
شهاب ادامه تحقیق در این خصوص را به دستیارش محول کرد و به او ماموریت داد صبح اول وقت به همه ادارههایی که دوربین دارند، سر بزند و فیلمها را بررسی کند.
دو همکار با کمک پزشک کشیک پزشکی قانونی جسد را معاینه کردند، هیچ نشانه ظاهری وجود نداشت؛ نه خراشی و نه اثری از درگیری فیزیکی. در لباسهای مقتول نیز هیچ کارت شناسایی وجود نداشت. وقتی ستوان داشت جیب جلو شلوار مرد ناشناس را میگشت، دستش به چیزی نرم خورد و آن را بیرون آورد. یک روبان قرمز بود که به شکل گل درآورده بودند و در مرکز گل دایرهای زردرنگ از مقوا چسبانده بودند.
سرگرد با دقت نگاهی به آن انداخت. تنها حدسی که میشد زد، این بود که روبان را از کارت عروسی کنده باشند. بهغیر از این هیچ سرنخ دیگری در محل حادثه وجود نداشت.
کارآگاه و دستیارش آن شب تا صبح بیدار ماندند و هم فهرست افراد مفقودی را بررسی کردند و هم اینکه جستجوهایی را در بانک اطلاعاتی مجرمان سابقهدار انجام دادند، اما هیچ نشانی از مقتول نیافتند. نه هویت مقتول معلوم بود و نه نحوه قتل. ستوان میگفت شاید اصلا قتلی در کار نباشد، اما کارآگاه بعید میدانست آدمی با آن سر و وضع مرتب گوشه خیابان بمیرد و هیچکس سراغی از او نگیرد و پلیس را خبر نکند.
ساعت 8 صبح بود که شهاب دستیارش را روانه محل حادثه کرد تا از ادارهها تحقیق کند و خودش هم راهی میدان بهارستان شد. میخواست ببیند میتواند از طریق گل مصنوعی سرنخی به دست بیاورد یا نه. او روبان را به چند مغازهدار نشان داد. آنها هم معتقد بودند گل، تکهای از کارت عروسی است، اما خود آنها از این نوع کارت تولید نمیکردند.
شهاب تا ساعت 12 ظهر مغازه به مغازه گشت تا اینکه بالاخره نمونهای از کارت را پیدا کرد که بالای آن دقیقا همان نوع گل دیده میشد. صاحب مغازه با دیدن روبانی که دست شهاب بود، بلافاصله آن را شناخت.
ـ خیلی وقت است که از این نمونه کارتها سفارشی نداشتیم.
کارآگاه اصرار کرد تا بیشتر فکر کند. فروشنده گفت: نیازی به فکر کردن نیست. ما همه سفارشها را مینویسیم.او دفتر را باز و شروع به جستجو کرد تا اینکه بالاخره با ذوق گفت: پیدا کردم یک ماه و نیم قبل 200 تا از این کارتها را تحویل دادیم. تاریخ عروسیشان هم یک هفته دیگر است. آن موقع من تهران نبودم، برای همین یادم نبود.
شهاب شماره تلفن داماد و نشانی تالاری را که قرار بود عروسی در آنجا برگزار شود، نوشت. بالاخره اولین سرنخ جدی در پرونده پیدا شد؛ البته ممکن بود از این طریق هم هیچ نتیجهای به دست نیاید و ماجرا همچنان مرموز
باقی بماند.
شهاب وقتی به اداره رسید، دید ظهوری هم تازه از راه رسیده است. او به همه ادارههای محدوده کشف جسد سر زده بود، اما هیچ فایدهای نداشت، چون در زمانی که فرد یا افراد ناشناس جنازه را کنار خیابان رها کردند، برق آن محدوده قطع بود و دوربینها کار نمیکرد.
ستوان خیلی خسته شده بود و دیگر توان قدم برداشتن نداشت. تمام دیشب را بیخوابی کشیده و از صبح زیر آفتاب تند، خیابانپیمایی کرده بود، اما شهاب دستور تازهای داد: به این تالار برو و نشانی خانه عروس و داماد را بگیر. فقط باید عجله کنی. اگر دیر بجنبیم، مرغ از قفس میپرد»
ستوان به کنایه گفت: البته اگر مرغی در قفس باشد. / ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
حجتالاسلام دکتر حسن رضاییمهر، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم از مهمترین نقش رئیس مکتب جعفری میگوید