هیچ وقت سرش را از ته نمی‌زند. همه جا به او احترام می‌گذارند. هر چه دلش بخواهد می‌خرد. هر جا دلش بخواهد می‌رود. عکس اش در روزنامه‌هاست. مجبور نیست تا بوق‌سگ کار کند. تازه توی صف نانوایی سنگکی هم نمی‌ایستد.
کد خبر: ۷۱۱۲۹۲

«شهرت خوب است یا بد؟» این موضوع انشای یک پسربچه 9 ساله بود و او هم در همین چند خط همکلاسی‌هایش را قانع کرد که شهرت چیز خوبی است. اما فردای شهرت چه؟ آیا آن هم خوب است؟ پسر بچه از فردای شهرت خبر ندارد. آنجا که این نعمت برای بعضی‌ها به آفت تبدیل می‌شود. یا در بهترین حالت می‌شود سوهان مغز.

سال گذشته همین روزها بود که سریال «پژمان» روی آنتن شبکه 3 رفت. دقیق‌تر بگویم مهر ماه. سریالی خوش ساخت و پربیننده که جذابیتش بیشتر به دلیل ایده نوی آن بود تا بازیگرانش. داستان، داستان زندگی پژمان جمشیدی نبود. داستان زندگی همه کسانی بود که زمانی شهره شهر بودند، اما با گذشت زمان کم‌کم از یادها محو شدند. انسان‌هایی که معمولا خیلی هم سخت با دنیای پس از شهرت کنار می‌آیند. بیشتر مواقع شرایط زندگی یک فوتبالیست یا یک هنرمند، بعد از پایان دوران حرفه‌ای‌اش، تغییر می‌کند و این تغییر برای کسی که در طول زندگی‌اش توجه بسیاری از مردم به سمت او بوده، معمولا آزار دهنده است. نمونه‌هایی از این دست‌کم نداریم. این‌که وقتی دوران یک ورزشکار تمام می‌شود کمتر در جامعه به او بها داده می‌شود. این واقعیتی است که گاهی اوقات در پس شهرت خود را نمایان می‌کند.

پیشکسوتان زیادی هستند که زمانی در سطح ملی فعالیت می‌کردند اما الان به سختی زندگی را می‌گذرانند. برای برخی این سختی به دلیل شرایط بد مالی است و برای برخی‌های دیگر به دلیل یادآوری همان روزهای خوش گذشته. روزهایی که همه جا مورد توجه بودند و الان دیگر خاطراتش هم خیلی سخت در ذهن مرور می‌شود. این واقعیتی است که راه فراری برایش وجود ندارد. در همان روزهای اکران سریال نامه‌ای به قلم پژمان جمشیدی منتشر شد که فحوای کلام در آن بود. بخش‌هایی از آن نامه در زیر آمده است:

من، پژمان جمشیدی مثل خیلی‌های دیگر همه اینها را به چشم دیده‌ام. رسیدن به آخر خط. پایان یک عشق خالص. بعد از 20 سال. از روزهایی که برای خودت مثل مجتبی محرمی، اسطوره‌داشتی و می‌ساختی تا همین چند سال آخر فوتبال. پژمان یکی از همین‌هاست. بخواهی یا نخواهی دوره‌ات تمام می‌شود. همه آن احساسات دوست‌داشتنی. سرانجام باید خاطراتت را قاب کنی بزنی به دیوار. از این بیشتر چیزی نصیبت نخواهد شد. روزهای فراموشی خیلی زود از راه می‌رسند. این کابوس همه ماست. فوتبالیست‌های دیروز، امروز و البته فردا.

خسته، عصبی و کلافه در آخر خط شهرت. کاراکتر پژمان این بود: من همان پژمان جمشیدی سابقم. عشق فوتبال با همان احساسات داغ قدیمی. فوتبال همه زندگی من است. شاید حتی چیزی بیش از زندگی. کاش پژمان کمی ما را یاد فوتبالیست‌های به آخر خط رسیده بیندازد که کمی بیشتر حواسمان به آنها باشد.

رضا پورعالی‌ /‌ گروه ورزش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها