گل آمده با سبزه به همراهی نوروز دل پر شده از عطر هواللهی نوروز گر منتقم خون بهارید بیایید
کد خبر: ۶۵۶۶۹۲

گل جامه دریده ست به خونخواهی نوروز

همراه تو هر روز به نوروز رسیدم

هم راهی امروزم و هم راهی نوروز

مشق شب من نیست مگر سبز شدن‌ها

گل کرده‌ام از درس سحرگاهی نوروز

فرصت شمریم این دو نفس تازه‌شدن را

پیراهن عمر است به کوتاهی نوروز

سبز است دلم سبزتر از سبزه این دشت

سرخ است دلم سرخ‌تر از ماهی نوروز

علیرضا قزوه

هوای فروردین

می‌رسی اخم می‌کنی که چرا: «باز بوی سپند می‌آید؟»

چه کنم؟ با وجود این همه چشم، به وجودت گزند می‌آید

به جنون می‌کشد سر و کارم؛ کوچه از جیک جیک لبریز است

می‌رسی و زبان گنجشکان با ورود تو بند می‌آید

می‌رسی مثل سرو در رفتار، چشم‌ها خیره می‌شوند؛ انگار

که به جنگ قبیله قاجار لطفعلی‌خان زند می‌آید

می‌رسی و هوای فروردین، جای باران گلاب می‌بارد

از هوای گرفته اسفند، برف نه؛ حبّه قند می‌آید

باز زیبایی جهان کم شد، باز تقصیر توست می‌بخشی

بارها گفته‌اند اهل نظر به تو موی بلند می‌آید

دست‌های تو را که می‌گیرم، دست وقتی که می‌کشی از من

بر لب پاسبان و دستفروش بازهم نیشخند می‌آید

احتمالا دوباره شاعرکی آمده شهرمان غزل خوانده

که به چشمت یکی دو ماهی هست شعر من ناپسند می‌آید

آرش شفاعی

ای بهار کی ظهور می‌کنی؟

ای نسیم سرخوشی که از کرانه‌ها عبور می‌کنی

ای چکاوکی که کوچ تا به جلگه‌های دور می‌کنی

ای شهاب روشنی که از دیار آفتاب می‌رسی

وین فضای قیرگونه را پر از طنین دور می‌کنی

آی ابر دل گرفته مهاجری که خاک تیره را

آشنای تند بارش شبانه بلور می‌کنی

ای ترنمی که پا به پای رودها و آبشارها

خلوت سواحل خموش را فضای شور می‌کنی

آی راهیان که از دیار ما عبور می‌کنید

پرسشی کنید از او که‌ای بهار کی ظهور می‌کنی؟

محمدرضا ترکی

غزل بهاری

دوباره از لب دیوار من بهار گذشت

بهار خسته و دلخون و داغدار گذشت

اگرچه سوت کشید از هزار فرسنگی

دوباره آمد و خالی‌ترین قطار گذشت

قطار عمر چه سنگین از این پل غفلت

تو خواب بودی و روزی هزار بار گذشت

چه تلخ بر همه‌ تاق‌ها و تاقچه‌ها

چه بد بر آینه‌های پر از غبار گذشت

من و بنفشه در این فصل سرد هم دردیم

که عمر کوته او هم در انتظار گذشت

اثر نماند ز تقویم کهنه پیرار

سبوی پیر شکست و خمار پار گذشت

گناه من لب آلوده بود و چون انگور

تمام زندگی‌ام بر فراز دار گذشت

...و از مقابل چشمان باز سربازان

بهار آمد و از سیم خاردار گذشت

سعید بیابانکی

غزلی نیمه خوانده

بهار که بیاید

فرقی نمی‌کند

پرنده باشیم

یا درخت

به هر حال باز می‌گردیم

سبز سبز سبز...

و سپیدی زمستان را

با غزلی نیمه خوانده

رها خواهیم کرد

غزلِ...

درست مثل بهار

شاعر نیستم

شعر نمی‌گویم

می‌نویسم بهار

تا تمام خیابان را

باران نقاشی کنی

و بهانه امروز

برای سرودن

تنها تو باشی

تو

درست مثل بهار...

سینا علی‌محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها