مرحوم. انتخاب با شماست، جنازه را کجا میبرید؟ (ضمیمه چمدان)
عباس رضایی ثمرین
1ـ این روایت واقعی است و خبر آن پیش از این در رسانههای مجازی منتشر شده است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: