روزنامه خندان

شعری شبیه راز بقا

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۵۹۳۹۴۳
شعری شبیه راز بقا

تهران امروز :شعری شبیه راز بقا!

دانی که یار بنده کجا کار می‌کند؟

در بخش صادرات جفا، کار می‌کند!

چشمش مدیرِعامل این شرکت‌است و خود

با صدهزار ناز و ادا کار می‌کند!

عشّاق از برای تقاضا به کوی او

صف بسته‌اند چشم تو تا کار می‌کند!

با من نکرده چرخ ستم پیشه در جهان -

آن کار را که یار جفاکار می‌کند!

در حیرتم ز عشق و ندانسته‌ام هنوز

آخر علیه بنده چرا کار می‌کند!

گفتا: بگو رئیس‌دلت کیست؟ گفتمش:

«عمریست تحت امر‌شما کار می‌کند!

دل نیز کارمند نگاه شماست، لیک

در سازمان عشق و وفا کار می‌کند!»

بودند اگرچه عقل و دل من شریک هم

چندیست دل ز عقل، جدا کار می‌کند!

شادم که دل ز کار نیفتاده کاملا

الساعه بین خوف و رجا کار می‌کند!

گرچه خراب گشته مرا دستگاه طبع

با یک نگاه او به خدا کار می‌کند!

طبعم ز چشم آهو و گیسوی عقربش

شعری شبیه راز بقا کار می‌کند!

مرغ خیال من ز پی ماه روی او

در صنعت هوا و فضا کار می‌کند!

«دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر»

(شیخی که در مجله ما کار می‌کند!)

از سطح شهر خواست که گیرد گزارشی

بیند چه‌کس؟چه‌جور؟کجا؟ کار می‌کند!

اینسوی شهر، مفت‌خوری دید ویژه‌خوار

با شرکت کذا و کذا کار می‌کند!

گاه از برای مِلک و زمین نقشه می‌کشد

گاه از برای ارز و طلا کار می‌کند!

آنسوی شهر، کارگری دید، پیر و زار

از بهر یک-دو وعده غذا کار می‌کند!

تا پیش ناکسان نشود دست او دراز

با جان خسته، قد دو تا کار می‌کند!

القصه شیخ سکته زد و حال مدتیست

قلبش به ضرب و زورِ دوا کار می‌کند!

جام جم : چون که با رادیو کودک سروکارت فتاد...

الان تمامی عرصه‌های علمی و تکنیکی و آموزشی و فنی، تخصصی شده است و حوزه رسانه هم به طور قطع، از این قاعده مستثنا نیست. مثلا در عرصه رسانه فراگیری مثل صداوسیما، امروز تمامی اقشار در هر زمینه‌ای به شبکه تخصصی آن موضوع مراجعه می‌ نمایند. عده‌ای می‌خواهند ورزش را به صورت تخصصی دنبال کنند، خب بروند رادیو ورزش را گوش بدهند. می‌خواهند بیشتر موسیقی بشنوند، رادیو آوا در خدمت آنهاست. دوست دارند از اوضاع ترافیکی شهر مطلع شوند، پیچ رادیو را بچرخانند تا برسند به رادیو پیام. جویای اخبار و مسائل حوزه پزشکی هستند،خب بزنند رادیو سلامت. و... الی ماشاءالله شبکات دیگر!...

معاون صدا: «منو» بدم خدمتتون؟...

خبر واصله: «بزودی، کودکان مملکت هم می‌توانند رادیوی خاص خودشان را داشته باشند. رادیو کودک بزودی افتتاح می‌شود و از 6 صبح که بچه‌ها بیدار می‌شوند برای مدرسه رفتن، تا 22 و 30 دقیقه شب که باید مسواک بزنند، پدر و مادر را ماچ کنند بروند داخل رختخواب؛ برای گروه سنی آنها برنامه پخش خواهد کرد.» ـ به نقل از منابع موثق

بیت بچگانه:

چون که با کودک سروکارت فتاد

«رادیو کودک» بباید پس گشاد

بسته پیشنهادی: به نظر ما که هر گروه سنی آدمیزادی، از کودک و نوجوان گرفته تا جوان و میانسال و کهنسال، باید صداوسیمای وی‍ژه کارگروه خود را داشته باشند، راه‌اندازی رادیو کودک خیلی به فال نیک گرفته می‌شود. در همین راستا رهنمودهای ارزشمندی داریم:

1 ـ کار فرهنگی: روی کودکان، کارهای زیربنایی فرهنگی و تربیتی بکنیم. مثلا به آنها یاد بدهیم که فقط با گریه، کارهای خود را جلو نبرند. گاهی با یک لبخند شیرین هم می‌توانند به خواسته‌هایشان برسند. تازه، از سوی والدین محترم، دو تا ماچ آبدار هم روش!

2 ـ رویکرد اقتصادی: با رادیو کودک به بچه‌های خود بفهمانیم که فقط یک سال اول را شیر بخورند. بعدش از مشتقات شیر حظ شکم ببرند. این طوری، کلی مصرف شیرخشک و شیرتازه پایین می‌آید. منت گاوها را هم کمتر می‌کشیم. خود نگارنده را به ضرب مالیدن فلفل جات بر سر پستانک پلاستیکی، در سه سالگی از پستانک بازگرفتند. اما الان می‌توان کار فرهنگی کرد.

3 ـ شنوندگان غیرکودک: همه ما یک کودک درون داریم. یک زمانی هم یک بنده خدایی در همین راستا رفته بود پیش روانپزشک و از وی به اصرار درخواست کرده بود که محل اختفای این کودک را در درونش به او نشان بدهد. فلذا بد نیست گاهی بزرگ‌ترها هم رادیو کودک گوش بدهند تا هم با زبان کودکان خود بیشتر آشنا شوند و هم که برخی ویژگی‌های کودک درون خود را مثل صفا و محبت و زلالی و قهرهای یک ساعته و قناعت و پاک بودن دل و.... امثال این خصلت‌های خوب را در خود بازیابی یا به اصطلاح اهل فن، ریکاوری کنند.

4 ـ برخورد غیرکودکانه: درست است که نام این شبکه، رادیو کودک می‌باشد، اما این دلیل آن نمی‌باشد که کسی همچین خیال کند که ساخت برنامه برای آن هم بچه بازی است. دقیقا قضیه برعکس است. همه چی بشدت تخصصی است. آموختن دانش در کودکی، به مانند ایجاد نقش در سنگ است. درست است که منظور این حرف درست، بیشتر جنبه ماندگاری آن علم است؛ اما تشبیه سخت بودن آموزش دانش در کودکی به سخت بودن کندن نقش در سنگ هم درست است. کلا حرف‌های ما درست است. فلذا از کسانی که با حوزه کودک آشنایی ندارند، استفاده نشود. خود کودک ممکن است حواسش نباشد، ولی حواس ما بزرگ‌ترها که هست. تا برسد به بزرگوارترها!

کیهان:دائی (گفت و شنود)

گفت: یکی از ضد انقلابیون فراری و خارج‌نشین در وبلاگ خودش نوشته ؛ تازه فهمیدم که علیه رژیم اسلامی ایران هیچ غلطی از دستم بر نمیآد و نباید گول اصلاح‌طلب‌ها رو می‌خوردم!

گفتم: خب! وقتی ارباب بزرگشون آمریکا نمی‌تونه هیچ غلطی بکنه از اجق وجق‌های اپوزیسیون چه غلطی ساخته است؟!

گفت: نوشته، بعد از سال‌ها در به دری تازه متوجه شدم که به‌خاطر یک توهم دنبال جنبش سبز راه افتادم و همه عمرم رو به باد فنا دادم!

گفتم: یارو می‌گفت؛ خواب دیدم دائیم رفته زیر تریلی 18چرخ و له و لورده شده، از خواب پریدم، مثل بید می‌لرزیدم، گوشی رو برداشتم بهش زنگ بزنم، دیدم تلفون قطعه، از ناراحتی داشتم دق می‌کردم، و خودمو به در و دیوار می‌زدم که یکدفعه متوجه شدم من اصلاً دائی ندارم!

قدس: مش غضنفر و خودروهای لوکس

سین. ترش - دیشب داشتُم از دُکونِ اکبرآقا سَرِ میلانِما میِمَدُم خِنه که ناسَن یَک چیزی چِنی از چِفتُم رَد رَفت که شمالِش مو رِ بُرد به هوا.

تا ایجوری رَفت یَک جِغی کیشیدُم که اکبرآقا از دُکونِش پِرّید بیرون بیبینه چیکارُم رِفته. وَختی دیدِگ مو هَموجور عینِ یَک بِچّه چُغوکی دِرُم مِلِرزُم بِزِم گفتِگ چیکارِت رَفت بِرار؟ گفتُم فِکِر کُنُم یَک روحی جِنّی چیزی از چِفتُم رَد رَفت. گفتِگ بِرِیِ چی؟ گفتُم بِرِیکه اَوَّلَندِش که اَصلَن هَم یَک خُردویَم صدا نِداشت؛ دُیُّمَندِش هَمچی تیز رَد رَفت که اَصلَن نَتِنِستُم بیبینُمِش. ایره که شُنُفت زد زیر خِنده. مویَم یَکدِنه قایِم زدُم پَسِ کِلَّشُ گفتُم یَره به مو مِخِندی؟ گفتِگ ها! بِرِیکه ایقذَر پَخمه یی! جِنُّ روح کُجه بوده؟

ایکه از چِفتِت رَد رَفت یَکدِنه اَزی ماشین خارِجِگونیا بود که وَرمِدِرَن اَزوَرِ آب میرَن به اینجه. ماشینایِ اونا که عینِ مالِ ما نیستِگ که صداش از چارتا میلان اووَرتَرَم شُنُفته بِره، بعدِشَم از کَلپِسه یَم یِواش تر بِره؛ ای ماشین جِدیدایِ خاریجی سرعتاش اَندِزه طیاره یِ ولی اَندِزه یَک کُخَم صِدا نِدره.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ای چیجور عدالتیه که تو هَمی شهرِ خودِما یَک عِده آدم بایِست از کِلّه صُب تا تَیِ شب دِلنگونِ میله یایِ اُتوربوسایِ واحِد باشن ولی یَک عده یَکنِفری سِوارِ ماشینایِ پُنصد مِیلونیشا بِرَنُ از اَلَکی تو خیابونا تُو بُخورَن؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها