گفت‌وگو با متهم به قتلی که مدعی بی‌گناهی است

مقصرم، اما قاتل نیستم

امیر متهم است با همدستی برادرش مردی را در خودرویش ‌به قتل رسانده ‌است. او جوانی است که سوابق متعدد کیفری دارد. متهم که دو هفته قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری‌استان تهران محاکمه شده ‌است، درباره پرونده‌اش توضیح می‌دهد.
کد خبر: ۶۵۷۳۲۳

چه مدتی است در بازداشت به سر می‌بری؟

نزدیک به دوسال است، اما من بی‌گناه هستم.

مگر آدم بی‌گناه را بازداشت می‌کنند؟

ادعایی در مورد من شده و به همین دلیل، مرا بازداشت کرده‌اند.

مردی به نام کاظم در خودروی خود با ضربات چاقو به قتل رسید و بعد از آن، شکایتی علیه تو و برادرت مطرح شد مبنی براین‌که عامل قتل، شما هستید. این ادعا را قبول نداری؟

نه، من این کار را نکردم. اصلا درجریان ماجرا نبودم.

اولیای‌دم با تو مشکلی دارند؟

تا قبل از این شکایت مشکلی با هم نداشتیم، نمی‌دانم چطور شد که اینها از من شکایت کردند.

این همه آدم در کشور، چرا باید از تو شکایت کنند؟

نمی‌دانم. این سوالی است که آنها باید جواب بدهند. من کاری نکرده‌ام.

برادرت چطور؟ مدعی هستی او هم بی‌گناه است؟

بله، او هم کاری نکرده. این اتهام‌ها کاملا بی‌اساس است.

شب حادثه کجا بودید؟

هردو در خانه خوابیده ‌بودیم.

چطور از ماجرای قتل باخبر شدید؟

ساعت 8 صبح بود فردای روز حادثه که یکی از دوستانم زنگ زد و گفت دیشب یکی از اقوام شما به اسم کاظم را کشته‌اند، خبر داری؟ گفتم نه، چرا؟ گفت می‌گویند تو این کار را کردی، من هم گفتم دیشب در خانه بودیم.

اما همسر مقتول گفته شما با شوهرش از قبل اختلاف داشتید و به همین دلیل او را کشتید.

ما اصلا از چیزی خبر نداشتیم و نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده ‌است، با آن تلفن بود که فهمیدیم کاظم کشته‌ شده، اما همسر کاظم از ما شکایت کرد و گفت من و برادرم مرتکب این قتل شده‌ایم. ما با کاظم هیچ ‌مشکلی نداشتیم.

پس این ادعا از کجا آمده ‌است؟

همسر کاظم مدعی‌ است لحظات آخر وقتی با شوهرش صحبت کرده، او گفته من و برادرم با چاقو او را زدیم در حالی که ما اصلا آنجا نبودیم و از چیزی هم خبر نداشتیم، من اصلا نمی‌دانستم او چه می‌کند، همدیگر را هم نمی‌دیدیم.

کاظم آن ساعت شب در خیابان چه کار می‌کرد؟

من که خبر ندارم و نمی‌دانم چرا آنجا بود، اما همسرش مدعی ‌است رفته ‌بود دارو بخرد.

چرا کاظم قبل از مرگ، نام تو و برادرت را به زبان آورد؟

من واقعا نمی‌دانم چرا این کار را کرد. شاید منظورش دو نفر دیگر بودند.

مگر در منطقه‌ای که شما زندگی می‌کنید، چند برادر هستند که نام آنها شبیه اسم تو و برادرت باشد؟

من می‌گویم آن شب در خانه خواب بودم. شاهدی هم نیست که شهادت بدهد مرا موقع قتل دیده‌ است. نمی‌دانم چرا می‌گویند من قاتل هستم.

فکر می‌کنی چه کسی او را کشته‌ است؟

من نمی‌دانم، با آن فرد نه درگیری داشتم و نه اختلافی. برادرم هم همین‌طور. حالا چرا مقتول پیش از فوت چنین حرفی زده باید از خودش پرسید که او هم نیست. شاید هم ما را با کسی اشتباه گرفته بود.

چرا فکر می‌کنی ممکن است تو را اشتباه گرفته‌ باشند؟

همین‌جوری گفتم، شاید این‌طور شده ‌باشد، چون زمان قتل هوا تاریک بود و ممکن است کاظم ما را با فرد دیگری اشتباه گرفته باشد. به هر حال آدم‌های هم‌قد و هیکل من زیاد هستند.

قبلا چند بار با مقتول رودررو شده‌ بودید؟

خیلی زیاد، سال‌ها بود همدیگر را می‌شناختیم.

پس احتمال این‌که تو را با کسی اشتباه بگیرد، وجود ندارد.

چرا این احتمال وجود ندارد؟ آن موقع شب هوا کاملا تاریک بود؛ ساعت 10 شب که نمی‌شود کسی را در خیابان تشخیص داد.

اگر شاهدی پیدا شود که بگوید تو را دیده، این اتهام را قبول می‌کنی؟

نه قبول نمی‌کنم، چون من آنجا نبودم. صبح یکی از اقوام زنگ زد و گفت چنین اتفاقی افتاده و ما را متهم کرده‌اند.

شاهدی در پرونده هست که می‌گوید تو قتل را مرتکب شده‌ای. مقتول پیش از مرگ از آن فرد هم اسم‌ برده و گفته‌ آن شخص قصد داشت خودروی او را آتش بزند؛ درباره این ادعا چه توضیحی داری؟

آن فرد هم انکار کرده و گفته اصلا در آن زمان آنجا نبود؛ حالا در اعتراف اول چه گفته من نمی‌دانم، اما در مراحل بعدی که با ما مواجه شد، گفت اصلا از ماجرا بی‌خبر است. راستش اصلا نمی‌دانم چه بگویم.

چطور شد که دستگیر شدی؟

همان موقع که تلفنی از ماجرا باخبر شدم، برادرم را بیدار کردم و گفتم بلند شو ببین مردم چه می‌گویند. می‌خواهند قتل را گردن ما بیندازند. حین همین صحبت‌ها بود که ماموران آمدند و ما را بازداشت کردند و گفتند یکی مرده و شما هم متهم هستید.

کسی هست که شهادت بدهد تو آن روز در خانه بودی؟

کسی که دادگاه قبول کند، نیست. فقط اعضای خانواده‌ام بودند.

تو و برادرت سوابق متعدد کیفری دارید، این سوابق برای چیست؟

ما کاری نکردیم. بیشتر به خاطر مواد و این​جور چیزهاست. اصلا اهل آدم کشتن نیستیم. به ما تهمت زده‌اند.

تا به حال چند بار به زندان افتاده‌ای؟

خیلی زیاد، یادم نمی‌آید، اما اینها چه ربطی به قاتل بودن من دارد.

برادرت چند سابقه کیفری دارد؟

او هم سابقه‌دار است، من فقط می‌خواهم یک چیز بگویم، آدمی که زندان رفته حتما قاتل نمی‌شود، ما آدم‌های بدی نیستیم. یک‌جاهایی خطا کردیم و حبس آن را هم کشیدیم، اما این دلیلی نیست که بخواهند ما را قاتل معرفی کنند.

گفتی سابقه‌ات بیشتر به خاطر مواد و درگیری است، از چه زمانی زندان ‌رفتن‌هایت شروع شد؟

وقتی نوجوان بودم، یکی دو بار بازداشت شدم و آزادم کردند. اولین‌ بار که زندان رفتم، زندان بزرگسالان نبود، کانون اصلاح و تربیت بود. چند ماه بیشتر آنجا نبودم. بعد از آن هرچندبار که رفتم زندان بزرگسالان بود.

شغلت چیست؟

شغل خاصی نداشتم، کارگری می‌کردم.

مواد هم می‌فروختی؟

نه، مگر می‌شود با این وضع مواد فروخت؟ یکی دوباری خواستم این کار را بکنم که بازداشت شدم.

پس هزینه‌های زندگی‌ات را چطور تامین می‌کردی؟

خانواده‌ام کمک می‌کردند، من متاهل نبودم و هزینه زندگی‌ام زیاد نبود، به هر حال روزگار را می‌گذراندیم.

فکر می‌کنی نتیجه پرونده چه خواهد شد، آیا از زندان بیرون می‌آیی؟

من و برادرم مرتکب قتل نشدیم. درست است که اولیای‌دم از ما شکایت کرده‌اند، لابد به آنها هم چیزی گفته‌اند که باعث شده به ما مشکوک شوند، اما مدرکی علیه ما نیست و من فکر می‌کنم آزاد خواهیم شد، اما در این مدت که زندان بودم، به این موضوع فکر کردم که چرا من باید متهم به قتل شوم و به این نتیجه رسیدم که این یک تلنگر است. من باید از خواب بیدار شوم و زندگی درستی را
شروع کنم.

چرا چنین فکری می‌کنی؟

چون تا به حال متهم به قتل نشده ‌بودم. وقتی چنین اتهامی به کسی وارد می‌شود، آدم یک حالت عجیبی پیدا می‌کند. من واقعا سر یک مرغ را هم نمی‌توانستم ببرم، چه برسد به این‌که بخواهم آدم بکشم، اگر من راه درستی را در زندگی‌ام می‌رفتم و شغل آبرومندی داشتم و زندگی‌ معمولی و بدون خلاف برای خودم درست می‌کردم، کسی به من شک نمی‌کرد و به عنوان یک آدم شرور شناخته نمی‌شدم که هر اتفاقی می‌افتد سریع مرا متهم کنند. من در زندگی اشتباه‌های زیادی کردم و برای همین هم بالاخره کار دستم داد. هربار که زندانی می‌شدم، فکر می‌کردم چند ماه است و می‌گذرد، اما این‌بار بدجوری پایم گیر کرده است.

حالا که پشیمان هستی، توبه هم کرده‌ای؟

توبه کرده‌ام، اما می‌گویند توبه نباید فقط در حرف باشد، باید روح آدم هم توبه کند و کارهایم نشان بدهد که واقعا پشیمان هستم. من هم سعی می‌کنم در زندان کارهای مفید انجام دهم.

در کلاس‌های فرهنگی زندان شرکت می‌کنی؟

راستش سواد زیادی ندارم، هنوز دارم یاد می‌گیرم. نمی‌توانم خوب بخوانم، اما نماز می‌خوانم و دعا می‌کنم، سوادم که کامل شد، می‌خواهم قرآن بخوانم. مادرم گناه دارد. خیلی او را اذیت کردیم. هربار که ما زندانی می‌شویم، او دنبال کارهای ما می‌آید و همیشه پشت‌ در زندان است، همیشه گریه می‌کند.

اگر خدا کمکم کند، دیگر او را اذیت نمی‌کنم و کاری می‌کنم که غصه مرا نخورد. من و برادرم حالا در یک بند هستیم و من خیلی تنها نیستم. او را هم نصیحت کرده‌ام که روش زندگی‌اش را تغییر دهد. بچه خوش‌‌قلبی است، اما گرفتار شده. اگر خدا کمک کند او هم دیگر این راه را نخواهد رفت، او هم تصمیم گرفته دیگر سراغ کارهای خلاف نرود.

مریم عفتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها