نماینده دادستان تهران که برای دفاع از کیفرخواست در جلسه دادگاه حضور یافت، در مورد آنچه اتفاق افتاده است، میگوید: یک سال قبل شادی به ماموران پلیس خبر داده بود شوهرش در خانه کشته شده است. او مدعی شد زمان قتل در محل نبوده و برای انجام یک کار پزشکی به بیمارستان رفته بود و وقتی برمیگردد جسد شوهرش را در خانه میبیند. تحقیقات ماموران که انجام شد آنها متوجه شدند کسی که قتل را انجام داده یک آشناست، چون او به زور وارد خانه نشده و شکستگی روی قفلهای در وجود ندارد.
همچنین با توجه به ضرباتی که بر بدن مقتول زده شده بود فرضیه یک انتقامگیری خونین برای ماموران مطرح شد. وقتی تحقیقات در این خصوص انجام گرفت مشخص شد مقتول و همسرش، شادی از مدتی قبل با هم درگیریهای شدیدی داشتند. بنابراین شادی مورد بازجویی قرار گرفت و با توجه به تناقضگوییهای او مشخص شد به همراه برادرش شهرام و مردی به نام غلام که یک کارگر افغان است در این جنایت دست داشتند و قتل را ابتدا برنامهریزی و سپس در موقعیتی مناسب آن را اجرا کردند.
نماینده دادستان ادامه میدهد: شادی در اعترافاتش گفت وقتی با برادرش نقشه قتل را طراحی کرد قرار شد روز حادثه در را نیمهباز بگذارد تا غلام وارد خانه شود و پیرمرد را بکشد. این نقشه موبهمو اجرا شده است، یعنی بعد از اینکه شهرام برای غلام چاقویی تهیه و او را به لحاظ مالی تطمیع کرد شادی مطابق نقشه به بهانه آزمایشهای پزشکی از خانه خارج شد و به یک بیمارستان رفت. غلام نیز وارد خانه شد، جنایت را انجام داد و سپس بسرعت محل را ترک و فرار کرد. آن طور که تحقیقات نشان میدهد درگیری شادی و شوهرش به دلیل ازدواجهای متعدد مقتول بوده است. هرچند او این زنان را صیغه میکرده، اما شادی به دلیل تحقیر ناشی از این عمل از دست شوهرش ناراحت بود و به اتفاق برادرش نقشه قتل را طراحی کرد. البته این دلیل قانعکنندهای برای قتل نیست و متهمان به هیچوجه نمیتوانستند او را به دلیل صیغههای متعدد به قتل برسانند. البته فرزندان مقتول نیز قبل از تشکیل جلسه دادگاه رضایت خود را اعلام کردند. معمولا چنین اتفاقی در پروندههایی رخ میدهد که خانواده مقتول قبول داشته باشند مقتول خود در قتل مقصر بوده است. با این حال دادسرا با توجه به مدارک موجود در پرونده درخواست مجازات برای متهمان به لحاظ جنبه عمومی جرم کرده است.
به خاطر همسرم
شهرام اتهام معاونت در قتل دارد. او این اتهام را قبول دارد و میگوید از کاری که کرده پشیمان نیست: شوهر شادی مقصر بود. او همسرم را از من گرفت، هرچند همه فکر میکنند من به خاطر خواهرم این کار را کردم، اما همه این اتفاق به خاطر خواهرم نبود.
او توضیح میدهد: زن جوانی داشتم که با هم زندگی میکردیم. برای اینکه زنم باردار نشود دستگاه در بدنش کار گذاشته بود. یک روز به خانه آمدم و دیدم لباسهای زنم پاره است. از او پرسیدم چه شده، گفت شوهر شادی او را مورد آزار قرار داده است. من طرح شکایت هم کردم، اما به جایی نرسیدم، بعد از آن بود که زنم مبتلا به سرطان شد و فوت کرد. من همیشه شوهر شادی را در این مرگ مقصر میدانستم، چون کاری که او کرده بود علت اصلی سرطان همسرم بود. او مردی بیاخلاق بود. من سرایدار باغش بودم، بدون اینکه ملاحظه من را که برادر همسرش بودم بکند به باغ میآمد و زنان را با خود میآورد. میگفت آنها را صیغه کرده است و با این حرف رفتارهایش را توجیه میکرد.
کارهایش غیرقابل تحمل بود. من نمیتوانستم کارهایش را تحمل کنم، به همین دلیل هم به غلام گفتم او را بکشد. غلام هم کارگر او بود و قبول کرد در این جنایت کار اصلی را انجام بدهد. من خودم در این قتل بودم، اما خواهرم نقشی نداشت. غلام معتاد بود و با کمی پول میشد او را خرید و هرکاری میخواستی برایت میکرد. من به غلام پول دادم. میدانستم خواهرم چه زمانی از خانه خارج میشود. زمان را به غلام گفتم و او هم رفت و شوهر شادی را کشت. البته غلام هم زیاد از او خوشش نمیآمد.
من بیگناه هستم
شادی میگوید برای اینکه شوهرش کشته شود کاری نکرده و در این قتل بیگناه است. او میگوید: من در این موضوع هیچ نقشی نداشتم و نمیدانستم چه اتفاقی در حال افتادن است. شوهرم مرد بدی بود، اما دوستش داشتم. او را همیشه همسر خودم میدانم، اما نمیدانستم قرار است کشته شود. من آن روز بیمارستان بودم.
شادی میگوید: وقتی با شوهرم آشنا شدم و ازدواج کردم دختر جوانی بودم. ما بلافاصله صاحب دو فرزند شدیم. شوهرم از وقتی من را عقد کرده بود خیلی اذیت میکرد، با این حال فکر میکردم اگر حرف طلاق بزنم خیلی کار بدی کردهام. وقتی بچهها به دنیا آمدند اوضاع بدتر شد. او رفتارهایش را بدتر کرد، زنها را به خانه میآورد، دختران خیلی کم سن و سال را صیغه میکرد و میگفت باید هرکاری که آنها میکنند تو هم بکنی. با اینکه مدعیبود آنها را صیغه میکند و اشکالی ندارد، اما سرتاپای کارهایش اشکال بود. خجالت میکشیدم با دو بچه به خانه پدرم برگردم و از اینکه خانوادهام را درگیر مشکلاتم بکنم بدم میآمد. به همین دلیل هم تحمل میکردم. با خودم میگفتم پیر شود درست میشود. شوهرم پیر شد، اما خیلی بدتر شد.
باغی در شهریار خرید و از آن به بعد کارهایش را آنجا انجام میداد. برادرم را سرایدار آن باغ کرده بود و دخترها را به آنجا میبرد و با برادرم مثل یک نوکر رفتار میکرد. عکس دخترها را میگرفت و به من نشان میداد، من را با این کارهایش تحقیر میکرد، عذابم میداد و میگفت باید هرکاری من میگویم انجام بدهی. حرفهای زشتی به من میزد و کاری میکرد که از وجود خودم خجالت بکشم.
هروقت به او معترض میشدم کتک میخوردم و عذاب میکشیدم. بچههای من روزگار خوبی را نگذراندند. آنها شاهد رفتارهای پدری بودند که همیشه به مادرشان فحش میداد و او را مورد توهین قرار میداد. بچههایم همیشه سر این موضوع با پدرشان بحث داشتند. با اینکه شوهرم همیشه به من خیانت میکرد و از همان جوانی یک روز خوش از دست او ندیدم، اما همیشه زن فداکاری برایش بودم و سعی کردم زندگی خوبی را برایش درست کنم. بچهها را بخوبی تربیت کردم و عاشق آنها بودم و هستم. خدا را شکر هرچقدر از دست شوهرم سختی کشیدم بچهها مهربان و خوب بودند و من با آنها مشکلی نداشتم.
او در مورد اینکه چرا بچههایش خیلی زود اعلام رضایت کردند، میگوید: شاید به این دلیل که میدانستند پدرشان چقدر به من ظلم کرد رضایت دادند. من نه از برادرم و نه از غلام شکایتی ندارم. برادرم اسیر غرور و غیرتش شد و از اینکه من را در آن وضع اسفبار میدید و سکوت مرا در برابر ظلمهای شوهرم شاهد بود ناراحت بود. او میدانست هیچوقت در زندگی خوشبخت نبودم. از جوانی برای شوهرم کار کردم و درآمدش را او برداشت و من را همیشه در تنگنا گذاشت.
او کارهایی را جلوی برادرم میکرد که هرکس دیگری جای او بود روی خواهرش تعصب نشان میداد و برخورد میکرد. برادر من هم سالها تحمل کرد، وقتی دید فایدهای ندارد و شوهرم درست نمیشود اسیر خشمش شد و غلام را که مردی معتاد و محتاج پول بود به راهی کشاند که نباید میرفت. راستش من در را برای ورود غلام به خانه باز نگذاشتم. برادرم هم گفته بود برنامهاش این است که شوهر مرا تنبیه کند، کاری کند که او زمینگیر شود و دیگر نتواند این کارها را بکند؛ نگفته بود برنامهاش کشتن اوست. من وقتی حرف برادرم را شنیدم گفتم اگر موضوع گوشمالی دادن است من هم دلم خنک میشود، اما هیچوقت راضی به مرگ شوهرم نبودم و با اینکه خیلی بد بود، اما همین که بود برای من کافی بود.
غلام که سومین و البته متهم اصلی این پرونده است هم اتهامش را قبول دارد و حرفهای دو متهم دیگر را تکرار میکند. / ضمیمه تپش
مرجان لقایی
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
طلاق اگرچه پیامدهایی برای اووفرزندانش داشت ولی حرمت انسان بالاترازاین است كه تحقیروتوهین رابه خاطران تحمل كند.تاحدی خوداین زن هم مقصراست كه اجازه اینگونه رفتارهارابه همسرخودداده است .