جام جم:آمریکا در سوریه به دنبال چیست؟
«آمریکا در سوریه به دنبال چیست؟»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم محسن ماندگاری است که در آن می خوانید؛طرح حمله نظامی آمریکا و متحدانش به سوریه که رسانه های غربی زمان آن را بسیار نزدیک اعلام میکنند، با مخالفتهای گستردهای در جهان مواجه شده و شواهد نشان می دهد این درگیری نظامی که بسیاری از کشورهای منطقه برای آن لحظه شماری می کنند، به سادگی آغاز نخواهد شد. علاوه بر این، حتی در صورت حمله آمریکا به سوریه ، این به معنای سقوط دولت حاکم بر سوریه و پایان دوران اسد نخواهد بود.
اگر سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه را تابعی از سیاست رژیم صهیونیستی در منطقه بدانیم - که تقریبا اغلب تحلیلگران بین المللی و حتی آمریکایی، مدافع این نظریه هستند- آمریکا دست به هیچ اقدام نظامی در منطقه نمی زند مگر آن که از حفظ منافع اسرائیل در این زمینه مطمئن شده باشد. اما منافع رژیم صهیونیستی در بحران سوریه در چیست؟
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، «سوریه ضعیف» مطلوب ترین مدل برای رژیم صهیونیستی است و این فقط با ادامه جنگ داخلی در این کشور میسر خواهد بود.
چه حکومت اسد پیروز قطعی تحولات سوریه باشد چه مخالفان مسلح او، به یک اندازه برای اسرائیل نامطلوب است، چه آن که برخی گروه های تروریستی مخالف اسد از نظر آمریکا و اسرائیل آنچنان غیرقابل پیش بینی هستند که حضور آنها در رژیم پس از اسد می تواند برای رژیم صهیونیستی خطرناک تر از وضع موجود باشد.
تجربه دو لشکر کشی بزرگ ایالات متحده به منطقه در یک دهه اخیر، نشان می دهد اگرچه واشنگتن با توسل به زور توانسته است رژیم های طالبان درافغانستان و صدام در عراق را ساقط کند اما لزوما حکومت های جدید در این کشورها بیش از آن که باب میل آمریکا باشد، به تحکیم قدرت و نفوذ ایران در منطقه منجر شده است.
از این رو به نظر می رسد اکنون واشنگتن هیچ برنامه ای برای سرنگون کردن حکومت اسد نداشته و نمی تواند داشته باشد. پس دلیل این همه هیاهو درباره نزدیک بودن حمله نظامی به سوریه چیست؟
تحولات میدانی چند ماه اخیر در سوریه از پیشی گرفتن ارتش سوریه بر مخالفان در نزاع داخلی این کشور حکایت دارد.
پس از ماه ها جنگ داخلی که به تضعیف حکومت اسد و خارج شدن بسیاری از شهرهای سوریه از سیطره او منجر شده و حتی برخی تحلیلگران از سقوط قریب الوقوع او خبر می دادند، در هفته های گذشته ورق برگشته و موازنه نظامی به نفع او در حال رقم خوردن است.
اختلافات گسترده داخلی در جبهه مخالفان و رویگردانی بسیاری از مردم سوریه از برخی گروه های تروریستی مخالف اسد، به همراه حمایت برخی کشورها از دولت سوریه می تواند جبهه جنگ را به نفع حکومت تمام کند و این اتفاقی است که با منافع رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای عربی منطقه همخوانی ندارد.
از این رو با تحولات جدید در جبهه جنگ و سنگین تر شدن کفه ترازو به نفع حکومت، از نظر واشنگتن و تل آویو، ایجاد یک موازنه قوا حتی در قالب حمله نظامی به سوریه ضروری است.
با توجه به مطمئن نبودن آمریکا به مخالفان افراطی و ناهمگون اسد و دورنمای بسیار مبهم شکل گیری دولت آینده سوریه درصورت سقوط حکومت، آنچه هم اکنون ایالات متحده به دنبال آن است، نه ساقط کردن اسد بلکه تضعیف موقعیت نظامی ارتش سوریه در برابر مخالفان مسلح است تا جنگ داخلی در این کشور همچنان ادامه داشته باشد.
بی شک آمریکا زمانی به فکر حمله تمام عیار با هدف سرنگونی رئیس جمهور سوریه می افتد که در مورد آینده این کشور مطمئن شده باشد، اطمینانی که هنوز تا حاصل شدن آن فاصله بسیار زیادی وجود دارد!
خراسان:تاملی بر وعده بهبود ۱۰۰روزه معیشت
«تاملی بر وعده بهبود ۱۰۰روزه معیشت»عنوان یادداشت روز روزناتمه خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در آن میخوانید؛محافل اقتصادی طی روزهای اخیر بیش از هر موضوع با وعده بهبود ۱۰۰روزه وضعیت معیشتی مردم مواجه هستند. در حقیقت دولت یازدهم بهبود نسبی و سریع وضعیت معیشتی مردم را به عنوان نخستین اولویت کاری خود اعلام کرده است. نیازی نیست کارشناس اقتصادی باشیم تا ضرورت و فوریت بهبود وضعیت معیشتی را در شرایط فعلی درک کنیم بلکه وضعیت افزایش قیمت ها برای هر مصرف کننده ضرورت و فوریت اقدام برای بهبود معیشت را قابل درک می سازد. با این حال بهبود ۱۰۰روزه وضعیت معیشتی با توجه به شرایط موجود اقتصاد کشور با چالش هایی مواجه است که باید برنامه های موردنظر با لحاظ این نکات طراحی شود:
۱ - نخستین چالش پیش روی وعده ۱۰۰روزه دولت افزایش مطالبات مردم در شرایطی است که امکان تحقق آن سخت است. به دلایل متعدد اقتصاد ایران با وجود چشم اندازهای مثبت بلندمدت و حتی میان مدت (به واسطه منابع انرژی فراوان، نیروی انسانی تحصیلکرده و شرایط جغرافیایی مطلوب) در کوتاه مدت با استناد به آمارهای رسمی و غیر رسمی درباره نرخ رشد اقتصادی، نرخ تورم، کسری بودجه و ... شرایط سختی را در پیش رو دارد. در چنین شرایطی طرح مستمر وعده ۱۰۰روزه حتی با وجود توضیح مسئولان اجرایی درباره این که طی ۱۰۰روز قرار نیست همه مشکلات معیشتی حل شود، ممکن است موجب افزایش مطالبات مردم شود. آن هم در شرایطی که رئیس جمهور محترم طی چند نوبت تاکید کرده است که مشکلات اقتصادی در کوتاه مدت رفع نمی شود.
۲ - اما دومین چالش در مقام طراحی و اجرای اقدامات به چالش تعارض اقدامات کوتاه مدت و بلندمدت ارتباط دارد. تردیدی نیست که درحوزه اقتصاد بسیاری از اقدامات کوتاه مدت با منافع بلندمدت اقتصادی مردم تعارض دارد.
به ویژه در حوزه معیشت اقدامات کوتاه مدت زیادی را می توان متصور بود که با منافع بلندمدت اقتصادی در تعارض است. به عنوان نمونه افزایش حقوق کارمندان و کارگران به تشدید کسری بودجه دولت و ناتوانی کارفرمایان از پرداخت حقوق کارگران و تعدیل نیروی کار منجر خواهد شد. کاستن از مالیات حقوق بگیران هم موجب کاهش درآمدهای مالیاتی دولت و افزایش کسری بودجه خواهد بود. افزایش یارانه نقدی بدون اجرای فاز دوم هدفمندی نیز کسری منابع و مصارف هدفمندی را فزون تر خواهد ساخت.
در هر صورت اقتصاد کشور طی دوره های زیاد از جمله سال های اخیر با مثال های زیادی از این دست مواجه است که تامین منافع کوتاه مدت، منافع بلندمدت در حوزه اقتصاد را تحت تاثیر قرار داده است. البته می توان امیدوار بود دولت جدید که همواره منتقد سیاست های اقتصادی کوتاه مدت بوده است، از طرح چنین برنامه هایی مبرا باشد اما تاکید مکرر بر بهبود ۱۰۰روزه معیشت می تواند این خطر را به دنبال داشته باشد که انتظارات افکار عمومی برای بهبود معیشت در کوتاه مدت تشدید شود.
۳ - با وجود تعارض نگاه کوتاه مدت و بلندمدت درباره اصلاحات اقتصادی نگاهی به مشکلات اقتصادی از جمله چالش های پیش روی معیشت مردم نشان می دهد که برخی مشکلات به این دلیل که نه از سنخ اقتصاد بلکه از سنخ مدیریت و ضعف هماهنگی در عرصه اجراست، در کوتاه مدت قابل حل است. به عنوان مثال اختلاف نظر دستگاه های مسئول درباره نحوه اختصاص ارز کالاهای اساسی و دارو نشان می دهد مدیریت به منزله هماهنگی در مجموعه دولت و تصمیم گیری نهایی برای اجرا دچار اشکال است.
۴ - اما چالش دیگر مشغول شدن به برنامه های کوتاه مدت به جای پرداختن به برنامه های بلندمدت برای اصلاحات اقتصادی و بهبود معیشت است. واقعیت این است که مشکلات معیشتی امروز تا حد زیادی ریشه های بلندمدت دارد. تورم ۲ رقمی سال های سال است که مهمان اقتصاد است و ریشه آن وابستگی هزینه های جاری به درآمدهای نفتی و تبدیل بانک مرکزی به قلک اختصاصی دولت است که خروجی آن بهره وری پایین، هزینه تراشی بالا و در نتیجه تورمی است که با ساختار اقتصادی کشور عجین شده است و برای برون رفت از این چرخه معیوب منجر به تورم و اصلی ترین عامل تضعیف وضعیت معیشتی مردم هیچ راهکار کوتاه مدتی وجود ندارد.
۵ - نکته دیگر توجه به تعارض برخی طرح ها و برنامه های ارائه شده در روزهای اخیر با هدف بهبود کوتاه مدت معیشت است. به ویژه در حوزه صنعت و تجارت تاکید بر آزادسازی تعیین قیمت برخی محصولات از جمله خودرو و واگذاری تعیین قیمت محصولات دیگر به اتحادیه های صنفی اگرچه ممکن است ایده هایی قابل دفاع برای بلندمدت باشد اما در کوتاه مدت بدون تردید تداوم حضور و نظارت دولت بر بازار و فرآیند تعیین قیمت ها راهکار اصلی برای جلوگیری از تداوم افزایش قیمت هاست. لزوم درک این واقعیت از سوی مسئولان اجرایی ضروری است که اقتصاد ایران در شرایط تورمی و تحریمی امروز ناگزیر از تشدید افزایش دخالت دولت در حوزه هایی مثل نظارت بر قیمت هاست و تا زمانی که نرخ تورم به روند معمول سال های اخیر (حدود ۲۰درصد) کاهش نیابد نمی توان بازار را صرفاً با قواعد اقتصاد آزاد اداره کرد.
در نهایت بدون این که بخواهیم درباره راهکارهای بهبود ۱۰۰روزه معیشت پیش داوری کرده باشیم باید به دولت متذکر شد که حتی اگر مردم در ۲۴خرداد برای بهبود کوتاه مدت معیشت و حل فوری مشکلات رای داده باشند اما می توان علاوه بر حل برخی مشکلات در کوتاه مدت با مدیریت افکار عمومی و تعدیل انتظارات، فضا را برای انجام اقدامات اساسی با هدف رفع مشکلات اقتصادی در بلندمدت مهیا کرد.
کیهان:فتیله جنگ چرا نمکشید!
«فتیله جنگ چرا نمکشید!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛آیا فتیله جنگ آمریکا در سوریه نم کشیده است؟ چهارشنبه گذشته اعلام شد حمله آمریکا و متحدانش به سوریه روز پنجشنبه آغاز میشود و 3 روز ادامه خواهد داشت. پنجشنبه اما روز خوبی برای آمریکا نبود. اوباما و کامرون -به اضافه اولاند- ابتدا در شورای امنیت با مانع روسیه و چین روبرو شدند. شوک دوم را مجلس عوام انگلیس به دیوید کامرون داد، هنگامی که معلوم شد 272 نماینده موافق جنگ از عهده 285 نماینده مخالف برنیامدهاند و نه تنها مجلس عوام، ترمز دولت انگلیس را کشیده بلکه آشکار شده که اکثریت حزب حاکم در پارلمان نیز زیرسوال رفته است. این اولینبار از سال 1782 به این طرف است که طرح نخستوزیر برای آغاز جنگ علیه کشور دیگر با رأی منفی پارلمان مواجه میشود. همزمان 140 عضو مجلس نمایندگان آمریکا از اوباما خواستهاند پیش از هر نوع اقدام نظامی موافقت کنگره را جلب کند.
جان بوینر رئیس مجلس نمایندگان از اوباما خواسته تا هدفش از اقدام نظامی به سوریه را توضیح دهد. فعلا تب تند روز چهارشنبه به عرق سرد نشسته است. گویا فتیلهای که رژیمهای آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان برای چاشنی انفجار جنگ تدارک کردند، برخلاف 12-10 سال قبل نم کشیده و به این سادگی آتش نمیگیرد.
بیشفعالی مشخصا در رفتار 3 رژیم آمریکا، سعودی و صهیونیستی موج میزند. اما هر بیشفعالیای نشانه ابتکار عمل نیست. حرکات کسی که وسط یک باتلاق پا نهاده، گاه چشمگیر است اما الزاما نشانه ابتکار عمل و تدبیر نیست. اینکه بپرسیم آیا آمریکا و اسرائیل و عربستان وارد جنگ سوریه میشوند یا خیر، در اصل سوال غلطی است. آنها از فروردین 1390 - دو سال و نیم پیش- به صورت پیدا و پنهان جنگ با سوریه را آغاز کردهاند اما به اذعان برخی مقامات اطلاعاتی اسرائیل هیچ توقع نداشتند جنگ سوریه بیش از چند هفته یا حداکثر چند ماه طول بکشد همانگونه که پیشبینی نمیکردند اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل در سال 1982، ضربهای به رژیم تلآویو بزند که دیگر نتواند کمر راست کند. سر بر آوردن حزباله و سپس حماس و جهاد اسلامی و اکنون «سوریه جدید» از دل این همه جنگ برای محور شرارت «غربی-عبری-عربی» فاجعه در فاجعه است. سوریه نهمین کشور اسلامی است که در 15 سال اخیر در معرض جنگافروزی محور شرارت قرار میگیرد اما توالی این جنگها سند ابتکار عمل این محور نیست.
اگر جز این بود رژیم صهیونیستی به ریسک بزرگ در جوار مرزهای فلسطین اشغالی تن نمیداد و رژیم سعودی و آمریکا علنا- به تعبیر رابرت فیسک در ایندیپندنت- هم جبهه القاعده نمیشدند.
با این همه از 4-3 ماه پیش معلوم شد که جنگ در سوریه مغلوبه شده و ارتش با کمک حزبالله و دفاع الوطنی و مشورتهای راهبردی ایران در حال پایان دادن به کار گروههای مسلح و تروریست در مناطقی نظیر حمص و حلب و القصیر و حومه دمشق است. فتحالفتوح «القصیر» ضرب شست جانانه به 2 سال جنگجهانی علیه سوریه بود و برق از سر استراتژیستهای نظامی و سیاسی غرب پراند. اتهام کاربرد تسلیحات شیمیایی در چنین شرایطی از سوی آمریکا و انگلیس علم شد. آیا معقول است که طرف پیروز جنگ متوسل به سلاح شیمیایی آن هم نه علیه تروریستها و گروههای مسلح دشمن بلکه علیه شهروندان و کودکان حومه دمشق شود؟! به راستی چرا از گروههای مسلح مورد حمایت غرب کسی در این به اصطلاح حمله شیمیایی کشته نشد و قربانیان صرفا کودکان و شهروندان غیرنظامیاند؟! آمریکاییها و متحدان آنان در پاسخ به این قبیل سوالات همانقدر بیسروسامانند که در هدفگذاری حمله مدعایی. آنها از هدف 2 سال پیش براندازی رژیم سوریه و ادعای اوباما مبنی بر اینکه «اسد باید برود» به «نقطهزنی موشکی 3 روزه» و «تنبیه رژیم سوریه» عقب نشستند و حالا پس از یک هفته هارت و هورت به معنای واقعی کلمه، آقای اوباما به شبکه PBS میگوید «درباره حمله به سوریه هنوز تصمیمی گرفته نشده است». آیا آنها اول شلتاق میکنند و حرف میزنند و رجز میخوانند و سپس درباره پیامدهای آن فکر میکنند؟ آیا آنها فهمیدهاند که روزگار «بزن درو»یی سپری شده است؟ حقیقتا در مغز کسانی چون باراک اوباما و چاک هیگل وزیر جنگ آمریکا چه میگذرد؟
پاسخ این سوال را که در مغز اوباما و هیگل چه میگذرد، باید به سخنان رابرت گیتس وزیردفاع اسبق دولت اوباما در بهمن 1389 ارجاع داد که به عنوان ژنرال دارای سابقه ریاست سازمان سیا به افسران دانشگاه نظامی وست پوینت گفت «هر وزیر دفاعی که پس از این رئیسجمهور را برای لشکرکشی به خاورمیانه و آسیا ترغیب کند، حتما مغزش معیوب است و مغز او باید آزمایش و مداوا شود». مسئله آمریکا این نیست که میتواند جنگی را آغاز کند یا خیر، بلکه مهم این است که جمع کردن پهنه جنگ و محدوده زمانی و مکانی آن از اختیار آنان خارج است.
انفجار مقر تفنگداران آمریکایی در بیروت یک سال پس از اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی (23 اکتبر 1983) که منجر به هلاکت 241 نظامی آمریکایی شد، شروع مدلی پیشبینیناپذیر از این جنگهای نامتقارن است و طبیعتا توانایی امروز دفاعکنندگان، دهها برابر 30 سال پیش ارزیابی میشود. مثلا تصور کنید یک ناو جنگی آمریکا درست مقابل ناظران چهارسوی دریای مدیترانه طعمه انفجار از زیر و رو و آسمان و دریا شود یا پنجه مرگ به حیفا و تلآویو گسترش یابد. عملیات استشهادی در سوریه 30 سال پیش فاقد مفهوم بود اما اکنون غیر از دهها هزار سوری آماده عملیات استشهادی- به نوشته گاردین- دهها خلبان این کشور نیز برای عملیات شهادتطلبانه اعلام آمادگی کردهاند و به همه اینها علاوه کنید صدها هزار دلاور غیوری که در چهارگوشه جهان اسلام سالها برای زدن به قلب دشمن روزشماری کردهاند و خبط وخطای محور شرارت، دست بسته آنان را برای هرگونه دفاع مشروع خواهد گشود.
سوریه، نه افغانستان است و نه عراق که اگر چنین بود باید ظرف چند روز تا چند هفته- درست مانند سالهای 2001 و 2003 میلادی- در برابر جنگافروزی غرب سقوط میکرد. اوضاع آمریکاییها اگر در عراق و افغانستان خوب بود مجبور به تخلیه یا تصمیمگیری به انجام آن نمیشدند. به رغم گذشت 3 سال صدای سیلی آبداری که ژنرال 4 ستاره «مک کریستال» نواخت همچنان در گوش اوباما زنگ میزند. این فرمانده آمریکایی نیروهای ناتو و ائتلاف در افغانستان تیرماه 1389- ژوئن 2010- گویا که از جنگ به ستوه آمده باشد، مصاحبهای تکاندهنده انجام داد و همین به اخراج وی انجامید. مک کریستال در آن مصاحبه گفته بود «ترسوها در کاخسفید نشستهاند. کسانی چون جو بایدن معاون رئیسجمهور، دلقک و حیوانهایی زخم خوردهاند. بحران افغانستان را با فرمولهای غربی نمیتوان حل کرد. وقتی با اوباما ملاقات کردم، او اصلا شناختی نداشت و از بحران افغانستان سر درنمیآورد. ملاقات با او مأیوسکننده بود». 2 سال پس از این شوک بزرگ، مشاور ژنرال اودیرنو فرمانده نیروهای اشغالگر در عراق به صف یاغیان پیوست و داغ مک کریستال را برای اوباما و پنتاگون تازه کرد.
«اما اسکای» مشاور ژنرال اودیرنو در استخدام ارتش آمریکا و مدتی فرماندار غیرنظامی کرکوک بود که 10 سال در بیتالمقدس اشغالی فعالیت کرده و متخصص امور اعراب است. گاردین ضمن مصاحبه با اسکای در تاریخ اول مرداد 1391 مینویسد «مشاور ژنرال اودیرنو پس از چند سال حضور در عراق با نگرانی میگوید غرب باید منتظر انتقام این جنگ باشد. چرا هیچ کدام از مقامات دو سوی آتلانتیک (آمریکا و انگلیس) قبل از حمله به عراق برنامه صحیحی نداشتند و به این خاطر بازخواست نشدند؟ من نگران تاثیراتی هستم که ماجرای عراق بر جهان عرب باقی گذاشته است. اشتباه عراق، در افغانستان نیز تکرار شده است. سیاستمداران دو سوی آتلانتیک باید به خاطر این دو جنگ فاقد استراتژی و برنامهریزی مواخذه شوند. غرب از فهم اینکه چرا این قدر خشونت به بار آورده، درمانده است. ما بعد از 10 سال جنگ دشمنان بیشتری را به وجود آوردیم. ممکن است از نظر سیاستمداران ما با بیرون کشیدن نیروها، همه چیز پایان یافته باشد اما از نظر جهان اسلام، پایان نیافته است. صدها هزار مسلمان در افغانستان و عراق کشته شدند. باید از خود بپرسیم چرا چنین فجایعی پدید آمد؟ و آنها سالهای بعد چگونه انتقام خواهند گرفت؟ ما از محدودیت قدرتمان درس و عبرت نمیگیریم.» سخنان کریستال و اسکای، عصاره ارزیابی میدانی دهها آمریکایی و انگلیسی حاضر در متن «جنگ جهانی چهارم» است که میدانند گزینههای پیش روی رژیمهای متبوع آنان در معرض اشباع شدن و قفل شدگی کامل است؛ اگرنه لازم نبود مثلا تونی بلر برای جنگافروزی به کمیته تحقیق چیلکات در انگلیس احضار شود یا دیوید کامرون با «نه» - به تعبیر دویچه وله تحقیرآمیز- پارلمان روبرو شود.
رژیم آمریکا 12 سال پیش با تحریک انگلیس و اسرائیل وارد فاز جنگهایی شد که نومحافظهکارانی چون مایکل هیدن و جیمز وولسی (روسای سازمان سیا) از آن به عنوان جنگ جهانی چهارم با 23 کشور اسلامی یاد کردند. هدف از این جنگ انهدام اسلام سیاسی و تغییر نقشه و مرزهای جهان اسلام عنوان شد اما آمریکا به عنوان مثال فقط در عراق نه تنها همه چیز را از دست داد و با بلاهت تمام بستر روی کار آمدن اسلامگرایان متحد ایران را فراهم آورد، بلکه تابوت 4474 نظامی خود را که عمودی به عراق رفته و حالا افقی برمیگشتند پذیرا شد.
هزینههای هنگفت دو جنگ عراق و افغانستان بالغ بر 6 هزار میلیارد دلار برآورد میشود و سوال این است که بدهکارترین دولت جهان- با قریب 17 هزار میلیارد دلار بدهی- قرار است از فاز جنگ نیابتی نافرجام که هزینههای آن بر دوش عربستان و قطر و ترکیه افتاد، به فاز جنگ و خسارت مستقیم برگردد؟!
آمریکا در این 12 سال پر از حماقت هر آنچه در چنته داشت رو کرد. اما جبهه و محور مقاومت هنوز برگهای برنده و رو نشده بسیاری دارد که چشمههایی کوچک از آنها را در جنگهای 33 روزه، 22 روزه و 7 روزه رو کرد. مقامات آمریکا و انگلیس در این یک هفته زیادی حرف زدند اما ولی امر جبهه مقاومت و بیداری اسلامی هنوز چند جمله حکیمانه بیشتر نگفته است؛
آمریکاییها بدانند مطمئنا از این مسئله ضرر خواهند کرد همچنان که در عراق و افغانستان ضرر کردند. این دخالتهای نظامی نفرت ملتها را نسبت به آنها زیاد میکند و آنان را در منطقه بدنامتر میکند، به علاوه که هیچ آینده روشنی ندارد... منطقه مثل انبار باروت است.
فعلا که گویا فتیله جنگافروزی آمریکا نم کشیده است.
جمهوری اسلامی:رئیس جمهور آمریکا و باتلاق سوریه
«رئیس جمهور آمریکا و باتلاق سوریه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛از اظهارات مقامات سیاسی و نظامی آمریکا و انگلیس چنین برمیآید که حمله نظامی این دو کشور به سوریه حتمی است. تکلیف مقامات انگلیسی که روشن است چون حتی رسانهها و تحلیل گران مستقل این کشور نیز دولتمردان خود را با عنوان "سگ زنجیری" آمریکا به خاطر پیروی کورکورانه از کاخ سفید سرزنش میکنند و دولت لندن را زایدهای شرمآور از دولت واشنگتن میدانند. این واقعیت، در جنگ عراق و افغانستان به اثبات رسیده و اسناد رسوائیهای دولتمردان وقت انگلیس نیز منتشر شده است. این روزها نیز نخستوزیر انگلیس علیرغم مخالفت مجلس این کشور درصدد آتشافروزی در سوریه است.
متأسفانه وضعیت رئیسجمهور آمریکا نیز بهتر از وضعیت دولتمردان انگلیسی نیست. آنچه اکنون بر سر اوباما آمده و قرار است با آتش افروزی در سوریه رخ بدهد نه تنها کمتر از بلائی که به جان بوش کوچک افتاده بود نیست بلکه با توجه به پیامدهای خطرناک آن، بیشتر و پرعارضهتر نیز خواهد بود. این واقعیت که هر کس به کاخ سفید واشنگتن راه پیدا میکند در دام توهم قدرت میافتد و تمام ویژگیهای انسانی خود را از یاد میبرد و به یک حیوان درنده تبدیل میشود، برای مردم آمریکا یک مصیبت بزرگ است.
اوباما، با استفاده از شرایط منفی پدید آمده برای بوش کوچک در اثر ورود وی به جنگهای افغانستان و عراق و با توسل به شعار تغییر و سوق دادن آمریکا و جهان به سوی صلح توانست به کاخ سفید راه یابد. او حتی به خاطر همین شعارهای صلح خواهانه توانست جایزه صلح نوبل را نیز در دور اول ریاست جمهوری خود دریافت کند و با اقدامات نمایشی در عراق و افغانستان، افکار عمومی مردم آمریکا را قانع کند به او برای دور دوم ریاست جمهوری نیز رأی بدهند. اما اکنون درحالی که هنوز اولین سال دور دوم ریاست جمهوری اوباما به پایان نرسیده، او کشور خود را به لبه پرتگاه خطرناکی برده که نه با شعارهای انتخاباتی وی سازگاری دارد و نه با مصالح و منافع ملت آمریکا تناسبی دارد. اوباما برخلاف شعار محوری "تغییر" که به معنای پرهیز از جنگ و روی آوردن به صلح بود، درصدد ورود به جنگی است که برای ملت آمریکا عوارض خطرناکی دارد. سوریه، باتلاق بزرگی است که اوباما و هر کس که با او وارد این باتلاق شود غیر از دست و پا زدن در آن سرنوشتی نخواهد داشت.
آنچه رؤسای جمهور آمریکا را از شعارهای پرطمطراق صلح و تغییر به جنگ افروزی میکشاند، حضور لابی صهیونیستی در کاخ سفید است. ورود اوباما به جنگ در سوریه، فقط به نفع رژیم صهیونیستی است. از دو سال و نیم قبل که تروریستها به نیابت از آمریکا و صهیونیستها وارد جنگ علیه سوریه شدند، سودی که از ناحیه کشته شدن مسلمانان و به هدر رفتن امکانات آنان نصیب رژیم صهیونیستی شد، بسیار زیاد است. گسترش اختلاف میان شیعه و سنی و رسوائیهائی که تکفیریها با اقدامات متحجرانه خود به بار آوردند، به زیان اسلام و امت اسلامی تمام شد. دشمنان اسلام به ویژه در کشورهای غربی توانستند با استفاده از اختلافات میان مسلمانان و وحشی گریهای تکفیری چهرهای خشن از دین پاک اسلام برای افکار عمومی ترسیم کنند و ضربههائی سنگین به اسلام بزنند. در این میان، کینه مسلمانان نسبت به همدیگر افزایش یافت، اختلاف و تفرقه بیشتر شد، فاصله میان دولتهای کشورهای اسلامی افزایش یافت، بسیاری از مقدسات اسلامی هتک حرمت شدند، خونهای زیادی از مسلمانان ریخته شد و از این رهگذر فرصتی برای صهیونیستها پیش آمد تا خود را از عوارض بیداری اسلامی در امان نگهدارند و به تقویت بنیه نظامی و اقتصادی و روحی خود بپردازند.
با اینهمه، از آنجا که جنگ نیابتی تروریستها نتوانست اهداف آمریکا و شرکای غربی آمریکا و صهیونیستها را به طور کامل تأمین کند، چاره کار در این دیده شد که خود آمریکا و انگلیس وارد جنگ شوند و تضمین بیشتری به رژیم صهیونیستی برای در امان ماندن بدهند. انگیزه اصلی ورود آمریکا به جنگ سوریه اینست و البته اینکه طراحان اصلی و پشتپرده این جنگ تا چه میزان به اهداف خود برسند نکته دیگری است که جای تأمل دارد.
اطلاعاتی که از داخل سوریه وجود دارد، نشان میدهد کارزار آمریکا در این کشور بسیار سختتر از آنچه در عراق و افغانستان پیش آمد خواهد بود. باتلاق سوریه بسیار عمیقتر و خطرناکتر است و اوباما قطعاً در این باتلاق غرق خواهد شد مگر آنکه عقل به خرج دهد و خود را از دام صهیونیستها برهاند و از ورود به جنگ سوریه منصرف شود.
ارتش سوریه در جنگ دو سال و نیمه با تروریستهائی که از حمایتهای همه جانبه چند کشور عربی و غربی برخوردار هستند نشان داد که برای مقابله با متجاوزان آمادگی کامل دارد. مردم سوریه نیز در این مدت به ماهیت شورشیان و تروریستها و حامیان منطقهای و جهانی آنها پی بردهاند و میدانند که نقشه راه جنگ علیه سوریه را صهیونیستها طراحی کردهاند. به همین دلیل، آمریکا در جنگ علیه سوریه با مقاومت جدی مواجه خواهد شد و کاری از پیش نخواهد برد.
در سطح منطقه و جهان و حتی نزد افکار عمومی مردم آمریکا نیز دولت آمریکا هیچ توجیهی برای حمله نظامی به سوریه ندارد. از نظر سازمان ملل هیچ دلیلی بر استفاده ارتش سوریه از سلاح شیمیائی وجود ندارد و دولت آمریکا با نسبت دادن آن به ارتش سوریه درصدد بهانه تراشی برای حمله نظامی به این کشور است، درست مثل بهانهای که بوش کوچک برای حمله به عراق تراشید و اکنون همه میدانند دروغی بیش نبود. اکنون اوباما نیز همچون بوش با توسل به بهانهای دروغ درصدد آتش افروزی است و میخواهد برگ سیاه دیگری بر پرونده سنگین جنایات دولت آمریکا علیه ملتها بیافزاید. این پرونده، از فرو ریختن بمب اتمی برروی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن گرفته تا جنگ ویتنام و جنگهای آمریکای لاتین و افغانستان و عراق و دخالتهای غیرقانونی در ایران و بسیاری کشورهای دیگر و تا حمایت از صهیونیستهای جنایتکار علیه ملت مظلوم فلسطین را شامل میشود. اوباما که با شعار تغییر در سیاست جنگافروزانه و مداخله گرانه آمریکا به کاخ سفید راه یافت، اکنون میخواهد برخلاف شعارها و وعدههای خود، این پرونده را سنگینتر کند و ملت آمریکا را در برابر تاریخ سرافکندهتر نماید.
به اوباما هشدار میدهیم مرتکب این اشتباه بزرگ نشود، با ورود به باتلاق سوریه، خود را به زحمت نیاندازد و ملت آمریکا را بیش از این زیر بار فشارهای اقتصادی و نگاههای سرزنش بار ملتها نبرد.
رسالت:سخنی با رئیس جمهور دکتر روحانی
«سخنی با رئیس جمهور دکتر روحانی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن میخوانید؛پیروزی دکتر حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری 92 پیروزی گفتمان اعتدال و تدبیر تلقی شد.اگر این تلقی درست باشد باید آن را ظهوری فرخنده برای گفتمان عقلانیت و اعتدال دانست؛
هر چند وظیفه روشنفکران باورمند به عقلانیت آن است اجازه ندهند هر چند ظهور گفتمان عقلانیت و اعتدال مقارن با دولت روحانی شد؛ با پایان کار این دولت این رویکرد نیز خاتمه یابد بلکه بایسته است که آن را در این فرصت از یک رویکرد به یک فرهنگ تبدیل نماییم؛لازمه این امر نگاهی واقعبینانه به واقعیت های سیاسی است.در این زمینه شخص دکتر روحانی که این قرعه خیر به نام او افتاده است وظیفه ای دشوار دارد.نگارنده بر این باور است که تامل در نکات زیر می تواند برای دولت ملقب به اعتدال و تدبیر مفید باشد.
1.واقعیت آناست که دولت روحانی در فضایی از خوشبینی روی کار آمده است و از جهت اقبال نسبی اصولگرایان و اصلاح طلبان موقعیتی ممتاز دارد ولی براین باورم که این فضا بدلیل فقدان پشتوانه اجتماعی ایدئولوژیک برای تیم روحانی بسیار شکننده است.دولت های اصولگرا و اصلاح طلب در زمان خود هر چند هیچکدام طیف گسترده ای از دو جناح را بسوی خود جذب نکردند ولی حامیانی ایدئولوژیک و پابرجا داشتند که در بحران ها قابلیت اتکا داشتند.دولت روحانی فضای مثبت گسترده تری پیش رو دارداما در صورت قرار گرفتن در بحران نه تنها حامیان ایدئولوژیکی ندارد بلکه مابین دو فک جناحی گیر خواهد افتاد.
2. روحانی فرصتی حداکثر دوساله برای پی ریزی سریع زیر ساخت مستحکم برای دولت خود در اختیار داردوالا موقعیت برای او سخت خواهد شد.این دو سال حاصل عدم اعتماد به نفس فعلی اصلاح طلبان و خوشبینی موقت اصولگرایان به دولت روحانی است.ظرف دو سال آینده به مرور اصولگرایان تند رو به بازیابی خود خواهند پرداخت و پاره ای از شکاف های عملیاتی و دیدگاهی میان اصولگرایان معتدل و روحانی هم قهرا آشکار خواهد شد.از سوی دیگر؛اصلاح طلبان فعلا به اتحادی از سر ناچاری با روحانی دست زده اند؛آنها برای انتخابات مجلس برنامه داشته و در صورت کسب موقعیت بهتر دیگر با زبان فعلی با روحانی سخن نخواهند گفت.در آن صورت موازنه منفی فعلی در دوجناح که فضای تنفس برای روحانی ایجاد کرده است در بدترین حالت سریعا به موازنه فشار دو سویه به روحانی تغییر جهت خواهد داد . روحانی برای بقا مجبورخواهد شد یا در میان دو منبع فشار گرفتار آید یا به یک سو گرایش یابد و این پایان میانه روی خواهد بود.
3. در رویکرد دولت روحانی نوعی تقلیل گرایی به چشم می خورد که می تواند آثار و تبعات سنگینی برای دولت او و نیز کشور داشته باشد.منطق پشت نمایه ساده سازی شده " کلید" که به جامعه انتقال داده شد این بود که کلید قفل مشکلات اقتصادی دربهبود روابط دیپلماتیک ما با کدخدای دهکده جهانی است.این برداشت جدا از دقیق نبودن آن، بهدلیل آنکه جدی انگاشته شده و غربی ها هم این منطق عملیاتی را دریافته اند؛قیمت گشایش قفل روابط را بالا برده و عملا تمامی حیثیت دولت در گرو گشایش قفلی قرار می گیرد که کلیدش تماما در دست دولت روحانی نیست.
4. شخصیت روحانی در محیط دیپلماتیک- امنیتی با غلبه دیپلماسی شکل گرفته است؛طبعا انسان در تفسیر اوضاع و حل مسائل ناخودآگاه به ابزار مانوس رجوع می کند؛لذا دولت روحانی "دیپلماسی محور" خواهد شد.این مسئله اثرات مثبت و در همان حال آثار منفی خواهد داشت.
روحانی با تجربه امنیتی - دیپلماتیک خودخوب می داند در پس ادبیات فاخر و بازی های ظریف دیپلماتیک واقعیتی بس خشن وجود دارد که به کلمات روح و نیز واقعیت خواهد داد؛قدرت! تمامی مانور روحانی در حوزه دیپلماسی با سنجش اولیه غربی ها مواجه خواهد شد تا آنها دریابند که پشت ادبیات فاخر،دیپلماتیک و هوشمندانه روحانی مایه های قدرت واقعی وجود دارد یاخیر؟ و قدرت در حفظ ارتباط با کانونی است که نگاهش به دیپلماسی، انقلابی است نه دیپلماتیک محض.
5. تردیدی نیست میان زبان مفاهمه با توده داخل کشور و زبان مفاهمه با دولت ها تفاوت وجود دارد.به همان اندازه که صحبت کردن با زبان وزارت کشور در وزارت خارجه غلط است؛صحبت کردن با توده ها با زبان و ژست دیپلماتیک محض نادرست است.دلیل آن هم روشن است؛توده ها نتیجه سریع وملموس می خواهند ولی روابط دولت ها استراتژیک و زمانبر است.گفته می شداشتباه دولت احمدی نژ اد استفاده از ادبیات کوچه بازاری در دیپلماسی بود؛آیا روحانی این اشتباه را از سوی دیگر تکرارمی کند؟طبیعی است باید با ادبیات فاخر و مودبانه سخن گفت اما مرزنقش ها رانباید در هم ریخت.
6. در موارد مختلف تاکید کرده ام که کلید قدرت دولت روحانی در رسانه ها برای مدیریت برداشت و توقعات در داخل و خارج است ولی دولت روحانی هنوز توجه لازم را به این مسئله نداشته است؛فقدان استراتژی احمدی نژاد در حوزه رسانه که اورا در افکار عمومی به حاشیه های بی حاصل کشاند متاسفانه در دولت روحانی هم ادامه دارد.آنان که قدرت رسانه را کم می انگارند در مورد قدرت خود دچار برآورد نادرست هستند.فضای خوشبینی سریعتر از آن چه که تصور کنید توسط رسانه ها به فضای یاس و بدبینی تبدیل می شود ؛روحانی نباید رویکردهای خود را با فضای مثبت و آرام کنونی تنظیم کند؛هنوز ماه عسل است؛باید مهره ها و رویکردها را برای لحظات سخت برگزید؛نبرد هنوز آغاز نشده ولی زودتر از آن که تصور می رود آغاز خواهد شد؛روزهای سختی در راهست؛آماده شوید!
سیاست روز:بازندگان جنگ
«بازندگان جنگ»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که ر آن میخوانید؛سوریه این روزها در حالی محور تحولات منطقه گردیده است که محور آن را نیز تهاجم و جنگ طلبی آمریکا تشکیل میدهد. حال این سوال مطرح است که بازندگان و برندگان این جنگ کدامند و مواضع مطرح شده در قبال سوریه چه نکاتی را آشکار می سازد.
بررسی روند تحولات نشان می دهد که هر چند غرب به دنبال قدرت نمایی در قبال سوریه است اما حقیقت امر نکاتی دیگر را آشکار میسازد.
نخست آنکه موضع گروههای معارض که ادعای مبارزه با نظام سوریه برای کمک به مردم را مطرح میسازند را می توان یکی از رسوایان این تحولات دانست. جهان میداند که آمریکا و صهیونیستها هرگز به فکر ملتها بویژه ملتهای مسلمان نمیباشند و جز کشتار مردم هدفی دیگر را پیگیری نمیکنند. جریانهای به اصطلاح به مبارزه در روزهای اخیر بیشترین تشویقها و حمایتها از غرب برای حمله به سوریه داشتهاند. آنها حتی مناطقی را که غرب باید بمباران سازد به آمریکا ارائه کردهاند.
حمایت و همراهی این گروهها با غرب و صهیونیستها برگی دیگر از واهی بودن ادعای مردمی بودن این گروها و ادعای آنها مبنی بر جنگ برای حمایت از مردم سوریه را آشکار میسازد که سندی دیگر بر صداقت دولت و ارتش سوریه در مبارزه با این گروهها است.
دوم آنکه کشورهای عربی منطقه باردیگر نشان دادند که جز خیانت به جهان اسلام و سرسپردگی با غرب هیچ هدفی ندارند.
آنهایی که زمانی از صدام علیه ایران و سپس از جنایات غرب در کوزوو، سودان، افغانستان، عراق و لیبی حمایت کردند باردیگر کمر به همراهی با غرب بسته اند.
رفتار سران عرب نشان می دهد که تاکید ملتها بر غیر اسلامی بودن حاکمان امری حقیقی است چرا که هیچ دیداری حاضر به همراهی با قاتلان و جنایتکاران نمیشود در حالی که سران عرب منطقه صراحتا در کنار غرب و صهیونیستها قرار گرفته و به دنبال کشتار مردم سوریه هستند. آری سران این کشورها باردیگر اثبات کردند که صرفا مطیع غرب بوده و در این راه حاضر به نابود سازی تمام جهان اسلام می باشند.
با توجه به شرایط مذکور میتوان گفت که تحرکات اخیر غرب علیه سوریه در کنار چالشهای گسترده برای سوریه و منطقه دارای فوایدی نیز بوده است و آن آشکارتر شدن چهره معارضان به ظاهر مردم دوست و کشورهای مرتجع عربی است که برای خدمت به آمریکا و صهیونیستها کمر به قتل عام سراسری مردم سوریه بستهاند.
جهان میداند که غرب و صهیونیسم جز کشتار مسلمانان هدفی ندارد و با جنگ علیه سوریه نیز به دنبال همین هدف است که با همراهی کشورهای عربی صورت میگیرد. البته نباید نقش سازمان ملل و سکوت آن را در این جنایات نادیده گرفت. سازمانی که با رویکردهای مغرضانه زمینه را برای تحقق اهداف سلطه طلبانه غرب فراهم می سازد.
تهران امروز:سوریه وسیاست توازن وحشت
«سوریه وسیاست توازن وحشت»عنوان سرقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن هانی زاده است که در آن میخوانید؛عقبنشینی آشکار آمریکا، انگلیس وفرانسه از سازماندهی یک حمله گسترده موشکی علیه سوریه نشانه موفقیتآمیز بودن سیاست «توازن وحشت» دولت سوریه است که برای مقابله با این حمله احتمالی در پیش گرفته است. چرا آمریکا وغرب ابتدا با عجله ناوهای موشکانداز خود را به سوی شرق دریای مدیترانه گسیل داشتند اما بهطور ناگهانی از حمله به سوریه پشیمان شدند؟ گفته میشود آمریکا 250 موشک کروز و تاوم هاگ را برای شلیک بهسوی اهدف از پیش تعیین شده در سوریه آماده کرده بود وحتی ساعت صفر هم 12 شب به وقت گرینویچ «چهارونیم بامداد پنجشنبه به وقت تهران» تعیین شده بود.
اما ناگهان ورق برگشت وسناریوی خونین آماده شده برای تهاجم گسترده موشکی تغییر کرد وجبهه غرب بهطور موقت از حمله به سوریه عقبنشینی کرد. چند عامل موجب شد تا آمریکا در آخرین لحظه سیاست خود را تغییر دهد واز همپیمانان خود خواست تا برای حفظ اعتبار بینالمللی خود و توجیه این عقبنشینی ناگهانی دلیل قابل قبولی ارائه دهند. تا قبل ازآن انگلیس پیشنویس یک قطعنامه را برای ارائه به شورای امنیت سازمان ملل تهیه کرده بودامابهدلیل مخالفت روسیه وچین این پیشنویس که دوبار به شورای امنیت ارائه شده بود، تصویب نشد.
رد پیشنویس قطعنامه پیشنهادی انگلیس نتوانست اجماع جهانی لازم را علیه سوریه ایجاد کند زیرا براساس قوانین بینالمللی در صورتی که یک کشورعضو سازمان ملل،خارج از بند 7 منشور سازمان ملل مورد حمله قرار گیرد این حق را دارد که با هر وسیلهای از خود دفاع کند. از سوی دیگر چون کنگره آمریکا در تعطیلات بهسر میبرد لذا باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا در این مدت میتواند از اختیارات قانونی خود وبدون مراجعه به کنگره برای صدورفرمان حمله اقدام کند.
اما چون اوباما از نتایج این حمله بیمناک بود لذا از اختیارات خود استفاده نکرد و برای فرار از مسئولیتهای بعدی به اصطلاح توپ را در زمین کنگره پرتاب کرد. دولت انگلیس که ابتدا قصد داشت از رهگذرتصویب یک قطعنامه حمله نظامی علیه سوریه را قانونی جلوه دهد با مخالفت روسیه وچین دو عضو دائم شورای امنیت مواجه شد.
لذا مجلس عوام انگلیس در یک صحنهسازی آشکار مخالفت خود را با حمله علیه سوریه خارج از بند 7 منشور سازمان ملل اعلام کرد. برخی اعضای مجلس نمایندگان آمریکا نیز مخالفت خود را با حمله به سوریه ابراز داشتند در حالی که همین نمایندگان تا پیش از آن بیصبرانه در انتظار حمله غرب علیه سوریه بودند.
اما سوریه چه سیاستی را بهکار گرفت که موجبات وحشت آمریکا وغرب را فراهم کرد وآنان را ناچار ساخت تا از اقدام نظامی علیه سوریه خودداری کنند؟ سوریه سیاست توازن وحشت را در دستور کار خود قرار داد و این سیاست بود که کارایی خود را نشان داد. سوریه اعلام کرد که اگر مورد حمله قرار گیرد کلیه اراضی اشغالی را با استفاده از موشکهای دور برد هدف قرار خواهد داد که یکی از این اهداف نیروگاه دیمونا در صحرای نقب است.
این نیروگاه که بیش از 50 سال قدمت دارد بهشدت در برابر حملات موشکی آسیب پذیراست ودر صورت انفجار فاجعه زیستمحیطی بزرگی را در درجه اول در فلسطین اشغالی ودر درجه بعد در کل منطقه ایجاد خواهد کرد. پیشبینی کارشناسان نظامی این است که اگر نیروگاه دیمونا مورد حمله قرار گیرد ومنهدم شود 16 میلیون انسان در فلسطین اشغالی، مصر، اردن، لبنان، قبرس وحتی سوریه تحتتاثیر تشعشعات اتمی آن قرار خواهند گرفت. بنا بر این زمانی که رهبران رژیم صهیونیستی دریافتند که سوریه در پرتاب موشک به فلسطین اشغالی مخصوصا نیروگاه دیمونا جدی است از آمریکا خواستند تا این حمله را متوقف کند. رژیم صهیونیستی اعلام کرد که در شرایط فعلی پناهگاهها آمادهسازی نشده ولذا نمیتواند امنیت 4میلیون صهیونیست را در قبال تشعشعات ناشی از انفجار احتمالی دیمونا تامین کند. در واقع بنیامین نتانیاهو است که با در خواست از کاخ سفید مانع صدور فرمان حمله به سوریه شد زیرا وجود 11 نیروگاه اتمی در اراضی اشغالی پاشنه آشیل رژیم اسرائیل تلقی میشود. از سوی دیگر آمریکا وغرب هیچگونه جایگزینی برای مرحله پس ازسرنگونی احتمالی دولت سوریه ندارند واین یکی از موارد باز دارنده است که آمریکا وغرب را به اتخاذ سیاستهای احتیاطآمیز در قبال سوریه ناچار ساخته است.
لذا هر چند موضوع حمله به سوریه خارج از بند 7 منشور سازمان ملل همچنان در دستور کار آمریکا وغرب قرار دارد اما ادامه سیاست باز دارنده توازن وحشت سوریه غرب را به تفکر بیشتر به عواقب و پیامدهای این حمله مجبور ساخته است. آنچه در سوریه جریان دارد جنگ باخت- باخت است وهیچیک از طرفها نخواهند توانست به اهداف خود دست پیدا کنند اما از آنجایی که سوریه چیزی برای ازدست دادن ندارد لذا در صورت حمله غرب،به هر اقدامی دست خواهد زد. هر چند هدف آمریکا از حمله نظامی به سوریه سرنگونی دولت بشار اسد نیست اما از آنجایی که نیروی هوایی سوریه با داشتن 300 هواپیمای پیشرفته وآماده پرواز، خطر بالقوهای برای رژیم صهیونیستی بهشمار میرود لذا هدف نهایی فلج کردن نیروی هوایی سوریه است. به همین دلیل اکنون همه نگاهها متوجه کنفرانس ژنو 2 است تا شاید با تضعیف روانی دولت سوریه وشرکت دادن این کشور در کنفرانس ژنو 2 امتیازی به نفع گروههای تروریستی بگیرند. علت این امر این است که این گروهها طی 28 ماه گذشته بهرغم دریافت سلاحهای پیشرفته وکمک مالی 36 میلیارد دلاری از قطر وعربستان نتوانستند عملا یک دستاورد نظامی مهمی کسب کنند. طولانی شدن جنگ داخلی سوریه موجب شد تا ارتش سوریه با کسب تجارب میدانی،مردمیکردن جنگ وآموزش نیروهای مردمی ابتکار عمل میدانی را در دست بگیرد.
آفرینش:ایران و مساله پایان عصر نفت در جهان
«ایران و مساله پایان عصر نفت در جهان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم فرزاد رمضانی بونش است که در آن میخوانید؛استخراج نفت از سال 1859 پس از فوران آن در پنسیلوانیا آغاز شد. در این حال با گسترش و قدرت گیری صنعت نفت در دهه های اخیر صنعت نفت بعد تازه ای یافت. در این بین هر چند بسیاری از کارشناسان و شرکت های بزرگ نفتی تا چندی پیش ادعا می کردند که تقاضای جهانی برای نفت تا سال 2030 از میزان کنونی 89 میلیون بشکه در روز به 104 میلیون بشکه در روز خواهد رسید، اما در دو سال اخیر بسیاری از تحلیل ها و براوردها در مورد آینده نفت مورد بازبینی قرار گرفت. چرا که انقلاب تکنولوژیکی که اخیرا در امریکا رخ داده است به زودی پایان عصر نفت را با چالش های بیشتری روبرو کرده و خواهد کرد.
به عبارت دیگر در کنار اکتشافات گسترده و جدید گاز «معمولی» ذخایر جهان از 50 سال به 200 سال افزایش یافته است. همچنین جدا از پیشرفت های سریع در موتور و طراحی خودرو وافزایش سالانه 5/2 درصد بازدهی سوخت خودروها و کامیون ها آنچه که اکنون به نام انقلابی در امریکا پدیدار شده است دولت و بخش خصوصی را به بهره برداری از سنگهای نفت افزا (نفت شیل) تشویق کند.
این امر در حقیقت به نوعی می تواند بستر ساز دگرگونی و انقلاب بزرگی در صنعت و بازار نفت در حال و آینده باشد. چرا که باید توجه داشت این رویکرد امریکایی ها و سرمایه گذاری گسترده آنها در این بخش تا 2017 تولید نفت امریکا را با افزایش پنج میلیون بشکه ای همراه می کند و اندک اندک امریکای بزرگترین وارد کننده در سراسر گیتی را به تولید کننده نخست جهان بدل می سازد. این رویکرد زمانی اهمیت بیشتری می یابد که بدانیم این استراتژی نوین امریکا می تواند به نوبه خود مورد توجه دیگر کشورها نیز قرار گیرد و بتدریج اروپائیان، بریتانیا، روسیه، چین و...را تشویق کند که این روش تولید نفت جدید را در برنامه های آتی خود بکنجانند.
آنچه مسلم است کشورهایی که نفت شیل دارند در صورت همگانی شدن تلاش آنها برای تولید نفت می توانند نوعی انقلاب نوین را موجب شوند و منجر به کاهش بی سابقه قیمت نفت در جهان گردند. این امر در واقع می تواند ضربه سهمگین و بزرگی به کشورهای عضو اوپک بویژه کشورهایی که نیاز بیشتری به درآمد های نفتی دارد وارد کند. به عبارت دیگر کشوری چون ایران که بخش مهمی از بودجه سالیانه خود را در اجرای برنامه های اقتصادی اجتماعی و تامین نیاز های جمعیت به نفت وابسته کرده است در موقعیت دشواری قرار خواهد گرفت. همین امر کشور ما را وا می دارد که با تدوین استراتژی ها و رویکردهایی چون گذر از خام فروشی نفت و ... برای مقابله با شرایط نوین بازار جهانی نفت روبرو گردد تا پیامدهای منفی ای فراروی منافع ملی ایران در میان مدت و بلند مدت نباشد.
قانون:آمریکا به دنبال بقای حکومت تضعیف شده اسد
«آمریکا به دنبال بقای حکومت تضعیف شده اسد»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم
حسن بهشتی پور است که در آن می خوانید؛در شرایط فعلی منطقه، آمریکاییها به دنبال یک حمله محدود به سوریه هستند این در حالی است که حمله محدود در موقعیت کنونی منطقه امکانپذیر نیست. آنها با این حمله محدود به دنبال چندین هدف هستند؛ نخست آنکه به این سیاست آمریکا که اعلام کرده بود حکومت بشار اسد نباید سلاح شیمیایی به کار گیرد پاسخی داده باشند و در وهله بعد نیز فضایی را فراهم کنند که بتوانند سوریه را ضعیف کنند؛ زیرا آمریکا در پی آن است که یک دولت ضعیف در سوریه سرکار باشد چون که از یک طرف از قدرت گرفتن تکفیریها بعد از اسد نگران هستند و از طرف دیگر نمیخواهند بشار اسد، پیروز نهایی این نبرد باشد چرا که این مسئله، تهدیدی برای اسرائیل و منافع آمریکا در سطح منطقه است.
لذا آمریکا میخواهد یک دولت ضعیف در سوریه همچنان روی کار بماند که از یک سو هم اسرائیل را تهدید نکند و از دیگر سو تداوم جنگ، بهانهای باشد برای مداخلات ایالات متحده آمریکا در سطح منطقه. سوریه اکنون نقطه رودررویی آینده خاورمیانه است و با توجه به برآیند نیروهایی که در برابر هم شکل گرفتهاند، سرنوشت این کشور سرنوشت آینده خاورمیانه را تعیین خواهد کرد. در حال حاضر آمریکا برای حمله به سوریه دچار مشکل شده زیرا پارلمان انگلیس به اقدام نظامی علیه این کشور، رای منفی داده است.
دلیل این امر نیز مشخص است زیرا آنها میدانند که ورود به این جنگ با اختیار خودشان است ولی پایان آن دیگر مشخص نیست. اکنون فضای سوریه بسیار پیچیده است و ممکن است این جنگ محدود تبعات بالایی داشته باشد. اما با وجود مخالفت همپیمانان آمریکا، این کشور برای حمله یک جانبه اعلام آمادگی کرده است.
لذا به نوعی شاهد تعجیل آمریکا در این مورد هستیم حداقل آمریکا باید منتظر باشد تا نتیجه بررسیهای بازرسان سازمان ملل در سوریه مشخص شوند سپس دست به اقدامی نظامی علیه سوریه بزند. قرائن و شواهد موجود نشان میدهد که آمریکاییها در حال زمینهسازی هستند تا دولت سوریه به عنوان عامل به کارگیری سلاح شیمیایی در سوریه شناخته شود. واقعیت امر این است که سلاح شیمیایی به آسانی ساخته و در دسترس قرار نمیگیرد و مخالفان اسد نیز در صورت استفاده از این سلاح آن را از کشور دیگری دریافت کردهاند.
همچنین استناد مقامهای آمریکایی به منابع اطلاعاتی خود برای مقصر اعلام کردن دولت دمشق به دلیل سوابق این منابع اطلاعاتی درباره ادعای دروغ وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق، برای جامعه جهانی قابل اتکا و استناد نیست . ضمن آنکه حقوقدانان بینالمللی میگویند چه کسی به دولت ایالات متحده این مجوز را داده است که با این همه سوابق در جنگافروزی، نقش منجی عدالت را بازی کند؟ تجربه جنگهای افغانستان، عراق و لیبی به خوبی این نکته را به اثبات میرساند که مداخله نظامی، تر و خشک را با هم میسوزاند. زیرا معلوم نیست مسببان اصلی کاربرد سلاح های شیمیایی از طریق اقدام نظامی تنبیه شوند.
بنابراین آمریکا باید به دنبال محاکمه عاملان این مسئله باشد این در حالی است که حمله موشکی یک حمله کور است و ممکن است در پی آن افراد بیگناه زیادی نیز جانشان را از دست بدهند. درست همانند حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در افغانستان و پاکستان که بیش از آن که تروریستها و افراطیون را نابود کنند، افراد غیرنظامی و بیگناه را به کشتن میدهند.
شرق:نگاه روسیه به سوریه
«نگاه روسیه به سوریه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم الهه کولایی است که در آن میخوانید؛سیاست روسیه در خاورمیانه از دوران قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بخش مهمی از روابط خارجی این کشور را تشکیل داده و تابعی است از روابط روسیه با کشورهای غربی بهویژه آمریکا. هر چند بعد از فروپاشی شوروی، این تصور وجود داشت که با از بینرفتن نظام کمونیستی، زمینههای تنش با غرب نیز از میان رفته است اما تحولات دهه گذشته نشان داد عوامل گوناگونی باعث ادامه اختلاف نظرهاست.
مسایلی مانند گسترش ناتو به سوی شرق یا مسایل مربوط به حضور آمریکا در جمهوریهای پیرامون روسیه از جمله عوامل اختلافزا در این زمینه بوده است. در خود خاورمیانه، روسها در مدت کوتاهی پس از فروپاشی نظام سابق، تلاش برای بازسازی نقش خود و فعالساختن ابزارهای قدرت را آغاز کردند.
«یوگنی پریماکف» نخستوزیر پیشین این کشور تاکید داشت به آنگونه که توان دارند در این منطقه برای پیگیری منافع اقدام کنند. پس از وقوع رخدادهای موسوم به «بهار عربی»، روسها بسیار سریع دریافتند آمریکا و اروپا در حال کوتاهکردن دست این کشور و کاهش نفوذ آن در منطقه پراهمیت غرب آسیا و شمال آفریقا هستند. آنچه در لیبی - متحد سنتی روسیه - رخ داد و به کشتهشدن «قذافی» انجامید، نارضایتی شدید روسیه را از اقدام نظامی ناتو در پی داشت.
اما براساس نگرشرو به تقویتی که «ولادیمیر پوتین» آن را مورد توجه قرار داده، روسها در تنظیم روابط با آمریکا، منافع خاص خود را بیشتر مورد توجه قرار میدهند. بهویژه در زمینه تنظیم روابط با ایران، این انعطاف و چرخش در تنظیم روابط بهعنوان تابعی از رابطه با غرب - در دورههای مختلف- اغلب، مصداق داشته است. روسها نشان دادهاند اجرای سیاستهای خود را در این منطقه جز در چارچوب ملاحظات خود با آمریکا و اروپا، دنبال نمیکنند.
در موضوع صلح خاورمیانه و روابط با «حماس» و اسراییل اهمیت این ملاحظات به خوبی دیده میشود. روسها تلاش کردهاند در عین حال که از منابع قدرت خود بهره میگیرند، آمریکا را هم در نظر داشته باشند. بهویژه اینکه مذاکرات مربوط به خلع سلاح و کنترل تسلیحات بین دو کشور، از جایگاه ویژهای برخوردار است.
اما در آخرین مورد یعنی «مساله سوریه» و «اسد»، روسها نشان دادند که برخلاف انعطاف پیشین درخصوص خیزشهای مردمی بر ضد دولتهای عربی، سیاست پیگیرتری را در دستور کار دارند. آنان بر این باورند که آمریکا با همراهی کشورهایی مانند قطر، عربستان و ترکیه، مخالفان سوریه را تجهیز میکند. در این میان نقش قطر و اتحادیه عرب بیشتر برای روسیه حساسیتزاست چه اینکه آنان معتقدند قطر در تقویت اسلامگرایان قفقازی مخالف روسیه فعال بوده و در لیبی نیز اثرگذار بوده است. با نظر به سناریو لیبی، روسها نگران از دستدادن حوزههای نفوذ خود در غرب آسیا و شمال آفریقا هستند اما از دیگر سو نقش القاعده و مبارزان تحت رهبری «ایمن الظواهری» -که مبارزه علیه اسد را نیز دنبال میکنند- روسها را با تامل مواجه کرده است.
جنبشهای مبارزهطلبانه اسلامی در آسیای مرکزی و قفقاز، از سوی این گروه حمایت میشود و به همین دلیل است که تنظیم مناسبات در مساله سوریه، برای روسها با دشواریهایی همراه شده است. فراموش نکنیم مبارزه با تروریسم در درون مرزهای روسیه، بعد از 11سپتامبر با مبارزات جهانی ایالات متحده علیه تروریسم پیوند خورده است.
به نظر میرسد با توجه به اهمیت پایگاه «طرطوس» در دریای مدیترانه که از دوران شوروی برای روسیه باقی مانده است نظامیان روسیه نسبت به سوریه حساسیت ویژهای داشته باشند اما تاکید میکنم نباید از نقاط ویژهای که سبب وحدت منافع این کشور با آمریکا شده است - بهویژه مبارزه با بنیادگرایی که روسها در برابر آن خود را آسیبپذیر میبینند- غافل بود. روسها از همه ابزارهای سیاسی و امکاناتی که متحدانش در سطح منطقه دارند برای بازداشتن آمریکا از ضربهزدن به سوریه بهره میگیرند اما با توجه به اینکه آمریکا گفته هدف از حمله نظامی، تغییر رژیم اسد نیست بلکه نوعی «تنبیه» است، مواضع روسیه هم قطعی نخواهد بود.
به نظر میرسد نوع این حمله احتمالی و گستردگی آن میتواند مساله مورد مذاکره روسیه و غرب باشد. ترکیب مخالفان اسد، از جمله موارد تناقض است که هم آمریکا و هم روسیه خود را با آن مواجه میبینند. جایگاه تکفیریها و تندروها که میتواند زمینه ناآرامی را در مرزهای روسیه نیز فراهم کرده و یک تهدید مشترک برای قدرتهای بزرگ به شمار میرود، روسیه را در انتخاب سیاست خود در قبال حمله آمریکا به سوریه، محتاطتر میکند.
مردم سالاری:از رنجی که میبریم !
«از رنجی که میبریم !»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهرینژاد ست که در آن میخوانید؛ از هر حزب و گروه و تفکری که هستیم، اعم از اصلاحطلب یا اصولگرا، افراطی یا معتدل، اگر قدری از توسن آرمانهای خود به زیر آییم و با واقعیتها زندگی کنیم و شرایط نظام و جامعه را در سطوح داخلی و خارجی، محلی و منطقهای واقعبینانه تحلیل کنیم، به خوبی درمییابیم که دکتر روحانی و دولت یازدهم بهترین انتخابی بوده و هست که مردم فراروی جامعه قرار دادند. انتخابی که شکاف محتمل اجتماعی و سیاسی را به نفع نظام پر کرد و نه لزوماً به نفع این و یا آن فرد و گروه. طبیعی است که این انتخاب برای این و یا آن فرد و گروه انتخاب آرمانی نباشد، اما با واقعنگری بهترین است.
اما آیا بهترین همیشه بهترین میماند؟ هرگز! تدبیر میخواهد تا فاصلهاش با بهترین را زیاد نکند. منشا این تدبیر ستاد رئیسجمهور، ستاد دولت و ستاد اعضای دولت است. همراه هر تدبیر و قبل از هر تدبیر و بعد از هر تدبیر مهمترین تدبیر، مولفه عاطفی، هیجانی جامعه است. این مؤلفه چگونه تدبیر میشود؟ با پتانسیلهای ارتباطی و اخلاقی. این پتانسیل در کجا یافت میشود؟ در روابط عمومی و سرمایههای درونی آنها و توانمندی شناخت بیرونی .
همه میگویند مهمترین اقدام دولت یازدهم، توجه به معیشت مردم و توجه به مسائل اقتصادی است، اما چهره سرشناس و کارشناس و استاد دلسوز اقتصاد، استاد فرشاد مؤمنی در مطلبی که روز چهارشنبه 6 شهریور از ایشان در رسانهها منتشر شد، خطاب به دولت و وزرا چنین گفت: خود را از مشورت متخصصان ارتباطات بینیاز ندانید. قطعا استاد به این نکته توجه داشته که یکی از مولفههای مهم در تعریف سرمایههای اجتماعی عنصر تعامل و ارتباط است .
خیلی از سازمانها در سطح جهان در سالهای اخیر بررسی کردند و به این مهم دست یافتند که بیشتر مشکلاتی که در سازمانها وجود دارد بر میگردد به مشکلات ارتباطی و مدیریت ارتباطات .
میگویند ما در روابط عمومی آنچه را که میخواهیم به دست نمیآوریم، آن چیزی را در روابط عمومی به دست میآوریم که برای آن بتوانیم مدیریت ارتباط آگاهانه تدوین کنیم .
آنچه که یک استاد فرهیخته اقتصاد را واداشته تا به دولت توصیه کند با متخصصان ارتباطات مشورت کنند، شتاب در ارزیابیها، وعده دادنهای ناآگاهانه،ایجاد انتظار خارج از واقعیتها است و بیم منفعل بودن روابط عمومیها و انتصابات دور از صواب است .
نگارنده این معنا را در اواخر تیر ماه وقبل از معرفی کابینه در پایگاه اطلاعرسانی فریادگر و روزنامه «مردمسالاری» اشاره کرده بودم و امروز دغدغه کمتوجهی به آن توصیه و توصیههای مشابه آزارم میدهد .
یکی از عواملی که در سرنوشت هر موسسه، گروه و فرد اهمیت و ارزش اساسی دارد و آنها را در نیل به هدفها یاری میدهد، کیفیت رابطه آنها با افراد و مخاطبین حقیقی و حقوقی است که با آنها سر و کار دارند و همچنین با افکار عمومی جامعهای است که در آن به فعالیت مشغولند. هر اندازه این ارتباط بطور مفیدی مستقر و به شکل مؤثری گسترش یافته باشد، به همان نسبت آن فرد، گروه و موسسه در دستیابی به اهداف خود موفق تر است . اکنون به عنوان یک اصل اساسی در مدیریت پذیرفته شده است که افراد مؤسسات برای رسیدن هر چه بهتر و راحت تر به مقاصد خود نیازمند به حسن رابطه و درک متقابل و توسعه تفاهم با یکدیگر و عموم مخاطبین هستند .
مدیران به دلایل فوق، در تشکیلات خود اقدام به تاسیس دفتر، واحد یا بخش تحت عنوان «روابط عمومی» کردهاند تا از طریق آن ارتباط مفید و موثر را با افراد داخل و خارج سازمان بر قرار نماید و با آگاه کردن، تشویق و ترغیب آنان، به اهداف مدیران، سریعتر، راحتتر و با هزینه کمتر جامه عمل بپوشانند. دستاندرکاران چنین دفاتری همه روزه در تلاشند تا با استفاده از تکنیکها و تخصصهای حرفه روابط عمومی، به گسترش تفاهم و ارتباط مؤثر بپردازند .
هدف از این نوشتار، نگاهی نو به ارتباطات دولت یازدهم در دوران گذر و استقرار با عنایت به محورهای فوقالذکر و ارائه برنامهای در راستای ارتقای این ارتباط و دست یافتن به شناخت افکار عمومی و نفوذ در آن برای جلب رضایت افکار و شهروندان نسبت به دولت یازدهم است. بدیهی است این وظیفه در قالب مجموعهای از فعالیتهای ارتباطی صورت میگیرد، که میتوان آنها را تحت عناوین ارتباطات رسانهای و مردمی، درون و برونسازمانی، امور فرهنگی و نمایشگاهها، انتشارات، سنجش افکار و پژوهش و برنامهریزی دستهبندی کرد .
اما چرا توجه به این ارتباط برای دولت یازدهم جدی میشود؟
نکته قابل توجه و تامل این است که براساس پیشبینیهای انجام شده، مخاطبین دولت در بخشهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و خدماتی همه جمعیت ایران و بخش عظیمی از جمعیت جهان را در برمیگیرد. مطالبات و نیازهای مخاطبان و نیز پیامهای رئیسجمهور و وزرا از جنس مطالبات و نیازها و پیامهای روزمره، میانمدت و درازمدت و حتی از نوع چشماندازی است و حتی رویدادهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی درون این مخاطبین، رویدادهائی متنوع و ازنوع چیزی است که در جامعه جریان دارد، خطای بزرگ ارتباطی این است که انتظار پاسخ به این مطالبات در کوتاهمدت را تقویت کند.
بنابراین طبیعی است که رسانههای جمعی و ارتباطات سنتی و فعالیت معمول روابط عمومی نتواند پاسخگوی این ارتباط باشد، باید با رویدادسازی ارتباطی هم زمینه انتقال پیامها را به جامعه مخاطب گسترش داد و هم زمینه مشارکت در وظایف مدیریتی را فراهم ساخت. باید خیلی زودتر از این زمان حتی در دوران بعد از انتخابات تا تنفیذ و تحلیف و رأی اعتماد به این مهم پرداخته میشد.
ولی به مصداق مثل معروف که « ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازه است » باید توجه مسوولین فعلی به این مهم را برای جامعه ارتباطی و نهادهای روابط عمومی یک فرصت تلقی کرد و صمیمانه در کنار آنها قرار گرفت و الگوی جدیدی را بنیان نهاد. با این نگرش، مسوولین ارتباطات ریاستجمهوری باید پس از مطالعات آغازین و بررسی دقیقتر فرایندها و مراحل اجرائی، یک راهبرد ارتباطی صد روزه را با کمک اساتید و کارشناسان و نهادهای مدنی و علمی ارتباطی و فرهنگی و رسانهای تدوین وبه دولت به معنای اعم و شخص رئیس دولت به عنوان اخص پیشنهاد میکردند، و با عنایت صاحبنظران ارتباطات و دستاندرکاران رسانه، خلاءهای احتمالی طرح را تکمیل میکردند تا طرح قابلیت اجرا پیدا کند.
از جمله اهداف مهم این راهبرد میتواند ظرفیتسازی رسانهای و پرکردن این ظرفیت با هدایت و حمایت محققان، نویسندگان، گزارشگران، تهیهکنندگان و... و برطرف کردن «ناهماهنگیهای ادراکی» با مردم و رسیدن به اقناع در رابطه با برنامه ها و فرایندهای دولت تدبیر و امید باشد. ارتباط هدایت شده، میتواند اقدامات مثبتی را در راستای رسیدن به اهداف و افزایش رضایتمندی جامعه مخاطب، داشته باشد . بدیهی است، ارتباط موثر، انطباق «محتوای مقصود» و «تاثیر مقصود» با «محتوای مشهود» و «تاثیر مشهود» منظور است، که در آن تغییر سیاستها و روشها و برنامهها به ضرورت ممکن و پذیرفته است.
ارتباطات با چنین نگرشی، امتیازات فراوانی را در بر دارد. تأکید بر تدوین چنین راهبرد ارتباطی صد روزه در سطح کلان و در سطح هر سازمان و وزارتخانه ستادی از این جهت است که راهبرد ارتباطی کارشناسانه چاره بیتدبیریهاست تا بیش از این چالش ناخواسته فراروی دولت امید ایجاد نشود .
چه قضاوتهای زودرس که ای کاش نمیشد، چه سخنها که ای کاش گفته نمیشد، چه وعدهها که ای کاش داده نمیشد، چه انتظارها که ای کاش ایجاد نمیشد و چه انتصابها در حوزه رسانهها و روابط عمومیها که ای کاش نمیشد و... طرح راهبرد ارتباطی صد روزه، دولت و علاقمندانش را از ایکاشهای بعدی بینیاز خواهد کرد .
بهار:ضرورت حفظ اعتدال
«ضرورت حفظ اعتدال»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم محمد علی سبحانی است که در آن میخوانید؛1- امروز ناظران سازمان ملل سوریه را ترک میکنند تا گزارش کار خود را به دبیرکل سازمان ملل بدهند. تلاش آنها برای پاسخ به این سوال است که آیا استفاده از سلاح شیمیایی کار دولت بشاراسد بوده یا اقدامی از سوی مخالفان؟! با بازگشت ناظران تکلیف مسائل روشنتر میشود.
2- دولت آمریکا میگوید اطمینان دارد اقدام به استفاده از اسلحه شیمیایی کار اسد بوده است. دوستان آمریکا نیز کموبیش همین مسیر را دنبال میکنند؛ هرچند پارلمان انگلیس با حمله مخالفت کرده است و روسیه و چین اجازه صدور قطعنامه بینالمللی را ندادهاند اما کماکان احتمال حمله آمریکا بسیار زیاد است و چنانچه مدعیان و تحلیلگران معتقدند هدف غرب حملهای محدود و برای تضعیف دولت اسد است اما نمیتوان با اطمینان از محدود بودن هر حادثه احتمالی در سوریه سخن به میان آورد. این در اختیار دولت اسد نیست زیرا بازیگران حوادث سوریه متعدد و همگی مصالح و منافع متفاوتی را دنبال میکنند.
3- آمار کشتههای جنگ شیمیایی، جنگ داخلی در سوریه، جنگ در عراق و جنگهای متعددی که در طول دو دهه گذشته یا سه دهه گذشته رخداده در جلوی چشمان ماست. در همین سوریه بیش از یکصدهزار نفر در جنگ داخلی کشته شدهاند، دولت سوریه شهرهای سوریه را بمباران کرده است و تروریستها هم از فاصله عمیق ملت، دولت استفاده کرده، وارد سوریه شدهاند و امروز دو گروه یکی دولت و حامیان آن و گروه دوم تروریستها و حامیان آن جنگ میکنند و مردم سوریه هزینه اصلی را پرداخت میکنند. تراژدی کشتار بیرحمانه در سوریه یقینا دوطرف دارد.
4- جنگ داخلی در سوریه به دلیل ترکیب جامعه سوریه متاسفانه به نزاع طائفهای در منطقه نیز دامن زده است و این نزاع طائفهای موجب شده است که دولتهای بزرگ خاورمیانه اختلافات عمیقی پیدا کردهاند و به دشمنی و کینه و نفرت در همه منطقه دامن زده شده است.
اگر جلوی این اختلافات گرفته نشود و جنگ و نفرت جای خود را به صلح و دوستی ندهد، معلوم نیست چه آینده تیره و تاری در انتظار کشورهای این منطقه خواهد بود.
5- آتشی که در منطقه روشن شده است محصول یک نارسایی تاریخی در منطقه خاورمیانه است و البته نمیتوانیم نقش گذشته استعمار را نادیده بگیریم، اما اصل این مساله به خودکامگی دولتهایی برمیگردد که برای مردم خود هیچ ارزشی قائل نیستند. به خودکامگانی که به نام دفاع از مقاومت، حقوق ملت خود را زیر پا گذاشتهاند. کمی به عقب برگردید و به یاد بیاورید زمانی که صدامحسین مردم خود را در حلبچه به خاطر مخالفت با او با حمله هوایی آماج حملات شیمیایی قرار داد. اگر ثابت شود که بشاراسد از سلاح شیمیایی علیه مردم خود استفاده کرده باشد آیا این مساله شما را به یاد آن اقدام صدامحسین نمیاندازد؟!
6- هیچ انسانی از این فجایع از طرف هرکسی که باشد نمیتواند ناراحت نشود و همانطور که رییسجمهوری ایران گفت و من این موضع را میپسندم که هرکسی چنین کاری انجام داده باشد، جنایتکار است و محکوم است. همه باید در مقابل این اقدام موضعگیری کنیم اما مساله دولت ایران و وظایفی که...
نسبت به ملت خود دارد و تعهداتی که در قول و قرارها با مردم وجود دارد آن است که در این وانفسای جنگ و خون در منطقه خاورمیانهای از مواضع اعتدالی عدول نکنیم و اجازه کشیدهشدن این مشکلات به کشور عزیزمان ایران را ندهیم.
هر دولتی وظیفه دارد در چارچوب ملی وظایف ملی خود را براساس منافع ملی پیگیری کند. در این شرایط حساس، وظیفه ملی ما تقویت انسجام داخلی است که حتی اگر آن تحلیل درست باشد که وزیرخارجه سوریه گفته است که هدف حمله به سوریه تهران است دشمنان ایران با دیدن این وحدت داخلی و عزم ملی در دفاع از منافع ملی به فکر دستاندازی به ایران نشوند.
این روزها همه دلسوزان نظام خصوصا آقای خاتمی و اخیرا آقای هاشمیرفسنجانی از ضرورت رفع حصرها و آزادی زندانیان و آشتی ملی سخن گفتهاند و رییسجمهوری در حضور رهبری از ضرورت آشتی سخن گفت. نگارنده معتقد است ضرورت رعایت اعتدال عبور از چهارساله گذشته میباشد که با مدیریت دولتی پرمشکل گذشت.
از آن گذشته من معتقدم که دیپلماسی جدی اگر وجود داشته باشد برای جلوگیری از جنگ در سوریه بسیار خوب است ولیکن متصل کردن منافع ملی ایران به مسائلی که در سوریه میگذرد و ما و هیچکسی هنوز نمیدانیم چه کسی از سلاح شیمیایی استفاده کرده است اشتباه است، باید همه تلاش ما بر این باشد که عاقلانهترین حرفها و موضعگیریها همین روزها گرفته شود، مواضع تند و تهدیدآمیز ضرورتی ندارد اما حفظ آمادگی و ردوبدل کردن پیامهای جدی از طریق دیپلماسی ضروری است و چهبسا بتواند نهتنها از کشیده شدن جنگ به خارج از سوریه جلوگیری کند بلکه حتی ممکن است جنگ در سوریه را نیز منتفی کند.
امیدوارم وزارت امورخارجه که درگیر انتصابات و برنامهریزیهاست وقت بیشتری برای این کار گذاشته و از دیدگاههای همه نیروهای سیاسی، دانشگاهی و اجرایی و نیرو بهره جدید و بهترین مواضع را همانگونه که از چهرهای چون جواد ظریف و دولتی چون دولت اعتدال انتظار میرود، اتخاذ کند تا ایران عزیزمان از گزند هرگونه آسیبی حفظ بماند.
ابتکار:غرب و دکترین سرزمین سوخته مسلمانان
«غرب و دکترین سرزمین سوخته مسلمانان»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛آنچه این روزها در سوریه شاهدیم و شمارش معکوس برای عملیات نظامی توسط غرب علیه این کشور شروع شده است، بیانگر سیاست راهبردی غربیها در خصوص سرزمینهای مسلمانشین میباشد. سیاست «سرزمین سوخته» مهم ترین راهبرد غرب ظرف سه ده گذشته در ارتباط با جهان اسلام میباشد.
همین سیاست بود که عراق را علیه ایران تحریک و جنگ هشت ساله را در بین دو کشور مسلمان بر افروخت. با همین سیاست، باقی مانده کشور بزرگ عراق را به تلی از خاکستر تبدیل نموده است. در این راهبرد از پارادایم جنگهای کلاسیک خبری نیست و غرب از جنگ کلاسیک فاصله گرفته و جنگهای مدرن بدون سرنشین را در دستور کار خود قرار داده است. در این نوع جنگ نیروی ارتش کشورهای غربی به عنوان عوامل اصلی میدان نبرد حضور ندارند و نقششان محدود به پشتیبانی،طراحی،حمایت و لجستیک خواهد بود. عملیات توسط نیرویهای معارض همان کشور،یا همسایههای مسلمان انجام میگیرد. سیاست سرزمین سوخته باعث شد تا عراق به عنوان یکی از کشورهای قدرتمند عربی به میدان کشمکشهای قومی و مذهبی تبدیل شود و سایه شوم تفرقه و برادرکشی او را رها نکند. عدم امنیت، فرصت سرمایه گذاری و بازسازی را گرفته و تاسیسات و زیر بناها بر باد رفته است و منابع نفتی آنها در اختیار و انحصار شرکتهای غربی قرار دارد. زخم خرابی و ویرانی بر تارک این سرزمین برای سالهای دور هک شده است همین سیاست موجب شده تا افغانستان به ویرانه ای کامل تبدیل و برادرکشی در آن به فرهنگ عمومی تبدیل شود و آثار تمدنی آن ویران و شرایط زندگی در آن به نهایت مشکل گردد.
لبنان به عنوان زیباترین کشور خاورمیانه (معروف به عروس خاورمیانه ) زیر چرخ خشن سیاست سرزمین سوخته چند شقه شده است و آتش و دود و خونریزی در آن جزو زندگی ثابت مردمان مظلومش گردیده است.
لیبی که روزی خود را مرجع و ملجاء نهضتهای آزادی بخش میپنداشت با همین سیاست به کشور ارواح تبدیل شده و مردمانش برغم برخورداری از منابع زیرزمینی غنی ولی در فقر و فلاکت دست و پا میزنند. وتنها مسمای دولت برخوردارند. کشور بزرگ مصر که روزی الهام بخش فکر و اندیشه دیگر ملل مسلمان بحساب میآمد امروز رهاورد انقلابش آتش و خون میباشد کشوری که میتوانست موازنه بخش جهان اسلام در مقابل رژیم صهیونیستی باشد،امروز بدون لشکر کشی غربیها و به دست ارتش آن کشور و طرفداران مرسی به کشور تباهی وخونریزی و برادر کشی تبدیل گردیده است و شوکت تمدنی اش در زیر سایه بی تدبیری انقلابیون و ارتشی هایش، گرد حقارت گرفته و به ورطه سقوط در بی نهایتها گرفتار آمده است.
حالا نوبت به سوریه رسیده است. این کشور حدود دو سال است که به میدان تاخت و تاز و برادر کشی معارضین و ارتش آن کشور تبدیل گردید. سیاست سرزمین سوخته بهترین سیاستی بود که در این کشور که معروف به کمربند مقاومت بود، به اجراء گذاشته شد حال که جنگ داخلی فرسایشی شده و ارتش و معارضین به وضعیت کنونی عادت کرده اند و ابتکار عمل به دست ارتش افتاده است؛ غرب با مهندسی افکار عمومی و بنام وظیفه اخلاقی (دفاع از انسانها بی گناه) در تدارک جنگ همه جانبه علیه تاسیسات زیر بنایی و اماکن حساس آن کشور میباشند بی شک غرب حاضر به جنگ با سرنشینی در سوریه نخواهد بود.
این بار نیز با تکیه بر قدرت پرتاب موشکهای کروز تلاش خواهد داشت، منابع قدرت ارتش را ویران،زمینه تقویت روحی معارضین را برای مقاومت بیشترفراهم آورد. غرب آنچه میخواست در سوریه بدست آورده است. تبدیل این کشور بدست اهالی آن به سرزمین سوخته، صورت پذیرفته است چشم انداز سیاست سرزمین سوخته این است که این راهبرد به کشورهای ذکر شده خاتمه نمییابد.
عربستان،ترکیه،قطر،امارات و دیگر کشورهای مسلمان نیز در نوبت اجرای سیاست سرزمین سوخته میباشند. رهاورد این سیاست،بازتولید خشونت و اسلام طالبانی میباشند. گروههای تکفیری و جنگجویان متصلب پیاده نظام دکترین سرزمین سوخته میباشند بی تدبیری حاکمان و فرصت نشناسی آنان نیز زمینه ساز اجرای این سیاست میباشد.خلاصه نقشه خاورمیانه بزرگ با طرح خاورمیانه سوخته در حال شکل گیری است.
آرمان:تعلل در انتخاب استانداران
«تعلل در انتخاب استانداران»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛با گذشت قریب یک ماه از انتخاب اعضای کابینه و دو ماه و نیم از انتخاب رئیسجمهور، هیچ یک از استانداران کشور هنوز تعیین نشدهاند و وزیر کشور هم هفته پیش اظهار داشتند که ظاهرا عجلهای برای انتخاب استانداران ندارند. از این جهت این روند البته شایسته است که یکی از مشکلات هشت سال زعامت اصولگرایان عزل و نصب و انتخاب باعجله و بیحساب و کتاب استانداران بود. حاجت به گفتن نیست که استانداران چه نقش مهمی در پیش بردن سیاستها و خطمشیهای دولت در اطراف و اکناف کشور دارند.
جدای از پیشبرد اهداف و سیاستهای کلان دولت، استاندارانی که دارای توان و ظرفیت مدیریتی بالایی هستند میتوانند منشا اقدامات و اجرای سیاستهای ارزشمندی به همت فرضی خودشان در استانشان بشوند.
به علاوه یک استاندار مدیر و شایسته میتواند جلوی بسیاری از اختلافات منطقهای میان مدیران و بخشهای مختلف، ائمه جمعه و جماعات، شهرداریها، مقامات امنیتی و انتظامی و در کل مجموعه عوامل نظام را گرفته و درسطح استان انسجام، ثبات و هماهنگی به وجود آورد.
به واسطه این نکات است که انتخاب استاندار باید با نهایت دقت و در نظر گرفتن جمیع جوانب صورت گیرد. همانطور که اشاره کردیم، متاسفانه در دولتهای گذشته، انتخاب استانداران کمتر با سعه صدر، تعمق و وسواس صورت میگرفت. کم نبودند مواردی که استانداری که عملکردش خیلی هم بد نبود صرفا به واسطه نظر شخصی رئیس دولت از کار برکنار میشد.
به عبارت دیگر، میان کارنامه استاندار و نظر شخصی که رئیس دولت نسبت به وی پیدا کرده بود، دومی بود که تعیین تکلیف میکرد. رئیسجمهور کمتر حاضر میشد یک مدیر اجرایی توانمند، از جمله یک استاندار را که به هر دلیلی از عنایت وی کناره میگرفت عزل نکند. (ایضا وزیر یا هر مقام دیگری را).
تردیدی نیست که این رویهها جملگی بایدمتوقف شوند. اگر استانداری دارای شایستگیهای ارزشمندی است گیریم که وزیر کشور یا حتی خود رئیسجمهور هم به هر دلیلی با وی دچار «کنتاکت» بشوند، نباید دلخوری آنان سبب عزل وی شود. از سوی دیگر نه آقای رحمانی فضلی و نه آقای روحانی نباید تسلیم فشار کانونهای دیگر قدرت در انتخاب استانداران شوند. اما همه اینها که گفتیم به هیچ روی نمیتواند توجیهگر تعلل به وجود آمده در انتخاب استانداران باشد. دستکم انتصاب یا انتخاب استانداران برای آقای روحانی که در همان روز مراسم تحلیفش فهرست وزرایش را تقدیم مجلس کرد با این همه تعلل خیلی منطقی به نظر نمیرسد. از سوی دیگر 12شهریور بسیاری از شهرداران توسط شوراهای شهرها انتخاب میشوند.
میدانیم که در انتخابات شوراها کنترل برخی از این نهادها به دست اصولگرایان و حتی جبهه پایداری خواهد افتاد. انتخاب شهردار اصولگرا فینفسه هیچ اشکالی ندارد حتی اگر شهردار منتخب فردی مدیر و کاردان باشد، اصل بر انتخاب وی باید باشد صرفنظر از تعلق وی به اصولگرایان یا جبهه پایداری.
اما با توجه به اینکه بدنه اجرایی در دست اعتدالیون نزدیک به دولت روحانی خواهد بود، ممکن است یک شهردار اصولگرا چندان همخوانی با عقبه دولت پیدا نکند و هیچ بعید نیست که یک سر شهررا شهردار اصولگرا بگیرد و سر دیگر را فرماندار اعتدالی منتخب دولت روحانی. این شیوه مطلوبی از آب درنخواهد آمد. در حالی که اگر استانداران و فرمانداران تعیین شده بودند، میتوانستند با رایزنی با اعضای شورای شهر جلوی به وجود آمدن وضعیت تقابلی را بگیرند.
آخرین ملاحظهای که میماند این است که برخی استانداران دوران احمدینژاد استانداران برجسته و قابلی بوده باشند. آقای رحمانیفضلی یقینا باید تمامی چنین استاندارانی را نگه دارد. ایضا فرمانداران و بخشداران لایق را. سیاست دولت دهم با اصولگرایان آن بود که هر استانداری که در زمان خاتمی و هاشمی سمتی داشتند باید از کار برکنار شده و هیچ سمتی نداشته باشند. این سیاست به هیچ روی جایی در دولت اعتدالی آقای روحانی پیدا نخواهد کرد و شایستگی مدیران نه براساس گرایشات سیاسی بلکه براساس تواناییهای مدیریتیشان باید تعیین شود.
مشکلی که عدم انتخاب استانداران به وجود آورده ایجاد وضعیت و حالت بلاتکلیفی در میان بسیاری از استانداران است. اگر قرار است برخی از استانداران فعلی بمانند، باید تکلیفشان روشن شود و ابقا شوند. اگر هم قرار است افراد جدیدی بیایند تکلیف آن استانها هم باید روشن شود.
وضعیت فعلی همانطور که گفته شد مقداری حالت بلاتکلیفی به وجود آورده. بالاخص در مورد استانداران که نمیدانند قرار است بمانند یا بروند؟ آخرین حرف اینکه هیچ دلیلی ندارد تمام استانداران یکجا انتخاب شوند. چه اشکالی دارد که انتصاب استاندار استانهایی که با در نظر گرفتن جمیع جوانب میتواند تعیین شود، صورت نگیرد؟
دنیای اقتصاد:ویژگیهای ضروری رییس کل
«ویژگیهای ضروری رییس کل»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکترپویا جبلعاملی است که در آن میخوانید؛رییس کل جدید بانک مرکزی هفته پیش بر مسند پولی نشست، مسندی که میتواند اثرگذاری عمیقی در شرایط فعلی بر اقتصاد ایران گذارد. این اثرگذاری وقتی میتواند عملی شود که رییس کل به نقش خود و ابزاری که در دست دارد و در عینحال کارهایی که نمیتواند انجام دهد، آگاهی داشته باشد. نقش اصلی بانک مرکزی در اقتصاد، کنترل تورم و حفظ ارزش پول ملی است. این نقش وظیفهای است که ابزار آن را تا حدودی بانک مرکزی دارا است، اما کاری که نمیتواند انجام دهد و این بسی پر اهمیت است و پذیرش آن میتواند به نقش اصلی بانک مرکزی کمک کند، عدم توانایی مقامات پولی برای ایجاد سرمایه و افزایش تولید، اشتغال و رشد اقتصادی از طریق ابزار پولی است. اگر رییس کل با تمام وجود این امر را حس کند، آنگاه میتواند پس از پایان کار خود، برای ملت خویش ارمغانی داشته باشد.
بزرگترین خبط این است که مقامات پولی حتی به میزان سر سوزنی فکر کنند که میتوانند با سیاستهای پولی خود، تولید را رونق بخشند، این نه تاکیدی افراطی که تنها راه کنترل تورم است، البته در شرایط فعلی تورمی که بنا بر آمار، میزان نقطه به نقطهاش از سطح 40 درصد فراتر رفته است، چون سطح بسیار بالایی را تجربه میکند، میتوان با کنترل آن، ریسکهای اقتصادی را کم کرد و این کاهش ریسک خود منبعی میشود، برای تقویت رشد اقتصادی. این تنها کانال تاثیرگذاری بانک مرکزی بر تولید است و آن هم بنابر عملی شدن وظیفه اصلی بانک مرکزی رخ میدهد؛ یعنی کنترل تورم، اما برای اجرای هدف اصلی بانک مرکزی، رییس کل باید دارای چه ویژگیهایی باشد؟
اولین و مهمترین خصوصیت، نه گفتناست؛ نه به فشارها و درخواستهایی که از وزارتخانهها، سازمانهای دولتی و غیردولتی، بنگاههای تولیدی مختلف و... مطرح میشود؛ بیتردید این نه گفتن شامل هزینههایی است و رییس کل باید تا جای ممکن این هزینهها را کم کند. یکی از راهکارها در این زمینه آن است که وی و همکارانش بتوانند به دیگران نشان دهند که این «نه گفتن» ضرورت گریزناپذیر کاهش تورم است. با توجه به تجربه تلخ تورمهای افسارگسیخته، انتقال این آگاهی به متقاضیان آسانتر از گذشته است. بانک مرکزی مانند بانکهای دیگر نیست و مدیر عامل بانکها برای کسب سود، ای بسا باید رابطهای نزدیک و عمیق با فعالان مختلف بازار داشته باشند و تا جای ممکن به آنان کمک کنند، اما نقش رییس کل کاملا و بهتمامی برعکس است.
دومین خصوصیت، قدرت تاثیرگذاری بر انتظارات است. با شوکهای ارزی، اعتبار مقامات پولی بهخصوص در زمانی که آنان دائما در مورد کاهش نرخ ارز سخن میگفتند و پس از چند روز بازار دچار شوک میشد، دستخوش مخاطره شد و رییسکل قدرت خود را برای اثرگذاری بر انتظارات از دست داده بود. رییس کل باید قدرت احیای اعتبار را داشته باشد.
قدرت او باید به آنجا برسد که وقتی سخن از پیش بینی تورم آتی میگوید، مردم آن را باور کنند و فعالیت خود را بر مبنای آن سامان بخشند. البته اگر رییس کل خصوصیت اول را داشته باشد و مردم قدرت «نه گفتن» وی را درک کنند، خود به خود به وی اعتماد کرده و اعتبار پر رنگ خواهد شد.
سومین خصوصیت؛ وقتی شما میخواهید به دیگران «نه» بگویید، نیازمند اتحاد در سازمان متبوع خود هستید. رییس کل باید بتواند همکارانش را در جبههای که در آن مبارزه میکند، متحد کند و به آنان انگیزه دهد، در غیر این صورت با چنین نقشی که بانک مرکزی برای خود در اقتصاد تعریف میکند، میتواند شکست بخورد. وقتی میخواهید کار بزرگی چون کنترل تورم افسار گسیخته شبه ابر تورمی کنونی را مهار کنید، البته که نیازمند اتحاد و انگیزه اید.
چهارمین خصوصیت اما، اطلاع کامل از تحولات داخلی و خارجی و قدرت تحلیل بالا است. رییس کل باید بتواند به خصوص شوکهای آتی را تا جای ممکن پیش بینی کند، زیرا یکی دیگر از وظایف بانک مرکزی سیاستهای تثبیتی برای جلوگیری از اثرگذاری این شوکها است. ضمن آنکه اگر این قدرت پیشبینی وجود نداشته باشد، آن اعتبار به دست نخواهد آمد.
اگر رییس کل جدید بتواند در تداوم اولین اظهارات خود پس از انتخاب شدن، عمل کند، امید بسیار است که دوره موفقیت آمیزی را سپری کند، اما هنوز خیلی زود است که در این باره بتوان قضاوتی داشت.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد