جام جم آنلاین گزارش میدهد
خانواده محبوبه ساکن یکی از شهرهای مرکزی کشور هستند. این دختر هم تا وقتی دیپلمش را گرفت نزد خانوادهاش زندگی میکرد، اما از خانه گریخت. او میگوید: ما خانواده پرجمعیتی هستیم سه خواهر و دو برادر دارم. پدرم راننده کامیون است و وضع مالی بدی ندارد. او خیلی اهمیت میداد که بچههایش حتما دیپلم بگیرند، اما میگفت درس خواندن بیشتر لازم نیست. میگفت دختر باید زود شوهر کند و پسر هم بچسبد به کار. دو خواهرم همینطور شوهر کرده بودند و پدرم به فکر بود که من را هم به قول خودش به خانه بخت بفرستد پسری را برایم زیر سر گرفته بود که اصلا از او خوشم نمیآمد، پسر یکی از دوستان پدرم بود.
پدر آن خواستگار خودش اعتیاد داشت و خیلی بدرفتار بود. مادرم چند بار به پدرم به خاطر او تذکر داده بود. میدانستم پسرش هم از همین قماش است برای همین گفتم حتی شده خودم را میکشم، ولی با او ازدواج نمیکنم. پدرم کتک مفصلی به من زد و در یک اتاق زندانیام کرد.
محبوبه دو روز بعد از خانه فرار کرد و راهی تهران شد، اما یک هفته بعد توسط ماموران پلیس دستگیر شد و پدرش بعد از آمدن به تهران او را به زور به شهر خودشان برد. دختر زندانی میگوید: میدانستم پدرم من را میکشد، برای همین که به شهر خودمان رسیدم و فرصت پیدا کردم قبل از رفتن به خانه دوباره فرار کردم. اولین بار موقع فرار اول از خانه پول برداشته بودم و دفعه دوم هم مجبور شدم، پولهای جیب پدرم را بدزدم تا بتوانم به تهران
برگردم.
محبوبه از آن به بعد زندگی سالمی نداشت. او بخشهای زیادی از داستان زندگیاش را تعریف نمیکند و میگوید دوست ندارد درباره آوارگیهایش و سوءاستفادههایی که از وی شد، صحبت کند. دختر جوان بعد از سه ماه با پسر جوانی آشنا شد و برای ادامه زندگی به خانه او رفت. متهم میگوید: پویان اعتیاد داشت. او من را هم معتاد کرد. از آن خلافکارهای حرفهای بود که دو سه بار زندان افتاده بود او از من برای سرقت هم استفاده کرد.
محبوبه و پویان بعد از مدتی دستگیر شدند و به زندان افتادند. دختر جوان میگوید: زندان خیلی وحشتناک بود. واقعا خوف کرده بودم، اما بعد از دو ماه اوضاع بهتر شد و راه و چاه را یاد گرفتم. یک سال کشید تا آزادم کردند. از همان اول هم گفته بودم
کس و کاری ندارم تا دوباره گیر پدرم نیفتم.
دختر جوان که به مجرمی حرفهای تبدیل شده بود، بعد از آزادی از زندان بار دیگر کارهای سابقش را پی گرفت. او که مدتی از مواد مخدر دور شده بود، بار دیگر شروع به مصرف کرد و دزدی را در پیش گرفت: «این بار با زن دیگری همدست شده بودم در زندان باهم آشنا شده و قرار و مدارها را گذاشته بودیم. کارمان جیببری در بازار و اتوبوس بود. یکبار که گیر افتادم شروع کردم به گریه و زاری تا اینکه طرف دلش سوخت و آزادم کرد، ولی بعد از مدتی دوباره دستگیر شدم.
به این ترتیب محبوبه برای دومین بار به زندان افتاد. او میگوید: این دفعه زندان برایم آسانتر بود، خوب میدانستم باید چه کار کنم.
محبوبه دوباره یک سال را در حبس ماند تا اینکه آزاد شد و باز هم روال سابق را در پیش گرفت. او میگوید: با مردی آشنا شدم و به خانهاش رفتم، او هم اعتیاد داشت. کارش سرقت لوازم خودرو بود. من هم جیببری میکردم. آنقدر به این کار ادامه دادم تا دوباره دستگیر شدم، البته هنوز حکمی برایم صادر نشده است، اما احتمالا این دفعه مدت زندان برایم بیشتر باشد چون سابقهدار هستم و خواهش و التماس برای قاضی هم فایدهای ندارد.
متهم حرفهایش را اینطور به پایان میبرد: همه چیز تقصیر پدرم است، او خیال میکند حق دارد درباره همه زندگی بچههایش تصمیم بگیرد. او بیشتر وقتها در سفر بود، وقتی هم در خانه میماند کاری به غیر از اذیت کردن ما نداشت. او اگر من را مجبور به ازدواج نمیکرد در خانهمان میماندم و الان زندگی خوبی داشتم. او من را به این حال و روز انداخت.
مادرم هم مقصر است چون هیچ وقت جدی با پدرم حرف نزد و به او نگفت این کارها را با ما نکند. الان دلم بیشتر از همه برای برادر کوچکم تنگ شده است. من و او خیلی صمیمی بودیم و خیلی وقتها با هم درددل میکردیم. فکر کنم دیگر فرصتی پیش نیاید تا او را ببینم.
داوود ابوالحسنی
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان