اینکه گفتهاند «حب الشیء یعمی و یصم» و حب را نیز مطلق و بدون تقیید آوردهاند، از همین روست که وقتی فقط پای احساس در میان باشد، آدمی بیتردید کور و کر خواهد شد. تعابیر مختلفی برای جلوگیری از فروغلتیدن به ورطه احساس صرف یا همان افراط در دوستداشتن وجود دارد. مولوی اصطلاح «عشق پروریده» را به کار میبرد. در روانشناسی از تعبیر «خودآگاهی به سازوکارهای روانی ناهشیار» استفاده شده و در فلسفه و منطق هم از آن به «سنجش نقادانه احساس در ترازوی عقل» یاد میشود. البته لازم به ذکر است که به طور کلی دوگانهانگاری از جمله قول به مجزا بودن عقل و احساس فقط با تساهل در کاربرد واژه قابل پذیرش است و نه میتوان ادعای انطباق آن با واقعیت را داشت و نه میشود با چارچوبهای منطقی به دفاع از آن پرداخت. چه اینکه همیشه در تعقل بهرهای از احساس هست و احساسات هم نمیتواند به طور کامل پیراسته از دخالت قضاوتهای عقلی باشد.
عصبیت را تحجر نیز خواندهاند که در واژه مترادف با سنگشدگی و انجماد است. اینکه احساس با آن لطافت و ظرافت ذاتیاش چگونه میتواند به ضد خود بدل شود و به قساوت و سنگدلی بینجامد از بسیاری جهات قابل تأمل است. یکی از مهمترین دلایل این به ظاهر تبدیل و تبدل مسخگونه، تغییر مرکز توجه است از عناصر مختلف به یک عنصر خاص یعنی عطف توجه احساس به یک عامل بخصوص که مستلزم قطع نظر از دیگر عوامل و بیاعتنایی به محرکهای دیگری است که در قیاس با آن مرکز توجه «غیر» محسوب میشود و بیگانه. حال این غیر میتواند فرد باشد یا اصل اخلاقی یا مرام و مسلک فکری یا مشرب عاطفی و احساسی.
عقل و خرد سنجشگر برای ترجیح یک گزاره به دیگر گزارهها نیازمند دلیل و برهان است، درست نقطه مقابل هیجانات احساسی که برای رجحان داده شدن به هیچ استدلالی نیاز ندارد. به عنوان نمونه، آنچه در افراطیون مذهبی بیش از هرچیز جلب توجه میکند، تکیه بر یکسری آموزههای دینی خاص و تأکید مدام بر آنها و در مقابل، حساسیت بیش از اندازه بر یک سری گزارههای دیگر است که لزوما نقطه مقابل گزارههای نخست نیست. یعنی در تحجر مذهبی این چارچوب یکدست و جامعالاطراف شریعت نیست که حکمفرماست بلکه همه چیز به خوشایندیها و ناخوشایندیهای ذوقی یا همان حب و بغض بازگشت دارد. از همینجاست که راه شریعت از راه سنت جدا میشود و حد فاصلی طولانی میان احکام و دستورهای عقلانی شریعت با عادات و رسوم ذوقی سنت بهوجود میآید. دیگر مهم خوشامد ما یا پسند عرف نیست بلکه اصل «اهم فالاهم» یا همان اولویت امر مهمتر بر امر مهم است که رجحان یک گزاره بر گزاره دیگر را مشخص میکند و اهمیت گزارهها نیز در ادیان آسمانی بخوبی تبیین و تعیین شده است. مثل اولویت نجات جان مومن به راستگویی یا رجحان پاسداری از اصول دین در مقایسه با فروع آن. با این وصف پرواضح است که نمیتوان همچون طالبان به جرم کشف حجاب، کسی را سنگسار کرد یا به کمترین بهانهای برچسب کفر به همکیشان زد و بیمحابا سر برید و نیز نمیتوان همچون القاعده به بهانه اهداف بزرگ، به کشتار دستهجمعی بیگناهان دست یازید یا چونان گروهک تروریستی داعش به نام دولت اسلامی و خلافت، شورش وحشیانه و دیکتاتوری خونین به راه انداخت.
تعصب چون و چرا نمیشناسد چون اساسا بر منطق استوار نیست. نوعی اطمینان کاذب است که با ایمان و باور راستین کوچکترین نسبتی ندارد. تعصب زاییده عادت است و هرکس میتواند با تکرار یک عمل، آن را برای خود به اصل اساسی و مسلمی تبدیل کند که هیچ شک و شبههای به آن راه نیابد. پس تنها زمانی میتوان سخن از معذوریت به میان آورد و باور به یک گزاره ـ ولو باطل ـ را مانع بازخواست در محکمه الهی دانست که پای استضعاف در شناخت منطقی حقیقت در میان باشد، نه زمانی که ریشه باور، تنها تکیه بر هیجانات و اطمینانهای کاذبی است که از عادت و قساوت ملازم با آن نشات گرفته است. نمیتوان خودخواسته کور و کر شد و از زیر بار مسئولیت ندیدن و نشنیدن شانه خالی کرد.
در همه وجوهی که برای تبیین مفهوم و مصداق عصبیت ذکر شد، یک عامل مشترک وجود دارد به نام افراط یا همان عبور از مرز تعادل. چه هنگامی که دخالت عقل سنجشگر بهحداقل میرسد و به احساس بهای بیش از حد داده میشود، چه زمانی که حب و بغض موجب تمرکز بر یک گزاره و غفلت از دیگر گزارهها میگردد و چه آن زمان که عادت و تکرار جای اندیشه و تذکار را میگیرد و سنت، کاسه داغتر از آش شریعت میشود. در همه این موارد با زیادهروی و انحراف از صراط مستقیم هدایت ـ که همان خیرالامور یعنی حد وسط و حریم اعتدال است ـ مواجهایم یعنی با افراط سر و کار داریم که به لحاظ روانشناختی میتوان آن را واکنشی وارونه به تفریطهای موجود دانست، یعنی میتوان گفت تعصب و لاقیدی یا تحجر و تجدد دو روی یک سکهاند. هر دو محصول زیادهروی و خروج از حد عدل یا همان میانهروی منصفانه هستند و جز انحراف از مسیر اصلی به طرفین منشأ دیگری ندارند. اینکه هر کس کدام سمت و سو را برمیگزیند و تا چه اندازه در فاصله گرفتن از مسیر اصلی پیش میرود، از یک طرف به شرایط زمانی و مکانی و محیط پیرامون وابسته است و از طرف دیگر به اراده و اختیار و میزان تسلط خودآگاهانه بر نفس یا همان خودساختگی. پس گرچه نمیتوان نقش محیط را در شکلگیری باورهای جزماندیشانه منکر شد ولی این عوامل محیطی جز در موارد نادر، هرگز نافی اختیار و اراده انسانی نیستند و نمیتوانند عذرخواه و توجیهکننده عصبیتهای ویرانگر و خشکمغزیهای متحجرانه باشند.
اما عصبیت فقط منحصر به خوانشهای نادرست از شریعت و مذهب نیست. افراطیگری در هر مرام و مسلکی نمود آشکار دارد چراکه برخاسته از یک ویژگی روانی مشترک میان انسانهاست که عبارت است از میل به سادهسازی گزارهها با فرار از پیچیدگی و پناه آوردن به سنگر اطلاق و جزمیت. حال این مرامها و مسلکها میتوانند خرافههای جاهلی باشند، مانند ترجیح فرزند پسر بر دختر یا برتریجوییهای قومی و نژادی مثل تفکرات منحط ناسیونالیستی یا عافیتطلبیهای لاقیدانه که در قالب مذهبستیزی ملحدانه و شهوتگرایی شیطانپرستانه قابل مشاهده و رویت است. اینها همه تعصب است و از همین رو نمیتوان اصطلاح متناظر با تحجر را «خشک مقدس بودن» دانست. گاهی تقدسزدایی است که مستعد سقوط به ورطه تحجر است و از آن رو که خود را زیر نقاب آزادی پنهان میکند و با فریب، ریا و تزویر همبسته است، میتواند به مراتب زیانبارتر از افراطیگری مذهبی باشد که گرچه تیشه به ریشه دین میزند ولی دستکم صادقانه است، ادعای آزاداندیشی ندارد و به دروغ دم از اعتدال و میانهروی و انصاف نمیزند.
یکی دیگر از دلایل گرفتارشدن در پرتگاه افراط و تفریط را میتوان ترس از آگاهی دانست. امام علی(ع) میفرماید: «الناس اعداء ما جهلوا» یعنی مردم دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند یعنی مردم از آگاهی گریزانند و به جهل خود خو میکنند. این ضربالمثل معروف که درخت هرچه پربارتر شود افتادهتر و سربهزیرتر میگردد نیز اشاره به همین ویژگی تعصبستیزی دانش و آگاهی دارد. جهل، همواره مستعد غرور و تبختر و اعتماد به نفس کاذب است و شناخت، آدمی را متواضع، پذیرا و منعطف میکند. ناگفته پیداست که افراطیگری و عصبیت با کدام یک از این خصلتها همخانواده است و از کدام یک از آنها سرچشمه میگیرد. چه بسا از همین روست که واژه «تعصب» را اغلب به صورت موصوف و همراه با صفت «جاهلانه» به کار میبرند.
آزاد جعفری / جامجم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گروسی: مشکل تیم روحی و روانی است
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»: