بسیاری از آیتمهای طنز قدیمی آن قدر جذاب بوده که بارها و بارها دیده شده است. در مقابل اگر بیننده از آیتمی خوشش نیاید احتمالا کانال را عوض نمیکند. او منتظر آیتم بعدی میماند که ممکن است گرم و گیراتر از قبلی باشد.
در این گونه برنامهسازی «دکور» و «گریم» دو مولفه بسیار مهم برای موفقیت کار محسوب میشود که برنامه «عینک آفتابی» خیلی روی این دو مساله سرمایهگذاری نکرده است.
برنامه «خنده بازار» که چندی پیش از شبکه سه پخش میشد با بهرهگیری از گریم و دکورهای متنوع توانست جایش را در دل مردم باز کند. در آن برنامه بازیگران تیپ افرادی مثل علی دایی، محمدرضا شهیدی فرد، فریدون جیرانی و مسعود فراستی را اجرا میکردند، افرادی که مابه ازا داشتند و تقلید رفتار و گفتارشان در قالب طنز برای بیننده بامزه بود. این بازیگران در گریم به اندازهای شبیه به چهرههای اصلی میشدند که بعضا نمایششان غافلگیری مخاطب را در پی داشت. در «عینک آفتابی» خبری از مشابهسازی چهرهها نیست و بازیگران صرفا با برخی برنامههای تلویزیونی (بخشهای خبری، کارشناس هواشناسی و میزگردها) شوخی میکنند. البته آنها کلیت یک برنامه را در نظر میگیرند و اشاره نمیکنند که منظورشان دقیقا کدام میزگرد و کدام بخش خبری است. مشابه سازی چهرههای طنز در برنامه خنده بازار بعضا با اعتراض افراد مشهور (علی دایی، رضا صادقی، فراستی و...) مواجه شد و شاید به همین دلیل بود که اهالی عینک آفتابی از مشابهسازی پرهیز کردند.
نمایش نیمه گمشده چهرههای مشهور
یکی از بخشهای جذاب «عینک آفتابی» پیدا کردن آدمهایی است که ظاهرشان به شخصیتهای معروف شباهت دارد. این آیتم هم برای مردمی که پای تلویزیون نشستهاند جذاب است و هم برای بینندگانی که فکر میکنند چهرهشان به دیگری شبیه است. عینک آفتابی با پخش این آیتم به ارتباطی دوسویه با مخاطبش دست پیدا میکند و او را در روند برنامهسازی مشارکت میدهد. حضور برخی از این چهرهها در برنامه و گفتوگو با آنها جذابیت این بخش را افزایش داده است.
تماشاگرانی که شطرنجی شدند
ایده تکرار شونده در برنامه «عینک آفتابی» تکیه بر اغراق و بزرگنمایی است. آنها یک نقطه ضعف را به شکل غلو شده نشان میدهند تا از مخاطب خنده بگیرند. مثلا گزارش فوتبالی را تصویر میکنند که از اول تا آخرش تماشاگران شطرنجی و محو شدهاند. این شوخی اشاره به ممیزی بازیهای فوتبال جام جهانی و مسابقات اخیر والیبال دارد و به همین دلیل مخاطب نسخه غلوشدهاش را باور میکند. اما در برخی موارد اغراق بیش از حد موفق از آب در نمیآید. مثلا دو گوینده خبر را میبینیم که مدام دستهایشان را در هوا تکان میدهند. مخاطب چون در بخشهای خبری چنین چیزی را ندیده، حالا نمیتواند با موقعیت اغراقشدهاش ارتباط برقرار کند. ضمن این که تکان دادن دست مساله مهمی نیست که بشود آن را زیر تیغ نقد برد. در طنزی دیگر با کارشناس هواشناسی مواجه هستیم که درباره یک مراسم عروسی گزارش میدهد. کارشناسان هواشناسی شاید نقاط ضعف هم داشته باشند که بشود بر اساسش طنز ساخت؛ ولی مسلما کسی ندیده که آنها حرفهای بیربط و خارج از موضوع بزنند.
در ادامه همین آیتمها مسئولی را میبینیم که میخواهد ساختمانی تازهتاسیس را افتتاح کند. صدای دست زدن مردم هنگام جشن افتتاح باعث میشود ساختمان فرو بریزد و ویران شود. نقطه قوت این آیتم این است که گوشه چشمی به مسائل روز دارد ولی باز هم اغراق در آن حرف اول را میزند.
دردسرهای طنازی برای مردمان شوخطبع
ایرانیان مردمانی شوخ طبع هستند و در صحبتهای روزمرهشان به میزان قابل توجهی از چاشنی شوخی و طنز استفاده میکنند. شاید به همین دلیل لطیفههای خارجی نمیتواند لبخندی بر لبان مردم کشور ما بنشاند. پس از شنیدن یا خواندن این لطیفهها با خودمان میگوییم لطیفههای ایرانی هزار بار بامزهتر از اینهاست. حتی ممکن است دلمان به حال خارجیها بسوزد که با حرفها و داستانهای بیمزهای روزگار میگذرانند.
بررسی دقیق چرایی این ماجرا کار جامعهشناسان و مورخان است و نیاز به تحقیقات فراوان دارد. ولی در نگاه اول میتوان تاریخ استبدادزده کشور ایران را در این ماجرا دخیل دانست. مردم ما در زمانهای قدیم نمیتوانستهاند دردهایشان را با زبانی صریح بیان کنند و به همین دلیل به قالب طنز و شوخی پناه میآوردهاند. آنها مجبور بودند به گونهای صحبت کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
این صحبتهای کنایهآمیز فقط در حوزههای مرتبط با اصحاب قدرت بیان نشده بلکه نیاکان ما در تعاملات اجتماعی روزمرهشان نیز قالب طنز را انتخاب کردهاند. در فرهنگ شفاهی ما لطیفههای زیادی به چشم میخورد که لبه تیز آن متوجه آدمهای خسیس، دروغگو، متظاهر، افسرده، کند ذهن و هوسباز است. این لطیفهها گروهی از مردم جامعه را هدف قرار میدهد و با زبان غیرمستقیم کاستیهای اخلاقی آنها را یادآوری میکند.
ساختن برنامههای طنز برای مردمی که خودشان به اندازه کافی طناز هستند دشواریهای خاص خودش را دارد. مخاطبان ایرانی از یک طرف تشنه شنیدن و دیدن برنامههای طنازانه هستند و از طرف دیگر براحتی لبخند نمیزنند و در برابر کارهای نمایشی خندهآور مقاومت میکنند. آنها صبح تا شب به اندازهای لطیفههای بامزه مجاز و غیرمجاز میشنوند که اشباع میشوند. گوشیهای تلفن همراه مردم پر از پیامکهای بامزه است. تا چندی پیش گوشیهای تلفن فقط قابلیت دریافت پیامهای متنی را داشت، اما با پیشرفت فناوریهای تلفن همراه اکنون مردم میتوانند مطالب طنز را در قالبهای ویدئویی، صوتی و عکس هم دریافت و ارسال کنند.
در بررسی موفقیت یا شکست یک برنامه تلویزیونی طنز باید روحیه طنازانه مردم را هم در نظر گرفت. دست و پای برنامهسازان تلویزیونی بسته است و مدام باید به این نکته فکر کنند که اجازه شوخی با فلان موضوع را دارند یا خیر. آنها با خیلی از اشخاص مشهور نمیتوانند شوخی کنند و سراغ خیلی از مشاغل هم نمیتوانند بروند. برخی قومیتها دوست ندارند خودشان را در آیینه یک کار نمایشی (طنز یا جدی) ببینند و طنزهای اجتماعی و سیاسی هم دردسرهای خاص خودش را دارد. با این حساب جای تعجب ندارد که ببینیم برخی برنامهسازان طنز دارند پشت سر مردم حرکت میکنند و چیزی به داشتههای بامزه آنها اضافه نمیکنند. برنامهای مثل «آبرنگ» که با اجرای بهنوش بختیاری پخش میشود با اتکا به لطیفههای مردمی تا به حال سرپا مانده است؛ لطیفههایی که در فضای مجازی دست به دست میچرخد و دست آخر سر و کلهشان در تلویزیون پیدا میشود. این طور برنامهها که عقبتر از جریانات مردمی حرکت میکند مسلما نمیتواند مثل «ساعت خوش» در سالهای دور موجی تعیینکننده را ایجاد کند.
شوخیهایی که تند و تیز نیست
طنزهای «عینک آفتابی» لحن تندی ندارد و غالبا موضوع یا فرد مشخصی را زیر تیغ نقد نمیبرد. رشیدپور در همین چند قسمت نشان داده که بیشتر به بیان نقدهای اجتماعی به مردم معمولی علاقهمند است و خیلی نمیخواهد خودش را درگیر موضوعات دردسرساز بکند. نمایش آدمهای فقیر جامعه یکی از موضوعات مورد علاقه این برنامه است که در آیتمهای مختلف تکرار میشود. مثلا دو مسافری را میبینیم که وارد هتل میشوند و به علت گران بودن قیمت اتاقها به خوابیدن در پارکینگ رضایت میدهند یا عروس و دامادی که میخواهند مجلسشان را با قیمت ارزان برگزار کنند و به سفری که در آن فقط «فلافل» باشد رضایت میدهند. دروغگویی برخی مدیران، تنبلی جوانان و سختگیری بیش از حد معلمان از دیگر موضوعاتی است که عینک آفتابی در چند آیتم به آن پرداخته است.
معرفی بازیگران جدید
رشیدپور از آن دست هنرمندانی است که با یک دست چند هندوانه برمی دارد. او در دنیای سینما و تلویزیون بازیگری، کارگردانی و اجرا را تجربه کرده است. او در حوزه بازیگری نقشهای کوتاهی را بازی کرده و هیچ گاه این حرفه دغدغه اصلیاش نبوده است. بیشتر مخاطبان تلویزیون رشیدپور را با گفتوگوهای چالشیاش میشناسند. او در برنامههایی چون شب شیشهای، زندهرود و مثلث شیشهای پای صحبت چهرههای مشهور مینشست و پرسشهایی چالشی را بدون تعارف با آنها مطرح میکرد. رشیدپور بتازگی گفته است که مردم دیگر حوصله چالش و جنجال را ندارند و ترجیح میدهند تماشاگر برنامههای طنز و شیرین باشند. او در برنامه «عینک آفتابی» هم کارگردان است و هم اجرا را بر عهده دارد. در کنار اجرای این دو مسئولیت در بیشتر بخشها به عنوان بازیگر هم ظاهر میشود. او در این چند قسمت نقشهایی چون کارشناس برنامه تلویزیونی، خلبان، گوینده خبر و ادیب را پذیرفته است. برنامه عینک آفتابی در گروه بازیگرانش فقط از حضور چند بازیگر شناخته شده (یوسف صیادی، لاله صبوری و پرستو صالحی) استفاده میکند و بقیه بازیگران تازه کار هستند. متنهای نوشته شده هم آن قدر قوی نیست که بتواند ستاره جدیدی را به عرصه طنز معرفی کند. در چنین وضعی حضور همزمان رشیدپور در بیشتر بخشها چهرهاش را برای مردم تکراری میکند و جذابیت برنامه را کاهش میدهد. (احسان رحیمزاده/ ضمیمه قاب کوچک)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد