حدود دو سال از اوج مشغلهای که در دولت قبل داشتید، گذشته و بهنظر میرسد امروز سرتان خلوتتر از قبل شده؛ میخواهم بدانم مشاور مطبوعاتی رئیسجمهور پیشین این روزها چه میکند؟ هنوز مشغولیتهای سیاسی دارید یا نه؟
کار سیاسی خاصی انجام نمیدهم. هر فعالیت سیاسی نمود بیرونی دارد و قابل احصا است، اما من فعالیتی که نمود بیرونی داشته باشد، ندارم و ضرورتی هم احساس نکردم چنین فعالیتی داشته باشم.
دوره محکومیتتان تمام شده یا در مرخصی هستید؟
دوران محکومیت من عبارت بود از شش ماه زندان برای ویژهنامه خاتون و یک سال برای اتهام بیاساس توهین به رهبری که در مجموع دوره محکومیت یک سال و نیمهام پنجم فروردین امسال به پایان رسید. در طول این دوره، حدود سه ماه را زندان بودم و بقیهاش را به دلیل بیماری و بستری شدن در بیمارستان و پس از اعلام نظر پزشک معتمد دادستانی در بیرون از زندان سپری کردم.
گفته میشود هنوز هم جلساتی با محوریت آقای احمدینژاد و با حضور نزدیکان ایشان برگزار میشود. زمانی بحث ساختمان لادن بود، حالا بحث جلسات ولنجک مطرح است. آیا در این جلسات حضور دارید؟
معمولا بین کسانی که در مقطعی از زمان با هم کار کرده باشند، نوعی دوستی و الفت ایجاد می شود، جلساتی میگذارند و با یکدیگر درباره مسائل شخصی و عمومی صحبت میکنند. برگزاری چنین جلساتی به معنای پیجویی یک هدف خاص سیاسی نیست. دستور کار این جلسات بیشتر گفتوگو، تبادلنظر و رایزنی است.
خود آقای احمدینژاد در همه این جلسات هستند؟
نه، در بعضی جلسات هستند و در بعضی نه. اینها جلسات تعامل دوستانه است. روسای جمهور پیشین هم چنین جلساتی را با اعضای کابینه، مشاوران و نزدیکانشان داشته و دارند.
این روزها بحثهایی مطرح است تحت عنوان بازگشت دوباره احمدینژادیها و دورخیز نزدیکان ایشان برای انتخابات مجلس؛ حتی شایع شده ممکن است شخص آقای احمدینژاد در انتخابات میاندورهای مجلس از حوزه انتخابیه نهاوند نامزد شود. با توجه به حضورتان در این جلساتِ به قول شما دوستانه، بحثهای مطروحه تا چه اندازه جدی است؟
من هم این شایعاتی را که شما مطرح میکنید شنیدهام. اینها بیشتر گمانهزنی رسانهها و برخی عناصر سیاسی است. شاید هدفشان این باشد که ببینند این گونه شایعات چه واکنشهایی را به دنبال دارد. من تا به حال نشنیدهام آقای احمدینژاد قصدی برای نامزدی مجلس از نهاوند یا جای دیگری داشته باشند.
شما مشاور رئیسجمهور پیشین بودهاید. آیا اگر از شما مشورت گرفته شود، این بازگشت به عرصه قدرت را به نزدیکان آقای احمدینژاد یا خود ایشان توصیه میکنید؟
البته به زعم بنده آقای احمدینژاد هیچ گاه از عرصه سیاست کشور به دور نبوده است، اما اگر شرایط کشور در سال 96 شبیه وضعیت امروز باشد، به گونهای که مردم عمیقا منتقد آن هستند زیرا عزت ملی بشدت مخدوش شده، روند نیل به موفقیتهای بزرگ و دستاوردهای پیاپی متوقف شده و تورم و گرانی و بیکاری نیز روند فزایندهای به خود گرفته است، انتظار طبیعی آن خواهد بود که دستهای نیرومند نجات از آستین شخصیت آزمون پسدادهای مانند دکتر احمدینژاد بیرون بیاید، اما در عین حال توجه داشته باشید این گونه بحثها در حال حاضر که بیش از سه سال به انتخابات ریاست جمهوری دوره بعد داریم، بسیار زود هنگام است و نمیتوان به اندازه کافی آن را معتبر تلقی کرد. علاوه بر این، تصور میکنم حضور مجدد دکتر احمدینژاد در عرصه مدیریت اجرایی کشور، نیازمند آن است که برخی افراد و جریانهای سیاسی با اذعان به اشتباهات گذشته خود نسبت به ایشان در رفتارها و رویکردهایشان تجدیدنظر کنند.
برای انتخابات مجلس چطور؟
خیر، تصور میکنم ایشان برای حضور در مجلس احساس تکلیف نکردهاند.
اطرافیان آقای احمدینژاد هم وارد عرصه نمیشوند؟
آنها خودشان میدانند. هر کسی که علاقه و انگیزهای داشته باشد، ممکن است نامزد مجلس شود، من نمیدانم.
شما از نامزدی آقای احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم میگویید، در حالی که بسیاری معتقدند پیروزی آقای روحانی در انتخابات سال گذشته به دلیل اشتباهات آقای احمدینژاد و دولت وی بوده و رأی مردم نوعی «نه به احمدینژاد» تفسیر میشود. در چنین شرایطی، حضور دوباره آقای احمدینژاد در عرصه انتخابات چه معنایی دارد؟
من از نامزدی آقای احمدینژاد در انتخابات دوره بعد هیچ سخنی به میان نیاوردم، بلکه به سوال شما در مورد مشورت دادن پاسخ دادم و تاکید کردم اصولا بحث در این باره زودهنگام و فاقد اعتبار لازم است.
سوال من ناظر به مشاوره شماست. پیشنهاد نامزدی دوباره آقای احمدینژاد با توجه به نتیجه انتخابات 92 و گرایشهای منفی نسبت به عملکرد دولت ایشان تا چهاندازه راهگشاست؟
چه کسانی و در کدام صحنه انتخاباتی «نه به احمدینژاد» گفتهاند؟ مگر آقای احمدینژاد یا نامزد مورد تائید ایشان اصلا در انتخابات حضور داشتند که بتوانیم چنین تفسیری از انتخابات داشته باشیم؟ من فکر میکنم کسانی که این ادعاها را مطرح میکنند درصدد توجیه شکست خودشان هستند و به نحوی تلاش میکنند توپ را به زمین دیگری بیندازند و خودشان را از اشتباهاتی مبرا کنند که مرتکب شدند.
به هر حال کسی در این انتخابات رأی آورد که بیشترین زاویه را با دولت آقای احمدینژاد داشت. درست است آقای احمدینژاد یا نامزد مورد حمایت ایشان در انتخابات نبود، اما وقتی نامزدی در مرحله اول انتخابات پیروز میشود که بیش از دیگران دولت آقای احمدینژاد را نقد میکرد، پس میشود استنباط کرد مردم از دولت وقت رویگردان شده بودند؟
آقای روحانی چه جایگاهی در دوره دولت دهم داشت؟ اصلا نه جایگاه سیاسی داشت و نه وزن سیاسی.
به هر حال ایشان نامزد منسوب به آقای هاشمی بود و روشن است آقای احمدینژاد و آقای هاشمی فاصله زیادی با یکدیگر داشتند.
بله، منسوب بود، اما خود ایشان اصلا وزنی نداشت. به نظر شما آقای روحانی در فعل و انفعالات سیاسی کشور در دوره قبل اصلا دیده میشد؟ به هیچوجه نامی از ایشان مطرح نبود.
پس چگونه بیش از نیمی از آرا را به دست آورد؟
در شرایط انتخابات، افراد وارد عرصه رقابتهای گفتمانی و برنامهای برای اداره کشور میشوند و من فکر میکنم رقابتهای گفتمانی در انتخابات سال گذشته سطح بسیار نازلی داشت.
برخی معتقدند رأی به ایشان، رأی به تفکرات نزدیک به آقای هاشمی بود؟
این طور میشود تفسیر کرد. به هر حال ایشان در حوزه نفوذ و ارتباط نزدیک با آقای هاشمی تعریف میشود و طبیعی است انتخاب ایشان در سال 92 به معنی حضور موثرتر آقای هاشمی رفسنجانی در عرصه سیاسی کشور است که همین اتفاق هم افتاده. همینطور اصلاحطلبان و جریان فتنه هم در سایه دولت آقای روحانی سربرآوردهاند.
این جریانهایی را که نام میبرید از مخالفان جدی آقای احمدینژاد بودند، با این حال میگویید نتیجه انتخابات، نه به احمدینژاد نبود؟
توضیح دادم آقای احمدینژاد یا آقای مشایی ـ که نامزد مورد تائید آقای احمدینژاد بود ـ در انتخابات ریاست جمهوری حضور نداشتند، بنابراین منتسبکردن شکست برخی نامزدها به عملکرد دولت آقای احمدینژاد، یک کار عبث و دور از عقل و منطق است. کسانی که در رقابتها حضور داشتند عملا شکست خوردند. شما خودتان ببینید چه کسانی در انتخابات بودهاند. روشن است کسی پیروز شده و کسانی شکست خوردند که در بین اینها نماینده مورد تائید آقای احمدینژاد نبوده است.
شما فکر میکنید اگر نامزد مورد حمایت آقای احمدینژاد در انتخابات شرکت داشت، نتیجه دیگری رقم میخورد؟
قطعا. تحلیل ما این است که اگر آقای مشایی اجازه حضور در انتخابات را مییافت به سبب گفتمانی که مطرح میکرد ادامهدهنده دولت دهم و تداومدهنده موفقیتهای آن بود، دیدگاههای انقلابی و ارزشی آقای احمدینژاد را میتوانست ادامه دهد و من فکر میکنم او رای مردم را به سمت خود جذب میکرد.
با این حال در آستانه انتخابات سال گذشته، فضای کلی کشور نسبتی با این موفقیتها که شما میگویید، نداشت و رقابتی بین نامزدها وجود داشت بر سر تبری جستن از اقدامات دولت وقت. این طور نیست؟
مسائل غمانگیزی در دو سال آخر دوره آقای احمدینژاد بروز کرد. اگر بخواهیم نگاهی واقعی به عرصه سیاست در ایران داشته باشیم، آقای احمدینژاد در دو سال آخر بامشکلاتی مواجه شد.
به فرض قبول این ادعا، آیا این ناشی از اشتباه آقای احمدینژاد نبود؟
نه، اشتباهی از طرف ایشان نبود. مردم انتظاراتی از رئیسجمهور دارند و براساس اختیاراتی که در قانون اساسی برای او در نظر گرفتهاند، مسئولیتهای سنگینی به رئیسجمهور سپرده شده است. دولت او دولت عدالت بود و باید از عدالت دفاع میکرد و بر سر پیمان خود با مردم ایستاد و همواره بر حق و عدالت پای فشرد. در مجموع شرایط کشور به گونهای رقم خورد که اجازه نداد در این دو سال آخر آقای احمدینژاد برنامههای خود را بخوبی به انجام برساند. عناصر و دستگاههایی که قانونا باید مسیر حرکت دولت را هموار کنند، رئیسجمهور وقت و دولت او را وادار به حرکت در یک زمین ناهموار کردند.
بازگردیم به سازماندهی دوباره جریان آقایاحمدینژاد و خبرهایی که درباره تشکیل مجموعهای به نام هما (مخفف هواداران محمود احمدینژاد) منتشر شده است. آیا اقدامات بدنه اجتماعی دولت آقای احمدینژاد با شما و دیگر نزدیکان آقای احمدینژاد هماهنگ شده است؟
من هم این خبر را در رسانهها دیدهام، اما اصلا در جریان شکلگیری آن نیستم.
توصیهای هم برای راهاندازی و اقدامات آن نداشتهاید؟
اصلا نمیدانم این مجموعه وجود خارجی دارد یا نه. میشود از کسانی که بحث را مطرح کردهاند یا مسئولیتی دارند پرسید.
برای وحدت اصولگرایان در انتخابات مجلس جلساتی تشکیل شده که گویا آقای تقوی محوریت آن را بر عهده دارند. از جریان آقای احمدینژاد و کابینه ایشان هم نمایندهای به این جلسات دعوت شده است؟
باید ببینیم نگاه آنها به چه کسی است. بالاخره در دولت آقای احمدینژاد کسانی بودهاند که گرایشهای سیاسی اصولگرایی داشتهاند.
مثلا چه کسی؟
مثلا آقای فروزنده که سمتی در جمعیت ایثارگران دارند ظاهرا. ممکن است از این دست افراد دعوت شده باشند، اما من در جریان نیستم و اینها میتواند شخصی باشد و نسبتی با دولت آقای احمدینژاد ندارد.
اگر به طور جریانی دعوت صورت گیرد، آقای احمدینژاد نمایندهای معرفی میکند؟
این مستلزم اصلاح رویکردهاست. اگر قرار باشد جریان اصولگرایی با همان رویکردهای گذشته به آقای احمدی نژاد نزدیک شود، راه به جایی نخواهیم برد، آنها باید برخی رویکردهایشان را اصلاح کنند. اگر این اتفاق رخ دهد آقای احمدینژاد با هیچ کس خصومت ندارد و میشود همفکری صورت بگیرد.
فکر نمیکنید در این مقطع جریان نزدیک به آقای احمدینژاد برای بازگشت به عرصه قدرت، نیازمند وحدت با اصولگرایان است؟
ما کاری به جریان اصولگرا و اصلاحطلب نداریم. آقای احمدینژاد به طور بلامنازع پایگاه اجتماعی بالایی دارد و از محبوبیت فوقالعادهای در بین مردم برخوردار است. بنابراین اگر اصولگرایان به دنبال پایگاه اجتماعی باشند، باید خودشان را به آقای احمدینژاد نزدیک کنند؛ آن هم نه برای رقابتهای سیاسی و حزبی و کسب قدرت، بلکه برای اهداف متعالی و خدمت به مردم و آرمانهای انقلاب.
چــرا یـک ســال پیـش که شـما بـرای انـتخابـات ریاستجمهوری نامزد شدید، تصمیم به انصراف گرفتید؟
یکی از اتهاماتی که باعث شد من در دستگاه قضایی به زندان محکوم شوم، اتهام بیاساس توهین به رهبری بود. این اتهام فی نفسه آنقدر سنگین است که هیچ مجازاتی نمیتواند سنگینتر از خود این اتهام باشد. برای من که سالها در این کشور کار کرده و مدافع نظام و رهبری بودهام، این اتهام خیلی سخت بود. میخواستم با حضورم در انتخابات تاکید کنم در صحنه حضور دارم و اتهامات نسبت داده شده بیاساس است و رفتارهای علیه دولت احمدینژاد را قبول ندارم، اما عمیقا به نظام جمهوری اسلامی وفادارم.
چه شد کنار رفتید؟
حضورم اساسا نمادین بود و وقتی هم کنار رفتم به نفع آقای مشایی بود.
سوالم کمی شخصی است، اما کنجکاو شدم بدانم در انتخابات گذشته به چه کسی رأی دادید؟
رأی یک امری شخصی و مخفی است و مایل به علنی کردن آن نیستم.
بگذارید بازگردیم به فضای انتخابات 92. آن زمان بسیاری از مردم از دولت آقای احمدینژاد به دلیل قیمت بالای سکه و ارز گلایه داشتند. مخالفان هم میگفتند چرا دولتی که کارش را با رشد اقتصادی 5، 6 درصدی ـ که میراث دولت قبل خودش بود ـ شروع کرد، کشوری با رشد اقتصادی منفی 5.8 درصد را تحویل داد. به نظر شما عملکرد اقتصادی دولت آقای احمدینژاد چقدر قابل دفاع است؟
ببینید، تا وقتی آقای احمدینژاد یک رئیسجمهور صاحب اختیار بود؛ یعنی در همان شش سال اول که قبلا عرض کردم، میشود مسئولیت اقتصاد کشور را هم متوجه ایشان دانست و البته روند اقتصاد کشور در این سالها بسیار مثبت و امیدوارکننده بود و گزارشهای بینالمللی هم همین را نشان میداد.
در دو سال آخر، دستهای پیدا و پنهان فعال شدند تا به اقتصاد کشور آسیب بزنند و از رهگذر آن، هم چهره دولت را تخریب کنند و هم بستر لازم برای تحریمهای دشمن را فراهم آورند. فرقی نمیکند چه دولتی بر سر کار باشد. وقتی عناصر و جریانات ذینفوذ با برنامه قبلی اخلال ایجاد میکنند، کنترل از دست دولت خارج میشود. یک بانک یکباره اقدام به خرید انبوه سکه کرد و با وارد آمدن شوک به بازار، قیمت سکه و متعاقب آن نرخ ارز به صورت نجومی جهش پیدا کرد. هر دولتی بر سر کار باشد تحت تاثیر این گونه اقدامات خارج از اراده دولت قرار میگیرد و مهار اقتصاد از دستش خارج میشود. باید ابعاد و انگیزههای پنهان در این مساله مورد بررسی قرار گیرد.
از سوی دیگر توجه داشته باشید اقتصاد ایران طی چهار دهه اخیر همواره تحت تاثیر شایعات دچار نوسان میشد. وقتی یک مقام مسئول، اما خارج از اراده و تصمیم دولت، برخلاف واقع سخن از تصمیم دولت برای بنزین 2000 تومانی به میان میآورد، طبیعی است این سخن دارای آثار منفی در اقتصاد کشور است و به سیاستهای اقتصادی کشور آسیب میزند. در عرصه سیاسی هم وقتی رئیسجمهور وقت را دو بار به مجلس احضار میکنند و او را تحت فشار میگذارند، رئیس مجلس مصوبات دولت را پیدرپی لغو میکند، وزرا استیضاح یا تهدید به استیضاح میشوند یا به طور مداوم از آنها سوال میشود یا در شرایطی که رئیسجمهور وقت در سازمان ملل سرگرم دفاع از منافع کشور است، مشاور او را بازداشت و زندانی میکنند، آیا توقع دارید در چنین فضایی اقتصاد کشور مطابق سیاستهای دولت جلو برود؟!
شرایط دو سال آخر شرایطی تحمیلی بود که نمیتوانم نفی کنم سرنخ این کارها بعضا در خارج از کشور بود و از آنجا مدیریت میشد. غربیها به دنبال فرصتی بودند شرایطی در کشور ایجاد شود که تحریمها را اثربخش کند. این شرایط به وجود آمد و آنها تحریمها را در اوضاع نامساعد سیاسی و اقتصادی داخل ایران اجرا کردند که این موضوع نیز به بدتر شدن اوضاع اقتصادی کمک کرد. در این شرایط بود که مخالفان دولت اعم از مدعیان اصلاحطلبی و اصولگرایی، انگشت اتهام را متوجه دولت کردند و گفتند دولت ناتوان است، اما این مساله ربطی به دولت نداشت.
چنین بود که قیمت دلار به مرز 4000 تومان و سکه به 1.5 میلیون تومان رسید، آن هم درحالی که دولت ارادهاش این نبود، قبول هم نداشت و تا آخرین لحظه هم نپذیرفت نرخ رسمی دلار از 1226 تومان فراتر برود، اما دولت آقای روحانی که آمد قیمت 2500 تومان را برای دلار اجرا کرد.این تصمیم به معنای پذیرفتن یک وضع نامعقول در اقتصاد کشور بود.
من فکر می کنم دولت یازدهم مرتکب یک اشتباه استراتژیک شد و با شرایط غیرمنطقی ایجاد شده در اقتصاد کشور کنار آمد و با آن همسو گردید، در حالی که به اذعان بسیاری از صاحبنظران اقتصاد سقوط ارزش پول ملی به بیش از یک سوم، فاقد منطق اقتصادی است و دولت روحانی باید با این بی منطقی در اقتصاد کشور مبارزه میکرد، اما ترجیح داد با آن همصدا و همراه شود و این مساله برای مردم بسیار خسارت بار بوده است.
گفته میشود مشکلات دولت آقای احمدینژاد، تحریمها و بیثباتی سیاسی ناشی از اختلافات شدید در کشور که ریشه در حاشیهسازی برخی دولتیهای وقت داشت، باعث این سقوط ارزش پول شده. کم نیستند کسانی که میگویند در همین دو سال آخر، مدیران آقای احمدینژاد اقتصاد را رها کردند. فکر نمیکنید وضعی که توضیح دادید، ناشی از اشتباهات آقای احمدینژاد بود؟
نه، دولت تا آخرین روز فعالیت کرد. آقای احمدینژاد اختیاراتش محدود شده بود، اما برای استفاده از ظرفیتهای باقیمانده تلاش کرد. دولت، طرحهای مهر ماندگار را یک به یک دنبال کرد. متهم کردن دولت به ناکارآمدی یکی از اهداف از پیش طراحی شده برای زمین زدن اقتصاد درونزایی بود که با سرعت در مسیر پیشرفت و استحکام و ثبات هرچه بیشتر حرکت می کرد.
آقای احمدینژاد نمیگفت حالا که من رئیسجمهور نیستم کار صورت نگیرد؟
من نگفتم ایشان رئیسجمهور نبود، بلکه اختیاراتشان محدود شده بود، اما این که مقابل چشمان شما بود و دیدید که تا آخرین ماهها، سفرهای استانی دنبال شد، اما از بیرون دولت اتفاقاتی رخ میداد، رئیس مجلس مصوبات را لغو میکرد و هرچند این کار استناد قانون اساسی نداشت، اما تا این اواخر ادامه یافت. بنابراین من باور ندارم این مشکلات ربطی به دولت احمدینژاد داشته باشد. چرا دولتی که خودش شرایط اقتصادی را شش سال خوب مدیریت و هدفمندی را پیگیری کرد، باید کار را رها کند؟ مطالبی که من عرض کردم ادعا نیست، میشود آنها را رصد کرد. البته فشار بینالمللی هم وجود داشت.
این که فشار بود یک بحث است، اما این که آقای احمدینژاد آن را جدی نگرفته و قطعنامهها و تحریم را بیارزش میخواند، بحثی دیگر است. اینها دستکم گرفتن تهدید نبود؟
همین الان در این دولت هم قطعنامه پارلمان اروپا را میگویند بیارزش است. رفتار غیرقانونی مثل قطعنامههایی که با فشار برخی کشورها علیه ما بود، در هر زمان که باشد بیاساس و بیارزش است. همیشه همین است. برخی با طرح این مساله که آقای احمدینژاد قطعنامه سازمان ملل را بیارزش خوانده، به دنبال اهداف سیاسی خود هستند. البته دقت کنید رئیسجمهور همیشه باید به مردم روحیه بدهد و دشمن را ناکارآمد و رفتارش را بیارزش و مذموم بشمارد. طبیعی است رئیسجمهور نباید از قطعنامهها اظهار نگرانی کند. مهم آن است که او و دولتش در عمل تدابیری برای دور زدن و خنثی و بیاثر کردن قطعنامهها انجام دهد که چنین نیز شده است.
اشاره کردید به تلاطمهای سیاسی کشور در سالهای آخر دولت. یادم هست در سالهای پایانی دولت آقای خاتمی هم همین بحثها مطرح بود و ایشان مثلا میگفت رئیسجمهور تدارکاتچی است. فکر می کنید دولت آقای روحانی هم روزی دچار همین تحلیل میشود؟
این یک امر واقعی است که دولت و رئیسجمهور به واسطه رأیی که از مردم میگیرند، عهدهدار اصلیترین مسئولیت در اداره کشور هستند. با توجه به مسئولیتهای سنگین دولت، بقیه دستگاهها مانند مجلس و دستگاه قضایی باید مسیر حرکت دولت را برای رسیدن به اهداف هموار کنند. پس روشن است قوای مقننه و قضاییه باید پشتیبان قوه مجریه باشند.
و البته ناظر بر آن...
کار خودشان را بکنند، نظارت کنند، اما در همان مسیر هموارسازی. وقتی شاهد هستیم رفتارها معکوس میشود و در مسیر حرکت دولت سنگاندازی میشود، طبیعی است این برخلاف انتظار است. لغو مصوبات دولت، احضار رئیسجمهور به مجلس حتی با توجیه قانونی سنگاندازی است. بنابراین فکر میکنم فارغ از این که دولت آقای خاتمی است یا آقای احمدینژاد یا آقای روحانی، مهم یاری دادن دولت برای رسیدن به اهداف و خارج نشدن از اهدافی چون پیشرفت کشور، خدمت به مردم و شکوفایی اقتصادی و تنظیم درست روابط بینالمللی است، اما وقتی تنازع و تقابل صورت میگیرد، همه انرژیها خنثی میشود. فکر میکنم ما در چنین چرخهای گرفتار شدهایم و این بهاساس حرکت کشور آسیب میزند و فرصتها را میسوزاند.
در همین مدتی که از روی کار آمدن دولت آقای روحانی گذشته، فکر میکنید در مقایسه با دولت آقای احمدی نژاد، همراهیها با دولت بیشتر شده یا کمتر؟
نمیگویم همراهی نبوده، بوده. دولت رویکردهایی دارد که البته به آن نقدهای جدی وجود دارد، اما با مدیریتی که در مجلس بوده، نوعی همصدایی و حمایت از دولت وجود داشته است. با این حال به نظر من، دولت باید به استقبال نقدها برود. این که منتقدان را بیسواد بخوانند، اشتباه است. دولت باید فضا را باز کند، بردباری و تحمل را بالا ببرد و اجازه بدهد بحث توافق هستهای که سرنوشت کشور به آن بستگی دارد در فضای روشنفکری جامعه مورد بحث قرار گیرد، فضا نباید بسته شود.
در مجموع تا الان نسبت به اواخر کار دولت آقای احمدینژاد، شاهد همکاری بیشتر دو قوه با دولت آقای روحانی بودهایم. من امیدوارم به دولت کمک شود تا به اهداف اصلی برسد هرچند مراقبت هم لازم است تا از انحرافات احتمالی جلوگیری شود.
این روزها بحث دفن ریچارد فرای، ایرانشناس مشهور در اصفهان مطرح است. آقای احمدینژاد نسبت به ایرانیان خارج کشور و ایراندوستان نگاه خاصی داشت. با توجه به این رویکرد فکر میکنید اگر دولت آقای احمدینژاد امروز در رأس کار بود، مجوز دفن فرای در اصفهان را با وجود برخی مخالفتها صادر میکرد؟
آقای ریچارد فرای یک ایرانشناس آمریکایی است که تحقیقات دامنهداری در ارتباط با ایران داشته و محققی ایراندوست است. من فکر میکنم رفتارهای صورت گرفته برای ممانعت از دفن ایشان با آموزههای دینی ما نسبتی ندارد و حتی با فرهنگ ما نیز بیگانه است. ما نسبت به کسانی که در ارتباط با دین و میهن ما تحقیقات کنند، ملت قدرشناسی هستیم، حالا چه آمریکایی باشد و چه متعلق به هر کشور دیگری. بنابراین بداخلاقی را باید کنار گذاشت و اجازه داد جنازه آقای فرای در کنار آقای پوپ دفن شود. دقت کنید اراده کشور در تصمیم دولت است و نباید اجازه داد بعضی گروههای بدون هویت مشخص بتوانند با فضاسازیهای بیمنطق، کشور را دچار التهاب کرده و ذهنیت درست کنند.
جلوی این روند حتما باید گرفته شود. آقای احمدینژاد هم اگر بود، حتما تصمیمی را میگرفت که قبلا گرفته بود. ایشان از ماندن آقای فرای در ایران حمایت کرده بود و آپارتمانی در اصفهان به ایشان اختصاص داد. بنابراین در کل فکر میکنم واکنشها منطقی نیست و وهن چهره مردم و فرهنگ ماست.
اگر بخواهید در مقام یک مشاور، مهمترین اشتباه آقای احمدینژاد را فارغ از همه ملاحظات سیاسی بگویید، آن اشتباه چیست؟
در کشور ما در این سالها افراد زیادی درصدد طرح عیوب و اشکالات و ضعفها و حتی وانمودکردن نقاط قوت به عنوان نقاط ضعف بودهاند که حتی مورد مذمت رهبری نیز قرار گرفتند. بنابراین من به عنوان مشاور وظیفه ندارم ضعفها را علنی بگویم، اگر ضعفی باشد خصوصی میگویم، هستند کسانی که نقد و ضعف را بگویند. این به آن معنا نیست که ما به خودمان نقدی نداریم حتما نقد داریم، اما اصولی نیست که ما این نقدها را در رسانه علنی کنیم. آنچه علنی باید بگوییم نقاط مثبت است و شما باید نقاط مثبت را از امثال بنده مطالبه کنید.
پرونده بابک زنجانی به روایت علیاکبر جوانفکر
در سالهای پایانی دولت احمدینژاد، با افشای فساد 3000 میلیارد تومانی، انتقادات زیادی به مقامات دولتی و شخص رئیسجمهور وارد شد و این انتقادات پس از پایان کار دولت احمدینژاد هم ادامه دارد و حتی با جنجالی شدن موضوع بابک زنجانی، افزایش هم یافته است.
هر چند وقتی از جوانفکر پرسیده شد نسبت دولت احمدینژاد با این پروندهها چیست، او قرص و محکم پاسخ داد: «هیچ نسبتی وجود ندارد» و آنگاه که نوبت به بابک زنجانی و پرونده او به عنوان نمونهای از چنین پروندههایی رسید، جوانفکر اعلام کرد که میلیاردر جنجالی را دستکم تا این مرحله رسیدگی به پروندهاش مفسد اقتصادی نمیداند:
«سوال این است که با چه استنادی آقای بابک زنجانی را مفسد اقتصادی مینامید؟ ایشان در کدام دادگاه محاکمه و محکوم شده است؟ تا زمانی که آقای بابک زنجانی در دادگاه محاکمه نشده و به عنوان مفسد اقتصادی محکوم نشده باشد، شما نمیتوانید او را به فساد اقتصادی متهم و دولت احمدینژاد را هم به او مرتبط کنید! او در بازداشت است و بازجویی میشود. فکر میکنم در این مقطع کاربرد چنین تعابیری خارج از قواعد قانونی است.»
«اصلا ربطی به من و شما ندارد که بگوییم او از مصادیق فساد هست یا نه، او باید در دادگاه علنی و از سوی یک قاضی خبره، منصف و مسلط به قوانین جزایی، محاکمه شود. در ظاهر امر این گونه پیداست که او دارای هوش اقتصادی همراه با زرنگیها و ارتباطات پیدا و پنهان بوده و با این ویژگیها توانسته است هزاران میلیارد تومان ثروتاندوزی کند. حالا باید بررسی شود درآمدهای او مشروع بوده یا نه. نمیشود به کسی که محکوم نیست، اطلاق فساد بدهیم.
این غلط است و پشتوانه منطقی ندارد. علاوه بر این اگر فردی مثل آقای بابک زنجانی هزاران میلیارد تومان درآمد کسب میکند، باید دستگاههای نظارتی را به چالش کشید که مگر خواب بودهاند؟ اگر نام زنجانی رسانهای نمیشد، آیا دستگاه قضایی به وجود چنین فردی با این ثروت نجومی پی میبرد؟» «من فکر میکنم در نظام حکومتی ما یک خلأ اساسی برای به صدا درآمدن زنگهای هشدار در موقع مناسب وجود دارد.
دستگاههای نظارتی، قضایی و اطلاعاتی کشور باید پاسخ دهند که چرا پیش از این نسبت به ثروت انباشته شده بابک زنجانی حساس نشده بودند؟!»
مصطفی انتظاری هروی / گروه سیاسی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد