
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
فاصله ما با کشورهای پیشرفته دنیا تا این حد زیاد است، ما که نه فقط دیپلم گرفتههایمان بلکه دارندگان لیسانس و فوقلیسانسمان هم اگر خودشان خارج از مدرسه و دانشگاه دست نجنبانده باشند، نمیتوانند به زبان انگلیسی با مردم دنیا ارتباط برقرار کنند.
این فاصله موضوع گفتوگوی ما با منصور کدیور است، کسی که چند دهه زبان انگلیسی تدریس کرده و حالا در مقام یک کارشناس آموزش زبان به کودکان معتقد است روشهای آموزش زبان در مدارس ایران باید متحول شود.
پایان سال تحصیلی و شروع تابستان برای بیشتر خانوادهها فرصتی است تا فرزندانشان را در کلاسهای مختلف از جمله کلاسهای آموزش زبان ثبتنام کنند. البته برخی خانوادهها در طول سال از این کلاسها استفاده میکنند ولی بیشتر آنها به این سه ماه بسنده میکنند و در 9 ماه دیگر سال بر حضور فرزند در کلاسهای مدرسه متمرکز میشوند. به نظر شما آموزشهای تابستانی برای آموزش زبان خارجی به کودکان کافی است؟
اساس آموزش زبان بر استمرار است و اگر این پیوستگی وجود نداشته باشد مطالب به همان سرعت و سادگی که در ذهن کودک جا میگیرد از ذهن او پاک میشود.
برای همین به نظر من بسنده کردن به آموزش زبان خارجی در سه ماه تابستان سودمند نیست و فقط میتواند راهی برای پر کردن اوقات فراغت کودکان باشد.
صرفنظر از موضوع هزینهها که برخی خانوادهها را مجبور به ثبتنامهای مقطعی میکند عدهای نیز معتقدند یادگیری همزمان زبان مادری و زبان دوم بویژه برای کودکان زیر سن مدرسه مشکلاتی را به وجود میآورد. به نظر شما بهترین سن یادگیری زبان چه زمانی است و آیا اختلاطی که برخی به آن معتقدند برای کودکان پیش میآید؟
اگر به ماهیت فراگیری زبان کودکان دقت کنیم خواهیم دید که نوزاد از بدو تولد و حتی در دوره جنینی مشغول یادگیری است. در واقع آموزش زبان مادری از دوره نوزادی آغاز میشود یعنی کودک بتدریج با صداها آشنا میشود و از طریق دیدن و شنیدن، اسامی را یاد میگیرد تا این که با تکامل زبان، لبها و تارهای صوتیاش موفق به ادای کلمات میشود و میتواند دیدهها و شنیدههایش را بر زبان بیاورد.
حالا اگر کودک به صورت همزمان با زبانها، لهجهها یا گویشهای مختلف برخورد کند همه آنها را یاد میگیرد مثل کودکی که در خانوادهاش به زبان آذری و کردی صحبت میشود و او در عین حال که این دو زبان را یاد میگیرد زبان فارسی را که زبان رسمی کشور است نیز میآموزد.
این نشان میدهد اگر بسترهای آموزشی مهیا باشد هیچ محدودیتی برای آموزش زبان وجود ندارد، مصداق بارز این مساله نیز همه بچههای چهارده و پانزده ساله برخی از کشورهای اروپایی هستند که میتوانند به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی و اسپانیایی صحبت کنند.
پس اینها ثابت میکند یادگیری زبان دوم و سوم در کودک مانع یادگیری زبان مادری نیست و آموختههای او بههیچوجه با هم قاطی نمیشود. تجربیات من نیز نشان داده مثلا کودکی که در سن چهار سالگی زبان انگلیسی را فرامیگیرد چون ابتدا با صداها آشنا میشود زبان مادری را هم بهتر یاد میگیرد.
حتی من با معلمانی صحبت کردهام که میگویند دانشآموزانی که با زبان دوم آشنا هستند در درسهای مدرسه بیشتر پیشرفت میکنند ضمن اینکه آنها اعتماد به نفس بالایی نیز دارند و با همکلاسیهایشان تعامل بهتری دارند.
با وجود این به نظر میرسد همه کودکان کمتر از شش سال توانایی حضور در کلاسهای آموزشی را ندارند، منظورم همان بیقراریهای کودکانه و وابستگیهای کودک به خانوادهاش است همان حالتهایی که در برخی کلاساولیها هم دیده میشود.
بله توجه به این نکته بسیار مهم است، چون از نظر من والدین قبل از ثبتنام فرزندشان در کلاسهای آموزش زبان باید بسنجند که او استقلال نسبی برای تحمل جدایی از مادر را دارد یا میتواند بدون کمک دیگران به دستشویی برود یا قادر به انجام تکالیف و تکرار و تمرین آموختههای کلاسی در خانه هست.
اینکه کودک بتواند قلم را بدرستی در دست بگیرد نیز بسیار مهم است، چون کودکی که نتواند از قلم استفاده کند در کلاس دچار مشکل میشود.
شما معتقدید اگر تمام این شرایط مهیا باشد و کودک انگیزه لازم برای یادگیری را نیز داشته باشد آموزش زبان خارجی بخوبی پیش میرود اما آموزش و پرورش کشور سن آموزش زبان به دانشآموزان را شروع دوره راهنمایی میداند. به نظر شما این سن برای یادگیری دیر نیست؟
من نمیخواهم قضاوتی درباره عملکرد آموزش و پرورش داشته باشم، چون آموزش زبان از کودکی امکانات و شرایطی میخواهد که شاید در سیستم آموزش رسمی ما مهیا نیست. اما به طور کلی اگر قرار است فردی در کسوت معلم با یک کودک ارتباط برقرار کند باید با روانشناسی کودک آشنا باشد و از قابلیتهای کودک در بخش شنیداری و دیداری استفاده کند و انواع صداها، حروف و کلمات را در قالب بازی به او بیاموزد و توان نوشتن را در او ایجاد کند.
یکی از روشهایی که بخوبی در آموزش زبان به کودکان کاربرد دارد روش فونیکس است که بر پنج پایه اصلی استوار است: آموزش صدای حروف، آموزش نحوه نوشتن شکل حروف، هجی یا صداکشی حروف، آشنا کردن کودکان با مکان صداها در کلمات و آموزش استثناها.
وجه مشخصه روش فونیکس این است که در آموزش زبان به کودکان که بهتر است درچهار تا شش ساله اتفاق بیفتد از قوای بینایی، شنوایی، لامسه و ادراکی کودکان برای آموزش استفاده میشود به طوری که کودک ابتدا با صدای حروف آشنا میشود و سپس شکل حروف را میشناسد و بعد از آن به کمک فلش کارتها که یک روی آن تصویر و روی دیگرش کلمه مربوط به تصویر نوشته شده، حروف را بهتر فرامیگیرد.
در تمام دنیا برای کودکانی که با این روش انگلیسی را میآموزند پس از 18 دوره آموزشی یک ماهه، آزمون yle (آزمون ویژه زبان آموزان جوان ) توسط دانشگاه کمبریج برگزار میشود که برای برگزیدگان نیزگواهینامه صادر میشود.
ظاهرا در روش فونیکس از عروسک هم استفاده میشود. نقش عروسکها در آموزش زبان چیست؟
اول این که عروسکها برای کودکان جذابیت دارند و همین جذابیت باعث تشویق بچهها به یادگیری میشود. دوم این که با استفاده از عروسکها میتوان با بچهها ارتباط برقرار کرد و نکات درسی را به آنها آموزش داد. مثلا وقتی قصد داریم حرف s را به کودکان بیاموزیم از عروسک مار استفاده میکنیم که صدایش «س» است و اول اسمش « s»که به این طریق کودک یاد میگیرد که این حرف صدایش«س» است و شکلش مثل بدن مار، مارپیچ در حالی که اول کلمه مار به زبان انگلیسی هم« s» است.
در واقع استفاده از عروسکها یا فلش کارتها در این روش برای این است که کودکان بهتر ببینند و بشنوند و تکرار کنند.
مسلما بچهها با دیدن و تجربه کردن و نیز تکرار و تمرین، بهتر یاد میگیرند و دیرتر فراموش میکنند، ولی در مدارس ما این اتفاق نمیافتد و آموزشها در این جهت حرکت نمیکند. به نظر شما چرا دانشآموزان ما بعد از هفت سال یادگیری زبان انگلیسی نه تنها قادر به صحبت کردن نیستند بلکه در روخوانی و نوشتن هم مشکل دارند؟
به نظر من با وجود زحمات زیادی که در مدارس کشیده میشود و بودجههایی که صرف میشود، اما در روشهای آموزش زبان باید تجدید نظر شود، آموزش زبان در مدرسه باید بر اساس ماهیت زبانآموزی کودکان تنظیم شود یعنی همانطور که کودکان ابتدا میشنوند بعد میخوانند و مینویسند باید سامانه آموزشی هم تابع این مراحل باشد. در واقع دانشآموزان در مدارس باید در فضایی قرار بگیرند که مدام بشنوند و با شکل حرو ف و کلمات آشنا شوند که البته برای این منظور باید لابراتوار در مدارس وجود داشته باشد. پس طبیعی است وقتی چنین امکاناتی وجود نداشته باشد و آموزشها از حالت ترجمه خارج نشود زبان انگلیسی دانشآموزان بالاتر از سطح فعلی نمیرود.
فکر نمیکنید یکی از دلایل بیکیفیت بودن آموزش زبان در مدارس، زمان اندک در نظر گرفته شده برای آن است؟
بیشک محدودیت ساعات آموزش بیتاثیر نیست. اما این کمبودها را میتوان با برخی اقدامات جبران کرد؛ مثلا نرمافزارهایی در اختیار دانشآموزان قرار داد که بعد از رفتن به خانه از آنها استفاده کنند و مطالب جدیدی بیاموزند. اکنون در بسیاری از کشورها برای آموزش زبان دوم و سوم به دانشآموزان فضایی در مدارس ایجاد شده که آنها مثلا اگر هفتهای دو تا چهار ساعت به طور رسمی زبان میآموزند در همان مدرسه فیلمهای آموزشی نیز تماشا کنند و وقتی به خانه میروند نیز در کنار خانواده با استفاده از نرمافزارهای آموزشی مطالب آموخته شده را بارها و بارها تمرین کنند.
به نظر میرسد یکی از دلایلی که زبان خارجی دانشآموزان ما در مدارس رشد نمیکند نیز مربوط به کتابهای درسی باشد. از نظر شما یک کتاب درسی که به یادگیری منجر شود باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
یک کتاب درسی خوب باید بتواند مهارت شنیدن، حرفزدن، خواندن و نوشتن را به دانشآموزان بدهد. کتابهای درسی باید جذاب و ساده باشد و برای انتقال مفاهیم در آنها از تصاویر کمک گرفته شده باشد. کتابها همچنین باید مشارکت دانشآموزان در کلاس را برانگیزد و طوری نوشته شده باشد که بتوان برخی مفاهیم آن را از طریق بازی به دانشآموزان ـ بویژه در دوره راهنمایی ـ یاد داد.
سامانه آموزش کشور ما معلم محور است و نقش معلم در انتقال درست یا نادرست مفاهیم به دانشآموزان غیرقابلانکار است. به اعتقاد من اگر ساعات کلاسهای درسی زبان کم است و کتابها ایراد دارد یا فضا و امکانات مدرسه بهزبانآموزی دانشآموزان منتهی نمیشود، اما با این حال اگر معلم، خبره و کارکشته باشد، آموختههای دانشآموزان عمق بیشتری میگیرد. شما با من موافقید؟
زمانی که من مدیر کانون زبان ایران بودم به آموزش و پرورش پیشنهاد دادم که تمرکزش را بر آموزش معلمان بگذارد و روشهای نوین تدریس زبان خارجی را تحتعنوان آموزشهای ضمن خدمت به آنها ارائه بدهد، اما به هر حال این اتفاق نیفتاد. به نظر من هم معلم در آموزش زبان رکن اصلی است؛ البته دست او نباید خالی باشد و وسایل کمکآموزشی باید در اختیارش قرار بگیرد، ولی در مجموع معلم زبان خارجی بویژه آنها که با دانشآموزان کم سن و سالتر کار میکنند باید با روانشناسی کودک آشنا باشند و به بچهها علاقه داشته باشند تا اگر امکانات نیز در اختیارشان قرار گرفت بهتر و بیشتر اثرگذار باشند.
پس طبق گفتههای شما میتوان اینگونه نتیجه گرفت که ناتوانی سیستم آموزشی ما در ارائه مطالب جدید و روشهای نوین تدریس باعث بیانگیزگی دانشآموزان برای آموزش زبان خارجی میشود؟
دانشآموز برای یادگیری باید انگیزه داشته باشد و بداند اگر در کلاس درس حاضر میشود قرار است چه چیزهایی یادبگیرد و بعد از گذشت زمانی مشخص چه قابلیتهایی پیدا کند. اما این اتفاق در مدارس ما کمتر میافتد در حالی که اگر دانشآموز حس کند که هر جلسه نسبت به جلسه قبل پیشرفت کرده و بتدریج قادر شده با زبانی دیگر با دیگران ارتباط برقرار کند هیچ گاه دچار رکود و بیانگیزگی نمیشود.
مریم خباز - گروه جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
حسن روشن در گفت و گو با جام جم آنلاین مطرح کرد ؛
در گفتوگوی «جامجم» با یک کارشناس تحولات جمعیت ایران و جهان مطرح شد
با مسعود کاویانی، درباره تاریخچه، روند شکلگیری و افقهای پیش روی رادیو معارف گفتوگو کردیم
گپوگفت «جامجم» با چند هنرمند رادیویی در آغاز سال جدید