جام جم آنلاین گزارش میدهد
***
یک دقیقه و یازده ثانیه: این فیلم تلویزیونی به کارگردانی و تهیهکنندگی مصطفی رزاقکریمی، جمعه ساعت 13 از شبکه یک سیما روی آنتن رفت.
فیلم یک دقیقه و یازده ثانیه، ماجرای اهالی یک آپارتمان است که اهالی آن بهطور اتفاقی مکالمات تلفنی هم را شنود میکنند و این مساله باعث میشود یکی به دیگری کمک کند. مردی که به همسایه نزولخوارش بدهکار است و به خاطر مشکلاتی، تصمیم گرفته او را به قتل برساند، مکالماتش از طریق یکی از همسایهها که قاضی بازنشسته است، شنود میشود و او که قرار است دخترش را به عقد پسر مرد نزولخوار دربیاورد، به سراغ مرد جوان میرود و تصمیم میگیرد به او کمک کند تا از دام رهایش کند. زوج دیگری که دختر کوچکی دارند، بهخاطر مسائل پیش پا افتاده قصد دارند از هم جدا بشوند، بدون اینکه کمی به آینده و خواست این دختربچه توجهی داشته باشند. مکالمات آنها را هم از سوی پیرزن همسایه میشنود. پیرزن همراه پدربزرگ دختر، او را پنهان میکنند تا با ترسی که از گم شدن دختر در دل پدر و مادر میافتد، تن به بازگشت به زندگی مشترک دهند و قصه پایانی که دو قصه اول را در دل خود جای میدهد، ماجرای زنی را روایت میکند که پسر کوچکش را دیالیز میکند و به دنبال کلیه برای اوست اما ناامید میشود و در حالی که پشت تلفن گریهکنان با یکی از دوستانش درددل میکند، مکالماتش را پزشک حاذق و مجردی که همسایه آنهاست، میشنود. دلیل این همه شنود اتفاقی در یک سکانس میانی این فیلم تلویزیونی به نمایش درمیآید: یکی از ماموران مخابرات، کابلهای تلفن را جابهجا وصل کرده و همراه سرکارگر در حال یافتن جای درست آنهاست.این فیلم تلویزیونی روایت غیرخطی دارد که نمونه اولیه و بسیار خوب آن فیلم «کرش» (پل هگیس) و نمونه سینمایی ایرانی آن «تقاطع» (ابوالحسن داوودی) است.
این فیلم تلویزیونی در روایت قصه اول بسیار ضعیف عمل میکند، ولی در قصههای بعدی کمی جان میگیرد. در واقع فیلم بیشتر یک تجربه فرمالیستی به نظر میرسد تا یک فیلم ششدانگ، آن هم تجربهای که نوگرا نیست و فرمی را که بارها تجربه شده، از نو میآزماید. البته فیلم در فرم خوب عمل میکند و کارگردان بدون کمترین ایراد ساختاری، فرم اتخاذ شده را به سرانجام میرساند. هر بار که کسی با تلفن حرف میزند، متوجه صداهایی نامربوط شده و از او کات زده میشود به شخصی که پشت خط، گوش ایستاده است و ماجرای او را تا جایی که از مشکل شخص اول گرهگشایی شود، دنبال میکنیم. البته چفت و بست این سه قصه در خروج از یکی و ورود به دیگری کمی خام به نظر میرسد و چون به سلیقه کارگردان برمیگردد، محلی برای بحث نیست. با وجود فرم مناسب، قصههای این فیلم تلویزیونی اپیزودیک، قصههای جذاب و دلنشینی نیستند و گویا اهمیت چندانی در فیلم ندارند و مهم، همان ساختار کلی فیلم است. قصه اول کمی پا را از رئال فراتر میگذارد و به سوررئال تنه میزند. مرد بدهکار که جرأت از خانه بیرون آمدن و رودررویی با طلبکار نزولخوارش را ندارد، با یک تلفن سفارش سلاح میدهد و ماشینش را با سلاح معامله میکند. در این بخش از فیلم، بازیهای اغراقآمیز، گریهها و داد و بیدادهای ساختگی و تصنعی بازیگران به قصه سطحی و پر از ایراد اضافه میشود و آن را خستهکننده میکند. بازیگرها بخصوص بازیگر زن اصرار دارند بگریند و بگریانند، بترسند و بترسانند. سکانس خرید سلاح در ماشین نیز غیرهنرمندانه و عاری از زیبایی شناسی بصری است. قصه دوم ـ که قصه گم شدن عمدی بچهای برای پیدا شدن پدر و مادر است ـ بسیار کلیشهای است و نه در روایت و نه در بازیها کوچکترین تلاشی برای فرار از این کلیشه نشده است. اگرچه بازیگران این اپیزود بازیهای نسبتا بهتری دارند، اما قصه سوم که قصه پایه و اصلی این فیلم تلویزیونی است، راوی بقیه ماجراهاست و شقایق فراهانی در آن بازی کرده است. بازی او اگرچه بد نیست، اما به دلایلی که برشمرده شد با کلیت فیلم همگونی نمییابد.
***
آوازهای مادرانه: این فیلم تلویزیونی که جمعه گذشته ساعت 15 و 30 دقیقه از شبکه دو سیما پخش شد، به کارگردانی اصغر هاشمی و تهیهکنندگی اصغر پورهاجریان ساخته شده و در آن ثریا قاسمی در نقش مامان شکوه و سیما تیرانداز در نقش فرانک نقشهای اصلی را ایفا کردهاند.
مامان شکوه که زنی پیر و از کار افتاده و البته کمی تلخ و بدعنق است، با مستخدم پیر و کهنهکار منزلش سرناسازگاری میگذارد تا اینکه او خانه را ترک میکند. فرانک که تنها دختر شکوه است، به خاطر مادر مجبور میشود بیشتر به خانه او بیاید و بتدریج زندگی زناشویی او تحت تاثیر این جریان، به هم میریزد. او پرستاری جوان و پرشور به نام ستاره را که خانوادهاش را در زلزله رودبار از دست داده، برای مادر انتخاب می کند، اما شکوه که دختر را همنسل خود نمیداند، ابتدا با او نمیتواند کنار بیاید. مادر اما پس از گذشت اندک زمانی، به ستاره خو میگیرد، اما اینبار با گمشدن گردنبند یادگاری همسرش، به ستاره مظنون میشود. ستاره از آنجا میرود و پس از رفتن او، شکوه گردنبند را در حیاط خانه مییابد و پشیمان از رفتارش با ستاره، برای گرفتن حلالیت از او راهی شمال میشود. این اولین بار است که او پس از سالها از خانه خارج میشود.روایت خطی این داستان ساده و بیادعا، بسیار دلنشین و دقیق است. در این فیلم شخصیتپردازی شکوه، دختر و پرستارش بسیار نزدیک به واقعیتهای روزمره است. شکوه بهرغم انتظار مخاطب حتی در بهترین حالت رفتاری ـ که نسبت به ستاره منعطفتر شده ـ اما لحن تلخ و رفتار پر از غرور خود را دارد و ثریا قاسمی ایفاگر نقشی زنده و جاندار است.فرانک (سیما تیرانداز) نیز که بسیار پرمشغله و کمحوصله است، باوجود آنچه او را بهعنوان دختری بیعاطفه ـ که ماهی یکبار هم سراغ از مادرش نمیگیرد ـ معرفی میکند، پس از پی بردن به مشکلات مادر و اخراج مستخدم سابق، هر کاری از دستش برمیآید انجام میدهد، اما در حال رسیدگی به مادر، حاضر نیست هیچ کدام از نقشهای زندگیاش را (به عنوان همسر، مادر و نیروی کار خارج از خانه) به خاطر مادر کمرنگتر بازی کند یا از دست بدهد. او که تحولیافته شخصیت مادر است، از روحیه جنگندگی و تلاش برای ساختن برخوردار است. این ویژگی درست نقطه مقابل و البته همریشه با روحیه سخت، خشن و انتقادناپذیر مادر است.
این فیلم که پر از رنگآمیزی هنرمندانه و چشمنواز است، فیلمبرداری بسیار خوبی دارد و در مجموع خوشساخت و خوشعکس است. همچنین استفاده از آکساسوار متفاوت و خوشرنگ، فضایی شاعرانه به فیلم داده که همه آنها از طریق ستاره ـ که تنها فرد پرشور و شر و عاشق با احساسات بکر است ـ بر فضای خانه حاکم میشود. حال و هوایی که در تقابل با فضای سرد و بیروح خانه شکوه و خود اوست.
مریم رها
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان