مشتاقان سینما حتما این دیالوگهای خسرو شکیبایی در نقش ماندگار حمید هامون را در اثر درخشان داریوش مهرجویی به یاد دارند. شکیبایی باوجود سالها حضور روی صحنه تئاتر و هفت سال حضور مداوم در سینما با درخشش در این فیلم بود که به چهرهای مهم در عرصه بازیگری ایران تبدیل شد.
موفقیت این نقش و فیلم به قدری بود که سایه سنگینش بر تمام کارنامه شکیبایی دیده میشود و این بازیگر توانا تقریبا دیگر هرگز نتوانست از این شمایل رها شود. البته هر از گاهی که او در نقشهایی ظاهرا متفاوت هم ظاهر میشد، باز شیدایی هامون در آنها قابل ردیابی است. این وجه تشابه از زاویهای دیگر به نخ تسبیحی میماند که از شکیبایی، یک بازیگر مولف و صاحب سبک میسازد. بنابراین خود او هم بدش نمیآمد که نقشهایی چندان دور از هامون بازی نکند و همواره سعی میکرد از عاشقانگی صدای گرم و پرطنین و احساس زیبایش برای بازی در نقشهای تاثیرگذار بهره بگیرد.
بازیگران کمی حتی در دنیا هستند که توانایی بازی در نقشهای کمدی و جدی را داشته باشند. وی از معدود بازیگران مستعد سینمای ایران بود که قابلیت و توانایی توامان نقشآفرینیهای جدی و کمدی را داشت. شکیبایی در «کاغذ بیخط» و «سالاد فصل» همانقدر خوب است که در مجموعه «کاکتوس» محمدرضا هنرمند.
به عبارت دیگر، حتی بازی در نقشهای کمدی دلیلی برای دستکم گرفتن این نقشها از سوی او نبود و شکیبایی حتی نقشهای کمدی را هم جدی بازی میکرد. یعنی به جای رفتن به سمت لودگی و تن دادن به حرکات سخیف برای خنداندن، روح کمدی نقش را میگرفت و آن را طنازانه به مخاطب منتقل میکرد.
شکیبایی اما در سالهای پایانی عمرش به سبب بیماری آنطور که باید و شاید، خود و کارنامه پربارش را جدی نگرفت و بازی در نقشها و آثاری را پذیرفت که خیلی با جایگاه رفیع او تناسب نداشت. شاید بازی در فیلم «اتوبوس شب» کیومرث پوراحمد تنها نقشآفرینی قابل اعتنای سالهای پایانی زندهیاد شکیبایی باشد.
خسرو شکیبایی از معدود بازیگران مستعد سینمای ایران بود که قابلیت و توانایی توامان نقشآفرینیهای جدی و کمدی را داشت. شکیبایی در «کاغذ بیخط» و «سالاد فصل» همانقدر خوب است که در مجموعه «کاکتوس» محمدرضا هنرمند |
یکی از نکات مهم و فرامتنی درباره شکیبایی این است که باوجود اینکه چند سالی است روی در نقاب خاک کشیده، اما هر از گاهی فیلم دیدهنشدهای از او روانه پرده سینماها یا شبکه نمایش خانگی میشود؛ مسالهای که به صورت توامان باعث غم و شادی تماشاگران و دوستداران نقشآفرینیهای او میشود. شادی از این بابت که هنوز هم یاد و نام و خاطره شکیبایی زنده است و ما میتوانیم باز بازی جدید دیگری از او ببینیم و غم از اینرو که میدانیم این التیامهای دیداری و شنیداری موقتی است و مجبوریم در غیاب همیشگی او به تماشای مکرر فیلمهای موجودش بسنده کنیم و میدانیم دیگر هیچ گاه اثر جدید و تازهای از او نخواهیم دید.
آخرین فیلمی که از شکیبایی وارد شبکه نمایش خانگی شد «دایناسور» به کارگردانی پرویز شیخ طادی بود که تا مدتها از آن بهعنوان آخرین فیلم اکراننشده و به نمایشدرنیامده شکیبایی نام میبردند. شکیبایی در دایناسور نقش یک هنرمند خوشنویس را بازی میکند که برای نقد کردن چکی که تهیهکننده کارهایش به او داده است دست به اسلحه میبرد!
خسرو شکیبایی، جهانگیر الماسی، شقایق فراهانی، میرطاهر مظلومی، رضا توکلی، رویا افشار، شیرین بینا، رضا فیض نوروزی، مرتضی ضرابی، زهره مجابی، احمد پورمخبر و مصطفی سلطانی بازیگران این فیلم هستند. دایناسور با نام قبلی «با آبرو»، سال 86 تولید شد، ولی به اکران عمومی درنیامد و سرانجام به دلایلی سر از شبکه نمایش خانگی درآورد.
تصویر شکسته و خسته شکیبایی در این فیلم شباهت کمی با آن خسروی پرشر و شور و عاشقپیشه دارد و حسرت علاقهمندان به نقشهای خوب و ماندگار این بازیگر فقید را بیشتر میکند.
دایناسور و نقشها و فیلمهای پایانی شکیبایی شاید به لحاظ کیفیت و ساختار به پای نقشآفرینیها و فیلمهای ارزشمند این هنرمند نرسد، اما تماشای همینها هم برای دوستداران او غنیمت بوده و خالی از لطف نیست.
سینمای ایران چند سالی میشود برای همیشه یکی از بهترین و تواناترین بازیگران خودش یعنی خسرو شکیبایی را از دست داده است؛ بازیگری که جانشینی برایش متصور نخواهد بود. فقدان او و سایر بزرگانی که به رسم روزگار یکی پس از دیگری از میان ما میروند، بیشباهت به انقراض دایناسورهایی نیست که زمانه ما دیگر نمونه آن را هم نه دیده و نه خواهد دید!
شکیبایی بیتردید یکی از آن دایناسورها و غولهای بازیگری بود که دیگر تکرار نمیشود، اما میشود از باب دلخوشی هر از گاهی یکی از نقشها و فیلمهای ماندگار و تماشایی او را دید و لذت برد.
فیلم «شرقی» هم که بتازگی با بازی شکیبایی اکران شده، 20 سال پیش ساخته شده اما به دلایلی مراحل فنی آن ناتمام و سالها در بایگانی مانده بود. تا اینکه سازندگان آن سرانجام تصمیم به غبارروبی از این اثر سینمایی گرفتند و آن را روانه اکران کردند. این فیلم داستان یک دانشجوی تئاتر به نام حامد شرقی با بازی خسرو شکیبایی است که قصد دارد نمایشی را برای شرکت در یک جشنواره آماده کند. نامزدش هم در این راه همراه او میشود، اما حامد ناخواسته در شرایط بحرانی قرار میگیرد و گروهش از هم میپاشد و نامزدش نیز او را ترک میکند. مادرش هم او را ترغیب میکند برای مقابله با شرایط بحرانیاش خاطرات یک صبح تا شب دوران مهاجرت او و خسرو (پدرش) به تهران را مرور کند. حامد در حین مرور خاطرات متوجه شباهتهای زیادی بین گذشته پدر و امروز خودش میشود. این فیلم شاید جزو نقشآفرینیهای خوب شکیبایی و آثار ماندگارش به حساب نمیآید، اما نفس دیدن این بازیگر توانا چند سالی پس از درگذشتش حس خوب و نوستالژیکی به آدم میدهد.
در این فیلم که کارگردانی آن را عبدالرضا منجزی به عهده دارد، علاوه بر خسرو شکیبایی، بازیگرانی چون عمار تفتی، فریبا کوثری، شهره قمر، اکبر معززی، میرمحمد تجدد، کیانوش گرامی، میرطاهر مظلومی، امیر نظری، محمد عدلو، آزاده ریاضی و بهناز سلیمانی بازی میکنند. «شرقی» همچنین زمانی در جشنواره بینالمللی فیلمهای مستقل بهعنوان بهترین فیلم ضد جنگی انتخاب شده بود.
زمان زیادی تا آغاز سال جدید خورشیدی و فرارسیدن عید و فصل بهار باقی نمانده است، حالا دیگر شش سالی میشود جای این بازیگر بهاری و زاده روز هفتم فروردین در میان خانواده، دوستان، آشنایانش و البته همه مردم ایران بسیار خالی به نظر میرسد. گریزی از تقدیر نیست و دیگر باید عادت کنیم همه لحظات تحویل سال و همه فروردینها را بیحضور او و تنها با یاد و خاطرهاش سپری کنیم.
دوست دارم این پراکندهگویی درباره خسروی نازنین را با دیالوگهای پایانی او در فیلم «کیمیا» (احمدرضا درویش) که در قالب نامهای بیان میشود، تمام کنم. آنجا که باز هم مطابق معمول نقشهای آشنایش، اینبار به نقش رضا رضاییمنش فداکارانه دست به ایثار دیگری زد و جگرگوشه و پاره تنش کیمیا را به شکوه (بیتا فرهی) سپرد و رفت، مثل همیشه که رفته بود.
«سلام. اگر حیا اجازه میداد حرفم را رودررو میزدم. عمری است در سایه سنگی دیوارصبوری کردهام و معنای یافتن را در طعم از دست دادن دریافتم. شکوه! تو کیمیا را در میان آتش و خون به آغوش مادرانهات فشردی پس به حرمت نام عزیز مادر سلام. حالا دیگر چه فرقی میکند. چه کیمیا در مشهد، چه کیمیا در جنوب. خواهرم ای تو بهترین مادر، پارهتنم را به خدا و به مهربانی مادرانهات میسپارم. سهم ما هم فقط یک یادت بخیر ساده. به امید روزی که شبنم عشق را در سیمای مادرانه کیمیا ببینی. وداعی در بین نیست که این آغاز سلام است.»
علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین در ایران در گفتگوی تفصیلی با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفت و گوی اختصاصی «جامجم» با سید ابراهیم محمد الدیلمی، سفیر یمن در تهران تشریح شد
روحش شاد