کیهان: «جدایی اسکاتلند از انگلیس امروز یا فردا؟»
«جدایی اسکاتلند از انگلیس امروز یا فردا؟» عنوان یادداشت روز کیهان به قلم جعفر بلوری است که در آن می خوانید:
امروز موعد برگزاری همهپرسی تجزیه و استقلال اسکاتلند از انگلیس است. طبق آخرین خبرهای رسیده از این کشور، هواداران استقلال و طرفداران باقی ماندن در اتحاد، شانه به شانه هم حرکت میکنند و احتمال این که اسکاتلند، این منطقه نفتخیز و ثروتمند به استقلال دست یابد نسبت به گذشته به طرز چشمگیری افزایش یافته است.
«تجزیه بریتانیا» روزهای گذشته، به یکی از دغدغههای جدی مقامات انگلیس- از بالاترین سطوح تا پایینترین آنها- تبدیل شده بود و طبق گزارش رسانههای انگلیس، این اواخر حتی ملکه این کشور نیز نتوانست به دلیل حساسیت موضوع، به سکوت هدفدار خود که شاید به منظور کماهمیت جلوه دادن این مسئله صورت میگرفت، ادامه دهد.
وی چند روز مانده به موعد همهپرسی، تلاش کرد با طرح اظهاراتی جهتدار، به سهم خود، نقشی در ممانعت از کوچکتر شدن قلمروی حکومتی خود ایفا کند.
دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس که آینده سیاسیاش به نتیجه این همهپرسی گرهخورده نیز، در آخرین تلاشهای خود برای جلوگیری از تجزیه کشورش و در جریان سفرهای پی در پی خود به مناطق مختلف انگلیس، به تهدید و تطمیع روی آورد و مدام از عواقب تجزیه استقلال و اثرات مخرب و بعضا جبرانناپذیر آن برای استقلالطلبان سخنرانی کرد.
به گزارش اخیر اشپیگل، افزایش بیسابقه تمایلات استقلالطلبانه در اسکاتلند، نه فقط انگلیسیها بلکه کل اروپا را به وحشت انداخته است. با توجه به این مقدمه، سوالی مطرح میشود مبنی بر این که چرا استعمار پیر و اروپا اینقدر از این همهپرسی به وحشت افتادهاند و چرا یک «احتمال» اینگونه آنها را بر آشفته است؟ برای یافتن پاسخ بخوانید:
1- در اسکاتلند جمعیتی بالغ بر 5.5 میلیون نفر زندگی میکنند. 80 درصد منابع نفت و گاز دریایشمال در این منطقه قرار دارد و ساکنان این منطقه به لحاظ استانداردهای زندگی، در سطحی به مراتب بالاتر از انگلیسیها قرار دارند. این منطقه با حدود 79 هزار کیلومترمربع، کاملا صنعتی است و ظرفیتهای علمی، تحقیقاتی، فنی و ... آن به طرز چشمگیری بالاست. شاید باورکردنی نباشد اما اقتصاد اسکاتلند، زمانی که قدرتمندترین اعضای اتحادیه اروپا و منطقه یورو در حال دست و پنجه نرم کردن با سختترین بحران مالی خود بودند، از رشد اشتغالزایی و افزایش تولید ناخالص داخلی برخوردار بود و در برخی عرصههای اقتصادی از بسیاری کشورهای منطقه یورو و انگلیس جلوتر بود بنابراین، استقلال این منطقه تبعات اقتصادی بسیار سنگینی برای انگلیس خواهد داشت. آیا چنین تبعاتی برای کشوری که دچار بحرانهای جدی اقتصادی است، کافی نیست تا از شنیدن واژه «همهپرسی استقلال» به لرزه بیفتد؟
2- تقویت جنبشهای استقلالطلبانه، آن هم در سراسر اروپا، حقیقت ترسناک دیگری است که علائم آن در حالی که هنوز این همهپرسی آغاز نشده، نمایان گشته است. اشپیگل در تشریح این جملات مینویسد: تشکیل کشور اسکاتلند یعنی تقویت جنبشهای استقلالطلبانه در سرتاسر اروپا و این یعنی، فروپاشی اتحادیه اروپا. بد نیست بدانیم منطقه «فلاندر» در بلژیک، «کاتالونیا و باسک» در اسپانیا، ایالت «تیرول جنوبی» در ایتالیا و ...چهار چشمی به همهپرسی امروز اسکاتلند چشم دوختهاند.
ساکنان این مناطق به دلیل اینکه به لحاظ اقتصادی در شرایط مناسبی قرار دارند، با از راه رسیدن بحران مالی و برای در امان ماندن از عواقب اجرای سیاستهای ریاضتی دولتهای مرکزی، تمایلی به متحد ماندن با دولت ندارند و خواستار استقلال هستند.
در صورت موفقیت اسکاتلندیها، این تمایلات، با قطع و یقین شدیدتر خواهد شد همانطور که اعلام آخرین نتایج نظرسنجیها درباره افزایش تمایلات استقلالخواهی در اسکاتلند، این تمایلات را شدیدتر کرده است. به عنوان مثال، استقلالطلبان در «ولز» و «ایرلند شمالی»، تاکید کردهاند در صورت موفقیت اسکاتلندیها، آنها نیز به تلاشها برای جدایی از انگلیس، جدیتر از گذشته ادامه خواهند داد. نگاهی به موضعگیری برخی نمایندگان مجلس انگلیس نیز به خوبی نگرانیها از گسترش احساسات ناسیونالیستی در این دو منطقه را تایید میکند.
3- آینده سیاسی دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس به همهپرسی امروز اسکاتلند گره خورده است، هرچند که وی این حقیقت را تایید نکرده باشد. کامرون، سه روز مانده به برگزاری همهپرسی و در سفری به منطقه نفتخیز «آبردی» واقع در دریای شمال از تکه پاره شدن ارتش بریتانیا، به عنوان فقط یکی از عواقب استقلال اسکاتلند نام برد. این دو یعنی تبعات سنگین سیاسی و نظامی، پاسخ دیگری برای سوال ابتدای این نوشتار است.
4- سقوط پرستیژ انگلیس در مجامع بینالمللی و تضعیف یا حتی لغو عضویت این کشور در سازمانهای بینالمللی، نیز عواقبی هستند که به گفته خود انگلیسیها با «آری» گفتن اسکاتلندیها به همهپرسی امروز، میتواند محقق شود. «جان میجر» نخستوزیر اسبق انگلیس طی سالهای 1990 تا 1997 ، در این باره میگوید، استقلال اسکاتلند، میتواند لندن را در حوزه توانمندیهای هستهای به شدت تحت تاثیر قرار داده و بدین ترتیب نقش این کشور در پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) را تضعیف کند. به گفته این سیاستمدار کهنهکار انگلیسی، این مسئله حتی میتواند، عضویت دائم انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل را هم به خطر اندازد.
نتیجه رفراندم امروز هرچه باشد و به استقلال اسکاتلند از انگلیس منجر بشود یا نشود، در این واقعیت کمترین تردیدی ایجاد نمیکند که اروپا آبستن بحرانی سخت و شکننده است، چرا که جنبش استقلالطلبانه اسکاتلندیها با توجه به گستره و جدیت آن، حتی چنانچه در همهپرسی امروز به نتیجه نرسد، خاموش شدنی نخواهد بود و از سوی دیگر، دامنه آن به حرکتهای استقلالطلبانه در چند کشور اروپایی دیگر نیز شتاب میبخشد، ضمن آن که شمار بیشتری از کشورهای اروپایی با تمایلات ریشهدار استقلالطلبانه در پارهای از مناطق خود روبرو هستند که حرکت اخیر اسکاتلندیها این تمایلات را آشکار ساخته و عملیاتی خواهد کرد.
رسالت: «فروپاشی تئوریک اتحادیه اروپا»
«فروپاشی تئوریک اتحادیه اروپا» سرمقاله امروز روزنامه رسالت است که در آن می خوانید:
آلکس سالموند نخست وزیر اسکاتلند تاریخ همه پرسی استقلال این کشور از بریتانیای کبیر را 27 شهریور اعلام کرده است. دولت انگلیس با همه پرسی مخالف است اما به لحاظ قانونی ابزاری برای جلوگیری از آن ندارد. نخست وزیر انگلیس دیوید کامرون گفته از رای منفی مردم اسکاتلند به همه پرسی مطمئن است. اما نظر سنجی های دقیق نشان میدهد حداقل 52 درصد مردم اسکاتلند با استقلال این کشور از بریتانیای کبیر موافق هستند. اگر این همه پرسی بی سر و صدا و بدون تنش صورت گیرد دیگر کشوری به نام بریتانیای کبیر وجود نخواهد داشت و حتی حضور انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل مشروعیت خود را از دست می دهد.
مردم اسکاتلند ازماجراجویی لندن در خاورمیانه و حضور انگلیس در اتئلاف های جنگی این منطقه ناراحت هستند. با ورود مهاجران مخالف نیستند. از همگرایی انگلیس با آمریکا دلخوشی ندارند. آنها حفظ عدالت را مهمتر از کسب سود می دانند در حقیقت نوعی سوسیال دموکرات هستند و نمی خواهند در کنار پادشاهی انگلیس قرار گیرند.پس از جدایی ایرلند شمالی از انگلیس این دومین قطعه از خاک بریتانیای کبیر است که از پیکر روباه پیر استعمار کنده میشود.
همزمان با طرح این جدایی، بحران اوکراین با جدا شدن کریمه از این کشور و الحاق آن به خاک روسیه روابط شرق و غرب را سخت تحت تأثیر قرار داده است. این حادثه همگرایی در اروپا و نیز در گروه 8 و گروه 20 را مورد تهدید قرار داد تحریم های روسیه از سوی غرب، کرملین را عصبانی کرده و آنها را به مقابله به مثل وادار کرده است.
از طرفی همین استعداد جدایی طلبانه که در اسکاتلند مشاهده می شود در کشورهایی چون اسپانیا، فرانسه، بلژیک و چند کشور اروپایی هم به صورت پررنگ وجود دارد.
70 سال پیش که جنگ جهانی دوم پایان یافت نخبگان فکری در اروپا را به این نتیجه رساند که برای پایان دادن به خصومت و جنگ افروزی و شکل گیری یک قدرت جدید در اروپا و رقابت با قدرت های نوظهور به همگرایی نیاز دارند. آنها در مطالعات خود به این نتیجه رسیدند که «ناسیونالیسم» مهمترین عامل در وقوع جنگ جهانی اول و دوم و قبل از جنگ های فرسایشی بین انگلیس و فرانسه، فرانسه و آلمان، آلمان و انگلیس و دیگر دولت های اروپایی بوده است.
همت نخبگان در سال های پس از جنگ به این نقطه معطوف شدند تا با سرکوب تفکر ناسیونالیسم بنیانهای اتحادیه اروپا را پایه ریزی کنند آنها با تئوری تقسیم منطقی سود بازار مشترک و سپس پول مشترک، پارلمان مشترک و از آنجا به قانون اساسی مشترک روی آوردند.
اکنون همه پرسی های جدایی طلبانه حکایت از بازگشت به نقطه صفر دارد و تفکر ناسیونالیسم به اندیشه سیاسی اروپاییان بازگشته است. دومینوی تجزیه و جدایی در اروپا از اوکراین شروع شد، اکنون به اسکاتلند رسیده و از آنجا دیگر دولت های اروپایی را نشانه می گیرد.
از این پدیده می توان به عنوان فروپاشی مبانی تئوریک اتحادیه اروپا یاد کرد. ممکن است این پدیده با مقاومت هایی از سوی تئوریسین های اتحادیه اروپا روبه رو شود. این مقاومت تنها می تواند زمان فروپاشی را به تاخیر اندازد اما نمی تواند بذر ناسیونالیسم جدید را که در خاک مستعد اروپا کاشته شده نابود کند.
غرب و بویژه اروپایی ها همین بذر را در جهان اسلام یکصد سال پیش کاشتند و آن را قطعه قطعه کردند اما با ظهور انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی و آهنگ بیداری در جهان اسلام اندیشه ناسیونالیسم رنگ باخته است و این فرآیند تا شکل گیری قطب قدرت اسلام در جهان پیش خواهد رفت. شرارت آنها در سوریه و عراق و دیگر کشورهای اسلامی جواب نمی دهد. اکنون باید آنها به فکر سمپاشی فکری از جوامع خود از تفکر ناسیونالیسم باشند که اروپا و غرب از درون مثل موریانه کاخ اتحاد و همگرایی اروپا و غرب تهدید می کند.
سیاست روز: «چرا مقاومت خطرناکتر است»
«چرا مقاومت خطرناکتر است» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید:
این روزها در حالی مسئله مقابله با داعش به یکی از محورهای تحولات منطقه مبدل گردیده که برخی از محافل رسانهای و سیاسی غربی و عربی همسو با صهیونیستها به فرافکنی علیه مقاومت پرداختهاند در این چارچوب وزیر خارجه بحرین رسما اعلام میکند که حزبالله داعش خطرناکتر است و باید به آن مقابله کرد.
سران آمریکا و اروپا نیز بارها تاکید کردهآند که حضور حزبالله در سوریه را نمیپذیرند. برخی از سناتورهای آمریکایی نیز ادعا کردهاند که ایران از داعش خطرناکتر است و باید با آن مقابله شود. صهیونیستها از جمله لیبرمن وزیر خارجه آنها نیز ادعا کردهاند ایران تهدید اصلی است و نه داعش. اوباما رئیسجمهور آمریکا و سخنگویان کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا نیز ادعا کردهاند که حذف نظام سوریه در دستور کار آمریکا در مبارزه با داعش است و حاضر به همکاری با این کشور در مبارزه با تروریسم نمیباشد. با توجه به این مواضع این سئوال مطرح است که چرا غرب این چینش بر اصل مقابله با مقاومت تاکید دارد و آن را از داعش و تروریسم خطرناکتر میداند؟
برای پاسخ به این پرسش بررسی تفاوتهای داعش و مقاومت امری قابل توجه است. اولا گروههای تروریستی از جمله داعش دارای پایگاه مردمی در منطقه نمیباشند چنانکه در طول سه سال و نیم اخیر برای تامین نیرو به جمعآوری مزدوران از سراسر جهان پرداختهاند.
سازمان ملل رسما اذعان میکند که تروریستها از۸۳ کشور در سوریه در حال جنگ میباشند. بسیج میلیونها عراقی و سوری در مبارزه با داعش خود سندی بر عدم پایگاه مردمی آنان است. حال آنکه به اذعان جهانیان قدرت برتر مقاومت در منطقه صرفا به دلیل توان نظامی آن نمیباشد بلکه حمایتهای مردمی از مقاومت قدرت اصلی آن را تشکیل میدهد.
آنچه پیروزی مقاومت در غزه لبنان، سوریه و عراق و... را رقم زده حمایتهای گسترده مردم است به گونهای که ملتها، مقاومت را حافظ امنیت و ثباتی منطقه دانسته و آن را مولفهای برای پایان دادن به سلطهگری بیگانگان میدانند.
ثانیا، کارنامه داعش به اذعان خود مقامات آمریکا بیانگر ایجاد این گروه توسط دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس با حمایت ارتجاع عربی و صهیونیستی است ماموریت داعش تامین منافع غرب در قالب تخریب چهره اسلام، تضعیف ارتشهای منطقه و ویرانسازی جهان اسلام و در نهایت زمینهساز برای حضور نظامی غرب درمنطقه است. حال آنکه رسالت مقاومت مقابله با آمریکا و رژیم صهیونیستی به عنوان دشمنان اصلی منطقه است.
گروههای تروریستی نظیر داعش افکار عمومی را از دشمن اصلی منطقه (آمریکا و صهیونیستها) به مسائل حاشیهای منحرف میسازند حال آنکه مقاومت مستقیما به مبارزه با آمریکا و صهیونیسم میپردازد.
بر این ایادی آنان است و داعش مهرهای دست ساخت آنان بر این اساس است که ارتجاع عربی و غربی و صهیونیستها مقاومت را دشمن اول معرفی و داعش را تهدید فرعی معرفی میکنند تا با این ادعاها اقدامات خود علیه مقاومت را توجیه نمایند.
ابتکار: «چند روایت هولناک درباره آب»
«چند روایت هولناک درباره آب» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم جواد حیدریان است که در آن می خوانید:
«تا آبانماه تنها دو نوبت باران میبارد»، «سد لار و لتیان خشک شدند»، «روحانی: به طور جدی در مصرف آب صرفه جویی کنید» اینها چند گزاره خبری هستند. نه! این جملات چند گزاره خبری هولناک هستند!
بحران آب در ایران به وضعیتی غیر متعارف دچار شده است. منابع آبی به پایین ترین سطح خود رسیده و دشتها برای خشک شدن از همدیگر سبقت میگیرند. برداشت آب از سفرههای زیر زمینی به بالای 80 درصد رسیده و حالا تبخیر زیاد، بارش کم و برداشت بی رویه، سفره های زیر زمینی را هم خالی کرده و کاسه چشم سدها را خشکانده است. نیمی از حدود 600 دشت ایران دیگر غیر قابل بازگشت هستند.
اینها و نمونههای بیشری از بی ملاحظگی سرزمینی به روشنی مشخص کرده است که دور جدید کم آبی و خشکسالی در ایران آغاز شده و از همه سو سایه مرگ را میتوان بر سر طبیعت و تنوع زیستی کشور دید. خشک شدن جنگلهای زاگرسی، مرگ گونههای جانوری بر اثر بی آبی و حالا هم خشک شدن سدها در شهرهای مختلف کشور نشان میدهد بی تفاوتی نسبت به توسعه پایدار چطور میتواند بیش از همه حیات انسانی را تهدید کند.
گستردگی و فراگیر بودن بحران آب نشان میدهد؛ تغییر اقلیم نقش به مراتب کمتری به نسبت سوء مدیریت در کاهش و نابودی منابع آبی در ایران داشته است. اگرچه دوران کم بارشی در ایران آغاز شده و مدیریت بحران در ایران باید خود را برای شرایط ویژه ای در آینده آماده کند.
تا همین یک سال پیش شاید کمتر مقام دولتی حاضر بود بپذیرد کشور با بحران آبی و اثرات محیط زیستی ناشی از کمبود آن مواجه است.
تذکرهای مدام رسانهها و کارشناسان راه به جایی نبرد اما در همین چند ماه اخیر وزیر نیرو، مقامات وزارت کشاورزی و کارشناسان و مدیران سازمان محیط زیست نسبت به بحران آب بیمناک شده و قرمزی وضعیت را درک کرده اند.
حالا همه یکصدا نسبت به کاهش منابع آبی، افت سفرههای زیر زمینی، خشکی تالابها و دشتها و دریاچهها هشدار میدهند اما آنچه سبب شد رئیس جمهوری از مردم بخواهد در مصرف آب به شکلی جدی صرفه جویی شود، عمق فاجعه و بحران زیستی در ایران را نمایان میسازد.
کشاورزی ناپایدار متهم ردیف اول است. مصرف بی اندازه آب در کشاورزی سنتی، سبب شده منابع آبی کشور، ظرف سه تا حداکثر چهار دهه به پائین ترین سطح خود نزدیک شوند. اگر برای نمونه سری به اطراف دریاچههای [سابق] کشور بزنید متوجه میشوید باغات سیب در اطراف دریاچه ارومیه، جالیزهای خیار و کاهو و گوجه در اطراف دریاچه پریشان و سبزی محصولات در کرانه خشکیده تالابهای کشور چگونه شاهد مرگبار مهمترین اکوسیستمهای کشور هستند و کشاورزان تربیت نشده و بدون ناظر چگونه آب را از عمق زمین با هزارن تلمبه غیر مجاز، بیرون کشیده و شیره زمین را مکیده اند!
باغها پر بار و جالیزها پر محصولند اما از دریاچهها چه چیزی باقی مانده جز توده ای خاک خورد شده که خود کانون جوشش گرد و غبار و زمینه آلایندگی وسیعی برای کل کشور فراهم آورده است. تنشهای اکولوژیک در دشتهای استان فارس، تهران، خراسان، یزد و سمنان و... خود را به وضوح نشان داده است.
ایران نه تنها در مدیریت اکوسیستمهای آبی از میان 132 کشور جهان رتبه 130 را دارد بلکه در مصرف حفرههای درونی زمین مخرب ترین کشور دنیا لقب گرفته است.
خالی شدن سفرههای زیر زمینی از آب به دلیل برداشت بی رویه برای کشت محصولات کشاورزی کار را به جایی رسانده که بی شک امنیت ملی در ایران به وضعیت نامطلوبی مبتلا خواهد شد.
با این حال اگر شیوههای آبیاری و کشت محصولات کم مصرف و سازگار با اقلیمهای متفاوت در کشور اصلاح نشود و مشارکت عمومی در این میان بوجود نیاید، به زودی شاهد نزاعهای محلی و برخوردهای قبایل و گروهای مردمی بر سر توزیع منابع آب خواهیم بود.
آفرینش: «تهاجم فرهنگی، پوششی برعملکرد ضعیف ما»
«تهاجم فرهنگی، پوششی برعملکرد ضعیف ما» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
گفتن و نوشتن از «استاد شهریار» به همان اندازه سخت است که بخواهیم درمورد غنا و صلابت شعر و ادب فارسی بنویسیم. بی جهت نیست که بزرگداشت این شاعر عالی مقام به روز شعر و ادب نامگذاری شده، چراکه در وصف عظمت هردوی آنها زبان قاصر است.
«سید محمدحسین بهجت تبریزی» متخلص به «شهریار» در سال 1285 خورشیدی در تبریز به دنیا آمد وپس گذراندن دوران تحصیلات مقدماتی در سال 1300 برای ادامه تحصیل در دارالفنون به تهران آمد. وی در رشته پزشکی تحصیلات عالیه را سپری کرد و در کمتر از یک سال مانده به اخذ مدرک دکتری به سبب مشکلات عاطفی تحصیل را رها کرد.
از این زمان زندگی شهریار وارد مرحله جدیدی میشود و دلسوختگی وی درهای شعر و عرفان را بر روی او میگشاید تا محبوب و معشوق واقعی را در قلبش بیابد و زیبایی آن را در اشعار، قصاید و غزلهای شگفت انگیزش به تصویر بکشد. بالاخره سید محمد حسین شهریار در 27 شهریور 1367 درتهران بدرود حیات گفت و بنا به وصیتش در زادگاه خود در مقبرهالشعرای سرخاب تبریز دل به ادب دوستان سپرد و تن به خاک وانهاد.
واما بعد؛ درفرهنگ و تمدن ایران زمین اسطورهها و مشاهیر فراوانی وجود دارند که هرکدام به عنوان شناسنامه و هویت هر ایرانی شناخته میشوند. ما میراث دار تمدنی هستیم که پادشاهان آن برای اولین بار منشور حقوق بشر و حقوق شهروندی را تدوین کردهاند. ما وارثان اسطورههایی هستیم که فرهنگ و اخلاق انسانی و ستیز با ظلم را پیشه داشتند. حکیمان و عالمانی در این سرزمین زیستهاند که تلألؤ نور وجودشان تاکنون مایه افتخار و سرفرازی ایران بوده و خواهد بود.
اما افسوس که قدر این همه ثروت و میراث نایابی که به دست ما رسیده را نمیدانیم و خود را عاجز و وامانده از تهاجم فرهنگی میدانیم!. علت آن این است که تهاجم فرهنگی را صرفاً در جنگ رسانهای و ماهواره محدود کردهایم و از دیگر اموری که ریشه این معضلات است، غافل ماندهایم. غفلت ما اینجاست که مبارزه با تهاجم فرهنگی را صرفاً از روی پشت بامها و درخیابانها آغاز کردهایم. منظور این نیست که باید این معضلات را به حال خود رها کرد! بلکه هدف یافتن رگ و ریشه آفتهای فرهنگی است.
امروز کودکان ما هیچگونه شناختی از مشاهیر و مفاخر فرهنگی کشورشان ندارند و نهایتاً اسمی ازآنها شنیدهاند و بس. آنها از دوران کودکی با شخصیتهای کارتونی غرب آشنا میشوند و حتی نوشت افزار آموزشی آنها اغلب با کارکترهایی همچون «باب اسفنجی و میکی ماوس» به دستشان میرسد. البته درطی چند سال گذشته شخصیت سازیهایی برگرفته از سریالهای طنز همچون کلاه قرمزی و شکرستان و دیگر مجموعههای تلوزیونی صورت گرفته است، اما هیچ اقدامی برای آشنایی کودکان و حتی بزرگسالان ما با داشتههای فرهنگی و اسطورههای ایرانی صورت نگرفته است. باید کمی تامل کرد و کم کاری خود را صرفاً به عامل بیرونی نسبت ندهیم.
امروز غربیهایی که دغدغه تهاجم فرهنگی ندارند، چندین و چند فیلم و پویانمایی و بازی رایانهای بر اساس شخصیت «هرکول»(قهرمان اسطورهای یونان) ساختهاند اما ما تنها از تهاجم فرهنگی و به فنا رفتن فرهنگ ایرانی سخن میگوییم و در تمام این سالها نتوانستهایم حتی «رستم» را به کودک و نوجوان و بزرگسالان خود معرفی کنیم!. جای افسوس و حسرت دارد که شرکت والتدیسنی از داستان «رودابه» درشاهنامه الهام میگیرد تا «راپونزل و قلم جادویی» را بسازد، بعد ما هنوز مشکل کار را در تهاجم فرهنگی جستجو میکنیم*!.
غنای شعر و ادب فارسی ما به حدی است که تمام زوایای زندگی اجتماعی بشر را دربر گرفته و این پتانسیل را دارد که برای تمام اعصار و اقشار الگوسازی کند. ادبای ما همه در مسیر شریعت و طریقت ازجان مایه گذاشته و حقیقت اخلاق و انسانیت و تعبد را تجربه کردهاند و قادرند تعالی و رشد همه جانبه زندگی امروز مارا تضمین کنند.
ما همچون برخی کشورها که برای خود به دنبال جعل تمدن و اسطوره سازی هستند، بی مایه نیستیم. اما باید از این داشتهها به صورت صحیح و منطقی استفاده کنیم و از سوی دیگر به طور صحیح در جهت مبارزه با تهاجم فرهنگی برآییم. درآخر این روز را به تمام فرهیختگان عرصه شعر و ادب فارسی تبریک گفته، و یاد مشاهیری که این گنج پارسی را با هزینه عمر خود، زنده نگه داشتند گرامی میداریم.
خراسان: «پرچمی بسان پیراهن یوسف»
«پرچمی بسان پیراهن یوسف» یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم غلامرضا بنی اسدی است که در آن می خوانید:
فردا نه فقط در تقویم زمین، روز مهمی است که در تقویم هجری شمسی زمان هم یک روز خاص است، روزی که به نام زیارتی امام رضا علیه السلام، درهای آسمان وزمین را به روی هم می گشاید تا آدم ها و فرشته ها بر سبیل بندگی حضرت حق، جلوه هایی از حقیقت را دریابند.
در این روز، زمین فراتر از تولد خود، به برکت روز زیارتی حجت خدا، به قرار می آید و بندگان خداوند نیز، در آستان هشتمین حجت خدا، پور رشید رسول مصطفی، امام علی بن موسی الرضا(ع) با فرشتگان همنفس می شوند و در حس بهشت همراه و در قرار بندگی هم عهد.
این روز را باید دریافت چنان که بسیارند اهل راز، که ، به پای جان به آستان بوسی خورشید می آیند و نه بهره یک روز و یک سال، که قدر یک عمر، توشه برمی گیرند. پس اگر توفیق، جانتان را جاری کرد به سوی حرم، مطمئن باشید بیش از همیشه چشم در چشم اولیای خداخواهید شد که به قول استاد حاج علی اکبری، در میان فراوانی جمعیت می توان بیشتر امید داشت که اولیای خدا را زیارت کرد پس قدر باید دانست این فرصت را، چنان که اهل دل، قدر می دانند چنان که بسیاری «اویس قرنی وار» از هزاران فرسنگ دورتر، به حسرت قدر می دانند و بهشت می شود جان و جهان شان وقتی نسیم، عطری از این دیار برایشان می برد بله، آنان قدر می دانند حتی خیال حرم را و دریغ خواهد بود اگر ما قدر ندانیم مجاورت آفتاب را.
هرچند، همسایگان دریا، شکوه آن را درک نمی کنند- آنگونه که باید- و دامنه نشینان کوه هم عظمت آن را-چندان که باید- درنمی یابند، اما آنان که دورند، با درک عظمت ، نزدیک می شوند، چنان که به گفته عزیزی از کاروانیان «زیر سایه خورشید»- که پیغام بر حریم کبریایی سلطان علی بن موسی الرضا(ع) به اندونزی بود- مردم آن دیار چنان به پرچم متبرک حرم- که همراه کاروان بود- تبرک می جستند و چنان حالی داشتند که می شد همانجا ازحس یک زیارت قبول سرشار شد. او از عمق ارادت مردم و اوج عشق شان به امام رضا(ع) می گفت که سنی و شیعه، نمی شناخت بلکه همه دل ها رادچار می کرد و ...
او می گفت و من پرچم را، پرچم متبرک را، بسان پیراهن یوسف می دیدم که از مصر حرم، تا همه کنعان ها رفت و نه فقط چشم یک یعقوب که بصیرت قبیله یعقوب ها را روزافزون کرد و شوق آمدن به مصر حرم را چنان در جان ها انداخت که عالم برجسته اهل سنت، جناب نور اسکندر، که ۴ماه در بستر بیماری بود، برپا خیزد و به احترام پرچم حرم به مدرسه آید و در آخر نیز، سیر سفر درمانی خود را از آلمان به ایران و به مشهد الرضا تغییر دهد.
آری، از راه دور هم می توان با «زیارت از بعید» اویس قرنی وار چشمه های عشق را جاری کرد و به تکثیر حرم در جان آدم ها پرداخت، تا زیارت، سفره ای شود پرشکوه به پهنه همه زمین و پرشکوه و پرشکوفه باد، این زمین به هر زمان، پرشکوفه تر باد، سر شاخه های دستانی که در روز زیارتی مخصوص امام رضا(ع) از حرم به آسمان قد می کشد و مستجاب باد کلماتی که برای همگان دعا می شود و سعید باد هرکه در حرم، خود را نماینده حاجات همه عالم و آدم می داند و نه به کوچکی دستان خود بل به بزرگی و کرامت امام رضا(ع) برای همه دعا می کند.
دنیای اقتصاد: «شرط رونق پایدار بخش خودرو»
«شرط رونق پایدار بخش خودرو» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر سمیه مردانه است که در آن می خوانید:
در دهههای اخیر همزمان با تبدیل شدن خودرو از یک کالای لوکس به یکی از ضروریترین مایحتاج زندگی شهری، سیاستگذاریها، تصمیمگیریها و تصویب قوانین جدید بیش از پیش حائز اهمیت شده است. گمانهزنیها در مورد پیشنهاد افزایش سقف وام خودرو بدون تردید این سوال را به ذهن بسیاری از مخاطبان اقتصادی متبادر میکند که اولا آیا چنین افزایشی لازم است و ثانیا چه تبعات مثبت و منفی کوتاهمدت و بلندمدتی میتوان برای آن متصور بود؟
خرید خودرو به عنوان یک کالای مصرفی بادوام در اکثر کشورهای دنیا، صرفنظر از میزان توسعه یافتگی آن، از محل اعتبارات تامین مالی میشود و در برخی از کشورها مانند انگلستان این اعتبارات حتی تا 80 درصد قیمت خودرو را پوشش میدهد. پرداخت وام خودرو با منطق اقتصادی نیز سازگار است؛ چراکه قیمت بالای انواع خودرو در مقایسه با متوسط دستمزد دریافتی مانع از دسترسی بخش مهمی از جامعه به این کالا میشود.
برای مثال در ایران متوسط درآمد اقشار متوسط و پایین جامعه رقمی حدود یک میلیون تومان است، در خوشبینانهترین حالت اگر این متوسط را ماهی یک میلیون تومان و نرخ پسانداز فرد را 10 درصد فرض کنیم (که برای اقشار مذکور بسیار بعید است)، به این شرط که قیمت خودرو ثابت بماند، حداقل 10 سال طول میکشد که فرد پول لازم را برای خرید ارزانقیمتترین خودرو موجود در بازار فعلی پسانداز کند. در چنین شرایطی میتوان به جرات گفت که پیشنهاد افزایش وام خودرو بسیار بجا و بلکه حتی دیر هم شده است.
نکته مهمی که در این مورد وجود دارد، نرخ بهره وام مذکور و نحوه تعیین آن است که میتواند تاثیر بسزایی در تبعات اتخاذ چنین سیاستی داشته باشد. تاثیر مثبت پرداخت این وام تنها در صورتی بادوام خواهد بود که نرخ بهره آن در بازار وجوه وامدادنی و به صورت کاملا آزادانه تعیین شود.
دستوری بودن این نرخ اگرچه ممکن است در کوتاهمدت با ایجاد یک تکانه مثبت در طرف تقاضا موجبات افزایش تقاضا و رونق بازار خودرو را ایجاد کند، اما در بلندمدت نه تنها رونق مستدام را در پی نخواهد داشت، بلکه یکی از عوامل اصلی عدم کارآیی و بهینگی عرضه و تقاضا در این بازار خواهد بود.
از این رو لازم است تا شورای پول و اعتبار نه تنها برای وام خودرو که برای هر گونه وام به این مساله توجه کند که مداخله این نهاد در قیمتگذاری وام که همواره به سوی ایجاد سقف برای قیمت است، میتواند موجبات سرخوردگی طرف پسانداز را به همراه داشته باشد و این امر به مفهوم آن است که در بلندمدت وامها نمیتوانند اعتبارات مالی لازم را داشته باشند و به این شکل تداوم نخواهند داشت.
اگر نرخ آزادانه تعیین شود، آن گاه خود بانکها در مورد میزان وام نیز با فراغ بال میتوانند تصمیمگیری کنند و مشتاقانه حاضرند با افزایش قیمت خودرو، سقف وام خویش را افزایش دهند؛ اما مداخله در نرخ بهره وام عملا این امکان را از سیستم بانکی سلب کرده است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد