دنیای کنونی را که با سرعتی اعجابانگیز پیشرویمان است باید به تسخیر خود درآوریم و از آن، جا نمانیم. پس تنظیم زمان خالی دو دوست (و نه بیشتر) شاید نیاز به هماهنگیهای متوالی و جابهجایی برنامههای از پیش مقرر باشد اما این دیدارها کجا صورت میگیرد؟ اینجاست که شهر بزرگ من تهران به آن تنها و تنها یک جواب میدهد: هر جا که شکمی سیر شود!
اما سیرشدن شکم کمتر از یکربع ساعت زمان میبرد و رفع دلتنگی و دیدار و همصحبتی با یک دوست ساعتها زمان میخواهد، پس چه جایی بهتر از کافهها؟ کافههایی که با یک لیوان چای و تکهای شکلات میتوانند میزبان چند ساعت معاشرت دوستانه باشند.
کافههایی با رنگ و بوهای متنوع. کافههایی که برای رقابت با یکدیگر و جلب مشتری بیشتر و محبوب شدن بین جوانان و دانشجویان از هر ترفندی استفاده میکنند.
از دکورهای نوستالژیک دهههای 40 و 50 گرفته تا دکورهای مدرن که شباهت زیادی به سفینههای فضایی کارتونها دارد تا استفاده از عکسها و سخنان حکیمانه شاعران، نویسندگان، فیلسوفان و هنرپیشگان یا کافههایی با فضای سنتی و روستایی که اغلب در دل بخشهای پر از دود و غبار و پرجمعیت شهر است یا پاتوقهایی که در بخشهای ییلاقی و فضاهای باز هستند و پای درخت و لب جوی و تکیه بر تختی را برای مشتریان خود فراهم میکنند و پذیراییشان با کافههای دیگر متفاوت است، اما آیا هویت یک پاتوق را دکور آن معرفی میکند؟
برخی معتقدند خوبی کافه به کیفیت قهوه و دیگر خوردنیهایش برمیگردد، اما گروهی دیگر بر این عقیده هستند که این مشتری است که به کافه هویت میدهد و آن کافه با مشتریان خود معرفی میشود ؛ مشتریان جوان و دانشجویانی که زمانهای بین کلاسهایشان را در کافهها سپری میکنند و برای دیدارهای دوستانهشان و وقتگذراندن کافه را مناسب میدانند.
بیشتر مشتریان کافهها از طبقه متوسط اجتماع و قشر تحصیلکرده هستند. اما برخی کافهها با فضای هنرمندانه معرفی میشوند و اغلب علاقهمندان به هنر، فعالان رشتههای مختلف هنری و دانشجویان هنر را شامل میشوند، البته این قشر را میتوان از نوع پوشش غیرمرسومشان بسرعت شناخت، با لباسهایی رنگی همچون فرش و قالی ایرانی و با زیباییشناسی منحصر به فردشان یا از عینکهای عجیب و بزرگشان که شبیه عینک خسرو شکیبایی در فیلم هامون است!
و پوشش برخی از آنها هم مانند هیپیهای آمریکایی است و گمان میکنی آنها از تونل زمان عبور کردهاند و به زمان حال آمدهاند. برخی دیگر خوبی کافه را با کافهچی (کافیمَن) آن میسنجند و میگویند نوع برخورد مسئولان و ادارهکنندگان کافه با مشتریان است که آن دقایق حضور را دلنشین میکند.
خیلیها هم خاطره بازند، معتقدند خاطراتشان در کافهای که پاتوقشان است، آنها را به آنجا میکشاند، روزهای تلخ و شیرینی که در آن کافه سپری کردهاند، روح آن کافه را برایشان ساخته است و عدهای هم بر آنند که مهم هزینهای است که در کافه میکنند، یعنی برای برخی گرانی، ملاک برتری آن کافه به دیگر کافههاست و از دادن پول بیشتر احساس رضایت میکنند و برای برخی هم بر عکس، هر جا که هزینه کمتری روی دستشان بگذارد کافه دلنشینتری محسوب میشود. بعضی هم آرامش و خلوتی را جستجو میکنند و سر از کافهای مهجور در میآورند، مخالفان آنها هم میگویند کافه میروند که مردم را ببینند و روحیهشان عوض شود.
در هر حال ممکن است انسانها برای کافهنشینیشان بهانههای مختلف و ملاکهای متفاوتتری با آنچه به اختصار خواندید داشته باشند، اما با هر نگرش و سلیقهای کافه و کافهنشینی بخش مهمی از فرهنگ شهری است که به رابطه انسانی متکی است و به آن رنگ و بویی صمیمانه میبخشد. دقایقی را با دوستی گذراندن و شادیها را گفتن و غمها را شنیدن.
پریسادات بهار - جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد