جام جم:پیامهای پایتخت 3
«پیامهای پایتخت 3»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دکتر علی دارابی معاون سیما است که در آن میخوانید؛سریال پایتخت 3 در نوروز 93 از سیمای رسانه ملی برابر نظرسنجیها و ارزیابیها، همچنان در صدر مجموعههای نمایشی و ویژهبرنامههای سیما و نوروز بوده است. یک دغدغه مهم برای معاونت سیما و دستاندرکاران سریال در خصوص سریسازی پایتخت وجود داشت که آیا بیننده و رضایتمندی مخاطب در پایتخت 1 و 2 در پایتخت 3 هم تکرار خواهد شد؟ دستیابی به پاسخ این پرسش و برطرف شدن نگرانیها، مطالعه، بررسی و زمان زیادی را به خود اختصاص داد و در یک اقدام هماهنگ، معاونت سیما و تیم تولید (نویسنده، تهیهکننده، کارگردان، بازیگران و ...) تصمیم به تولید پایتخت گرفتند که اقبال و رضایت عمومی مردم، حکایت از درستی این تصمیم بوده است. اما براستی دلایل موفقیت، محبوبیت، پیشتازی و رضایتمندی پایتخت 3 نزد بینندگان میلیونی در چه مواردی نهفته است؟
در یک دستهبنــدی کامل اهم این دلایل عبارت است از:
یکم) صیانت از زبان و گویشهای محلی. یکی از نگرانیهای بزرگ سازمان علمی، فرهنگی، آموزشی یونسکو وابسته به سازمان ملل متحد آن است که در روند جهانیسازی و جهانی شدن بیش از 2700 زبان، گویش و لهجههای محلی در حال نابودی است، زیرا زبانهای مسلط و غالب بینالمللی در حال هضم و بلعیدن همه گویشها، لهجهها و زبانهای دنیا به نفع خود هستند.
اگر بزرگترین پیام و دستاورد سریال پایتخت را حفظ، ترویج و صیانت از زبان، گویش و لهجه خطه شمال کشور بدانیم، سخن به گزاف نگفتهایم و این نکته مهم را باید بیش از همه اقوام ایرانی قدر بدانند و خود بزرگترین حامی تولید این قبیل مجموعهها باشند.
دوم) اهتمام بایسته به مسائل اصلی کشور. هدفمندسازی یارانهها یکی از بزرگترین اقدامات کشور برای اصلاح وضع اقتصادی کشور است. بهویژه آنکه در اواخر فروردین 93 دولت درصدد ثبتنام از واجدان شرایط یارانه است. وقتی در پربینندهترین برنامه تلویزیونی به موضوع هدفمندسازی به صورت هنرمندانه و حرفهای پرداخته میشود این یعنی در متن سیاستهای نظام حرکت کردن و تلاش برای اجرای موفق سیاستهای دولت محسوب میگردد. افزون بر این مسأله محیط زیست که امروزه به مثابه یک بحران جهانی است و در کشور کم آب و خشک ایران، حفظ محیطزیست و حمایت از دستاندرکاران آن در یک سریال تلویزیونی مثال زدنی است. و بالاخره مسأله افزایش جمعیت را که از راهبردهای کشور است در سکانسها، پلانها و قسمتهای مختلف پایتخت میتوان دید که این اهتمام و توجه ستودنی است.
سوم) ترویج معنویت و ارزشها. پایتخت در این بخش کاری کرد کارستان. ترویج روزی حلال، مذمت دروغگویی و غیبت و سوءظن، نامگذاری فرزند به نام اهل بیت علیهمالسلام، بخصوص انتخاب هوشمندانه نام فاطمه(س) در ایام شهادت حضرت زهرا(س)، تأثیر دعای والدین در موفقیت فرزند (درخواست نقی از مادر مرحومش برای پیروزی او در مسابقه کشتی)، تجلی مناسب رفتار و اعمال مذهبی (نماز نقی، ارسطو و همسر چینی او)، استعانت نقی از قرآن و بخصوص امام رضا(ع) و توسل به امام رئوف، بخشهایی از جلوهها و نمادهای دینی، ارزشی و مذهبی در پایتخت به حساب میآید.
چهارم) خانوادهمحوری. بیتردید پایتخت نمونهای موفق از الگوی زندگی ایرانی ـ اسلامی است. تکریم والدین (بابا پنجعلی)، احترام به بزرگترها، تشخص و منزلت زن در خانواده و ایفای مقام مشورت و تصمیمگیری آنان در عرصههای مختلف، همدلی، تعاون و معاضدت همه اعضا نسبت به سرنوشت یکدیگر (عمل جراحی بهبود و گذشت سخاوتمندانه همسر ارسطو از اندوخته مالی برای مخارج عروسی و به صورت داوطلبانه آن را صرف عمل جراحی بهبود کردن)، زندگی ساده، بیپیرایه در عین قناعت و بیآلایشی و ارائه تصویری شایسته از زن مسلمان ایرانی (هما، فهیمه و ...) را که در همه شرایط در کنار همسر و اعضای خانواده هستند باید از ویژگیهای سریال پایتخت برشمرد.
پنجم) امید و غرور ملی. قهرمان پایتخت (نقی) نماد یک انسان سختکوش، پرتلاش و مصمم برای رسیدن به هدف است. هدف او کسب مقام قهرمانی در کشتی و افتخارآفرینی برای مردم منطقه (علیآباد، مازندران به عنوان پایتخت کشتی ایران) و به اهتزاز درآوردن پرچم پرافتخار ایران است. قهرمان برای رسیدن به این اهداف از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند و تمام سختیها را به جان میخرد تا به پیروزی دست یابد.
این همان الگوی یک پهلوان و قهرمان ایرانی است. و چه زیبا و هنرمندانه کارگردان در قسمت پایانی و در شب 12 فروردین (روز جمهوری اسلامی) به امام(ره)، شهیدان و نظام جمهوری اسلامی ادای دین میکند و پیروزی ایران بر آمریکا، روسیه و چین و برافراشته شدن پرچم مقدس جمهوری اسلامی را با اجرای سرود دسته جمعی مردم (همبستگی ملی) در استادیوم ورزشی به نمایش درمیآورد. پایتخت یکسره غرور ملی، عرق ملی، همبستگی اجتماعی، وحدت اقوام (مشهدی، مازنی و ...) را به رخ بیننده میکشد و مخاطب از این وحدت ملی احساس افتخار میکند. و از رهگذر همین رخدادهاست که دو ورزش مهم و پرطرفدار فوتبال و کشتی که دومی به عنوان ورزش ملی و افتخار ایرانی به حساب میآید، برای مردم و ورزشدوستان بازخوانی میشود. و لحظات غرورآفرین پیروزی قهرمان ایرانی اشک شوق هر ایرانی را در نوروز جاری میسازد و هیچ حسی برتر از برانگیختن حس غرور ملی و وحدت ملی نیاز مبرم امروز جامعه ما نیست.
پایتخت، پیامهای فراوانی دارد که باید نویسندگان، هنرمندان و دیگر اصحاب قلم و هنر به آن بپردازند. استفاده از هنروران به صورت سنجیده (در ورزشگاهها، تماشاگران، جلوههای ویژه، طراحی صحنه، لوکیشنهای متعدد و جذاب، بازیهای اثرگذار و بهیادماندنی هنرمندان، بهرهگیری از موسیقی محلی و سنتی، تهیهکننده باسابقه و بالاخره کارگردان کاربلد، متعهد و وفادار به ارزشهای جامعه را باید از دیگر ویژگیهای این سریال برشمرد. پایتخت، طبق نظرسنجیها بالای 90 درصد بیننده داشت.
پایتخت، سریال و مجموعهای نمایشی ـ اجتماعی با درونمایه طنز و کمدی بود که زندگی یک خانواده ایرانی را روایت میکرد. پایتخت 1 با مهاجرت سازنده به تهران آغاز شد، پایتخت 2 به مسأله اقوام ایرانی و لزوم وحدت ملی و مذهبی پرداخت و در پایتخت 3 امید و تلاش و افتخار ملی را مشاهده کردیم. آیا نباید از این تیم همدل و همراه انتظار ادامه کارهای بیشتری داشته باشیم؟ راه قدرشناسی از آنان چیست؟ هر کسی باید به وظیفه خود عمل کند. پایتخت سریالی بود که خانه ها را گرم و ماهوارهها را خاموش کرد.
خراسان:پنج پیشنهاد برای کور کردن چشم فتنه
«پنج پیشنهاد برای کور کردن چشم فتنه»سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛
سرانجام پس از ۶۰ روز بسیار سخت و تلخ که بر مردم گذشت، ۴ تن از ۵ مرزبان به گروگان گرفته و اسیر شده توسط گروه های تروریستی در شرق کشور آزاد شدند. ۱۷ بهمن سال ۹۲ همان روز تلخی بود که ۵ تن از فرزندان و مرزبانان ایران عزیزمان در دام تروریست ها و اشرار مرتبط با سرویس های جاسوسی برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای غافلگیر شدند و چه روزهای سخت و پرالتهابی بر مردم و خصوصاً خانواده های این عزیزان طی این ۶۰ روز گذشت چرا که فرزندان برومندشان و مرزبانان غیورشان در چنگ جانیان و تروریست هایی اسیر شده بودند که در کارنامه سیاه خود و هم پالکی هایشان جنایت های فراوانی ثبت و ضبط شده است. داغ جنایت شامگاه جمعه سوم آبان ۹۲ و به شهادت رساندن ۱۴ نفر از فرزندان و مرزبانان غیور وطن عزیزمان به دست همین گروهک تروریستی هنوز سینه های مردم را همچنان می گداخت که دیگر بار و در فاصله کمتر از ۴ ماه ۵ تن از مرزبانان میهنمان به گروگان گرفته شدند و چون مردم سابقه جنایت های این گروهک تروریستی و سلف جنایتکار آنان را خوب به خاطر داشتند هر روز و لحظه اسارت این عزیزان در دست آن شریران و جانیان بسی سخت و طاقت فرسا بود چرا که آنان در عمل بارها و بارها نشان داده اند که از هیچ جنایتی فروگذار نیستند. و سرانجام روز گذشته پس از سپری شدن آن روزهای جانکاه و طاقت فرسا خبر خوش آزادی از چنگال تروریست ها و بازگشت ۴ مرزبان عزیز کشورمان دل مردم و خانواده های این عزیزان را شاد کرد. اما مجموعه این واقعه تروریستی و اقدام شرورانه برگ ننگین دیگری بر سلسله جنایت های این جانیان اضافه کرد چرا که تمامی شواهد و قرائن تا این لحظه و اظهارات برخی مقامات رسمی کشور و معتمدان محلی از به شهادت رسیدن یکی از ۵ مرزبان به گروگان گرفته شده توسط تروریست های مزدور، کج فهم، فریب خورده، جاهل و آدمکش حکایت می کند. سخنگوی این گروهک تروریستی خود به این جنایت در فضای مجازی اذعان کرده و چه جاهل و جانی هستند این کوردلان که هیچ شرع و عرف و منطق و عقلی بر اعمال آنان حاکم نیست که چنین ناجوانمردانه به کشتن اسیر اقدام می کنند. آیا این آدمکشان بسیار فاصله گرفته از وجدان و عاطفه و دین و قرآن و آدمیت نمی دانند که دیر یا زود ناله های جانسوز همسر جوان و پدر و مادر و خانواده این مرزبان عزیز کشورمان که برای تأمین امنیت مردم و وطن و حفاظت از کیان دین و میهنش جان در طبق اخلاص گذاشته دامن این جنایتکاران را خواهد گرفت و آه جانسوز همسر و خانواده این شهید و گریه های نوزاد شیرخواری که هنگام شهادت مظلومانه پدر اسیرش ده روزه بود و حالا ۲۰ روزه شده و مادرش منتظر آمدن همسر غیورش بوده تا نامی برای او انتخاب کند این جنایتکاران را راهی جهنم خواهد کرد با این حال این جانیان و اربابان آنان به یاد داشته باشند که ایران برای مانایی، سرافرازی، استقلال، امنیت و عزت خود جان های عزیز بسیاری به درگاه الهی هدیه کرده است و دلاور مردان این آب و خاک را باکی از سربازی و جانبازی در راه دین و میهن نیست اما خجل و سرافکنده و روسیاه و جهنمی، جانیان و تروریست هایی هستند که بر سربازان و مرزبانان میهن اسلامی شبیخون می زنند و ناجوانمردانه آدم می کشند و حتی به اسیر هم رحم نمی کنند و مرزبان اسیر را نیز به مسلخ جمود و عناد و خوی آدمکشی خود می کشانند.
اما ذکر چند نکته درباره این موضوع را خالی از فایده نمی دانم.
۱ - اول این که دولت پاکستان باید ضمن عذرخواهی رسمی از دولت و مردم کشور ما به خاطر فعالیت گروه های تروریستی در خاک کشورش، تضمین عملی برای جلوگیری از این گونه فعالیت ها علیه مردم و مرزبانان کشورمان بدهد و به لحاظ قانونی و حقوق بین الملل و رعایت موارد انسانی و حسن همجواری باید متعهد شود که تمام تلاش خود را برای جلوگیری از اتفاقات مشابه این چنینی انجام دهد.
۲ - اگر تذکرات، رایزنی ها و روش های دیپلماسی پاسخ مناسب و شایسته را برای جلوگیری از تکرار عملیات تروریستی چنین جنایت هایی از داخل خاک پاکستان علیه نیروهای مرزی ندهد این حق کشور ما است که اقدامات موثر و بازدارنده برای کنترل، مهار و سرکوب اقدامات تروریستی را در مناطق مرزی و حتی در مناطقی از خاک پاکستان که به محل فعالیت های تروریستی تبدیل شده و از قرار معلوم دولت پاکستان یا اراده کنترل یا توان مهار آن را ندارد در دستور کار خود قرار دهد تا چشم فتنه کور شود و از این پس هیچ آدمکش و تروریستی سودای تجاوز به حریم وطن و شبیخون زدن به مناطق مرزی و مرزبانان کشور عزیزمان را نداشته باشد.
۳ - روشن است که امنیت و استقلال کشورمان از برترین امتیازات ایران عزیز در منطقه و جهان است و به هیچ عنوان هیچ گروه تروریستی نباید سودای خدشه دار کردن این امنیت بی بدیل در این منطقه ناامن را در سر بپروراند. پس مبارزه قاطع، موثر و بازدارنده با اشرار و گروهک های تروریستی باید بیش از پیش در دستور کار مسئولان قرار گیرد. در این راستا جلب مشارکت حداکثری مردم و معتمدان و ریش سفیدانی که در آزادی ۴ مرزبان عزیز کشورمان نیز موثر بوده باید بیشتر از گذشته برای تحکیم امنیت وجهه همت مسئولان ملی و خصوصاً محلی و بومی نقاط مرزی کشورمان قرار گیرد.
۴ - پر واضح است که سیستم مرزبانی کشورمان باید به لحاظ برخورداری از تجهیزات و امکانات پیشرفته، به روز و کارآمد، انگیزه بیشتر و قوی تر نیروها، آموزش های بیشتر و فنی تر، توان عملیاتی قوی تر و سریع تر، قدرت آفندی و پدافندی دقیق تر و پرسرعت تر و رعایت دقیق تر نکات اطلاعاتی و امنیتی برای جلوگیری از غافلگیر شدن و شبیخون خوردن، بیش از این ها مورد توجه دولتمردان و قانونگذاران قرار گیرد زیرا کمترین سهل انگاری و کم توجهی در ارتباط با مسائل امنیتی و مرزبانی می تواند خسارت ها و تبعات بس سنگین و خطرناکی و گاه جبران ناپذیری برای مردم و کشور به دنبال داشته باشد. شک نداریم که تجهیزات و امکانات مرزبانی تناسب چندانی با مأموریت خطیر دلاورمردان مستقر در مرزهای میهن مان ندارد این امری کاملاً روشن است که می توان و باید جلوی ولخرجی ها، ریخت و پاش ها و اسراف های فراوانی را که در کشور می شود گرفت و آن را صرف سرمایه گذاری در تحکیم و تداوم امنیت کشور و بستن کامل دست و پای اشرار و تروریست ها کرد.
۵ - افزون بر این ها می توان برای نیروهای مرزبانی به خاطر وظیفه بسیار خطیری که بر عهده دارند، حقوق، مزایا و تسهیلات خاص قائل شد و علاوه بر افزایش نیروهای کادر و امکانات و تجهیزات پیشرفته، برای سربازان مرزبانی نیز ضمن آموزش های ویژه، امتیازات و تسهیلات ویژه نیز در نظر گرفت، افزایش میزان مرخصی، پرداخت حقوق و حتی کاهش مدت خدمت سربازی برای سربازانی که در مناطق مرزی و عملیاتی خدمت می کنند می تواند در دستور کار و تصمیم سازی مسئولان قرار گیرد. امنیت مرزبانی و اهمیت امنیت مرزهای کشور و کور کردن چشم فتنه اشرار و تروریست ها آنچنان حائز اهمیت است که حتی شاید بتوان به این پیشنهاد اندیشید که مرزبانی به عنوان یک نیروی مستقل از نیروی انتظامی در خدمت امنیت کشور باشد.
کیهان:فلشهای موازی علیه امنیت و اقتدار ایران
«فلشهای موازی علیه امنیت و اقتدار ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛اصلاً مهم نیست که پارلمان اتحادیه اروپا در متن بیانیه خود راجع به ایران چه مواردی را آورده است، خوب گفته یا بد، انصاف داشته یا بیانصافی کرده است، به نفع ما حرف زده یا به ضرر ما؛ چرا که اساساً هیچگاه غرب و از جمله اروپا میزان و معیار قابل اعتنایی برای ارزیابی قدر و اندازه جمهوری اسلامی نبوده و کسی در جهان در این مورد برای اتحادیه و پارلمان آن اعتبار و موضوعیتی قایل نیست. ملت ایران نیز هیچگاه درستی یا نادرستی کارکرد خود و نظام سیاسی خود را در آینه غرب به تماشا ننشسته است و البته هیچگاه هم از یاد نبرده که غرب در طول چند صد سال گذشته و به خصوص در دورههایی مثل امروز که ایران از قدرت قابل توجهی برخوردار بوده است، دشمن درجه یک ایران بوده است با این وصف و از این منظر ملتهای جهان و به خصوص ملت ایران وقت خود را صرف قرائت و یا تماشای بیانیه پارلمان اروپا نمیکنند. همه میدانند که غرب هیچ مضمون جدیدی درباره ایران ندارد. اما در عین حال و در حاشیه این موضوع نکاتی وجود دارند:
1- حتی اگر در بیانیه مورد اشاره، گفته نشده بود، کاملاً پیداست که این بخشی از روند ژنو است که به نام مذاکرات هستهای شروع شد و هیات ایرانی با تاکید بر اینکه فقط درباره پرونده هستهای گفتگو مینمایند، از اوائل آبانماه سال گذشته در این مذاکرات شرکت نمودند. این بیانیه میگوید مذاکرات مستقل درباره برنامه هستهای معنا ندارد و غرب به همه چیز کار دارد و مذاکره با ایران بر سر پرونده هستهای با عقب راندن ایران از سایر مواضعی که هر کدام بخشی از هویت و قدرت او را تشکیل میدهند همراه است بیانیه پارلمان اروپا پیش از ورود هیاتها به مذاکرات مربوط به «توافق جامع» به خوبی نشان میدهد که برنامه هستهای مسئله اصلی در مواجهه غرب با ایران نیست. غرب گمان میکند که در دولت و دوره روحانی میتواند از طریق تحقیر و مداخله، ایران را وادار به عقبنشینی کند بر این اساس «فشار و مذاکره» را به عنوان راهبرد عقب راندن ایران مد نظر قرار داده است. البته کاملاً معلوم است که نه روحانی علاقهای به چنین روندی دارد و نه ایران در اراده ملی آن تعریف میشود نه در باور یا نگاه یک نفر. بنابراین از این منظر تردیدی نیست که استراتژی فشار و مذاکره به جایی نمیرسد. اما با توجه به این روند بیش از همه باید خود دولت حساس بوده و واکنش نشان دهد. امروز مسئله مردم این است که چرا مواضع دولت هیچ تناسبی با فشار غرب ندارد. غرب آشکارا دارد ما را تحقیر میکند و دولت میگوید به مذاکرات خوشبین است و منتقدین را متهم به کمسوادی میکند!
2- مفاد بیانیه پارلمان اروپا و مفاد سایر اقدامات ضد ایرانی غرب باعملکرد بخشهایی از دولت و بعضی از مواضع دولت همخوانی دارد. وقتی غرب در این بیانیه و سایر اقدامات خود روی حقوق معارضان نظام سیاسی ایران تأکید میکند و همزمان در بخشهایی از دولت بخشهایی از این معارضان از موقعیتهای دولتی برخوردار شده و دایره فعالیتهای مخالف نظام را گسترش میدهند. از منظر ملت ایران این نمیتواند تصادفی باشد. وقتی در دولت بازگشایی یک انجمن معارض در دستور کار قرار گرفت و همزمان با آن اتحادیه اروپا و آمریکا در بیانیههایی به طور کاملاً خاص و مشخص از آزادی عمل این انجمن معارض سخن گفته و آن را یکی از شرایط همکاری با ایران در اجرای توافق ژنو قرار میدهد، چطور میتوانیم این را تصادفی و تلاقی دو سلیقه بدانیم؟ در حوزه قضایی وقتی ما شاهد فشار توامان بخشهایی از دولت علیه دستگاه قضا و فشار غرب علیه دستگاه قضا هستیم چطور میتوانیم آن را تصادفی قلمداد نمائیم؟ وقتی در ذیل بند 16 بیانیه پارلمان اروپا نوشته شده: «از ایران میخواهیم تاریخی برای حذف کامل مجازات اعدام تعیین کند» و همزمان با آن روزنامه آسمان نص صریح قرآن درباره آیه قصاص را زیر سؤال می برد و آن را غیر انسانی میشمرد و یک مسئول ارشد در واکنش به توقیف این روزنامه، از ادامه انتشار آن حمایت میکند، چطور میتوانیم این سه موضوع همسو را زاییده تصادف بدانیم؟
اینها بدون تردید نشان میدهد که یک توافقاتی صورت گرفته است. به بخشی از این بند از بیانیه پارلمان اروپا که ذیل عنوان «در حوزه چشمانداز مناسبات ایران و اروپا» آمده توجه کنید: «برقراری روابط سازنده با ایران به پیشرفت در اجرای کامل تعهدات ایران مطابق طرح مشترک اقدام مشروط است». این بند جدای از این که با تلویح نزدیک به تصریح میگوید موضوع آزادی فعالیت معارضان نظام جمهوری اسلامی و لغو حقوق اسلامی از متن دستگاه قضا بخشی از توافق ژنو است بیانگر آن است که در کنار سند اصلی و اعلام شده، توافقات مکتوب یا غیرمکتوب یا حداقل طرح مباحثی وجود داشته و طرفین درباره این که چنین بحثهایی هم میتواند بین ایران و غرب حل و فصل شود، توافقاتی کردهاند اما در عین حال شواهد دیگری هم این برداشت را تقویت میکند که به دو مورد اشاره میشود. چهار روز پیش خانم اشتون مسئول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سخنانی در پارلمان اروپا گفت که «همه آنچه در ژنو توافق کردهایم را نمیتوانم بیان کنم، آنچه منتشر شده و من میتوانم در اینجا از آن سخن بگویم، تنها بخشی از توافق مقدماتی است» شاهد دیگر این برداشت سکوت و محرمانه خواندن بخشهای عمدهای از مفاد مذاکرات از سوی هیات ایرانی است. وزارت خارجه ایران در طول این شش ماه - حتی در جلسه خصوصی مجلس خبرگان- تنها به توضیح واضحات سه صفحه توافق مقدماتی ژنو پرداخته و از بقیه موضوعات به عنوان اسرار یاد کردهاند! میتوان احتمال داد که حداقل بخشی از سیاهه بلند اتحادیه اروپا علیه ایران بخصوص در حوزه مسائل مرتبط با معارضان نظام مورد مذاکره قرار گرفته است.
3- مخالفت صریح اتحادیه اروپا با اعدام قاچاقچیان مواد مخدر و تصریح به این که معارضان امنیتی نباید مجازات شده و دستگاه قضایی حق ندارد از امنیت ایران در برابر معارضه امنیتی دفاع کند و این که محافل رسانهای وابسته به غرب در ایران باید مورد حمایت دولت ایران از یک سو و اتحادیه اروپا از سوی دیگر باشند، ضمن اینکه خط تجمیع و امنیتبخشی به همه ظرفیتهای معارضه با نظام و ملت را دنبال میکند، در عین حال پرده از روی ماهیت تمایل غرب به توسعه روابط با ایران برمیدارد. این اتحادیه در بخشی از بیانیه خود درباره ضرورت افتتاح سفارت اتحادیه اروپا در تهران، با صراحت مینویسد: «به عنوان ابزاری موثر برای تاثیرگذاری بر سیاستهای ایران به گونهای که دولت ایران حامی گفتوگو درباره مسائلی از قبیل حقوق بشر و حقوق اقلیتها باشد» با این وصف روابط با ایران برای تغییر ایران است نه به رسمیت شناختن ایران و آنچه در ایران در پرتو عزم و اراده ملی به وجود آمده است کما اینکه در بند 18 بیانیه تصریح میکند که اتحادیه اروپا باید در راستای تحقق برنامههای موسسه NED آمریکا موسوم به «وقف برای دمکراسی» تقویت معارضان ایرانی را در دستور کار قرار دهد.
با توجه به آنچه اشاره شد، وزارتخارجه ما در شرایطی قرار دارد که باید نه تنها موضع مخالفت جدی خود را علیه روند حقوقی، سیاسی، دیپلماتیک و رسانهای غرب علیه ایران ابراز کند، بلکه باید مشخص کند که برای مقابله با این روند، چه برنامه جدی و کدام اقدام عملی را تدارک دیده و قرار است به صحنه بیاورد.
در عین حال بقیه دستگاههای نظام جمهوری اسلامی هم در مواجهه با این روند ضدملی وظایف سنگینی دارند. مجلس شورای اسلامی بعنوان نهاد همتای پارلمان اروپا وظیفهای حساس برعهده دارد. رئیس و نمایندگان مجلس تاکنون مواضع خوبی ابراز کردهاند ولی کاملا پیداست که مجلس کار مهمتری باید انجام دهد. موضعگیری رئیس و نمایندگان افتخارآمیز و قابل تقدیر است ولی اکتفا به این، مجلس شورای اسلامی را در حد یک محفل عمومی که سخنران آن مواضعی را اتخاذ میکند و به رسانهها هم راه پیدا میکند، تنزل میدهد. مجلس محل تصمیمگیری است. همانگونه که پارلمان اروپا خطمشی دولتهای این اتحادیه در مواجهه با ایران را طی بیانیهای شبیه به قطعنامه اعلام و این دولتها را ملزم به انجام آن میکند، مجلس شورای اسلامی نیز چنین جایگاه و مسئولیتی دارد. مجلس ایران باید بسته سیاستی خود در مواجهه با غرب در موضوعات مختلف مثل دخالت غرب در مناطق اسلامی، عدم رعایت حقوق مسلمانان در اروپا در حالی که در اغلب این کشورها، مسلمانان بزرگترین اقلیتهای دینی به حساب میآیند، حقوق بانوان مسلمان، حقوق کودکان بخصوص در زمینه آموزشهای مذهبی، جنایات ناشی از استفاده از سلاحهای غرب در مناطق مختلف، برنامه غرب برای براندازی دولتها در کشورهای اسلامی نظیر سوریه و... اعلام و بطور مشخص بگوید که دولت جمهوری اسلامی در مواجه با این اقدامات ناروا چه کاری باید انجام دهد. همانگونه که رهبر معظم انقلاب اشاره فرمودند غرب با داشتن کارنامه سیاه در موضوعات مختلف نباید به خود اجازه دهد در جایگاه مدعی و پرسشگر قرار گیرد.
دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی کشور باید تلاش غرب برای آزادی معارضان امنیتی را بعنوان روند جدید ضدامنیتی تلقی کنند. این دستگاهها باید بدانند موادمخدر برای غرب یک سلاح است و دستاندرکاران آن میتوانند در یک روند ضد امنیتی مورد حمایت غرب نقشآفرینی کنند از این رو نباید از کنار مطالبی که غرب منعکس میکند و پالسهای آن بیتوجه بود.
جمهوری اسلامی:علمای اهل سنت زاهدان و انتظارات
«علمای اهل سنت زاهدان و انتظارات»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛4 مرزبان ایرانی که در تاریخ 17 بهمن گذشته عناصر گروهک تروریستی موسوم به "جیش العدل" آنها را ربوده بودند، سرانجام این هفته با اعمال نفوذ مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان آزاد و دیروز وارد خاک کشور شدند. نقش انکارناپذیر مولوی عبدالحمید در آزادی این 4 مرزبان، نکاتی را به همراه دارد که توجه به آنها حائز اهمیت است.
اولین نکته اینست که مولوی عبدالحمید چرا در همان روزهای اول بعد از ربوده شدن مرزبانان برای نجات آنها اقدام نکرد؟ کسی که قدرت اعمال نفوذ در گروهک تروریستی جیش العدل را دارد و در عمل نشان میدهد که مایل به حل مشکل است میتواند این اقدام را سریعتر و در روزهای اول انجام دهد و اجازه بروز عوارض منفی و ضایعات مترتب بر این اقدام تروریستی را ندهد.
دوم اینکه گروهک تروریستی جیش العدل در اطلاعیهای که به مناسبت آزادسازی مرزبانان ربوده شده منتشر شد اعلام کرده است: "علمای اهل سنت که دارای جایگاه بزرگی در جامعه اهل سنت ایران هستند، از ابتدای ماجرا، میانجیگری کرده و سعی کردند این ماجرا به خیر و خوبی حل شود که نهایتاً شورای مرکزی و رهبری سازمان جیش العدل رأی به آزادی نظامیان داده و آنها را تحویل هیأت اعزامی دادند. این تصمیم خالصانه در پاسخ به مطالبه علمای اهل سنت و در راستای نشان دادن حسن نیت و انسان دوستی اتخاذ شد تا ایران هم در راستای آزادی زندانیان اهل سنت گام بردارد و در غیر اینصورت بر مشکلات و مسائل منطقه افزوده خواهد شد و این آخرین اقدام در نوعش نخواهد بود."
قسمت اول این اطلاعیه نشان میدهد تماس علمای اهل سنت و شخص امام جمعه اهل سنت زاهدان با ربایندگان مرزبانان از همان روزهای اول برقرار بوده، به همین دلیل انتظار این بود که اجازه نمیدادند یکی از این مرزبانان به شهادت برسد. قسمت دوم اطلاعیه نیز نشان میدهد تروریستهای رباینده مرزبانان، خود را طلبکار میدانند و در مقابل آزادسازی مرزبانان انتظار دارند علمای اهل سنت برای آزادی زندانیان وابسته به این گروهک، که آنها را به غلط و با سوءاستفاده از فرصت "زندانیان اهل سنت" مینامند، کمک نمایند.
این، یک توقع بیجا و نوعی باجخواهی است. زیرا گروهک تروریستی موسوم به جیش العدل، با مطرح کردن این توقع، از یکطرف آزادسازی سربازان بیگناهی که درحال انجام وظیفه مرزداری ربوده شدهاند را یک امتیازدهی تلقی میکند و حتی از به شهادت رساندن یکی از مرزبانان بیگناه که یک جنایت آشکاراست سخنی به میان نمیآورد و از طرف دیگر، زندانیان مجرم وابسته به خود، که به جرم اقدامات تروریستی در زندان به سر میبرند، را با مرزبانانی که مشغول خدمت به وطن بودند و در یک عملیات تروریستی ربوده شدهاند، یکسان میپندارد! قطعاً این بخش از اطلاعیه گروهک تروریستی موسوم به جیش العدل، دارای محتوای تروریستی، خلاف قانون و ترویج خوی جنایتکارانه است و علمای اهل سنت با توجه به تعالیم نورانی اسلام باید آن را محکوم کنند و با انتشار اطلاعیه و ایراد سخنرانی اقدام به پاسخگوئی نمایند و بر این نکته نیز تکیه کنند که نظام جمهوری اسلامی با اهل سنت مشکلی ندارد و زندانیان مورد اشاره گروهک جیش العدل اشرار وابسته به این گروهک هستند.
سومین و مهمترین نکته اینست که انتظار اکید از علمای اهل سنت و شخص امام جمعه اهل سنت زاهدان اینست که تمام توان خود را در جهت اصلاح آن دسته از جوانان استان خود که مرتکب اقدامات شرورانه میشوند بکار بگیرند و این لکه ننگ را از پیشانی مجموعه سیستان و بلوچستان پاک نمایند. وجود افراد شروری همچون عبدالمالک ریگی معدوم و بقایای گروهک تروریستی وابسته به او که مزدورانی برای تأمین اهداف بیگانگان هستند و برای ایجاد ناامنی در کشور اسلامی ایران به نقشه راه ترسیم شده توسط دستگاههای جاسوسی و اطلاعاتی استکباری و بعضی دولتهای منطقه عمل میکنند، برای استان بزرگ سیستان و بلوچستان، که مردمی با ایمان، مقاوم و سخت کوش دارد، قابل قبول نیست. اگر این گروهک تروریستی اعتراف نمیکرد که برای علمای اهل سنت احترام قائل است و اگر امام جمعه اهل سنت زاهدان اعلام نمیکرد که در جریان جزئیات آزادی مرزبانان قرار دارد و برای ورود همراه با امنیت آنان به کشور به مسئولین مربوطه کمک کرده، شاید انتظاری از علمای اهل سنت سیستان و بلوچستان و شخص مولوی عبدالحمید برای مهار تروریستها و جلوگیری از شرارتهای آنها وجود نداشت، ولی با توجه به واقعیتهای یاد شده این انتظار وجود دارد که علمای اهل سنت و شخص امام جمعه زاهدان با نفوذی که در اشرار دارند برای ریشه کن کردن شرارتها و پاک کردن لکه ننگ تروریسم از دامن استان بزرگ و مؤمن پرور سیستان و بلوچستان تلاش نمایند. آنها قطعاً میدانند که نظام جمهوری اسلامی هرگز در برابر باجخواهی اربابان بزرگ اشرار یعنی سران استکبار جهانی تسلیم نشده و نخواهد شد چه رسد به دست نشاندگان حقیر آنها که اصولاً به حساب نمیآیند.
بنابر این، ادامه شرارتها در استان سیستان و بلوچستان ضمن اینکه راه به جائی نخواهد برد، فقط لکه ننگی بر پیشانی و دامن این استان خواهد بود، استانی که نباید اجازه داده شود جایگاه والایش به چنین لکههائی آلوده گردد.
از شخص مولوی عبدالحمید این انتظار وجود دارد که با تلاش مستمر خود، استان سیستان و بلوچستان را از وجود اشرار و تروریستها پاک کند تا این تهمت ناروا متوجه وی نباشد که در موارد بحرانی با استفاده از نفوذ خود بر اشرار، تلاش میکند توجه دولتمردان جمهوری اسلامی را برای گرفتن امتیازاتی به نفع خود جلب نماید. امام جمعه زاهدان، هنگامی حسن نیت کامل خود را میتواند به اثبات برساند که تمام توان خود را در جهت ریشهکن ساختن اشرار از استان سرفراز سیستان و بلوچستان بکار گیرد و کاری کند که این استان از لوث وجود آنان پاک شود.
رسالت:پلان نقد کتاب جامعه شناسی ایران
«پلان نقد کتاب جامعه شناسی ایران»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
■ این مرد، چقدر آمریکا را دوست دارد...
■ این مرد، چقدر «ایران» را دوست ندارد...
■ در کتاب ”جامعهشناسی ایران“، نگارش دکتر حمید رضا جلاییپور، چه میگذرد؟
دکتر حمید رضا جلاییپور، پس از تکرار برخی مباحث روششناختی که بعضاً آنها را در کتابها و مقالههای قبلی ملاحظه کردهایم و مبهوت ماندهایم که چرا خود ایشان به این باورها عمل نمیکنند، بر دو مفهوم «عینیت مسئولانه» (حاصل یک سوء تفاهم در مورد برایان فی) و «تیپولوژی» (حاصل یک سوء تفاهم در مورد ماکس وبر) طوری دست میآویزد، که او را از استعمال هر سازه نظری، چه «راهگشا» و چه «رفع تکلیفی» برای سازماندهی مطالب خود خلاص کند؛ این که چگونه، بعداً خواهیم دید. نهایتاً، در فصل «دیدگاه برگزیده نگارنده برای مطالعه جامعه ایران»، هیچ نظریهای را برای سازماندهی تحقیق خود در جامعهشناسی ایران ارائه نمیکند، و دوباره، همان ملاحظات روشی قبلی را به زبان دیگری تکرار میکند.
سپس، با طرح الگوهای تغییر، از همان اول کار، معلوم میکند که ما ایرانیها در وضعیت نامطلوب و «کژ» و «بدقوارهای» به سر میبریم. هنوز مردد است که «ما» را چه بنامد؛ روی جلد، «ما» «کژ» هستیم و داخل جلد «بدقواره» هستیم! او وضعیت فعلی جامعه ایران را به مثابه یک «جامعه مدرن بدقواره» ترسیم میکند (237)، و سپس، وضعیت مدرن آمریکایی را به مثابه یک جامعه مدرن خوشقواره با گذار نرم (267) به عنوان هدف تغییر معرفی مینماید. این مرد، چقدر آمریکا را دوست دارد...
در سراسر کتاب، او هیچ دلیلی نمیآورد که چرا یک «جامعه مدرن خوشقواره آمریکایی»، خوشقواره است و شایسته الگو بودن برای ایرانیان. او هیچ دلیلی نمیآورد که چرا ما این قدر «بدقواره» تشریف داریم، و چرا نسق زیست خود ما این قدر نژند است. این مرد، چقدر «ما» را دوست ندارد...
■ برای دکتر حمید رضا جلاییپور، مهمترین رکن جامعه مدرن خوشقواره آمریکایی، دولت قوی و کارآست که پنج ویژگی دارد؛ «اقتصاد رقابتی، قانونی، آزاد و مبتنی بر خلاقیت نیروی کار»، «ساز و کار دموکراتیک»، «سازماندهی مردم در انجمنها، تشکلها، سازمانها، احزاب و نشریات غیر حکومتی»، «مراکز علمی و دانشگاهی مستقل از دخالت مستقیم دولت»، «نهادهای دینی و فرهنگی مستقل از دخالت مستقیم نهادهای حکومتی» (8-325)؛ اینها، به زعم دکتر حمید رضا جلاییپور، ویژگیهای «یک دولت مدرن خوشقواره آمریکایی» است. این مرد، چقدر آمریکا را دوست دارد...
■ سپس، میکوشد بر سر تاکتیکهای تغییر حکمرانی فعلی به یک «دولت مدرن خوشقواره آمریکایی» به ذهنیتهایی دست یابد. او ضمن برشمردن ظرفیتهای جنبشی برای تغییر جامعه ایران و مغتنم شمردن آنها، مدعی رکود در جنبش ضد آمریکایی میشود (565). رکود در جنبش ضد آمریکایی در درجه اول، از آن روست که امام خمینی (ره) درگذشته و وفات یافته است (565)؛ گویی این خط امامی قدیم، از اینکه امام خمینی (ره) درگذشته و با وفات خویش، راه را برای رسیدن به یک «دولت مدرن خوشقواره آمریکایی» گشوده شده، بیاندازه خوشحال است. این مرد، خیلی آمریکا را دوست دارد...
■ نهایتاً، در حالی که دکتر حمید رضا جلاییپور، «ما» را بسیار «کژ» و «بدقواره» میشمرد، و «دولت مدرن خوشقواره آمریکایی» را بیش از حد خوب و دور از دسترس، دست به ترسیم یک هدف میانی میزند: «کره جنوبی». از دیدگاه سوم شخص غایب دکتر حمید رضا جلاییپور، درست که «ما» نمیتواند برای رسیدن به « آمریکا» حتی بیندیشد، ولی میتواند لااقل به «کره جنوبی» فکر کند! این مرد، چقدر آمریکا را دوست دارد... و این مرد، خیلی با «ما» بیگانه است... او «ما» را به مثابه سوم شخص غایب، دوست ندارد...
■ ولی امروز، نه فقط همه «ما» ایرانیهای اغلب ضد آمریکایی، بلکه دانشمندان تراز اول علوم انسانی که مطابق سنجش ISI، بیشترین ارجاعات را به سمت خود جلب کردهاند، معتقدند که یا دنیای مدرن کلاً «بیقواره» و «کژ» است، و باید آن را بازسازی کرد، یا لااقل، «زیست مدرن آمریکایی» مانند ساندویچهای مکدانلد، «آشغال» و «بدقواره» است (George Ritzer (ed.), 2010, McDONALDIZATION; The Reader, 3rd edn, California Thousand Oaks: SAGE.).
■ «ما»، و دانشمندان تراز اول علوم انسانی امروز، به رغم دکتر حمید رضا جلاییپور، میدانیم که اقتصاد این روزهای سرمایهداری و آمریکایی، «رقابتی، قانونی، آزاد و مبتنی بر خلاقیت نیروی کار» نیست و تعریفی ندارد؛ «ساز و کار» در نهادهای سیاسی امروز غرب مانند دولتهای غربی و کژ نمونه سازمان ملل، دموکراتیک نیست؛ مردم از تزویر «انجمنها، تشکلها، سازمانها، احزاب و نشریاتی که وانمود میکنند از مراکز قدرت مستقلاند» رویگردان شدهاند؛ و سطح مشارکتهای مدنی و سیاسی آنها روز به روز در حال کاهش است؛ «مراکز علمی و دانشگاهی مستقل از دخالت مستقیم دولت» نیستند؛ و «نهادهای دینی و فرهنگی» غربی توسط همان مراکز قدرت عمدتاً نومحافظهکار و زایونیستی اداره میشوند که حکومتهای غربی را هم بیپرده کنترل میکنند.
■ با همه این شواهد، و چشمبسته به این همه گواهها که با ضعف مفرط نظری نگارنده میسر میشود، او هنوز، خیلی آمریکا را دوست دارد...
■ چطور چنین چیزی ممکن است؟ من مانند برخی، فرضهایی مانند اینکه فلانی مأمور سی. آی. اِی. است را به تحلیل خود راه نمیدهم. در عوض، به نظر من، ضعفهای عمیق فنی و تکنیکی در تحلیل جامعهشناختی، نگارنده را به این سطح فاحش از خطا در تحلیل گرفتار کرده است، و از این پس، در این سریال پاورقیها به این مباحث خواهم پرداخت.
■ کدام اشکالات فنی؟
■ نگارنده در همان گام اول، موضوع خود را درست تعریف نکرده است، و دفاع متعصبانه از کارنامه اصلاحطلبان و حراست بیپایه از نهادهای بحرانی مدرن را با هدف جامعهشناسی ایران اشتباه گرفته است. در مورد این مشکل بعداً به تفصیل شرح و بسط خواهیم داشت، ولی روشن است که این اشکال فنی مهلکی است. از این گذشته، مهمترین نکته آن است که برداشتهای نگارنده محترم در مورد نظریهها و مفاهیم و مضامین جامعهشناسی، صحیح و عمیق نیست. مثلاً در صفحه 618 اظهار نظر اشتباهی در مورد نظریه جامعهشناسی «پایان» قرن نوزدهم دارد: «بر خلاف تصور رایج در پایان قرن نوزدهم، امروز رشته جامعهشناسی ادعا ندارد که میتواند ”حرکت کل جامعه“ از جمله ایران را به طور قطعی پیشبینی کند». لحاظ جمیع جهات جامعهشناسی اروپایی و آمریکایی نشان میدهد که چنین مضمونی، آن هم در «پایان» قرن نوزدهم، و پس از شکست کمون پاریس، مضمون متداولی در جامعهشناسی نبوده است. یا در قاب و جدول شماره 2، نظریهپردازان جامعهشناسی را طوری معرفی میکند که فیالجمله میتوان گفت که خیلی اشتباه است. نظریهپردازان را در دو رده «1850 تا 1920»، و «1960 به بعد» تقسیم میکند. خب؛ کسی که برداشتی تا این اندازه مخدوش از نظریه جامعهشناختی دارد و دستکم مقاطع سرنوشتساز 1830 تا 1850 و 1920 تا 1960، از مرور او مفقود میشوند، معلوم است که از نظریههای جامعهشناسی استفاده بایستهای در هدایت تحقیق خود نخواهد داشت. در ردهبندی حمید رضا جلاییپور، فهرستی از متفکران منضم شده است که در آن، برخی چهرههای اصلی و بانفوذ مغفولاند؛ چهرههای کلاسیک مانند کارل مانهایم، جرج هربرت مید، جرج کسپر هومنز، و دانشمندان بانفوذ اخیر مانند میشل فوکو (نفر اول رنکینگ ISI)، ژاک دریدا (نفر سوم)، آلبرت بندورا (نفر چهارم)، اروینگ گافمن (نفر ششم)، جودیت باتلر (نفر نهم)، برونو لاتور (نفر دهم)، ژیل دلوز (نفر دوازدهم)، اولریش بک (نفر شانزدهم)، دیوید هاروی (نفر هجدهم)، گریت هافستد (نفر بیستم)، ادوارد ودیع سعید (نفر بیست و یکم)، رولان بارت (نفر بیست و سوم)، هانا آرنت (نفر بیست و پنجم)، والتر بنیامین (نفر بیست و ششم)، امانوئل لویناس (نفر سی و سوم)، و ژاک لاکان (نفر سی و چهارم).
■ فستیوالی از مماشاتها و بیموالاتیها در کنار این ضعف نظری که بیش از حد مفرط به نظر میرسد، باعث شده است که کتاب «جامعهشناسی ایران»، بیشتر یک تسکین دهنده مجازی برای مرد اصلاحطلب سرخورده، نحوی وادادگی و بریدگی برای مرد انقلابی قدیمی، و سنخی از اهانت به انقلاب و میراث آن، به مقصد ترجیح آمریکا تلقی شود. مماشاتها و بیموالاتیها، از دشواریهای وسیع در زمینه ارجاعات و مستندات، شروع میشود، و تا غفلت از مطالعات پیشین، بیانات نامنقح و شگفتآور در سرتاسر کتاب، و شوخی و کم دقتی با مفاهیم و موضوعات مهمی چون نسبیتگرایی، عینیتگرایی، عینیت+مسئولانه، تیپ و تیپولوژی، دین، نسبت علم و دین، دموکراسی، جمهوریت، مردمسالاری دینی، جمهوری اسلامی، و... استمرار مییابد.
■ همه اینها، اهم مباحثی هستند که ما در سریال پاورقیها، به آنها خواهیم پرداخت.
ادامه دارد...
سیاست روز:سینمای گیشه گرفتار بیاخلاقی
«سینمای گیشه گرفتار بیاخلاقی»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم ایرج فتح الهی است که در ان میخوانید؛تنها نگاهی به لیست فیلمهای پرفروش سینمای ایران حاکی از آن است که فیلمهای کمیک جایگاهی ویژه در این لیست دارند. سرلیست فیلمهای پرفروش سینمای ایران بیشک سینمای متعلق به مسعود دهنمکی است که با بهرهمندی از ادبیات کمدی، مفاهیم دینی و انقلابی را به سینما منتقل کرد و توانست در پنج فیلمی که تاکنون ساخته و همواره از بیان کمیک بهره برده بیش از ۲۸میلیارد تومان از گیشه سینمای ایران را به فیلمهای خود اختصاص دهد. غیر او اما از پرفروشهای دیگر سینمای ایران میتوان به کلاه قرمزی و بچه ننه، ورود آقایان ممنوع، خوابم میاد، دایره زنگی، توفیق اجباری، چارچنگولی و ... اشاره نمود که با متنی کمیک در باشگاه میلیاردیهای سینمای ایران حضور یافتند.
امسال هم دو فیلم پرفروشتر نوروز یعنی معراجیها و طبقه حساس که تا به حال مجموعا بیش از ۶ میلیارد فروش داشتهاند نیز کمدی هستند. اما در این میان فیلم طبقه حساس که حتی در برخی ایام اکران گوی سبقت را از رقیب خود ربوده و به فروشی بیشتر در برخی روزها از جمله ۱۲فروردین رسیده است، و حاصل سرمایهگذاری حوزه هنری سازمان تبلیغات است، اساسا فیلمی است با شوخیهای متعدد اروتیک و طرح اولیهای که از ابتدا بیننده را درگیر چنین مباحثی میکند. آیا به راستی اگر شوخیهای جنسی این فیلم حذف شوند آنگاه چقدر از جذابیت آن باقی میماند و نویسنده در نگارش فیلمنامه را چقدر بیمایه جلوه خواهد کرد.
این که اساسا مردم ایران فیلمهای شوخیدار را میپسندند و بسیاری با نگاهی تفریحی و گذران اوقاتفراغت در سینما حضور مییابند و پول خرج میکنند تا بخندند نکتهای قطعی است اما در این میان نگاهی به مباحث و شوخیهای مطرح شده در فیلمهای کمدی پرفروش موید این نکته است که فیلمهایی که در راس پرفروشهای سینمای ایران قرار دارند حاوی مباحثی اروتیک هستند که از قضا موجب استقبال نسبی مخاطب شده و جیب بسیاری از عوامل تولید و پخش فیلم را هم سنگینتر نمودهاند. اما آیا به راستی این همان اتفاقی فرهنگی است که باید برای مخاطب و گیشه سینمای ایران پیش آید؟
مردم ایران اسلامی با پیروزی در انقلاب سال ۱۳۵۷ توانستند این انقلاب فرهنگی را مهمترین انقلاب قرن جلوه دهند و موجب تاسی بسیاری از مردم آزادیطلب و استقلال جوی جهان شوند تا با گام نهادن در جای پای مردم انقلابی ایران قلههای افتخار و پیروزی را درنوردند و یکهتاز شوند.
اما این سوال باقی است که به راستی علت پرفروشتر بودن فیلمهای کمدی دارای مضامین اروتیک چیست؟ این نکتهای است که باید به آن اندیشید و سهم تاثیرگذارانی از جمله مدیریت فرهنگی اعمال شده در سالهای اخیر، فیلمسازان و فیلمنامهنویسان و رویکرد تربیتی و دینی ایشان و همچنین مخاطبان را در این میان جستجو کرد.
وطن امروز:قدرت عزت ملی
«قدرت عزت ملی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم پیام صادقنژاد است که در آن میخوانید؛ چند نفر از اعضای دور و نزدیک فامیل ما هم در ایام انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 هوادار نامزدهای شکست خورده بودند. اتفاقا به واسطه شور جوانی تا مدتی بعد از روز انتخاب، در میان گپ و گفتهای خانوادگی به صورت محسوس از «احتمال تقلب» و ضرورت حفظ حق مردم و محاسن نامزد شکستخورده خودشان صحبت میکردند.
روحانی که در انتخابات 1392 پیروز شد باقی فامیل برای این بچهها سنگ تمام گذاشتند... از تبریک پیروزی در یک رقابت «دموکراتیک» گرفته تا پیامکهای طنزی مثل «رای ما رو دزدیدن دارن باهاش پز میدن!» یا مثلا «رای ما رو پس بدین!» مقصود یادآوری این موضوع بود که همیشه هواداران نامزدهای شکست خورده در انتخابات میتوانند زیر میز بازی بزنند و با یک مانور روانی گسترده، امنیت ملی و قدرت یک کشور را در منظر جهانیان تضعیف کنند. بچههای پیروز فامیل ما در انتخابات اخیر، اکنون نسبت به 5 سال قبل خیلی باتجربهتر شدهاند تا جایی که در مجالس عید امسال ناچار بودیم در نقد دولت مطبوعشان توصیه به انصاف را در کنار باقلوا و آجیل، دوستانه تعارف بزنیم. اما دردشان چه بود و چه هست؟
نه بابت ماجرای سبد کالا هنوز برآشفته بودند و نه از ضعف و بیبرنامگی محسوس دولت در حوزه اقتصاد به خدا رسیده بودند. البته همه این موارد ذکر شده و ثبت شده در تاریخ دولت روحانی در جای خود مهم هستند اما جگر این بچههای بزرگ از جای دیگری میسوخت!
جوانان آیندهساز ایران از تضعیف «قدرت جمهوری اسلامی ایران» به واسطه آنچه دولت «رابطه عقلانی» با جهان میخواند گله داشتند. احساس جدیشان این بود که دولت جدید از «دیسیپلین قدرت جهانی» بیبهره است و به همین جهت در پاسخ به درشتگوییهای غربیها و حتی کوچکزادگانی همچون برخی شیوخ مادرمرده عرب تعلل و سستی میکند.
یک ایران است و یک دنیا «غیرت و عزتملی»! قطعا همنسلان فامیل ما مثل پدران و مادرانشان زیر سایه عزت حسینی امام خمینی(ره) تجربه تاسیس انقلاب اسلامی ایران را ندیدهاند اما از پسکوچههای تاریخ «قدرت خودباوری و استقلال ملی» را حس کردهاند. اما حقیقت این است که «عزت ایرانی» مقولهای پس از انقلابی هم نیست که اگر چنین بود قیام ملت به بهانه «قانون ننگین کاپیتولاسیون» اتباع آمریکایی در ایران و یک عمر مشروطه خواهی پدران پدرانمان بیمعنا مینمود. خط و خط بازی سیاسی یک مساله است و بازی با اعتبار هزار ساله ایرانیان مسالهای هزاران بار بااهمیتتر!
همین حس مشترک است که بچههای ایرانی را مقابل «صهیونیستهای غاصب» یکپارچه میکند. یادتان هست... چند وقت پیش؛ زمانی که دولت از پاسخگویی صریح و قاطعانه به بیش از 8 بار تهدید نظامی دشمن در 6 ماه عمر خود طفره میرفت فرمانده غیور سپاه پاسداران گفت: «آقای کری!این را بدانید نبرد مستقیم با آمریکا قویترین رؤیای مردان مؤمن و انقلابی در سراسر جهان است. تهدیدات شما برای اسلام انقلابی، بهترین فرصت است. پیشوایان اسلام، سالهاست ما را برای یک نبرد بزرگ و سرنوشتساز آماده کردهاند.» این سخن تا اندازهای توسط ایرانیان و حتی علاقهمندان به قدرت ایران اسلامی در شبکههای اجتماعی بازنشر شد که در رسانههای غربی درباره اهمیت آن برنامههای ویژه تحلیلی ترتیب داده شد.
اگر تنها یک اقلیت سیاسی به این جملات ایمان داشت، پیام فرمانده بازتاب بینالمللی نمییافت. مساله «دیسیپلین قدرت» همینجا است که تمامیت دولت جدید را با مخاطره روبهرو میسازد. فرض کنیم دولت حسن روحانی به حول و قوه الهی موفق شود تورم را به صفر برساند، درهای توسعه را از لولا جدا کند و ایران را بر اساس اسناد تهیه شده در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع در سالهای گذشته، تبدیل به بهشت سرمایهداری کند! آیا دوام خط مشی این دولت تضمین میشود؟ هواداران دولت خاتمی بارها از دوره اصلاحات با عنوان زمانی که ایرانیان کمترین تورم را پس از انقلاب تجربه کردند، نام بردهاند. کار به جایی رسیده بود که شورای روابط خارجی آمریکا قرن بیست و یکم را در ایران، از آن اندیشه اصلاحات میدانست. در همین بحبوحه سرخوشی از «بوی مذاکره و معامله با آمریکا» بود که شیشه عمر اصلاحات از دست ملت ایران افتاد و شکست! اوضاع به حدی نابسامان شد که بعد از گذشت سالها، اصلاحات هنوز در به در «رحم اجارهای» است! تحلیل روانشناختی جامعه ایرانی کار چندان پیچیدهای نیست اگر با «مردم» زندگی کنیم.
سریال «پایتخت» معمولیترین فرد جامعه ایرانی را دارای پتانسیل «قهرمانی» میبیند اما در عین حال همین فرد مشتاق قهرمانی، درگیر سیستم خودکنترلی اطرافیان خود است تا خدای ناکرده با تمسک به شیوههای «غیرارزشی»
به اصطلاح «پیروز نمایی» نکند. راز واکنشهای بسیار بیشتر از تصور دولت به «توافقنامه ژنو» را هم دولتیها میتوانستند بفهمند اگر به جای برچسبزنی و نگاه حزبی به منتقدان در میان مردم حاضر میشدند.
مردم با مدیریت صحیح رهبری «مذاکره با غرب» را به عنوان موضوعی سیاسی مدتها بود تحت نظر داشتند. چه در دوره مذاکرات روحانی و لاریجانی، چه در دوره سعید جلیلی و جواد ظریف! پس توافق با غرب اگر به دنبال بده و بستانی منفعتطلبانه و عقلانی صورت میگرفت به قول رئیسجمهور میشد همان «پیروزی ملت ایران!» اما چرا اینگونه نشد؟ از اساتید دانشگاه موافق دیدگاه سیاسی جناح پیروز در انتخابات 1392 تا بچههای فامیل ما... چرا گروهی حداکثری یا حتی حداقلی اما قابل عرض در کشور وجود ندارد که «توافق ژنو را آنگونه ببیند که مرقوم شد؟»
نزول «اعتبار قدرت ملی» به دنبال وادادگی مقابل پدرخواندههای جهانی، توصیهای همیشگی از جانب نئولیبرالهای آمریکایی به سیاستمداران نزدیک به خود در ایران بوده و هست. از ژاپن گرفته تا اوکراین... فتح همه این کشورها با خلعسلاح فرهنگی و تضعیف چهره دوم قدرت ملتهایشان میسر شده است. ملتی که به آرمان، ارزش یا اصولی ملی، مذهبی یا حتی ایدئولوژیک پایبند نباشد در آنچه امروز به غلط «جامعه جهانی» خوانده میشود هضم میشود. این یعنی پیروزی بر رقبا بدون بهرهمندی از قدرتی هژمونیک و تجربه جنگی جهانی! آمریکا به عنوان ابرقدرتی از پا افتاده – امروز- اینگونه عمل میکند آقایان! دوره حمله نظامی مرد! تحریم هم دوامی ندارد... نه به خاطر قدرت چانهزنی ایران در مذاکرات، بلکه به جهت خطر نهادینه شدن «فرهنگ استقلالطلبی» در ایران و خطر بسیار بزرگتر صدور این فرهنگ به سایر ملتهای ثروتمندی که از باج دادن به آمریکا و اروپا خسته شدهاند. «اقتصاد مقاومتی» برای جهان سرمایهداری خطر دارد آقایان چرا که آنتیتز حل شدن در بازی تجارت جهانی است که نه زمین آن در قرعه به نام ما میافتد و نه توپ!
آقای دولت! «دیسیپلین قدرت ایرانیان»، همان چهره دوم قدرت نرم ما است که باید جدی گرفته شود! اینجا اوکراین نیست که به دنبال دو روز وادادگی سیاسی «وحدت ملی» به خطر بیفتد! ورود به این معامله برابر است با امضای حکم عزل دولت در دل علاقهمندان و خلع ید از آینده سیاسی ایران!
حمایت:تنها راهکار باقی مانده
«تنها راهکار باقی مانده»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛
آمریکا در آغاز دور دوم ریاستجمهوری باراک اوباما بر اجرای طرحهای گسترده درباره روند به اصطلاح صلح خاورمیانه تاکید کرد که نتیجه آن را نیز در سفرهای مکرر کری، وزیر امور خارجه آمریکا، به منطقه، دیدارهای سران صهیونیست و تشکیلات خودگردان و تحرکات کشورهای عربی میتوان مشاهده کرد.
اما به رغم تمام ادعاهای مطرح شده سرانجام همه طرفها بر ناکامی مذاکرات تاکید کردند به گونهای که بسیاری تحرکات کنونی آمریکا برای احیای مذاکرات را صرفاً اقدامی تبلیغاتی برای حفظ آبرو میدانند. در کنار نتایج و پیامدهای این موضوع یک سوال مطرح است و آن اینکه راهکار فلسطینیها چیست و چه راهبردی را باید در پیش گیرند؟
برخی سران تشکیلات خودگردان فلسطین و آمریکاییها و حتی برخی سران عربی تلاش دارند تا تنها راهکار را رویکرد به سیاسیکاری و ادامه اعتماد به آمریکا معرفی کنند.
این ادعا در حالی مطرح میشود که بررسی کارنامه آمریکا نشان میدهد که راهبرد آنان در برابر فلسطینیها را اجرای تهدیدات و سیاست تنبیه تشکیل میدهد چنانکه کنگره آمریکا اخیرا نیز از اعمال تحریم اقتصادی علیه تشکیلات خودگردان و همراهی نکردن با آن در عرصه جهانی سخن گفته است.
آمریکاییها حتی برای آزادی اسرای فلسطینی بر اساس توافقات جدید سازش اقدامی صورت نداده و به حمایت از رفتار صهیونیستها پرداختهاند.
ادامه حمایت محاصره غزه با 5/1 میلیون فلسطینی نیز از تحرکات آمریکاست.
در نقطه مقابل، آمریکا برای آوردن صهیونیستها پای میز مذاکره امتیازات بسیاری برای آنها در نظر گرفته به گونهای که از یک سو آمریکا میلیونها دلار برای تقویت سامانه گنبد آهنین صهیونیستها اختصاص داده است و از سوی دیگر بر حمایت نظامی و مالی از این رژیم برای سالهای آینده تاکید دارد.
آزاد گذاشتن صهیونیستها برای ادامه شهرکسازی در کرانه باختری و قدس، تلاش برای لغو تحریمهای اروپا علیه این رژیم نیز همراهی با سیاستهای این رژیم در منطقه از جمله علیه سوریه، لبنان و جمهوری اسلامی ایران و ... برگهای دیگر این حمایت است.
بررسی رفتار آمریکا در قبال فلسطین و صهیونیستها برای آمدن پای میز مذاکره نشان میدهد که آمریکا در این راهبرد نیز نگاهی مغرضانه دارد که در آن حقوقی برای فلسطینیها وجود ندارد. با توجه به این اوضاع به صراحت میتوان دریافت که آمریکا هرگز به دنبال احقاق مطالبات ملت فلسطین نخواهد بود و چنین ارادهای برای این کشور وجود ندارد چنانکه اوباما نیز بارها اذعان کرده است که آمریکا بزرگترین دوست تلآویو است و در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد.
در چنین اوضاعی ملت فلسطین برای احقاق حقوق خود یک گزینه بیشتر ندارد و آن ادامه انتفاضه و رها کردن مذاکرات سازش و دل نبستن به آمریکاست؛ گزینهای که همواره تحققبخش حقوق فلسطین بوده است که نمود آن را در دستاوردهای جنگ 22 روزه و 8 روزه غزه میتوان مشاهده کرد.
آفرینش:نیاز جامعه به تنفس فرهنگی
«نیاز جامعه به تنفس فرهنگی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛
زمینه و بستر پیشرفت همه جانبه کشور مسئله فرهنگ میباشد. فرهنگ مثل هوایی است که چه بخواهیم چه نخواهیم باید تنفس کنیم، بنابراین اگر تمیز باشد یا آلوده، اثر متفاوتی را بر امور جامعه و کشور خوا هد داشت.
مفهوم " فرهنگ" به مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد از جامعه خویش فرامیگیرد، اطلاق می شود و اهمیت آن به حدی است که به وسیله آموزش، به نسل بعدی منتقل میشود و قابلیت انعطافپذیری دارد.
چون همه رفتارهای روزمره ونگرشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم از فرهنگ آنها الهام می گیرد، بنابراین باورهای فرهنگی به همه مسائل و عرصه های دیگر سایه میاندازد. به عبارتی اعظم مشکلات و معضلات ما درتمامی عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به سبب ضعف پایههای فرهنگی در این زمینهها میباشد.
بداخلاقیهای سیاسی میان سیاسیون به سبب نبود فرهنگ سیاسی است که مدام باعث هزینه آفرینی برای کشور میشود. تمیز ندادن میان رقابت و خصومت سیاسی به سبب نبود فرهنگی است که تاکنون تحزب را درکشورما مغفول داشته است.
ما مشارکت سیاسی مردم را به منزله وضعیت مناسب فرهنگ سیاسی کشور تلقی میکنیم، درحالی که ضعف های عدیدهای درپیکره سیاسی کشور و عملکرد سیاسیون وجود دارد که با محافظه کاری و مصلحت اندیشیهای غلط برآنها سرپوش میگذاریم.
درعرصه اقتصادی کشور نیز تزلزل در چرخه تولید و مصرف، نمود بارزی از ضعفهای فرهنگ اقتصادی ما میباشد. متاسفانه در اقتصاد ما فرهنگ تولید جای خود را به فرهنگ غلط کسب سود داده است!. فرهنگ اقتصادی کشور دچار دوری باطل شده است.
به طوری که بسترسرمایه گذاری ازسوی مسولان فراهم نمیشود، بی ثباتی عاملی بر بی رغبتی سرمایه دار برای ورود به عرصه تولید می گردد، تولید کننده به سبب به صرفه نبود تولید از فعالیت دست میکشد و یا کیفیت محصولات را پایین می آورد، و در آخر مصرف کننده به سبب بی کیفیتی محصولات و نبود فرهنگ نهادینه شده در زمینه مصرف محصولات داخلی، روی به کالاهای خارجی میآورد. دراین چرخه کوتاه کاملا مشخص است ضعف های فرهنگ اقتصادی درلایههای اقتصاد کشور رسوخ کرده است.
اما مهمترین نقش آفرینی فرهنگ در عرصه اجتماع میباشد که تاثیری مستقیم بر دیگر عرصههای سیاسی و اقتصادی نیز دارد. فرهنگ اجتماعی راه مشترک زندگی سالم، اندیشه و کنش منطقی و انسانی را برای مردم به ارمغان میآورد. بالا رفتن سطح فرهنگ مردم موجب افزایش سازگاری با نیازهای محیطی میگردد.
به عنوان مثال این فرهنگ اجتماعی مردم ژاپن بود که در دوران سونامی، موجب تحمل درد و رنج بیخانمانی و قحطی گردید. درغیر این صورت همچون سیل زدگان و زلزله زدگان جنوب شرق آسیا و آفریقا به غارت و کشتار یکدیگر روی می آوردند!.
این فرهنگ اجتماعی است که مجموعه مشترکی از اندیشه ها و دستاوردهای مردمی را زمینه سازپیشرفت و توسعه کشور درتمامی عرصهها می کند. تقویت فرهنگ اجتماعی موجب افزایش تمکین از قانون و قانون گرایی میگردد و مسلماً جامعهای که قانون گرا باشد، نخبگانی قانونمند را به کشور تحویل خواهد داد.
آنچه گفته شد محقق نمیگردد، مگر مشی فرهنگی ما درتمامی عرصهها از سوی مراجع فرهنگی مورد بازنگری قرارگیرد و نگاه نقادانه به اوضاع فرهنگی کشور را پذیرا باشند و در این زمینه با جنجال آفرینی و تکفیر، دگراندیشان را مخل فرهنگ اسلامی و انقلابی کشور تلقی و معرفی نکنند.
شرق:آموزههای آزادی مرزبانان
«آموزههای آزادی مرزبانان»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم داوود محمدی است که در آن میخوانید؛
سرانجام ماجرای مرزبانان گروگان گرفتهشده، ختم به خیر شد. هرچند، شهادت جمشید داناییفر از شیرینی فرجام ماجرا کاست اما بازگشت چهار مرزبان باقیمانده به آغوش وطن، در جامعه موجی از شادی آفرید. آغاز و پایان این گروگانگیری، همانند هر رخداد دیگری، حاوی نکات و آموزههایی است:
1- از همان ابتدای انتشار خبر گروگانگیری، موضوع، موردتوجه افکار عمومی قرار گرفت و موضعگیری منفی مردمی را برانگیخت. اعلام خبر اعدام جمشید داناییفر توسط گروهک «جیشالعدل» تحول مهمی بود که اعتراضها را به «انزجار» تبدیل کرد. در این میان، فضای مجازی و بهویژه «شبکههای اجتماعی»، در بازتابدادن خشم عمومی از اقدام گروگانگیرها، نقش بسزایی ایفا کردند. این نکته، مهر تایید مجددی بود بر نقشآفرینی جدی ابزارهای نوین ارتباطی در گستره داخل و خارج کشور. اقدامات «جامعه مدنی» نیز از دیگر رخدادهای موثر بود. تحویل نامه 5/1میلیون امضایی ایرانیان به نمایندگی سازمان ملل در تهران که «بانکیمون» را مخاطب قرار داده و خواستار آزادی مرزبانان ایرانی شده بودند، فقط یک نمونه از تحرک تاثیربرانگیز جامعه مدنی در چارچوب منافع ملی بود.
در چنین فضایی بود که اقدام گروگانگیرها با واکنشهای منفی جهانی نیز مواجه شد که از آن جمله میتوان به موضعگیری آمریکا و دبیرکل سازمان ملل در محکومسازی اقدام گروهک تروریستی«جیشالعدل» اشاره کرد.
2- مقامات امنیتی، نظامی و دیپلماتها نیز کارنامه قابلتوجهی از خود برجای گذاشتند. آنان با وجود توصیههای شتابزده برخی که خواهان بهکارگیری سریع «مشت آهنین» بودند، ترجیح دادند در سکوت خبری، راهکارهای کمهزینهتر و موثرتری را پیگیری کنند که نهتنها به آزادی گروگانها بینجامد، بلکه انزوای گروهک «جیشالعدل» را هم تشدید و بستر اقدامات مشابه آتی را بخشکاند. تحمل انتقادهای تند برخی عجولها و پیگیری مداوم و نتیجهبخش راهکارهای غیرنظامی، نقطه درخشان عملکرد این مقامات بود که شاید بنا به ملاحظات ملی هرگز نتوانند تمامی تلاش خود را اطلاعرسانی کنند.
3- هموطنان اهلسنت و بهویژه شخص مولوی عبدالحمید، به نوبه خود و همگام با عزم ملی، عملکرد شایسته تقدیری داشتند و علاوه بر نفی صریح و علنی اقدامات خشن گروگانگیرها، در حد توان خویش به روند رایزنیهای منتهی به آزادی مرزبانان، مدد رساندند. رویکرد هوشیارانه هموطنان و علمای اهلسنت به ماجرای گروگانگیری، در زمره عوامل تاثیرگذاری بود که تلاش «جیشالعدل» را برای ایجاد شکاف میان ایرانیان شیعه و سنی خنثی کرد و نشان داد در چارچوب منافع ملی و الزامات اخلاقی، ایرانیان، فارغ از گرایش مذهبیشان، در همدوشی و همگامی با یکدیگر، تردیدی به دل راه نمیدهند.
4- هرچند، ناکامی گروگانگیرها و آزادی مرزبانان در کانون توجه افکار عمومی قرار گفته، اما فراسوی این دستاورد درخشان باید توجه کرد که اثبات انزوای هر تفکر خشونتگرایی همانند گروهک «جیشالعدل» و نیز تقویت همگرایی شیعه و سنی، نتیجه درخشانتری است که پیامدهای آن تا مدت مدیدی بر فضای سیاسی و مذهبی کشور حاکم خواهد بود. این توفیق گرانسنگ، مرهون مدیریت هوشیارانه بحران و اولویتدهی راهکارهای مبتنی بر فشار افکار عمومی و رایزنی در چارچوب منافع ملی بود.
5- از تجارب منفی ماجرا هم باید روی اطلاعرسانی ضعیف انگشت نهاد که در موضوعی ملی، نوعی سردرگمی ایجاد کرده بود. تعدد افرادی که در مناصب مسوول و غیرمسوول، همزمان، خبرهای متفاوت و گاهی متناقضی را اعلام میکردند و موجبات شادی یا نگرانی بیپایه مردم را فراهم میکردند، نشان داد در چنین مواقعی باید نهاد، کمیته مشترک یا شخصی بهعنوان اطلاعرسان و سخنگو معرفی شود تا اطلاعرسانی سریع و دقیق پدید آید.
مردم سالاری:دیپلماسی بر مدار دیپلماسی
«دیپلماسی بر مدار دیپلماسی» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم جواد گیاه شناس است که دتر آن میخوانید؛رخداد دیپلماسی هر کشور نشان دهنده سرچشمه یا منابعی است که آنرا همراهی و همیاری می نماید این منابع درونی و بیرونی نقش موثری بر نحوه اتخاذ ابزار ها و روش های موثر بر آن دارد چه اینکه این منابع از داخل و خارج از یک نظام سیاسی می بایست دربرگیرنده شمول و جهات متعدد منافع و امنیت ملی در ابعاد مختلف باشد. در این راستا ست که بر آورد فرصت ها و تهدیدات در عرصه بین المللی می تواند در یک مسئله دیپلماتیک نقش موثری را در انتخاب راهکار مناسب ایجاد نماید .
آزادی مرزبان های ایرانی دریچه ای دیگر از فرصت های دیپلماسی در کشور و دولت یازدهم و نحوه نگرش به آن را در اذهان متبادر ساخت . گروگانگیری مرزبانان ایرانی و انتشار اخبار آن بخصوص در آغاز سال جدید که عواطف و احساسات ایرانیان به اوج می رسد و ابعاد وسیع رسانه ای آن با حضور بسیاری از کنشگران اجتماعی ، در وهله نخست دستگاه مدیریت اجرایی کشور بطور ویژه وزارت کشور و وزارت امورخارجه ، نهادهای امنیتی و نظامی را با چالش های موثری روبرو ساخت . این موضوع موقعی ابعاد پیچیده تری یافت که احساسات و عواطف میلیون ها ایرانی با شهادت یکی از این دلاوران و تهدید به مرگ دیگران بیش از پیش فشارهای بسیاری را بر ارکان اجرایی و تصمیم گیران مختلف نظام از جمله نهادهای سیاسی، امنیتی و نظامی وارد ساخت و آنان را ناخودآگاه به مسئله و برخورد موثر فرا می خواند .
این درحالی بود که واکنش سخت ایران با این گروهک افراطی ، دولت دکتر روحانی را در فشار قومیت گرایی و عوامل و عناصر بر هم زننده وحدت و امنیت ملی و جریان های افراطی و گریز از مرکز و همچنین غوغا و هیجان و امتیاز برای کسانی قرار می داد که هدفی جز تفرقه در ایران و خدشه بر وحدت ملی را طرح ریزی نکرده اند . آنان با حساسیت نگرش های قومیتی و فرقه گرایی قصد دارند تا آتشی را برپا سازند که دود آن به چشم دولت و ملت ایران و گرمای آن منافع آنان را سیراب می نماید .
بنابراین اتخاذ یک راه حل مناسب بطوریکه علاوه بر آزادی این مرزبانان ، کمترین تحریکات مذهبی و قومی و همچنین نگرش های مغایر وحدت و انسجام ملی را نیز در بر داشته باشد مورد توجه قرار گرفته است این مهم با بکارگیری رکن موثر علمای اهل تسنن بخوبی توانست این بحران را حل نماید و ظرفیت مناسبی را فرا روی کشور قرار دهد . به جرات می توان گفت کمتر کسی تصور نقش و ظرفیت قومی و علمای اهل تسنن را در این مشکل مورد توجه و ارزیابی خود قرار می داد اما این ظرفیت امروز راه جدیدی را برای توسعه منطقه ای و ملی ایران فراهم ساخته است . اینک دولت یازدهم می تواند به پشتوانه این مکانیسم موثر آزادی سازی ظرفیت های درونی کشور با بهره گیری از ویژگی های منطقه ای و قومی را ایجاد نموده و با بهره گیری از همین ظرفیت برای بازگشت گروگانگیران به دامن جمهوری اسلامی فرصت های لازم را فراهم سازد.
بدون شک این آزمون مهر تاییدی بر بازگشت دیپلماسی بر مدار دیپلماتیک و دور نمودن نگرش های نظامی و حتی بعضا محورهای امنیتی از چنین موضوعاتی است هر چند که می بایست از ظرفیت های نظامی و امنیتی در جای خود استفاده بهینه را برد اما دولت یازدهم نشان داد که می توان گره ها را با دست تامل و مداقه و با صبر و حوصله بهتر باز نمود و گره ای را که با دست باز می شود به دندان نسپرد .
ابتکار:از دولت حاشیه تا حاشیه برای دولت
«از دولت حاشیه تا حاشیه برای دولت»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هجیر تشکری است که در آن میخوانید؛«امروز برخی قصد دارند دولت را به حاشیه مشغول کنند تا ما از اصل کار باز بمانیم.»
رئیس جمهور روحانی
این گزاره را میتوان خوانشی سیاسی از فریادوارههای شریعتی (در ساحتی دیگر) دانست: «توسل به منسوخ برای نفی ناسخ و مرجوح برای غفلت از راجح و تکیه بر فرع به جای اصل و پرداختن به امر فردی برای گریختن از امر جمعی و طرح یک حق کوچکتر برای جهل از یک حق بزرگتر....» و البته به دلیلِ کژتابی زبان باید از عبارتِ «بستن مردم به ریش برای غفلت از ریشه» گذشت، و گذاشت!
اگر مرکزِ ثقلِ سیاست ورزی در جهانِ جدید را «مردم/ دمو» فرض بگیریم، دولتِ پیشین دولتِ حاشیهها بود و همواره حاشیه بر متنش تغلب داشت. حتّا از این نیز میتوان فراتر رفت و دولتِ سابق را غلبه ی حاشیه بر متن نامید: وضع الشیء فی غیر موضعه! دولتِ اعتدال امّا برآیندِ عقلانیتِ سیاسی کثیری از ایرانیان متوسط الحال است. به بیانی دیگر، این دولت ماحصلِ جابجایی قاعده مندِ متن و حاشیه و استقرارِ هر یک در جا و بر جای خود در چارچوبِ ساختارِ حقوقی موجود است: وضع شیء فی موضعه! دولتِ حاشیه سخاوت عجیبی در تولیدِ خرابی داشت! و دولتِ متن نجابتِ درخوری در بازتولید امید دارد. در این دوآلیته ی سیاسی، میراث دارانِ رئیسِ دولتِ سابق و پارتیزانهای بازمانده از رادیکالیسمِ کورِ پیشین به شکلی خستگی ناپذیر و با مهارتِ یک تک تیراندازِ ناشی مشغولِ تولیدِ حاشیه برای دولتِ اعتدالند. تلاشی ستودنی است، امّا بی ثمر! ضعفِ آنان در مدیریتِ دولتِ پیشین تنها با تلاششان برای بی تدبیر جلوه دادنِ رقبا قابلِ مقایسه و توضیح است. این هم هنری است: دوست دارد یار این آشفتگی/ کوشش بیهوده به از خفتگی.
نگارنده پیش از این در مقاله ی «چالش - واکنش» به همین دغدغه ی رئیس جمهوری پرداخته است. «کردم اشارتی و مکرر نمیکنم!» امّا دولتِ اعتدال نباید فراموش کند که عمومِ مردم در تحلیلِ نهایی، دولت را با پایداری بر مواضع و اهدافِ خود، و پایبندی به شعارها و برنامه هایش خواهند سنجید؛ و بارم بندی سیاسی عوام کمتر به کارناوالِ واکنشهای تندروها ربط پیدا میکند. این واقعیتی غیر قابلِ انکار در ایران است. بر همین مبنا، دولتِ «حد وسط» میبایست در گذار از این حواشی و پرداختن به اصل، «تدبیر» را معنا کند.
عملیاتی کردنِ امید مردم، و تعمیق و بسط گستره ی آن امیدِ آغازین، فصلِ جدیدِ انتظارِ ملت از دولت است. مردم میبایست به وضوح و بیش از پیش تدابیر دولت را در زندگی روزمره ی خود ببینند. قابلِ انکار نیست که پیکره ی این جامعه ی خسته و رنجور از سوء مدیریتها، دیگر کشش و توانِ مقابله در برابر یأسِ جدیدالولاده! را ندارد. زخم عمیقِ احمدی نژادیسم بر تنِ کشور به همه این هشدار را میدهد.
به راستی چرا عده ای «آوار» را دوست دارند و «حاشیه» را میپسندند؟! این پرسشی است جدی در ساحتِ سیاستِ ایران. شاید رد پای «رانت» آدرسِ دقیقی باشد برای یافتنِ پاسخِ سهل و ممتنعِ این پرسش.
روزگاری نه چندان نزدیک کسی گفته بود: خواب دیدم قیامت شده است؛ هر قومی را داخلِ چاله ای عظیم انداخته و بر سرِ هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده اند، الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: این چه حکایت است که بر ما ایرانیان اعتماد کرده و نگهبانی نگمارده اند؟ عبید گفت: میدانند که چنان به خود مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله. پرسیدم: اگر باشد در میانِ ما کسی که بداند و عزمِ بالا رفتن کند؟ پاسخ داد:...خود ما بهتر از هر نگهبانی لنگش را میکشیم و به ته چاله باز میگردانیم!
آرمان:اقتصاد ایران تحمل شوک جدید ندارد
«اقتصاد ایران تحمل شوک جدید ندارد»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر هادی حقشناس است که در آن میخوانید؛ در مورد قیمت حاملهای انرژی یک بار در سال89 افزایش قیمت ایجاد شد و بهدلیل اینکه در سه سال گذشته تا پایان سال92 با افزایش قیمت مواجه شدیم با تغییرات بهتر امروز که قیمت بنزین را با سال 89 مقایسه میکنیم درواقع همان یارانهای که سال 89 پرداخت میشد امروز نیز برای حاملهای انرژی همان اتفاق در اقتصاد ایران تکرار شده است. آنچه مسلم است، هدف اصلی هدفمندی یارانهها، هم جلوگیری از قاچاق حاملهای انرژی مثل بنزین، نفت و گاز بود و هم جلوگیری از اتلاف مصرف منابع انرژی؛ یعنی یکی از راهکارهایی که در اقتصاد تجویز میشود بهمنظور اینکه اتلاف انرژی اتفاق نیفتد، این است که قیمتها واقعی شود. سال 89 قیمتها افزایش یافت ولی با قیمت تمامشده فاصله داشت.
در سالجاری طبیعی است که همچنان با قیمت تمامشده فاصله زیادی داریم اما نکتهای که در اقتصاد ایران وجود دارد اینکه معمولا عامه مردم بهخصوص فعالان بخش اقتصاد روی قیمت سکه، ارز و بنزین بسیار حساس هستند. بهعبارت دیگر هرگونه تغییرات یا نوسانات قیمت ارز، سکه و بنزین روی بقیه شاخصهای کلان اقتصادی نیز اثرگذار است.
از طرف دیگر تبعیض قیمتی بدین معنا که قیمت بنزین سهمیهای یک نرخ و برای کسانی که بیش از سهمیه استفاده میکنند، قیمت دیگری باشد، در اقتصاد ایران جواب داده است. در سه سال گذشته وقتی قیمت بنزین کارتی یا سهمیهای یک عدد بود و در کنارش قیمت آزاد هم وجود داشت را اقتصاد ایران پذیرفته است. به نظر میرسد دولت در فاز دوم با فرض این نکته مهم که باید قیمت افزایش پیدا کند ولی همچنان قیمت تبعیضی یعنی دونرخی وجود داشته باشد، میتواند از شوک قیمتی جلوگیری کند.
بهدلیل اینکه بهرهوری در اقتصاد ایران بسیار پایین است و از طرف دیگر اقتصاد ما همچنان در رکود تورمی بیسابقهای که میراثی بهجای مانده از دولت قبل است بهسر میبرد لذا شرط عقل این است که دولت فاز دوم را عقلانیتر و با سیاست و با تدبیر و فنیتر تعیین کند چراکه اقتصاد ایران تحمل شوک جدید قیمتی را ندارد. لذا تکنرخی کردن شاید به لحاظ اجرایی کار آسانی باشد ولی ممکن است اقتصاد را با شوک قیمتی مواجه کند. آنچه در مدت زمان استقرار دولت یازدهم در اقتصاد ایران اتفاق افتاده است اینکه بسیاری از ناامیدیهای اقتصادی به امید تبدیل شده است.
امید به اینکه چالشهای سیاسی حل شود، امید به اینکه بخشنامههای لحظهای برای اقتصاد صادر نشود، سبب شده تا شرایط باثباتی را در چند ماه گذشته در اقتصاد ایران شاهد باشیم. برای اینکه شرایط باثبات در بخش غیرواقعی دچار شوک نشود که هرگونه شوک در بخش غیرواقعی میتواند ایجادکننده شوک در بخش واقعی اقتصاد شود، به دولت پیشنهاد میشود که همچنان هم قیمت تحمیلی برای مصرفکنندهها داشته باشد و هم قیمت آزاد برای کسانی که بخواهند بیش از سهمیه مصرف کنند. بهعبارت دیگر افزایش تدریجی قیمت حاملهای انرژی تا رسیدن به قیمت واقعی گام به گام به نفع اقتصاد است بهجای قیمت یکسان.
دنیای اقتصاد:سه الزام توفیق بیشتر فاز دوم
«سه الزام توفیق بیشتر فاز دوم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم میثم هاشمخانی است که در آن میخوانید؛بعد از وفاق ارزشمند دولت و مجلس بر «افزایش سهم خانوارهای آسیبپذیر از یارانه نقدی»، اولین اقدام عملی در این زمینه از پسفردا کلید میخورد. به نظر میرسد که سه هدف اصلی برنامه ثبتنام مجدد برای دریافت یارانه نقدی را میتوان به اینصورت فهرست کرد: زمینهسازی برای کاهش «جمعیت زیر خط فقر» (فقر درآمدی، فقر سلامت و درمان، فقر آموزش و فقر تغذیه)، تحکیم «سرمایه اجتماعی» از طریق تشویق شهروندان متمول به انصراف داوطلبانه از یارانه نقدی به نفع گروههای نیازمندتر و بالاخره افزایش دقت بانک اطلاعاتی خانوارهای متقاضی دریافت یارانه (شامل افزایش دقت در مورد تازهمتولدین، تازهمزدوجین و افراد فوتشده).
اما اگر بخواهیم به شکل موفقتری به این هدفهای سهگانه دست یابیم، وفاق سیاستمداران و نیز صاحبنظران حوزههای اقتصادی و اجتماعی را در حمایت از روند «هدایت یارانهها به سمت کمدرآمدها» تقویت کنیم و بهعلاوه خدای ناکرده شاهد شکلگیری نارضایتیهایی اجتماعی مشابه آنچه در مورد طرح خوشهبندی خانوارها در سال 89 رخ داد نباشیم، به نظر میرسد برخی از کلیدیترین مسائلی که میتواند در همین فرصت اندک مد نظر مدیران ارشد فاز دوم یارانه نقدی قرار گیرد، عبارت است از:
اول) اقناع مناسبتر افکار عمومی
با وجود موافقت دولت و مجلس با هدایت تدریجی یارانهها به سمت کمدرآمدها، به نظر میرسد که زمان کافی برای اقناع شهروندان در این زمینه صرف نشده است. در این فرصت اندک، به نظر میرسد که گفتوگوی تلویزیونی مستقیم ریاست محترم جمهور با مردم ظرف دو، سه روز آینده و طرح شفافسازی برنامههای دولت برای هزینهکرد منابع مالی آزادشده در زمینه بهبود وضعیت گروههای آسیبپذیر، میتواند به همدلی بیشتر مردم کمک کند.
دوم) «تعهد شفاف» در زمینه «شفافیت مالی»
هرگونه شفافسازی مالی در زمینه هزینهکرد منابع مالی آزادشده بر اثر انصراف داوطلبانه شهروندان یا حذف اجباری یارانه نقدی خانوارها، میتواند به همدلی بیشتر جامعه با این طرح کمک کند. برای مثال اگر همین فردا، مدیران اجرایی ارشد دولت تعداد محدودی برنامههای متمرکز بر گروههای آسیبپذیر را بهطور دقیق مشخص کرده و اعلام کنند که کل منابع مالی آزادشده در این حوزهها هزینه خواهد شد، میتوان افزایش محسوس استقبال شهروندان از انصراف یارانهای داوطلبانه را انتظار داشت.
به بیان دیگر، اکنون که دولت مصمم بر تمرکز بودجه یارانه نقدی بر بهبود وضعیت خانوارهای محروم است، میتواند بهصورت علنی مواردی را مشخص کرده (مثلا افزایش یارانه نقدی خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی، بهبود وضعیت مدارس و امکانات آموزشی در مناطق محروم، ایجاد بیمه درمانی مناسب برای خانوارهای فاقد بیمه درمانی و توزیع سبد کالا در میان خانوارهای کمدرآمدتر) و متعهد شود که کل منابع مالی صرفهجوییشده در فاز دوم یارانه نقدی به این برنامهها اختصاص یافته و گزارشهای مالی علنی منظمی ارائه خواهد شد.
سوم) توجه به هزینهفرصت بالای ثبتنام مجدد، برای دهکهای پایین
فرآیند ثبتنام اینترنتی، معادل هزینهفرصت ناچیز ثبتنام برای دهکهای درآمدی بالا و هزینهفرصت بالا برای دهکهای درآمدی پایین است. چه بسا این فرآیند ثبتنام برای بسیاری از ساکنان نیمه شمالی تهران کمتر از دو دقیقه طول بکشد، اما ساکنان مناطق روستایی ایلام مجبور باشند یک روز کامل خود را برای ثبتنام یارانهای اختصاص دهند.
برای سبک ساختن این مشکل، به نظر میرسد یک راهحل مناسب آن است که کلیه خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی - که عموما جزو فقیرترین دو دهک درآمدی بوده و معمولا سرپرستان آنها سطح سواد پایین و دسترسی مشکلتری به اینترنت دارند - خودبهخود و بدون نیاز به ثبتنام مجدد، در فهرست دریافتکنندگان یارانه نقدی در فاز دوم قرار گیرند.
امید است که در فرصت اندک باقیمانده تا آغاز ثبتنام یارانهای مجدد، شاهد بهبودهایی هر چند اندک در ساختار اجرایی مربوطه باشیم تا «همدلی ارزشمند دولت و مجلس» با «همدلی وسیع شهروندان» پاسخ داده شود.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد