روزنامه خندان

به من امشب ای ساقی ...

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.
کد خبر: ۶۶۵۶۶۶
به من امشب ای ساقی ...

حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.

کیهان: فرار ! (گفت و شنود)

گفت: روزنامه انگلیسی گاردین درباره برکناری «بندر بن سلطان» از قدرت می‌نویسد این شاهزاده سعودی 22 سال سفیر عربستان در آمریکا بود و در بسیاری از جنگ‌افروزی‌های منطقه نقش برجسته‌ای داشت.
گفتم: این بندر بن سلطان همان نبود که افتخار می‌کرد در اقدامات تروریستی در عراق و لبنان و سوریه و همکاری با اسرائیل در جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه و 8 روزه علیه حزب‌الله و حماس دست داشته است.

گفت: خودش بود ولی گاردین نوشته، شکست طرح‌های او در مقابل اقتدار ایران باعث سرخوردگی وی شده بود.
گفتم: این مردک علیه ایران چه رجزی می‌خواند؟!

گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو قمپز در می‌کرد و می‌گفت؛ برای من دعوا‌کردن با یک نفر و دو نفر یا ده نفر و حتی هزار نفر هم فرقی نمی‌کند. پرسیدند چطور مگه؟ گفت؛ برای اینکه در هر حال فرار می‌کنم!

سیاست روز: به من امشب ای ساقی ...

مسئول دفتر حافظ منافع ایران در قاهره: اطلاعی از خواننده و رقاصه بودن مهمان ویژه جشن نوروز در مصر نداشتم و من اصلا آن خانم را نمی‌شناختم.
با توجه به این اظهار نظر و تصاویری که از آن «خانم» منتشر شده فکر می‌کنید آقای مسئول این بانو را با چه کسی اشتباه گرفته است؟
الف) آلبرت انیشتین
ب) داریوش ارجمند
ج) بن لادن
د)مادام ماری کوری

جراید: پلیس آگاهی کرمانشاه رشوه ۳۰۰میلیون ریالی یک «ساقی» مشروبات الکلی را رد کرد.
خبر فوق یادآور کدام یک از اشعار شیوای فارسی است؟
الف) ساقیا بده جامی زآن شراب روحانی / تا دمی بیاسایم زین حجاب ظلمانی
ب) به من امشب ای ساقی / بده می دریا دریا
ج) ساقی از گوشه میخونه نرونم / خونه امیدمه بذار بمونم
د) الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

دبیر جشنواره شعر فجر: محل جراحت را نشان دادم.
کدام یک از گزینه‌های زیر همان محل دقیق جراحت است که برادر عبدالجبار کاکایی نشان داده است؟
الف) زیر گلو
ب) پایین ابرو
ج) بالای زانو
د) یک جای دیگر

کفاشیان: کسی از اردوی تیم ملی خط نخورده بود اما اگر احمدی – دروازه‌بان - به آفریقای جنوبی رفته شاید کار دیگری داشته و من از این موضوع بی‌اطلاع هستم.
به نظر شما دروازه‌بان ذخیره تیم‌ملی غیر از دروازه‌بانی برای چه کار دیگری می‌تواند به آفریقا برود؟
الف) با همسر مرحوم «نلسون ماندلا» دیدار و گفتگو کند.
ب) یک فیل مناسب و مجلسی خریداری کند.
ج) یک زن هندی بستاند و اسمش را بگذارد عم قزی و دور کلاهش قرمزی و باقی قضایا!
د) هر سه گزینه فوق صحیح است.

آرمان: بنزین و قبر و شلنگ، گران باید گردد

همین جمله‌ای که این بالا به عنوان تیتر می‌خوانید را روی چند کاغذ A4 پرینت گرفتم و جای جای آرایشگاه چسباندم، باور کنید حضور برخی از افراد در چنین مکان‌هایی قاتل نان آدم است، مدام می‌آیند و هر بحثی را به بحث سیاسی تبدیل می‌کنند، به هرحال اولین مشتری که وارد شد، خیلی مودب، با وقار، متین و نجیب روی صندلی نشست و گفت «من نایب رئیس اتاق بازرگانی ایران هستم!» آقا اسکندر که با سبیل هاش بازی می‌کرد و جدول حل می‌کرد، پرسید «اونجا اتاق متری چنده؟!» به آقا اسکندر توضیح دادم که اتاق بازرگانی در واقع یک اتاق نیست، یک ساختمان حدود صد طبقه است که 99 طبقه آن مربوط به بخش واردات که از همان 99 طبقه 98 طبقه مربوط به واردات از چین است و حتی طبقه دوم آن «معاونت واردات زنجبیل، زیره، کشمش، اره و کفگیر از چین» نام دارد، آقا اسکندر سوال کرد «خب اون یک طبقه مربوط به چه کاریه؟» گفتم «اون یک طبقه به معنای یک طبقه کامل نیست، بخش خر پشته ساختمان است که بخش صادرات آنجا قرار دارد» در همین حین مشغول اصلاح موهای نایب‌رئیس محترم بودم که گفت «اگر دولت قیمت بنزین را کمتر از 1400 تومان تعیین کند، اصلا برای کشور توجیه اقتصادی نخواهد داشت» آقا اسکندر از حرف ایشان دلگیر شد و گفت«حالا نیست همه اقتصادمان توجیه داره فقط این یک فقره باقیمانده که توجیه نداره ( به یک نکته‌ای من بی‌ربط با موضوع اشاره کنم که دوستان عزیز دلبندم که در فضای مجازی فعال هستید و حتی بیانیه صادر می‌کنید، توجیه را اینطوری می‌نویسند نه اینطوری: توجیح!)» نایب‌رئیس اتاق بازرگانی درحالی که چشم‌های خود را بسته بود تا مو داخل آن نرود، گفت «اتفاقا فقط درمورد بنزین نیست، بنزین را به‌عنوان یک نمونه مثال زدم، درمورد همه چیز صدق می‌کند!» من هم که همین‌طور حسگر تائیدم فعال شدم بود، سرم را تکان دادم و گفتم «ببینید کلا درمورد همه چیز باید یک توجیه منطقی وجود داشته باشد، مثلا در حادثه خیابان جمهوری (تغییر اسم ستون ربطی به تغییر محتوی که ندارد!) وقتی افراد می‌توانند بپرند و روی زمین بیفتند و خاموش شوند، برای آتش‌نشانی محترم توجیهی وجود نداشت که با نردبان و شلنگ به محل حادثه برود، یا درمورد موضوع مسکن، زمانی که یک قبر سه متری حدود 45 میلیون تومان می‌شود، چه توجیهی وجود دارد که شما با 450 میلیون تومان هم بتوانید خانه بخرید؟ یا وقتی قیمت واقعی بنزین 1400 تومان باشد، چرا نباید پراید 20 میلیون باشد؟ از کی تا حالا وقتی آب گران می‌شود، پارچ گران نمی‌شود؟!» پس از پایان اصلاح، نایب رئیس اتاق بازرگانی گفت «چرا انقدر موهای من رو بد کوتاه کردی؟!» گفتم «از بس موقعی که من حرف می‌زدم سرتون رو به نشانه تائید تکون دادید، اینطوری شد، با ماشین صفر بزنم؟!» ایشان بدون توجه به حرف‌های من در آرایشگاه را کوبید و رفت!

شرق: اسب اجتماعی

آمبولانس را زیر سایه پل «پارک‌وی» پارک کرده بودم و ریلکس شده بودم و استراحتم را رها کرده بودم و داشتم از ثباتی که در وضعیت اقتصادی پیش آمده و با شیب ظریفی همه‌چیز دارد گران می‌شود طوری که آدم اصلا متوجه نمی‌شود دارد از کجا می‌خورد لذت می‌بردم و داشتم از تعیین‌تکلیف پرونده‌های مفاسد اقتصادی که اصلا انگارنه‌انگار نه اتوبوسی آمده، نه پورشه‌ای رفته، کیف می‌کردم که یکهو دیدم پیتیکوپیتیکو یک اسبی آمد و از وسط چهارراه گذشت.

آقا ما را می‌گویی، از تعجب شاخ‌ درآوردم. چون در پایتخت انواع‌واقسام موجودات را دیده بودیم، جز اسب را. برای همین من هم که از بچگی علاقه‌مند به اسب بودم، آمبولانس را روشن کردم و رفتم دنبال اسب و براش بوق زدم و اسب رم کرد و ایهیهیهی دوید و رفت پارک ملت. منتها تا پاشو گذاشت در پارک ملت، یک آقای محترم نتراشیده‌ونخراشیده‌ای آمد و گفت: ورود حیوانات به پارک ممنوع است.

اسب افسردگی گرفت و گفت: ولی من حیوان نجیبی هستم.
آقاهه گفت: خب باش.

از آمبولانس پیاده شدم و دوان‌دوان رفتم و دست اسب را گرفتم و گفتم: آخر اسب حسابی، چرا آمدی توی شهر؟ سگ که پاچه می‌گیرد، اجازه ندارد بیاید توی خیابان. تو که این‌همه نجیب هستی و زرتی افسردگی می‌گیری، چرا توجه نمی‌کنی؟ الان می‌آیند، می‌برندت‌ها.

اسب گفت: بابا من شاغلم.
گفتم: خب. نمردیم و دیدیم یک حیوانی شغل پیدا کرده. خیلی خوشحالم. حالا کجا کار می‌کنی؟

اسب گفت: در اداره ...
گفتم: درسته اسبی ولی انگار سرت را خر گاز گرفته؟ این چه حرفی است که می‌زنی؟ این حرف را دیگر جایی نزنی‌ها... برات داستان می‌شود...

در همین لحظه یکهو دیدم شب‌ها که ما می‌خوابیم آقا اسبه بیداره.
بعد به نقل از «ایسنا» و از قول فرمانده یگان‌های ویژه ناجا گفت: «این یگان با خرید 10راس اسب از بندرترکمن، فعالیت خود را آغاز کرده است.» و سپس افزود: «ماموریت‌های یگان اسب پلیس، کنترل اجتماعات و شرکت در رژه‌هاست.»
گفتم: درک می‌کنم.

و در پایان اضافه کرد: «اما در حال حاضر اجتماعی‌کردن اسب‌ها در دستور کار قرار دارد.»
گفتم: به‌به. اینکه اسب‌ها را اجتماعی کنیم، خیلی کار خوبی است. مثلا من خودم به‌عنوان یک شهروند خیلی اجتماعی نیستم. اما همیشه دوست داشتم یک فرصتی باشد و در دستور کار قرار بگیرم و اجتماعی شوم. الان خوشحالم که این فرصت به اسب‌ها داده شده است.
اسب گفت: من که اجتماعی شدم می‌آیم دنبالت تو را هم می‌برم اجتماعی بشوی.

گفتم: بعد ببخشید، یک سوال دارم. قرار بود با مفاسد اقتصادی برخورد شود. آیا قرار شده یگان اسب پلیس در راستای مبارزه با مفاسد اقتصادی هم وارد عمل شود و در ابتدا زورو را بگیرد؟
اسب هی‌ای‌ئیچ هی‌ای‌ئیج خندید و گفت: خیلی فانی هستی.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها