پسر آخرین پادشاه زندیه از بد روزگار، خواجه حرمسرای قاجار شد

ولیعهدی که خواجه حرمسرا شد

کریم‌خان زند، سال‌ها پیش از انقراض سلسله‌ای که پی ریخته بود به داد مظلومان و ستمدیدگان می‌رسید. لطفعلی‌خان، آخرین فرمانروای زند، مظلوم‌ترین دلاوری است که تاریخ به یاد دارد. زلزله در ارکان فرمانروایی زندیان افتاده بود و پس‌لرزه‌های آن دامنگیر خواجه خسرو پسر لطفعلی‌خان زند شد که سر از حرمسرای بی‌در و پیکر فتحعلی‌‌شاه قاجار درآورد.
کد خبر: ۶۳۷۹۹۹
ولیعهدی که خواجه حرمسرا شد
کریم‌خان زند، سال‌ها پیش از انقراض سلسله‌ای که پی ریخته بود به داد مظلومان و ستمدیدگان می‌رسید.

لطفعلی‌خان، آخرین فرمانروای زند، مظلوم‌ترین دلاوری است که تاریخ به یاد دارد. زلزله در ارکان فرمانروایی زندیان افتاده بود و پس‌لرزه‌های آن دامنگیر خواجه خسرو پسر لطفعلی‌خان زند شد که سر از حرمسرای بی‌در و پیکر فتحعلی‌‌شاه قاجار درآورد.

پیش از آن‌که تدبیر در مغزش به تکاپو بیفتد، تقدیر هرچه بلا و نکبت بود بر سرش آورد. پادشاهی و فرمانروایی را از وی ستاندند تا میان او و خوشی‌ها و شادی‌های زندگی فاصله‌ای شگرف حاکم شود. تقدیرش چنین بود که به جای فرمانروایی به یک خواجه مجیزگو، متملق، بی‌اراده و یک چاکر «بله قربان‌گو» تبدیل شود و به خدمت دشمنان خاندانش درآید.

او که زمانی سودای ‌شاهی در سر می‌پرورانید و در کاخ‌های شکوهمند می‌زیست، خوش‌گفتاری سفیران نیرنگ‌ساز و زبان‌باز را می‌شنید. از آنان و از همه پیرامونیانش ارج می‌دید، در عنفوان جوانی تغییر ماهیت داد و به موجود نحیفی مبدل شد که نه نزد زنان احترامی داشت و نه نزد مردان جایگاهی.

ستایش‌هایی که نثارش می‌داشتند به سخنان تحقیر‌آمیز تبدیل شد، آنانی که محترمش می‌داشتند و کمر به خدمتش می‌بستند، شدند مضحکه‌ساز او.

لطفعلی‌خان زند همانند هر پدری آرزو داشت تا با رسیدن خسرو به سن و سال ازدواج برای دامادیش جشن بگیرد و در تالاری بزرگ و عطر‌آگین، حجله‌ای برای پسرش تدارک ببیند، اما هرگز به این واقعیت نیندیشیده بود که خسرو، ولیعهدش از بد حادثه به جای فرمانروایی، روزی خواجه حرمسرا شود و حجله‌آرای ‌شاهی شود که زنبارگی از ویژگی‌های او بود و هر​گاه زنی را به اندرونیش راه می‌داد و در این کار هیچ حد و مرزی نمی‌شناخت.

با آن‌که فتحعلی‌شاه 48 سال یعنی از سال 1212 هجری قمری تا سال 1360 سلطنت کرد، اما خسرو به‌عنوان یک خواجه حرمسرا، حدود 54 سال در چنان مکانی خدمت ‌کرده است، شاید هم یکی دو سالی بیشتر. خودش هم نمی‌دانست روزهایش چگونه به شب می‌گراید و شب‌هایش چه‌سان به روز می‌انجامد، شب و روز برایش فرقی نمی‌کرد، در هر ساعتی که فرایش می‌خواندند، باید آماده خدمت بود.

خسرو از پنجاه و چند سال خدمت بی‌وقفه در کاخ‌هایی که هیچ‌گاه از ماجرا و شادی و جشن تهی نمی‌شد، خسته و دلزده شده بود. یا فرمان بانوان حرم را می‌برد یا به نظافت تالارها، غرفه‌ها و دالان‌های کاخ می‌پرداخت یا زمانی که فتحعلی‌شاه، یکی از همسران صیغه‌ای‌اش را طلاق می‌گفت و بی‌درنگ برای ازدواج با زن و دختری دیگر برنامه می‌چید، او کمک حال حجله‌آرایان می‌شد. با عطر‌افشانی، شبستان ‌شاه قاجار را خوشبو می‌کرد یا با قراردادن دسته گل‌هایی در گلدان‌های خوش‌نقش و نگار به شبستان جلوه می‌داد. برای‌ شاه قاجار و همسر جدیدش سفره می‌گسترد و به همراه دیگر خواجه‌سرایان، انواع و اقسام خوراکی‌ها را می‌چید.

خواجه خسرو در بخشی از خاطرات خود نوشته است:

«هنگامی‌که آغا محمد‌خان، رسما سلسله قاجاریه را پایه گذاشت، من نوجوانی بیش نبودم و فتحعلی‌ شاه هنوز به سلطنت نرسیده بود، هنوز نامش باباخان بود که مرا به او هدیه کردند تا به ظاهر یکی از پیشخدمتان حرمسرایش باشم، اما در واقع حضور من تسلایی بود به خصلت کینه‌جویی آغا محمد‌خان تا دلش را خنک کنم، اما نمی‌دانم این همه کینه و خصومت را روزگار از کجا گرد آورده و در دل سر سلسله قاجاریان جای داده بود؟ کینه و دشمنی به همه کس، بخصوص به زندیان که بزرگمردانی چون کریم‌ خان و پدر شوربختم لطفعلی‌خان داشته است.»

ساره سلطانیه / جام​جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها