روزنامه خندان

کنفسیوس درباره چراغ قوه و نمایندگان مجلس چه گفت؟

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۵۸۹۱۲۷
کنفسیوس درباره چراغ قوه و نمایندگان مجلس چه گفت؟

جام جم: شربت سرب و تریاک

ما به وجود احتمالی سرب در هوا و بنزین قانع بودیم که خبر آمد یک نوع سرب دیگر هم در راه است: سرب داخل شربت تریاک!.... حالا آب بیار و حوض پر کن؛ یا سرب بیار و شربت درست کن!.... طرف در مسیر ترک مواد مخدر لعنتی، شربت تریاک مصرف می‌کند، بعد از چندی به سرب معتاد می‌شود و در به در باید دنبال شربت تریاک سرب‌دار بگردد.

در هوای سرب:

شربتی از لب سربش نچشیدیم و برفت

روی بی سرب او را سیر ندیدیم و برفت!

اصل مطلب: شنیده ها حاکی است که چندی پیش عده ای به وجود سرب در شربت های تریاک مشکوک می شوند و برای این که اطمینان حاصل کنند که الکی شک نکردند و اسنادش هم موجود است؛ فی المجلس، نمونه خون چند معتاد متروکه، یعنی در حال ترک را همراه چند نمونه از شربت های تریاک موجود در بازار، تحویل آزمایشگاه می دهند تا ببینند که چی به چی هست و چی به چی نیست.

از قضا، آزمایشگاهی در تهران، وجود 5.5 میکروگرم سرب را در نمونه شربت تریاک آزمایش شده تائید می کند. فلذا وجود سرب در شربت های تریاک، به طور غیررسمی توسط یک شرکت توزیع کننده آن (یعنی شربت تریاک، نه سرب آن) در یک جلسه خصوصی با برخی از مسئولان مربوط، تائید و اعلام می شود و حالا شما فکر می کنید در ادامه چه می شود؟..... واقعا که!....از شما که در زرنگی و شناخت علم مدیریت، هفت پدر ما هستید، توقع نداشتم که حدس نزنید. خب جواب روشن است. عین دیگر موارد مشابه، قضیه تکذیب می شود.

اصل تکذیبیه: «مدیرکل درمان و حمایت های اجتماعی ستاد مبارزه با مواد مخدر، گفته است که این شرکت های توزیع کننده، صلاحیت اظهارنظر در این باره را ندارند.»ـ به نقل از جراید بدون سرب (به علت کنار رفتن چاپ سربی)

بسته پیشنهادی: اگرچه ما در کل عمرمان شربت تریاک را ندیده ایم، تا چه رسد به این که بخواهیم آن را مزه کنیم، اما به دلیل این که ناخواسته، سرب را قاطی اکسیژن خورده ایم، لهذا صلاحیت اظهار نظر در این خصوص را داریم:

1ـ شربت سوسپانسیون: روی شربت های تریاک، رسما نوشته شود: «محلول اسپانسیون تریاک و سرب». روی برچسب روی شیشه شربت هم قید شود که لطفا قبل از مصرف، شیشه را تکان ندهید. (در ضمن، به عوض نام شربت، می توان از نام «سُربت» نیز استفاده کرد.)

2ـ مرحله بندی ترک: برای عزیزان معتادی که در حال ترک مواد هستند، تا اطلاع ثانوی، دو مرحله رسمی در نظر گرفته شود. یک بار از تریاک گرفته شوند، یک بار از سرب. مشورت با ستاره های سربی و فانوسک های خاموش هم در این مرحله جدید، بی ضرر می باشد. به هر حال، بهتر از من و هجوم گریه و از یاد تو فراموش است. فرد معتاد را نباید فراموش کرد. جناق که نشکسته بیچاره!

3ـ آزمایش دقیق و جدید: برای محکم کاری،یک بار دیگر احتمال وجود ذرات سرب در شربت های تریاک بررسی و آزمایش شود، منتهی چون گفته شده که بعضی ها صلاحیت اظهارنظر ندارند و خدای نکرده ممکن است در نظرات خود خرده شیشه داشته باشند، فلذا همزمان با بررسی احتمال وجود ذرات سرب در شربت تریاک، احتمال وجود ذرات خرده شیشه در پاره ای از اظهارنظرها نیز بررسی شود. کفش هم بدون ریگش خوب است.

سیاست روز: چهارجوابی

سخنگوی وزارت امور خارجه مصر : با هر کشوری که در امور داخلی مصر دخالت کند قاطعانه برخورد می کنیم.

به نظر شما کدام یک از واکنش های زیر واقعی تر است؟

الف) رییس جمهور لیبی: اگر منظورت منم که کور خواندی عمو جان!

ب) نخست وزیر لبنان: با من که نبودی رفیق؟

ج) رییس جمهور آمریکا: من هم که خوابم.

د) رییس جمهور افغانستان : بخواب بابا حال نداری!

فاطمه هاشمی: هیچ مسئولیت دولتی را نمی‌پذیرم.

اظهارنظر فوق یادآور کدام ترانه ‌ مجاز است؟!

الف) نشکن دلمو / به خدا آهم می گیره دامنت رو یه روز

ب) بیا / تو هم مثل من نمی تونی طاقت بیاری بیا

ج) آی بیا ای شاپره / دور هم خوش می گذره

د) نگو نگو نمی آم / نگو نگو نمی آم ... ( ادامه این ترانه به دلیل تشکیک در مجاز یا غیر مجاز بودن آن سانسور می شود.)

جراید : "محسن رضایی "طی نامه ای خطاب به رییس جمهور، شروع به کار کابینه یازدهم را تبریک گفت.

"محسن رضایی" در خبر فوق کدام یک از گزینه های زیر است؟

الف) یک کاندیدای همیشه در صحنه

ب) یک کاندیدای بالقوه و بالفعل در انتخابات بعدی با یک روحیه بالا و همیشه در صحنه

ج) یک عابر پیاده اما همیشه در صحنه

د) یک شخص در اجتماع اما هممیشه در صحنه

شرق: «کنفسیوس» درباره چراغ‌قوه و نمایندگان مجلس چه گفت؟

آقای «الف» چراغ‌قوه را نگه داشته بود و آقای «ب» داشت با کلنگ به دیوار می‌زد. هربار که آقای «ب» کلنگ می‌زد، از دیوار، کمی خاک می‌ریخت. آقای «ب» عصبانی شد. کلنگ را انداخت زمین و به آقای «الف» گفت: «چراغ‌قوه‌رو بده ببینم.»

آقای «ب» چراغ‌قوه را گرفت و نور انداخت. آقای «الف» کلنگ را گرفت دستش، برد بالا و آورد پایین و شترق زد به دیوار. زرتی کل دیوار ریخت.

آقای «ب» عصبانی شد و گفت: «ببین، چراغ‌قوه‌رو اینطوری می‌گیرند.»

رابطه نمایندگان مجلس و وزرا هم همین‌شکلی است. موضوع این است که وزرا به دلایلی غیر از وزارت رای نمی‌آورند یا می‌آورند. قضیه این است کسی کاری به این ندارد کی دارد کلنگ می‌زند یا چطوری کلنگ می‌زند. همه مساله‌شان این است که چراغ‌قوه را بگیرند و نور بیندازند و به قول خودشان نیمه ‌پنهان را شفاف‌سازی کنند.

در همین‌باره یادم است کنفسیوس همیشه به ما می‌گفت: «بعضی از نمایندگان توی تاریکی قدم برمی‌دارند، اما چراغ را گرفته‌اند پشت سرشان و اصرار دارند دیگران را راهنمایی کنند.»

کنفسیوس همیشه موقع خربزه خوردن حرف‌های بامزه‌ای می‌زد. یادش‌بخیر. یادم است که می‌گفت: «مساله چراغ و چراغ‌قوه فقط مساله روشنایی قوه‌مقننه و مجریه نیست، بلکه مساله همه قوه‌هاست و باید در مصرف برق و نطق پیش از دستور و به‌صورت کلی منابع انسانی صرفه‌جویی کرد.»

چقدر قشنگ گفت این کنفسیوس. امیدواریم نمایندگان از روی این جمله سرمشق بردارند و از روی آن هزاربار بنویسند.

تهران امروز : جان تو اعصاب ندارم

امروز هوای شعر عاشقانه کردیم، منتها با توجه به اینکه طبع‌شعر از روحیات شاعر و نیز از شرایط روز تاثیر می‌گیرد، حاصل کار، دو جور متفاوت از آب درآمد:

وزیر حسن!

اگرچه لابی او وقت را زیاد گرفت

طریق چانه‌زنی را چه خوب یاد گرفت

مبارک است که امشب وزیرِ حسن شما

ز مجلس دل ما رای اعتماد گرفت

به خط چشم تو حکمی نوشت دلها را

رئیس‌دفتر او تا به کف مداد گرفت!

رسیده بود غمی سخت بر دل تنگم

گشادی(1) آمد و قلبم تریپ شاد گرفت

سمند سرکش ایام را چو رام نمود

سواری خفنی از خر مراد گرفت!

هزار شکر که از جور خود فلک برگشت

غمی که داد، گرفت و طریق داد،گرفت!

جان تو اعصاب ندارم!

گیرم که تب عشق تو را، تاب ندارم

من عاشقم و شِکوه در این باب ندارم

در روز اگر چرت زنم طعنه مزن چون

شبها ز خیال رخ تو خواب ندارم

ای گل ز تو جز عشق تو ما را هوسی نیست

لب غنچه مکن، جان تو اعصاب ندارم

نقش رخ تو در دل ما حک شد و عمریست

جز عکس جمال تو در این قاب ندارم

گیرم به درازا بکشاند سخنم را

با گیسوی تو بیمی از اِطناب ندارم

در پای نهال غمت از دیده چه بارم؟

افسوس که در چشمه دگر آب ندارم

«از بس که تو روز از شب و شب بهتری از روز

خواهم که شب و روز به قربان تو گردم

خوش تنگ کشیدی به بر آن خرمن گل را

ای جامه زردوز به قربان تو گردم»

(این شقه(!) میان غزلم عاریتی بود

چون طبع دل‌افروز چو «قصاب»(2) ندارم!

ما هر دو سعیدیم و در این شعر شریکیم

همنام وی‌ام، کار به القاب ندارم!)

در بزم سخن، هوش سخن‌فهم که سهل است

بهر سخنم گوش ‌سخن‌یاب ندارم

افتاده‌ام از شور و دگر بهر عزیزان

در چنته طبعم غزلی ناب ندارم!

(1)گشاد: فتح و گشایش

(2)«سعید قصاب کاشانی» شاعر معروف دوره صفوی،(اواسط قرن دوازده) که در کنار شغل شریف قصابی به شاعری نیز مشغول بوده است، یا بالعکس!

کیهان:غرق ! (گفت و شنود)

گفت: استدلال کیهان درباره اینکه مدعیان اصلاحات در تمامی مراحل انتخابات اخیر شکست خورده‌اند بدجوری مذاق آنها و برخی از پادوهای نان به نرخ روزخور را تلخ کرده است.

گفتم: خب! در جریان رأی اعتماد، مگر همه وزرای پیشنهادی از فتنه اعلام برائت نکردند؟ مگر همه آنها به دروغ بودن تقلب اعتراف نکردند؟ و مگر نه اینکه هیچ یک از آنها جرأت نکرد نام اصلاحات را بر زبان آورد؟!

گفت: بر منکرش لعنت! هواداران داخلی و خارجی اصلاح‌طلبان هم به آنها شدیداً حمله کرده‌اند که چرا اصلاحات را به خاک سپردید. ولی آقای زیباکلام با عصبانیت از کیهان می‌گوید؛ نه‌خیر! اصلاح‌طلبان پیروز بوده‌اند!

گفتم: در مسابقه شنا، یکی از شناگران در میان 8 نفر، رتبه هشتم را آورده بود و کسی که روی پیروزی او شرط بسته بود می‌گفت؛ این شناگر خیلی فراتر از انتظار بنده ظاهر شد! به او گفتند؛ چه فراتری؟ مگر انتظار داشتی غرق بشود؟!

قدس : مش غضنفر و سرقت دریچه کنتور آب

سین. ترش - دیروز بِرِیِ نِمازِ صُب که از خواب وَرخاستُم، رفتُم دست به آبِ تو حُولیُ وَختی دَرآمدُم، ...

داشتُم میِمَدُم سمتِ شیر آبِ وِسط حُولی که دستام رِ بوشورُمُ ووضو بیگیرُم که ناسَن لِنگُم رَفت تو یَک سولاخی یُ قایِم خوردُم به زِمین. هیچکیَم نِبود اولِش تِرسیدُمُ فِکِر کِردُم عینِ ای فیلُمایِ خاریجی یَک چیزی از تو زِمین درآمده یُ لِنگُم رِ گیریفته تا مو رِ با خودِش بُبُره تو یُ توخ توخُم کُنه یُ بُخورَم، بِرِیِ هَمی شورو کِردُم به پال پالَک زدنُ جِغ کیشیدن. چَندِقه بعدِش عیالُمُ صابخِنَما رِختن بیرون بیبینَن چیکار رِفته. نِگا کِردُم بیبینُم کیه که مِخه مو رِ بُبُره تو زِمین؛ دیدُم یَکنِفر دَرِ کنتورِ آب رِ وَردیشه یُ پام رِفته تو سولاخِ کنتور. صابخِنَما گفتِگ یَرِگه بِرِیِ چی ایقذَر سَرصِدا مُکُنی؟ گفتُم خب پَخمه! بِرِیچی دَرِ ایره وَردِشتی که پایِ مو بِره توشُ فِکِر کُنُم زِمین دَهن واز کِرده تا مو رِ بُخوره؟! واچُرتیدُ گفتِگ مو وَرِش نِداشتُم. دیروز هَمسِده چِفتی مُگُفت دزد آمده دَریچه کنتورِ اونارِ از تو حُولیشا دزدیده؛ پس امشبَم مالِ مارِ دزدیدنُ بُردن.

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ایقذَر که دزدا ای دریچه هایِ کنتورایِ آب رِ مُدُزدَن، بِرِیِ چی هنوز دُزگیرِ دَرِ کنتورِ آب یا دَرِ کنتورِ آبِ ضدسرقت تو بازار نَیِمَده؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها