شست‌وشوی مغزی، ترور، نفوذ، ازدواج صوری، ماموریت جاسوسی، سازمان منافقین، رفتار سازمانی، عملیات مهندسی کلیدواژه‌هایی است که جلیل سامان برای نوشتن فیلمنامه «ارمغان تاریکی» از آنها استفاده کرده است. البته در کنار همه اینها باید اصلی‌ترین کلیدواژه یعنی عشق را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار دهیم. میان همه فیلم‌ها و سریال‌های سیاسی ایرانی هیچ کدام تا این اندازه روابط عاشقانه بین شخصیت‌ها را پررنگ جلوه نداده‌اند. فراتر از همه موضوعاتی که به آن اشاره شد دلدادگی مجید و حس و حالش نسبت به سارا به موتور محرکه داستان بدل می‌شود و فیلمنامه را به جلو حرکت می‌دهد.
کد خبر: ۶۴۱۵۳۱

ارمغان تاریکی قصه مردی به نام مجید را روایت می‌کند که دانشجوی عکاسی و وابسته به جریان منافقین است. او در پی ماموریتی سازمانی باید به ازدواج و عشق صوری با دختری به نام سارا تن دهد تا از طریق نفوذ در خانواده او به کسب اطلاعاتی درباره عموی‌ وی که یک فرمانده سپاه است، دست یابد و در فرصتی مناسب با عملیات تروریستی او را حذف کند. از همین داستان چند خطی می‌توان متوجه شد بازیگر نقش مجید باید در مسیر قصه واکنش‌های حسی متفاوتی ارائه بدهد.

او در یک مرحله در حالی که هیچ احساسی نسبت به سارا ندارد مجبور به فریب این شخصیت می‌شود، اما مرحله جذاب‌تر زمانی است که او دل می‌بازد و در دوراهی عقل و عشق، دومی را برمی‌گزیند.

مخاطبی که درباره گروهک تروریستی منافقین خوانده و شنیده است با ارمغان تاریکی این فرصت را پیدا می‌کند که با ریزترین و جزئی‌ترین رفتارهای اعضای این تشکل آشنا شود. این روحیات شامل همه کنش‌هایی می‌شود که اعضای گروهک به آن رفتار سازمانی می‌گویند. براساس این رفتار سازمانی مجید هنگام وارد شدن به خانه تیمی باید دو بار تک‌زنگ بزند و بعد کلید را داخل قفل بیندازد. او همیشه باید به سلاح کمری مجهز باشد و پیراهنش را روی شلوار بیندازد تا دیده نشود. مجید باید قرص سیانور را همیشه همراه داشته باشد و خودش را برای خودکشی آماده کند. چون ممکن است شکنجه‌ها طاقت‌فرسا شوند و او مجبور شود بین اعتراف و خوردن قرص سیانور، دومی را انتخاب کند.

تقابل بین مجید (آرش مجیدی) و بشرزاد (با بازی امیر آقایی) به عنوان دو آدمی که هر کدام رفتاری خاص را نمایندگی می‌کنند جذاب و دیدنی از آب درآمده است. بشرزاد، انسانی بشدت منفعت طلب است که در تصمیم‌گیری‌هایشان برای حس و عاطفه سهمی قائل نمی‌شود. در یکی از خرده داستان‌ها می‌بینیم همسر بشرزاد در برف‌گیر کرده ولی او حاضر نمی‌شود به کمکش برود. چون تصور می‌کند خودش هم قربانی شرایط سخت برفی خواهد شد. تقابل چنین شخصیتی با مجید که همه زندگی‌اش را فدای عشق و احساسش کرده تفاوت درونیات این دو نفر را بیشتر نشان می‌دهد. در دیالوگ کلیدی که بین دو شخصیت شکل می‌گیرد وقتی بشرزاد درباره لذت‌های دنیوی‌اش صحبت می‌کند، مجید با یک سوال او را گیر می‌اندازد.

مجید: پس تو باید انسان کاملی باشی؟

بشرزاد: هستم.

مجید: جایگاه عشق توی این تفکر انسان کامل کجاست؟

ارمغان تاریکی در سومین جشنواره جام‌جم به عنوان سریال برگزیده مورد قدردانی قرار گرفت و بیشترین جوایز را در رشته‌های مختلف به خودش اختصاص داد. بهره‌گیری از بازی‌های باورپذیر، ارائه داستانی پرفراز و نشیب و پرداختن هنرمندانه به یکی از ملتهب‌ترین موضوعات سیاسی دهه 60 ازجمله عواملی است که باعث شد این سریال از رقیبانش پیشی بگیرد. درکنار همه این عوامل نباید نگاه ترحم‌آمیز کارگردان به شخصیت‌های فریب‌خورده داستان را هم نادیده گرفت. معمولا در سریال‌های اینچنینی شخصیت‌ها در دو گروه سیاه و سفید قرار می‌گیرند و رفتارهای ظالمانه یا مهربانانه از خود نشان می‌دهند. ولی در این سریال افراد فریب‌خورده‌ای را می‌بینیم که به خاطر غفلت و جهل در دام یک گروهک تروریستی افتاده‌اند. به عنوان مثال بشرزاد در توجیه رفتارهای ضدملی‌اش می‌گوید: «واژه جاسوسی بعد از جنگ سرد معنای خودش را از دست داده، من فقط به عراقی‌ها مشاوره می‌دادم.»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها