13 سال از فروریختن برجهای دوقلو در جریان عملیاتی که گروه تروریستی القاعده برنامهریزی کرده بود، میگذرد. 13 سال قبل در چنین روزی، جهان چنان در بهت مرگ 3000 شهروند از 90 ملیت مختلف در پی حمله تروریستی به ساختمانهای تجارت جهانی فرورفت که این سوال خیلی دیر در ذهن افکار عمومی جهان شکل گرفت: «چرا آمریکا قربانی تروریسم شد؟»
استفاده واشنگتن از مدلهای جایگزین جنگ کلاسیک
قدرت گرفتن ایالات متحده در جهان پس از جنگهای جهانی اول و دوم، همزمان با منسوخ شدن جنگهای کلاسیک بود؛ همان جنگهایی که در قرن بیستم، بخش بزرگی از جهان را با خسارتهایی جدی مواجه کرد. در چنین جهانی، واشنگتن برای آنکه به سرنوشت ابرقدرتهای نابود شده در جنگهای جهانی دچار نشود، تلاش کرد مدلهای تازهای از نبرد را بیازماید؛ روشهایی که البته امروز بهتر میتوان درباره میزان کارآمدی آن قضاوت کرد.
جنگ سرد و درگیری آمریکا با کشورهای وابسته به بلوک شرق باعث شد واشنگتن دو جبهه تازه برای جنگ را جایگزین جنگهای کلاسیک نظامی کند. دو مدلی که هرچند هیچ یک جدید محسوب نمیشد، اما فراگیری آن در جهان پس از دو جنگ جهانی بینظیر بود. این دو روش که البته همزمان با برخی درگیریهای محدود کلاسیک پیگیری میشد، شامل دو الگوی عملیات غیرمستقیم بود؛ اول: جنگ نرم تبلیغاتی و دوم: جنگ از طریق قائممقام.
مدل اول جنگهای آمریکایی که از نیمه دوم قرن بیستم آغاز شد و تاکنون ادامه یافته، متکی بر تبلیغات رسانهای و انواع شیوههای نرمافزاری برای تغییر رویکرد سیاستهای یک کشور است. همان روشی که با نفوذ سبک زندگی آمریکایی آغاز شده و سپس با بهرهبرداریهای سیاسی ادامه مییابد. اما مدل دومی که واشنگتن از آن استفاده کرده و میکند، معطوف به استفاده از گروههای تروریستی به نیابت از مداخله مستقیم نظامی است. روشی که برایان جنکینز از خبرنگاران مشهور در حوزه تروریسم مدتها قبل آن را «جنگ از طریق قائممقام» نامید.
تروریستها، پیمانکارانی برای کاخ سفید
در مدل جنگهای نیابتی که آمریکا هوشمندانه از آن بهره میبرد، به جای آنکه ارتش این کشور مستقیم به نبرد با یک دولت دیگر بپردازد، گروههای تروریستی را مورد حمایت قرار میدهد تا تحت عناوینی همچون ملیگرایی یا دفاع از ارزشهای مذهبی، با دولت مستقر یا دولتهای خارجی به جنگ بپردازند.
این همان شیوهای است که واشنگتن پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران مورد استفاده قرار داد و با حمایت از گروهکهای تروریستی در داخل کشورمان تلاش کرد حذف فیزیکی یا ترور شخصیتی رهبران انقلابی را تسریع کند. یکی دیگر از کشورهایی که در این دوره شاهد جنگ نیابتی دولت آمریکا بود، افغانستان است که طی آن واشنگتن بهجای درگیری مستقیم با شوروی که افغانستان را به اشغال درآورده بود، از طریق گروههای تجزیهطلب پشتون و افراطیون مذهبی با درغلتیدن افغانستان به دامان بلوک شرق مقابله میکرد.
یکی از مهمترین دلایل شیوع تروریسم در نیمه دوم قرن بیستم که معمولا پوششی برای فعالیتهای تروریستی قرار میگرفت، وجود گروههای آزادیبخش در قرن بیستم بود. گروههایی که تلاش میکردند در میانه بیثباتیهای جهان پسااستعماری برای استقلال ملی و قومی مبارزه کنند و در این راه گاه از شیوههای تروریستی بهره میبردند. دخالت مستقیم ابرقدرتها در امور داخلی کشورها باعث شکلگیری انواع کودتاها، انقلابها و مبارزاتی شده بود که تشخیص مثبت یا منفی بودن حرکتهای مردمی را سخت میکرد.
در چنین شرایطی بود که ایالات متحده با حمایت پنهانی از گروههای تروریستی، نقش مهمی در مقابله با بلوک شرق و کشورهای مستقل ایفا میکرد و از این گروهها تحت عنوانهایی گاه مشروع، جایگزینی برای شیوههای سنتی دخالت یعنی «فشار مستقیم بر دولت از طریق سفارت خود»، «لشکرکشی نظامی به کشور هدف» یا «استفاده از ابزار پرهزینه کودتا» میساخت.
فاجعه برجهای دوقلو و درسی که آمریکا نگرفت
سال 2001؛ یعنی همان سالی که به پیشنهاد ایران، سال گفتوگوی تمدنها نامیده میشد، نقطه عطفی در استفاده ایالات متحده از ابزار تروریسم برای رسیدن به مقاصد سیاسی پسااستعماریاش بود. در این سال یکی از گروههای تروریستی که آمریکا برای مقابله با ارتش سرخ شوروی آن را تقویت کرده بود، ناگهان با یک چرخش استراتژیک، برجهای تجارت جهانی در نیویورک را هدف قرار داد و این حرکت نمایشی، اعتبار سیاسی واشنگتن را در جهان پس از جنگ سرد با چالشی جدی مواجه کرد.این حرکت تروریستی، این بار علیه منافع آمریکا، چنان برای کاخسفید گران تمام شد که این کشور مجبور شد دو جنگ کلاسیک از طریق حمله به کابل و بغداد را برنامهریزی کرده و «جنگ با تروریسم» را جایگزین «جنگ سرد» کند. این جنگهای شتابزده با هدف تغییر صورت مساله «چرایی شکلگیری گروههای تروریستی با وسعتی جهانی» انجام شد، اما یکی از مهمترین انحرافات آن، ادامه همان شیوه پیشین جنگ نیابتی در کشورهای پس از اشغال بود.
وقتی تروریسم به جنگ بیداری اسلامی میرود
اینگونه بود که آمریکا پس از وقوع فاجعه یازدهم سپتامبر و حمله خونین به برجهای دوقلو باز هم سیاست «تروریستسازی» را ترک نکرد و این بار با مداخله مستقیم در اوضاع نابسامان خاورمیانه تلاش کرد ضمن مبارزه با تروریستهایی که علیه متحد پیشین خود (آمریکا) شوریده بودند، گروههای تروریستی کوچکتر و کنترلپذیرتری را ایجاد کرده و جنگ نیابتی با کشورهای مستقل را ادامه دهد.
اوج واکنشهای منفی به این سیاست مداخلهجویانه که همزمان با حمایت آمریکا از رژیمهای دیکتاتوری نزدیک به واشنگتن صورت میگرفت، خود را در جریان بیداری اسلامی نشان داد. همان جنبش عظیمی که به سقوط بسیاری از متحدان غرب در منطقه منتهی شد و نوید فرارسیدن بهاری سیاسی در کشورهای عربی را میداد.
ایالات متحده در پس این جنبش که دیکتاتورهای غربگرا را «دومینووار» به زمین میانداخت، تلاش کرد یکبار دیگر از ظرفیت جنگهای نیابتی بهره جسته و با به خدمت درآوردن گروهکهای تروریستی جایگزین القاعده، روند طبیعی اعتراضات مردمی در جهان عرب را مخدوش کند. همراهی برخی کشورهای منطقه که بیم تکرار اعتراضات در جغرافیای سیاسی خود را داشتند، کمک کرد یک بار دیگر آمریکایی که سال 2001 تاوان به راه انداختن جنگهای نیابتی و از طریق قائممقامها و پیمانکاران تروریستی را داده بود، به تروریستها اعتماد کرده و وظیفه انحراف مسیر بیداری اسلامی را به آنها بسپارد.
هراس واشنگتن از پیامد اعتماد دوباره به تروریسم
داعش، گروهک تروریستی تولدیافته در لیبی، بزرگ شده در عراق و فربه شده در سوریه، مولود همین اعتماد دوباره آمریکا به تروریستهاست. واشنگتن که پیش از این مزد حمایت از القاعده را با پیدایش فاجعه یازدهم سپتامبر دریافت کرده بود، بار دیگر سیاهپوشان داعش را تقویت کرد تا ابتدا برای سرنگونی اسد تلاش کنند و سپس دولت شیعه عراق را در بنبستی سیاسی قرار داده و تجزیه این کشور را با هدف تضعیف محور مقاومت پیگیری کنند.
شاید آن روز که داعش خبرنگار آمریکایی را سر برید و کنسولگری اربیل در آمریکا را تهدید کرد، برخی استراتژیستهای آمریکایی بار دیگر دریافتند تروریستها پیمانکاران قابل اعتمادی برای دفاع از منافع کاخ سفید در خاورمیانه نیستند. همین تکرار تجربه پیشین باعث شد آمریکا عملیات نظامی علیه داعش را آغاز کند؛ عملیاتی محدود که نه بهمنظور حذف داعش، بلکه تنها با هدف کنترل مسیر حرکت آن صورت گرفت. با وجود این حملات محدود، اکنون کاخ سفید میداند که ممکن است تراژدی یازدهم سپتامبر بار دیگر تکرار شده و داعش یا جبههالنصره یا حتی القاعده بار دیگر عملیاتی در خاک ایالات متحده را برنامهریزی کنند. این ترس از بازگشت تروریستها به خانه، امروز غرب را به یک منطقه ناامن تبدیل کرده است. هرچند این ناامنی بهانهای برای جاسوسی اطلاعاتی شهروندان به دست آمریکا و متحدان اروپاییاش داده است، اما معلوم نیست پیامدهای وقوع یک «11 سپتامبر دوم» برای ایالات متحده، محدود به آنچه استراتژیستهای امنیتی واشنگتن برنامهریزی کردهاند، بماند.
تروریسم ضدآمریکایی روی دیگر سکه تبلیغ سبک زندگی آمریکایی
رسانهها در قرن بیستویکم، مهمترین ابزار برای پیگیری اهداف پسااستعماری هستند. رسانههایی که سبک زندگی آمریکایی را چونان بهشتی موعود در قالب آثار هالیوودی ارائه داده و آنگاه که با دست رد شهروندان یک کشور به این شیوه زیست روزمره مواجه میشوند، روی دیگر سکه تمدنی غرب را به خدمت میگیرند؛ «خشونتهای تروریستی».
رسانههای بینالمللی تلاش میکنند تا دوگانه سبک زندگی آمریکایی و منطق خشونت افراطگرایی مذهبی را برای توصیف جهان امروز به خدمت گرفته و به مخاطبان خود چنین القا کنند که اگر تن به زیست آمریکایی ندهند، گرفتار تروریسم دینی خواهند شد. به این ترتیب این رسانهها چنان که چهره قهرمانان هالیوودی را روی جلد روزنامهها و مجلات مطرح مینشانند، عکسها و فیلمهای خشونت داعش و القاعده را هم برجسته میکنند تا مخاطبان را بر سر یک دوراهی تمدنی قرار دهند. مخاطبی که بیتردید گمان نمیبرد تروریسم مدعی مقابله با آمریکا، روی دیگری از سکه آمریکاگرایی در خاورمیانه است، در چنین فضایی یا از سبک زندگی آمریکایی استقبال خواهد کرد یا جذب افراطگرایانی خواهد شد که در اتاقهای فکر سرویسهای امنیتی غربی مدیریت میشوند.
استراتژیستهای سیاسی ـ رسانهای در آمریکا خوب میدانند که بیداری اسلامی در خاورمیانه، رقیبی جدی برای راهبرد تسخیر فرهنگی آسیای جنوبغربی است و به همین منظور آنها با حذف میانهروهای اسلامی تلاش میکنند تروریستهای داعش را «دولت اسلامی» بخوانند تا از بین توحش تروریستی و رنگ و لعاب سبک زندگی غربی، شهروندان خاورمیانه را به آغوش گشودن گزینه دوم دعوت میکنند. اینجاست که دو مدل جایگزین جنگهای کلاسیک که پیش از این اشاره شد ـ یکی جنگ نرم است و دیگری جنگ نیابتی ـ با استفاده از پیمانکاران تروریست با یکدیگر پیوند خورده و راهبرد پسااستعماری واشنگتن را شکل میدهد؛ راهبردی دیالکتیکی که هیچ تضمینی نیست تضادهای درونیاش همچون 11 سپتامبر 13 سال قبل، فاجعهای دیگر را رقم نزند.
مصطفی انتظاری هروی / گروه سیاسی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
جامجم» در گفت وگو با دکترسید محمد مرندی،مهمترین چالشهای پیشرو در دستیابی تهران و واشنگتن به توافق را بررسی کرد
سیدعبدالله صفیالدین، نماینده حزبالله در ایران:
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران: