هرکسی تحولات و رویدادهای منطقه و جهان و بازتابهای هرکدام از آنها را دنبال کرده باشد، براحتی به این مساله پی میبرد که دشمنان کمین کرده کشورها و ملتهای منطقه بخوبی راه ترویج مقدمات نادرست میان این ملتها و تبلیغ آنها از طریق امپراتوریهای رسانهای را میدانند.
آنچه باعث وخامت بیشتر اوضاع میشود، این است که بسیاری از قلمبهدستان و تحلیلگران مسائل سیاسی و راهبردی به خود زحمت بررسی همین مسائلی را که مردم عوام در نتیجه تبلیغات رسانهای و فرهنگی هدفمند، آنها را جزو مسلمات میدانند، نمیدهند و از همینرو بسیاری از مطالعات و تحلیلها برپایه مقدماتی صورت میگیرد که دشمنان ملتهای منطقه ترویج دادهاند.
شاید یکی از آشکارترین مصادیق این مساله تروریسم سازمانیافتهای باشد که مانند سونامی کشورهای منطقه را درمینوردد. واقعیت این است که دولتهای متعدد آمریکایی توانستهاند کاخ سفید را به عنوان دشمن تروریسم و فرمانده جهانی جنگ علیه تروریسم معرفی کنند، اما این کذب و دروغی بیش نیست؛ هر چند متاسفانه میان اقشار مختلف جوامع منطقه به عنوان یک واقعیت مسلم پذیرفته شده درآمده است.
صرفنظر از درستی یا نادرستی روایت آمریکایی درباره حوادث 11 سپتامبر که مطالعات آکادمیک دروغ بودن آن را نشان میدهد، مخاطبان عادی حق دارند این سوال را مطرح کنند که چرا دولتهای آمریکایی داعیهدار جنگ علیه تروریسم، هیچ اقدامی علیه عربستان سعودی اتخاذ نکردند؟ بویژه پس از آنکه ثابت شد بیش از دو سوم افرادی که در این عملیات تروریستی دست داشتند، سعودی بودند؟ آیا دولت اوباما یا دیگر دولتهای دوست و همپیمان آن میتوانند این مساله را تکذیب کنند که سازمان القاعده دستپرورده سازمان اطلاعات آمریکا بود و با کمک سازمان اطلاعات پاکستان روی کار آمد؟ و سازمان اطلاعات عربستان نقش اساسی در فعالیت این سازمان داشت؟ آیا تاریخ به یاد دارد که کاخ سفید در هر گوشهای از جهان مداخله کند، اما نتیجه آن قتل،کشتار، تخریب و تقویت تروریسم نباشد؟ اگر بخواهیم نگاهی به تحولات بهار عربی در منطقه داشته باشیم، آیا تناقضی میان حوادث روی داده و راهبرد آشکار آمریکا از دهه 80 قرن گذشته تاکنون که تحت اسامی مختلف؛ خاورمیانه جدید، خاورمیانه بزرگ و هرج و مرج هدفمند و در نهایت نقشه مرزهای قومیتی که در آستانه تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 2006 مطرح شد، دیده میشود یا این حوادث درخصوص اجرایی کردن استراتژی مبتنی بر تجزیه کشورهای منطقه و نابودی زیرساختهای آنها صورت میگیرد تا در آینده امکان بازسازی این زیرساختها براساس اصول قومیتی، نژادی، مذهبی و قبیلهای و در نتیجه تغییر نقشه سیاسی تمامی کشورهای منطقه بر پایه اصل محوری حفظ امنیت رژیم صهیونیستی فراهم شود و نئونازیها و استعمارگران جدید بتوانند ضمن اعلام تشکیل کشور یهودی، دایره نفوذ آن را گسترش دهند و آن را به فرمانده اصلی منطقه و حاکم بر سرنوشت ملتها چه هماکنون و چه در آینده تبدیل کنند؟ آیا در تاریخ آمریکا از زمان تبدیل آن به ابرقدرت بزرگ جهانی نمونهای از خیرخواهی این کشور برای ملتها به چشم میخورد؟ یا اینکه تمامی مداخلهجوییهای آن از جمله کمکهایی که در لباس بشردوستی به طرفهای دیگر ارائه میدهد مقدمهای برای غارت منابع ملتها و تبدیل شدن خود به اسب تروای تصمیمگیری درباره مسائل جهانی است؟
حمایت آمریکا و عربستان از سلفیگری
سوالهای متعددی به شیوه استفهام انکاری در این زمینه مطرح است که همه آنها تاکید بر این مساله دارند که واشنگتن همواره سردمدار طرحهای توسعهطلبانه و اعمال نفوذ بوده و خواهد بود و هرگز در ادعای خود در زمینه جنگ علیه تروریسم جهانی صادق نبوده است؛ زیرا این تروریسم کاملا دستپرورده خود آمریکا و رژیم صهیونیستی است و همان داعشی که کاخ سفید نام آن را در فهرست گروههای تروریستی قرار داده است، اگر کمکها و حمایتهای دولت اوباما از تفکر سلفیگری حاکم بر عربستان سعودی، قطر و نوعثمانیها نبود و کمکهای لازم در اختیار داعش و دیگر سازمانهای تروریستی قرار نمیگرفت، نمیتوانست تا این حد ریشه بگستراند و به تبر آمریکا برای قطع درختان منطقه و شاخ و برگ کشورها تبدیل شود. واقعیت این است که داعش و امثال آن مجری استراتژی آمریکا در منطقه هستند و تمامی کشورهایی را که به هر نحوی از تسلیم شدن در برابر اراده کاخ سفید سر باز میزنند، هدف قرار میدهند و زمینه مداخله دائم واشنگتن در امور داخلی کشورهای منطقه به بهانه جنگ علیه تروریسم را فراهم میکنند. از سوی دیگر، داعش به اسب تروای جریان راستگرای صهیونیستی در آمریکا برای تضعیف خودکفایی کشورها و ملتها تبدیل شده است.
بهطور خلاصه میتوان گفت که داعش جز توپ فوتبال آمریکایی نیست که با پاهای بازیکنان آمریکایی و طرفهای به ظاهر مخالف سیاستهای آمریکا، اما در واقع همسو و هماهنگ با سیاستهای آن شوت میخورد و تور دروازه کشورهای خواهان حفظ تمامیت ارضی و کرامت خود را به لرزه درمیآورد. به نظر میرسد که بدنه این توپ بهسبب حماقتهای همان بازیکنان بهکرات سوراخ شده است و میتواند به پاهای آنها زخمهای سنگین وارد کند یا شاید با سرعت کمتری حرکت کند. اما با وجود این، این تشکیلات همچنان اصالت آمریکایی خود را حفظ کرده و از کمکهای کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس برای گسترش تفکر سلفیگری استفاده خواهد کرد تا با حمایتهای نوعثمانیها و اروپاییها، اهداف و مقاصد صهیونیستی مورد نظر آن محقق شود. ما دلایل متعددی برای اثبات این ادعای خود داریم و شاید اشاره به برخی مسائل و مقاطع پر رمز و راز فعالیت این تشکیلات که بررسی هرکدام از آنها نیازمند انجام پژوهش مستقلی است، کافی باشد. از جمله این مسائل میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ گسترش دایره فعالیتهای داعش به عراق تصادفی نیست و حمله آن به مناطق گستردهای از استانهای مختلف عراق طی چند ساعت، جز در سایه کمکهای سازمانهای اطلاعاتی بزرگ و با تجربه کشورهای مختلف ممکن نبود.
2ـ دخالت کردها در تشدید حملات داعش کاملا آشکار بود و علاوه بر این، مقامات رسمی کرد بارها بر لزوم استفاده از فرصت جدید بهوجود آمده برای تحقق رویای تشکیل کشور کرد در منطقه که درخصوص همان طرح آمریکایی برای ترسیم مرزها براساس تفاوتهای قومیتی و نژادی صورت میگیرد، تاکید کردهاند.
3ـ توجه قدرتهای منطقهای همپیمان کاخ سفید در منطقه و جهان به کردها و کردستان عراق، اما نه در جهت حمایت از کردها و تشکیل کشور کردستان، بلکه درخصوص تحقق اهداف متعدد همزمان که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: تجزیه عراق و تقسیم آن به سه کشور براساس همان طرح خاورمیانه بزرگ و گسترده و تغییر مرزها براساس معیارهای خونی به منظور مقدمهچینی برای تجزیه دیگر کشورهای منطقه.
ب: تشکیل کشور مستقل کردستان بر پایه اصول قومیتی بهمنظور بسترسازی در منطقه برای اعلان کشور یهودی و ترویج اصل تشکیل کشورها براساس اصول نژادی و دینی که میتواند زمینه امضای معاهده سایکس ـ بیکوی جدید و ادامه جنگها و درگیریها در منطقه را فراهم کرده و رژیم صهیونیستی را به ملجا و پناهگاهی برای تمامی طرفهای خواهان کمک و حمایت برای حفظ صندلیهای لرزان حکومتشان تبدیل کند.
ج: گسترش محدوده جغرافیایی کشور کردستان به قیمت مصادره برخی مناطق عراق، ایران، سوریه و ترکیه بهمنظور خلاص شدن رژیم صهیونیستی از مساله آوارگان فلسطینی و اسکان آنها در مناطق اقامتشان یا انتقال آنها به کشور تازهتاسیس شده در شمال عراق.
به هر حال، هرگونه دستاورد میدانی داعش در عراق میتواند بهعنوان برگ برندهای در جریان مذاکرات گروه 1+5 با جمهوری اسلامی ایران درباره برنامه هستهای این کشور مورد استفاده قرار گیرد و از سوی دیگر، گسترش دایره نفوذ داعش و نزدیک شدن گروهکهای تروریستی مسلح به مرزهای ایران میتواند واشنگتن و غرب را برای افزایش سقف خواستههای خود و شکلگیری این احساس نادرست تحریک کند که میتوانند در جریان مذاکرات، سرسختی بیشتری به خرج داده و مقامات ایرانی را برای چشمپوشی از حقوق ملتشان در زمینه دستیابی به انرژی مسالمتآمیز هستهای تحت فشار قرار دهند.
شکست در سوریه
ناکامی در تجزیه سوریه و شکست گروهکهای تروریستی مسلح در مقابل ارتش عربی سوریه، سرکردگان تروریسم و عوامل آنها را به فکر پیدا کردن گزینه جایگزینی انداخت تا فعلا از اعتراف به شکست پروژه خود برای تجزیه کشورهای منطقه خودداری کنند و ضمن برهم زدن معادلات، خطر صدور تروریسم به قدرتهای نوظهور جهانی را که اجازه سوءاستفاده از شورای امنیت برای دخالت نظامی خارجی در سوریه را ندادند، شدت ببخشند.
سناریوی مضحکی که به موجب آن داعش توانست وارد اردوگاههای برخی تشکلهای بزرگ ارتش عراق و مقرهای آنها شود، مقدمه مناسبی برای تجهیز گروهکهای کشتار و جنایت به سلاحهای سنگین و متوسط و بازگرداندن آنها به سوریه از طریق مرزهای مشترک دو طرف بود تا شاید زمینه طولانیتر شدن جنگ در سوریه و کشته شدن شمار بیشتری از شهروندان سوری و نیز تخریب بیشتر زیرساختهای سوریه فراهم شود. علاوه بر این، این سناریو باعث تعویق بازگشت عناصر گروهکهای تروریستی شکست خورده در سوریه به کشورهای خود شد که میتوانست این کشورها را در معرض خطر اقدامات تروریستی قرار دهد و امنیت ملی آنها را با تهدید واقعی مواجه کند.
علاوه بر این نمیتوان تشدید حملات داعش در عراق را با سیلی محکم ناشی از نتایج انتخابات عراق و سوریه بیارتباط دانست که برخلاف خواست نوادگان ابوجهل و ابولهب در کشور نفتخیز صهیونیستی تحت حاکمیت آلسعود و نیز منبع بزرگ گازی در جهان یعنی قطر رقم خورد. این کشورها با استفاده از ماشینهای تبلیغاتی خود و با همکاری عثمانیهای جدید در دولت اردوغان که احساس حقارت و انتقامجویی نزد آن موج میزند، پس از آنکه نقشههایشان در مقابل سد محکم اراده مردمی برباد رفت و نتایج انتخابات عراق و سوریه مانع از تحقق خواستههای آنها در تمامی عرصههای داخلی، منطقهای و فرامنطقهای شد، دست به دامان داعش شدند تا اهدافی را که در عرصه سیاسی و از طریق انتخابات نتوانسته بودند به آنها دست پیدا کنند، اینبار از طریق عملیات تروریستی محقق سازند، اما خیال باطلی دارند.
خلاصه کلام این است که داعش، جبهه النصره و جبهه اسلامی و دیگر گروهکهایی که زیرمجموعه ارتش آزاد فعالیت میکنند، صرفا هیزمهایی هستند که کاخ سفید و همپیمانان آن برای آتش افروزی در منطقه و دامنزدن به پروژه تجزیه کشورهای منطقه در جهت خدمت به امنیت رژیم صهیونیستی استفاده میکنند، اما زمان آن گذشته است که دشمنان بشریت بتوانند عقل و فهم ملتها را به سخره بگیرند و نازیها و استعمارگران جدید باید طعم تلخ اذعان به شکست سردمدار پروژه تجزیه منطقه و بر باد رفتن آرزوهای دنبالهروها و همپیمانان این کشور دربرابر اراده پولادین ملت سوریه را بچشند و بدانند که احتمال اصابت توپ فوتبال سوراخ آنها به تور دروازه قدرتهای نوظهور جهانی، اگر محال نباشد، بعید هم نیست.
از سوی دیگر، این سوراخهای ایجاد شده در توپ فوتبال دشمنان منطقه باعث میشود که احتمال بازگشت این توپ به دروازه خود آنها؛ چه بهخاطر ضربه اشتباهی و چه بهخاطر حرفهایگری تیمهای ورزشی کشورهای مورد حمله افزایش یابد و آنوقت این کشورها بتوانند ضمن دفاع از خود، تور دروازه تیم متشکل از بازیکنان پابهسن گذاشته و ناتوان و ناکارآمد را بهلرزه درآورند و در مقابل، تیم حریف چارهای جز حسرت خوردن به دوران جوانی و نظارهگری توپهای متعددی که وارد دروازهاش میشود، نداشته باشند. شاید هم بهترین راه این باشد که داور قبل از پایان بازی سوت را به صدا درآورد تا تیم ضعیف شده و از رده خارج حریف بیش از این در مسابقات دوره پس از جهان تکقطبی تحقیر نشود.
المنار / مترجم: یوسف رضازاده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد