دهکـدہ تنهایــی

دهکده جهانی برای خیلی‌ها پر از معناهای خوب و دوست‌داشتنی است: نزدیک‌تر شدن آدم‌ها، سرعت بیشتر، دسترسی به اطلاعات پی‌درپی و هزار و یک قصه ناتمامی که شاید فقط یک سرش توی دست مهندس‌های کامپیوتر باشد و سر دیگرش دست همه آدم‌ها! مثلا یک پسر بچه آفریقایی یا یک سرمایه‌گذار پولدار وسط خیابان‌های منهتن یا دست یک جوان عاشق‌پیشه یا یک استاد دانشگاه آن سوی کره زمین.
کد خبر: ۷۰۸۱۷۳
دهکـدہ تنهایــی

برای من رویای اینترنت از سال اول دبیرستان شروع شد، وقتی که چند ماه بیشتر از خرید کامپیوترمان نمی‌گذشت. بعد از آن صدای کشدار مودمی که سعی می‌کرد به زور راهی وسط دنیای شلوغ و پلوغ مجازی پیدا کند به یکی از گوشنوازترین صداهای عمرم تبدیل شد! دعوا‌های خواهر و برادری نه فقط توی خانه ما که برای همه آنهایی که کامپیوتر داشتند حول همین چند ساعت دوری از دنیای واقعی و پیوستن به دنیای مجازی می‌چرخید، آنجا آدم‌ها همان قدر می‌توانستند با یک خارجی راحت باشند که با صمیمی‌ترین دوست‌هایشان، آنجا آدم‌ها همان قدر می‌توانستند خودشان نباشند که نقش‌های رویاها و کابوس‌های خیالی‌شان.

حالا اما دنیای بی‌اینترنت برای خیلی‌ها غیرممکن است، آدم‌ها آنقدر به رویاهای مجازی وابسته‌اند که انگار هیچ وقت زندگی در دنیایی بدون اینترنت را تجربه نکرده‌اند. شبکه‌های اجتماعی جای دید و بازدید‌ها را گرفته است و خواندن چند خط جوک، جای لبخند‌های دورهمی‌های دوستانه را. آدم‌های دهکده جهانی حالا بیشتر از همیشه به هم شبیه هستند، آنقدر شبیه که حتی چیدمان سفره‌های نوروزشان را هم بدون هیچ خلاقیتی از روی هم کپی می‌کنند، توی اینترنت دنبال حل مشکلات خانوادگی‌شان می‌گردند و خودشان را وسط صفحه‌های بی‌در و پیکر بعضی وب‌سایت‌ها جا می‌گذارند. این روزها تحمل ایستادن در یک صف چند نفره آنقدر سخت شده که همه فراموش کرده‌اند که یک روز توی یکی از همین صف‌های طولانی بانک بود که قبض‌های آب و برقشان را پرداخت می‌کردند و آنقدر زمان داشتند پای درددل بغل دستی‌شان بنشینند، آدم‌های دنیای امروز یادشان رفته که برای گرفتن خبر از آنهایی که دور بودند چه با حوصله نامه می‌نوشتند و چه زیبا، آمدن پستچی را انتظار می‌کشیدند.

همین چند روز پیش بود که از یک سفر ده روزه برگشتم، سفری که اینترنت همراه هیچ کدام از لحظه‌هایش نبود، فقط من بودم و یک موبایل ساده و دنیایی که انبوه اخبار و اطلاعات به درد هیچ کدام از دقیقه‌هایش نمی‌خورد. دیروز با خودم فکر می‌کردم که توی این ده روز آدم‌هایی که من برایشان اهمیت داشتم، بدون اشاره و کامنت و شکلک‌های بی‌روح، با تماس‌های تلفنی حالم را پرسیدند و صدایم را شنیدند. این مدت دلایل بهتری برای لبخند زدن به جوک‌ها و سرگرمی‌های چند خطی وایبری و دوست‌داشتن واقعیت‌هایی به غیر از لایک زدن یک مشت عکس‌های راست و دروغ اینترنتی وجود داشت، واقعیت‌هایی به زیبایی آبتنی بچه‌های کوچک وسط جوی آب.

امروز به این فکر می‌کردم که آدم‌های ساکن این دهکده با پاک شدن فاصله‌های مجازی به هم نزدیک‌تر نشده‌اند که هیچ، بلکه دورتر و تنهاتر هم شده‌اند، این آدم‌ها از پاک شدن فاصله‌ها چندان هم راضی به نظر نمی‌رسند، وقتی که برای زندگی‌های مثالی یک نفر آن طرف دنیا، آنچنان ضعف می‌کنند که به جای برداشت‌های منطقی، تنها به این فکر می‌کنند که: «ای کاش من به جای او بودم...». (ضمیمه چمدان)

مریم تجلی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
سهم پزشکان سهمیه‌ای

ضرورت اصلاح سهمیه‌های کنکور در گفت‌وگوی «جام‌جم»‌با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت

سهم پزشکان سهمیه‌ای

نیازمندی ها