همه چیز از ساخت یک مستند شروع شد، مستندی درباره رود شور، تحت عنوان رد شور به کارگردانی مهدی غضنفری که قرار بود در کویر لوت تصویربرداری شود اما این کار به حوادث غیرقابل پیشبینی منجر شد که آنها تصورش را هم نمیکردند.
غضنفری ساعت شش صبح همراه دستیارش و راننده، بعد از خواندن نماز صبح، برداشتن تجهیزات تصویربرداری، آذوقه و یک کلمن آب آشامیدنی، به سمت کویر لوت و منطقه گندم بریان حرکت کردند. دو ساعت بعد آنها درگندم بریان بودند. هوای کویر تا ساعاتی دیگر بسیار گرم میشد و کارگردان کرمانی هم با اطلاع از این وضع تصاویر مورد نظرش را تا ساعت 10 صبح گرفت و بعد از جمع کردن وسایل، گروه تصمیم گرفت برگردد اما در طول مسیر بازگشت و زمانی که هنوز 30 کیلومتر مانده بود تا به جاده آسفالته برسند، ناگهان خودروشان نقص فنی پیدا کرد و از ادامه راه بازماندند.
در دام کویر
نقص فنی خودرو در ساعاتی که هوای کویرلوت بشدت رو به گرمی میرفت، اصلا اتفاق خوبی نبود و گروه راه چارهای جز تماس با نیروهای امدادی هلال احمر نداشت.
شانس با آنها یار بود که خودروشان در نقطهای از کویر نقص پیدا کرد که تلفن همراه غضنفری هنوز آنتن داشت البته آنتن داشتن هم ماجرای عجیبی بود.
گوشی تا وقتی غضنفری سوار خودرو بود کار میکرد و به محض اینکه پیاده میشد، آنتن میرفت.
کارگردان بالاخره با هلال احمر تماس گرفت و گفت به کمک آنها نیاز دارد. اعضای گروه بجز یک خط تلفن همراه معمولی، هیچوسیله حمایتی دیگری مانند جی.پی.اس نداشتند تا موقیعتشان را به نیروهای هلال احمر اعلام کنند.
غضنفری میگوید: «در کویر راه شوسه، آسفالته و به طور کلی هیچ شاخصی وجود ندارد که با تکیه بر آنها به بچههای هلال احمر آدرس بدهیم. امروز جادهای در کویر نقش میبندد، فردا همین جاده را دیگر نمیبینید. در اولین قدم آب آشامیدنی را تا زمانیکه نیروهای هلال احمر از راه برسند، جیرهبندی کردیم. با این جیرهبندی به هر کدام یکونیم لیوان آب میرسید و همگی باید طوری آب مینوشیدیم که فقط گلویمانتر شود. کار دیگری که کردیم این بود که از ماشین پیاده نشدیم. چون امنترین مکان در آن لحظه برای ما ماشینمان بود. سرگذشت کسانی را که در کویر گرفتار شده بودند و به امید پیدا کردن جای امنی از ماشین پیاده شده، اما در میانه راه از پا در آمده بودند شنیده بودیم. در شرایط عادی هر انسانی میتواند پنج کیلومتر در ساعت پیادهروی کند، اما در گرمای سوزان 50 درجه کویر چنین چیزی ممکن نیست.»
اما بدبیاری انگار نمیخواست دست از سر گروه بردارد و این بار توفان شن بود که به کمک گرمای طاقتفرسای کویر آمد تا سه مرد را بیش از پیش آزار بدهد. هرچند سوار بر خودرو بودند اما تنفس در فضای بسته آن هم با آن شدت گرما کار بسیار سختی بود.
به همین علت پنجرههای خودرو را کمی پایین دادند تا هوای داخل دم نکند. همکاران از شر گرما که راحت شدند، این بار به دام دانههای شنی افتادند که از لای شیشه پنجره وارد میشدند. وجود توفان شن باعث شده بود بالگرد هم نتواند به کمک کارگردان و تیم همراهش بیاید. تنها چیزی که ممکن بود محل استقرارشان را به تیمهای امدادی نشان بدهد، آتش زدن لاستیک زاپاس خودرو بود. هرچند این کار صددرصد جواب نمیداد، از دست روی دست گذاشتن بهتر بود.
علیرضا پورحسینی یکی از نیروهای هلال احمر شهداد، بعد از تماس غضنفری به همراه اکیپی از گروه نجات برای پیدا کردن آنها راهی منطقهای شد که او آدرسش را داده بود.
پورحسینی میگوید: «همین که جی.پی.اس نداشتند کار امدادرسانی را با مشکل مواجه کرده بود و چارهای نداشتیم جز اینکه دنبالشان بگردیم.»
شرایط کویر به نحوی است که طاقت هر کسی را تاق میکند. غضنفری و دوستانش هم از این قاعده مستثنا نبودند. هر سه کلافه از شرایط موجود همچنان منتظر رسیدن بچههای امداد بودند.
عقربهها ساعت شش بعدازظهر را نشان میدادند اما هنوز خبری از نیروهای هلال احمر نبود. آب کلمن دیگر ته کشیده بود و هرسه برای مقاومت در برابر بیآبی و گرما به خوردن آبی روی آوردند که بر اثر حرارت کویر حسابی داغ شده بود. هرچند خوردنش بسیار سخت بود، اما بهتر از تحمل زجر تشنگی بود. سه مرد در خلوت خودشان سرشان را به چیزی تکیه داده بودند و به نجات فکر میکردند. گاهی هم امیدوارانه به اطرافشان نگاه میانداختند تا شاید رد و نشانی از نجاتگران ببینند. غضنفری در دل با خدا راز و نیاز میکرد و میگفت خدایا، مگر خودت نگفتی بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را؟ چیزی به ساعت هفت بعدازظهر نمانده اما هنوز خبری از نجاتگران نبود. البته نیروهای هلال احمر و غضنفری مدام با هم در تماس بودند.
سراب نجات
حجت ابراهیمی، نماینده سازمان میراث فرهنگی اداره کل استان کرمان در شهداد هم یکی از افرادی است که به یاری غضنفری و همکارانش رفت.
او میگوید:«با اینکه زاپاس را آتش زده بودند تا پیدایشان کنیم اما شدت وزش توفان شن به حدی بود که حتی تا پنج متری جلوی پایمان را نمیدیدیم. با این توفان امکان نداشت دود لاستیک را در آسمان ببینیم و جایشان را پیدا کنیم. شرایط خیلی سختی بود و ما هم نمیتوانستیم ریسک کنیم. چون خیلی خطرناک بود و باک خودرومان هم بنزین کافی نداشت.»
هوا رو به تاریکی میرفت و اگر روند عملیات نجات به همین روال ادامه پیدا میکرد، کار گروه امداد با مشکل اساسی مواجه میشد.
توفان شن امداد و نجات این سه نفر را به قدری مشکل کرده بود که به گفته ابراهیمی، نیروهای امداد سه مرتبه تا چند قدمی آنها پیش رفته و دوباره برگشته بودند، بدون اینکه گمشدگان را ببینند. با این وصف همچنان تلاش میکردند تا مردان بی رمق را پیدا کنند. بالاخره زمانیکه نجاتگران از دوربین شکاری برای یافتن غضنفری و دوستانش استفاده کردند، نتیجه گرفتند و با دیدن آنها به سرعت خودروهایشان افزودند.
اوضاع و احوال غضنفری و دوستانش تعریفی نداشت و در حالی که تا حدی امیدشان رابرای نجات یافتن از کوره سوزان کویر لوت از دست داده بودند، ناگهان پیچیدن صدای بوق خودرویی هر سه را از جا پراند.
غضنفری میگوید: دستیارم گفت صدای بوق میآید. پشت سرم را نگاه کردم و ماشینهای هلال احمر را دیدم که به سمت ما میآمدند.
شرایط کویر حس توهم را ممکن است در هر فردی به وجود بیاورد و کارگردان مستندساز هم کم وبیش تحت تاثیر کویر چنین حسی را تجربه کرد.
او میگوید: «یک زمینشناس اتریشی به نام آلفونس گابریل 150 سال پیش از کویر لوت عبور کرد و بعدها در کتابی تحت عنوان عبور از صحاری ایران نوشت: در این صحرا کلوتهایی وجود دارند که براثر وزش باد به وجود آمدهاند. وقتی به نزدیکی شهداد رسیدم، احساس کردم به شهر بزرگی رسیدهام. چون این کلوتها فرمهایی به شکل خانههای چند طبقه ایجاد کرده بودند. من هم وقتی به کلوتها نگاه میکردم احساس میکردم ماشینهای امداد و نجات است که به سمت ما میآیند. درگیر توهم شده بودم. اما خدا را شکر هلال احمر ساعت هفت بعدازظهر بالاخره پیدایمان کرد و به ما مواد غذایی و آب دادند. وقتی یک لیوان آب خنک خوردم، حس کردم چقدر زیبایی در آب وجود دارد. اصلا امیدوار نبودم نجات پیدا کنیم. جالب اینکه بعد از نجاتمان دوستان میگفتند که چرا از آن شرایط فیلم نگرفتید؟»
لیلا حسینزاده - ضمیمه تپش
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد