روزنامه خندان

امشب چی بپوشیم؟

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۵۸۲۷۱۳
وطن آموزی از فوتبالیست

ستون طنز امروز روزنامه تهران امروز با عنوان« وطن آموزی از فوتبالیست» و موضوعش اختصاص دارد به مقوله وطن دوستی و کسانی که از این واژه سوء استفاده می کنند اما سیاست روز، باز هم برای تان چند تا از آن پرسش های چهار جوابی جذاب دارد با کیفیت دیروزی ها، که جذاب ترین بخشش درباره تبریک ایران برای تولد نوه ملکه انگلیس است.
دقت کنید که این انگلیس دقیقا همان انگلیسی است که همیشه در صدور قطع نامه علیه ایران، پیشقدم است!
شرق امروز یک نامه تخیلی از شجریان به افتخاری نوشته است در پاسخ به نامه ای که افتخاری در عالم واقع برای شجریان فرستاده و اما کیهان طبق معمول طنز سیاسی اش را با عنوان به نقد اصلاح طلب ها اختصاص داده است.


تهران امروز: وطن‌داری آموز از فوتبالیست!
آدم فوتبالیست است و خیلی مشهور است و حتی تا به حال چند تا گل هم زده است و خودش خیال می‌کند که این گل‌ها را به سر ملت و حتی تاریخ ایران زده است و احساس می‌کند که یک

ملت و حتی یک تاریخ سراسر حماسه مدیون او هستند.
بعد یک دفعه در خواب می‌بیند که یک دلال از طرف شیوخ نفتی حاشیه خلیج‌فارس، چند تا گونی پر از بسته‌های دلار را گذاشته روی شتر و دارد به سوی او می‌آید و اشاره می‌کند که این گونی‌ها و این شتر مال تو!آن فوتبالیست خوش به حالش می‌شود و می‌پرد که افسار شتر را به دست بگیرد اما آن دلال به خلیج‌فارس اشاره می‌کند و می‌گوید: به جایش هذاالخلیج مال اربابان من.

آن فوتبالیست فردا صبح به سراغ دلالان خودمان می‌رود و رویا و کابوسی را که دیده برای‌شان تعریف می‌کند و می‌گوید: من چون کشورم را خیلی دوست دارم و خلیج‌فارس را خیلی دوست دارم حاضرم به خاطر کشورم از آن شتر چشم‌پوشی کنم، اما آن گونی‌های دلار نفتی هرگز فراموشم نخواهد شد.
آن دلالان از این همه حس وطن دوستی متأثر می‌شوند و اشک‌هایی می‌ریزند به این درشتی! آدم همین طوری نشسته است در دفتر مدیریت کلان و برای خودش غرق در خیالات رنگارنگ است و رویاهای قشنگ یکی یکی و با صف منظم می‌آیند و از جلوی چشمانش رد می‌شوند و سر کلاس‌های شان می‌روند.

آدم یادش می‌افتد که الان مدرسه‌ها تعطیل است، بنابراین تصمیم می‌گیرد که مدرسه‌ها تعطیل نباشند، دستور می‌دهد که مدرسه‌ها باز بشوند و حتی ضیافت افطاری بدهند.

بعد از آن لبخند می‌زند و خوش به حالش می‌شود،آن قدر که یادش می‌رود، ضیافت افطاری باید بودجه داشته باشد و مدرسه‌ها حتی برای پرداخت پول آب و برق‌شان بودجه‌ای ندارند.

آدم که در دفتر مدیریت کلان نشسته باشد، کاری به این کارها ندارد، دستور می‌دهد که از مشارکت‌های مردمی در تامین هزینه‌های مدرسه استفاده شود و بعد هم دستور می‌دهد که هیچ
مدرسه‌ای حق ندارد از مردم پول بگیرد! دنیا را چه دیدی؟ شاید بعدها دستور بدهد که پرتقال فروش را پیداکنند و هزینه‌های مدرسه را از حلقوم او بیرون بکشند!

یک آدم که ترانه می‌سازد، یک شب در خواب می‌بیند که زمان شاه است و کاباره‌ها و دانسینگ‌ها برقرار است و بزن و بکوب است و رقص نور است و رقص آدمیزاد است؛ نرینه و مادینه از هر رقم چندان که قلم از وصف آن عاجز است! آن ترانه سرا،خوب که دقت می‌کند می‌بیند که آن خواننده که بر صحنه جست و خیز می‌کند، دارد ترانه‌های او را می‌خواند.

صبح فردا آن ترانه سرا به تمام مراکز موسیقی دولتی می‌رود و می‌گوید: آیا شما خبر دارید که خوانندگان زمان شاه در لس‌آنجلس و در دوبی ترانه‌های مرا می‌خوانند؟

آن‌ها می‌گویند: به به چه سعادتی! یک ترانه سرای بین‌المللی پیدا کردیم! بیا که ترویج موسیقی معنوی و عرفانی و فاخر و بلکه افخر! چشم انتظار ترانه‌های توست!

سیاست روز : همیشه...
عماد افروغ :موضع بعضی نان به نرخ روز خورها بیشتر معطوف به قدرت - ثروت است و آنان طایفه‌ای‌اند که همیشه در قدرتند وحتی چند پست برای خود در... خوابانده‌اند.
نقطه چین بالا را با یکی از گزینه های زیر پر کنید.

الف) آبلیمو و نمک و فلفل
ب) سرکه
ج) پیاز و آبلیمو
د) کیوی و نمک

حمید رضا ترقی: در صورت حضور "جک استراو" در مراسم تحلیف رییس جمهور جدید هیچکس حق ندارد با "گوجه فرنگی" به ایشان حمله کند.
به نظر شما این اظهارنظر در کدام راستا بیان شده است؟

الف) در راستای گرانی قیمت گوجه فرنگی
ب) در راستای حفظ حرمت املت
ج) در راستای شعار سفارت انگلیس / لانه هیچ چیزی نیس / سفارت روسیه / لانه جاسوسیه
د) در راستای هر سه گزینه فوق صحیح است.

وزیر اقتصاد: میزان درآمدهای کشور در سال گذشته ۱۰۲ هزار میلیارد تومان بود که دو هزار میلیارد تومان با تدبیر و برنامه ریزی برای اداره کشور در سال جاری کنار گذاشته شد.
ما از این اظهارنظر نتیجه می گیریم که:

الف) این دو هزار میلیارد تومان هیچ ربطی به آن سه هزار میلیارد تومان ندارد.
ب) با دو هزار میلیارد تومان از سه هزار میلیارد تومانی که برادران عزیز ما با آن فساد بانکی کرده اند می‌شود در سال جاری کشور را اداره کرد.
ج) با تدبیر و برنامه ریزی می شود اقتصاد کشور را با دو هزار میلیارد تومان اداره کرد اما سه هزار میلیارد تومان بدون تدبیر و برنامه ریزی به هیچ دردی نمی خورد.
د) همه چی آرومه / من چقدر خوشحالم / دو هزار پول دارم / به خودم می بالم

معاون وزیر امور خارجه: تولد نتیجه ملکه انگلستان را خدمت ملکه محترم و ولیعهد این کشور که صاحب نوه شده اند تبریک می گوییم.
به نظر شما این تبریک چه دستاوردهایی در پی دارد؟

الف) وزارت امور خارجه با این عمل ، مشت محکمی به دهان آمریکای جهانخوار می کوبد.
ب) این کار وزارت امور خارجه باعث تحکیم روابط دو کشور دوست و برادر ایران و انگلیس می شود.
ج) نتیجه ملکه انگلستان از تبریک وزارت امورخارجه ایران شادمان می شود و بعد که بزرگتر شد هوای ما را خواهد داشت.
د) هیچکدام (چون وزارت امور خارجه خیلی زود این خبر را تکذیب می کند و همه چیز تمام می شود و می رود پی کارش)

شرق: پاسخ «شجریان» به نامه «افتخاری»
نفسم، عمرم، امیدم، دشتی‌ام، علیرضا جانم، افتخاری‌ام ببخش که پاسخ به نامه‌ات دیر شد. راستش الان سه روز است با کمک دیکسیونری و دیکشنری‌های فارسی قدیم به فارسی منسوخ،فارسی محله شما به فارسی امروز ایران، بنگلادشی به فارسی میانه، اوستایی به فارسی قدیم و همچنین تاریخ طبری به تاریخ هجری‌شمسی مشغول ترجمه نامه‌ات هستم. راستش را بگو،دفتر انشای کلاس ششمت را پیدا کردی؟ مرسی پسرم. کار خوبی کردی. ولی آخه چرا؟ عزیزم، پاسخ نوشتن به نامه‌ات برای من خیلی زحمت داشت. ببین، بالاغیرتا فقط بوخون، دیگه ننویس.

اما پاسخ نامه‌ات؛
 نوشته‌ای «ما آجر نیستیم که بمانیم.»
آجر نیستیم؟ آهکیم؟ گچ گچسریم؟ سیمان سمنانیم؟ سنگ دهبیدیم؟ مصالح ساختمانی سنگستانی و پسران، به جز علیرضاییم؟ ما چیستیم؟ از وقتی تو گفتی ما آجر نیستیم من به فکر فرو

رفته‌ام که ما چیستیم؟ آیا اگر در مصالح ساختمانی آجر نیستیم در جاهای دیگر چی نیستیم؟ در سبزیجات هویج نیستیم؟ چغندر نیستیم؟ در لوازم منزل آباژور نیستیم؟ در وسایل ماشین

ترمزدستی نیستیم؟ در ابزار و یراق لولا نیستیم؟ در ساعات روز لنگ‌ظهر نیستیم؟ واقعا چرا آجر نیستیم؟‌داری ساختمان می‌سازی و ذهنت درگیر شده؟ چیزی شده بگو.
نوشته‌ای «باید هر کدام در نوای هم بخوانیم.»
 آفرین. تا حالا به ذهن من نرسیده بود. زنگ زدم تالار وحدت و هماهنگ کردم. قرار شد آخر هفته یک کنسرت بگذاریم نوایی نوایی، در نوای هم بخوانیم. خوبه؟

نوشته‌ای «ما باید اسم همدیگر را صدا بزنیم.»
راست می‌گویی. دوتا استاد که به هم برسند دیگر به هم استاد نمی‌گویند. می‌زنند روی پای هم، لپ هم را می‌کشند و شوخی ملموس می‌کنند. باشد. حرفی نیست. اما اجازه بفرما تو مرا ممدرضا صدا کنی. حتی مملی. اما من چگونه تو را به نام کوچکت صدا بزنم استادا؟ استادا آزموده را آزمودن خطاست.
نوشته‌ای «ما باید همایون هم باشیم.»

پس همایون چی؟ اگر ما همایون هم باشیم، همایون نسبتش با ما چه می‌شود؟ یعنی من بشوم همایون؟ بعد ثبت احوال ایراد نمی‌گیرد که چرا خودم همایون، پسرم همایون، استاد افتخاری هم همایون؟ بعد فردا کنسرت بگذاری، می‌خواهی بگویی کنسرت همایون؟‌ای کلک. اگر راست می‌گویی چرا افشاری هم نباشیم؟ یا بیات ترک؟

نوشته‌ای «ما نباید ورود را از هم بپوشانیم...»
به جون همایونم هنوز نفهمیدم یعنی چی. من کی ورود را از تو پوشاندم؟ ورود پوشاندنی است؟ یا پوشیدنی؟ شاید منظورت این است که به هم نوعی لباس بپوشانیم؟ چون دو روز است دارم

ورود را می‌پوشانم، ولی از هرکسی می‌پرسم می‌گوید ورودت پوشیده نیست.
نوشته‌ای «چرا هوا را آنچنان برای هم سرد کرده‌ایم که باید در دیدارهایمان با پالتوی زمستانی باشیم.»در رو بستم استاد.

نوشته‌ای «نباید دیگران برای ما تصمیم بگیرند، کدام طرف برو، کدام طرف نرو.»
الان‌داری برای من تصمیم می‌گیری؟

نوشته‌ای «حیف کسی نیست برای خودمان شعر بگوید.»
حیف کسی نیست یعنی چی؟ یعنی کسی برای ما شعر بگوید حیفش است؟ یا یک کاما بعد از حیف است؟‌داری افسوس می‌خوری کسی نیست برایت شعر بگوید؟ اتفاقا ریچارد براتیگان گفته

بود همه دختران باید شعری داشته باشند، که برای آنان نوشته شده باشد.
نوشته‌ای «کسی نیست ترقه‌ای به زمین بزند تا همه از حصاری که سرمای وجودمان را احاطه کرده، بیدار شویم.»

 راستش من تا حالا از حصار بیدار نشدم. آن هم حصاری که سرمای وجودم را احاطه کرده باشد. بنابراین اگر ترقه هم بزنی من از حصارم بیدار نمی‌شوم.

نوشته‌ای «من چرا در گذر وجود شما از کنار جدول‌های دسته‌جمعی بگذرم، آن هم غریب و تنها.»
 جان ممدرضا، کتاب متاب چی می‌خونی؟

نوشته‌ای «دوست دارم یکی مرا صدا بزند با اسم کوچک رضا، رضا، رضا!»
رضا... رضا... رضا... خوبه؟ نه؟ رضا... رضا... رضا... استادا...
نوشته‌ای «ما ته خط رسیدیم.»
یعنی می‌خواهی من را هم با خودت بکشانی؟ یا به‌زور خط پایان را بکشی جلو؟ یعنی هر جا کم آوردی آخر خطه؟  

نوشته‌ای «کمی پای گرمای هم بنشینیم. این بهترین یادگاری است که برای هم می‌نویسیم.»
چیزی برای گفتن ندارم.

نوشته‌ای «محمدرضا شجریان دوستت داریم. اما نه با پیغام.»
من هم دوستت دارم عزیزم.
نوشته‌ای «خود را در لای یادداشت وزینت نپیچ. غریبی نکن.»
اول، من کی یادداشت نوشتم برات آخه؟ دوم اینکه نه عزیزم، لای یادداشت آخه چطوری بپیچم خودم‌رو؟ ولی با خواندن نامه‌ات تب و لرز کردم و الان خودم را لای پتو پیچیدم.
نوشته‌ای «بیا سکوت را بشکن با نوای خود.»

رضا... رضا... رضا... من کنسرت نمی‌تونم برگزار کنم بابا. سکوت نکردم. بای هانی.

کیهان: صدا
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: این روزها همه می‌پرسند چرا مدعیان اصلاحات هیچوقت حاضر نیستند به این سؤال پاسخ بدهند که دولت و مجلس اصلاحات چه فایده‌ای برای مردم داشته است؟!

گفت: خب! اگر فایده‌ای داشتند که تا حالا صدها هزار بار توی بوق و کرنا کرده بودند.
گفتم: مثلا چرا نمی‌گویند کدام خدمتی را برای رسیدگی به معیشت مردم انجام داده‌اند؟! چه میزان عمران و آبادانی در سطح کشور داشته‌اند؟ کدام حرکت علمی قابل ارائه‌ای را انجام داده‌اند؟!
و...

گفت: تنها حرفی که می‌زنند این است که دولت و مجلس اصلاحات در پی توسعه سیاسی بوده‌اند، که این هم غیر از هدر دادن وقت دولت و مجلس اصلاحات و از بین بردن بیت‌المال و تنش‌آفرینی نتیجه‌ای نداشته است.

گفتم: یارو می‌خواست ماشین بخره، برای امتحان سوار شد و یک دوری زد و به بنگاهی گفت؛ مرد حسابی! این ماشین که قراضه است و همه چیزش صدا میده! بنگاهیه گفت؛ اختیار دارید! در عوض بوقش صدا نمیده! امتحان بفرمائید!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها