بر مبنای عرفان نظری اسلامی، عالم وجود، دارای مراتب است و جهان طبیعت، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، پایینترین این سطوح است.
انسان در این جهان طبیعت، بهطور معمول و طبیعی، اطلاعی از مراتب بالاتر وجود ندارد چرا که قوای ادراکی او، صرفا با موجودات همین پایین ترین مرتبه وجود ـ یعنی موجودات مادی ـ در ارتباط است.
بنابراین انسانها بهطور معمول و متعارف به وجود همین موجودات مادی باور دارند و مراتب عالیتر وجود و نیز موجودات ماورایی در زندگی طبیعی و غریزی انسان نقشی ایفا نمیکنند.
در چارچوب حیات طبیعی، انسانها با همان معادلات حیات حیوانی، زندگی میکنند، با این تفاوت که از آنجا که انسان به زندگی جمعی گرایش دارد، قواعد اخلاقی و حقوقی را برای امکانپذیر شدن این حیات جمعی، به مرور زمان وضع میکند بنابراین انسانها همچون حیوانات از موجودات قویتر خوف دارند و سعی دارند برای ادامه یا تسهیل حیات از موجودات ضعیفتر بهره ببرند و به مرور زمان بر قدرت خود روی زمین بیفزایند تا ادامه حیاتشان در این جنگ قدرت، به مخاطره نیفتد.
به عبارت دیگر، انسانها در جهان طبیعی، قوانین بنیادین حیات را همان قوانین غریزی میپندارند و براین باورند که هر موجودی خواهان قدرتطلبی بیشتر برای بهره گرفتن از سایر موجودات است ولی از آنجا که طبیعت عملا به اثبات میرساند که کسب قدرت تام و تمام برای هیچکسی مقدور نیست و از سوی دیگر، این جنگ قدرت، هیچ وضع آرامی را بر زندگی باقی نخواهد گذاشت، انسانها تصمیمی عقلانی میگیرند و با محوریت دادن به «عقل»، قوانینی وضع میکنند تا حیات جمعی در آرامش و امنیت برای همه یا دستکم برای اکثریت میسر شود.
بینش عرفانی و قوانین عالم
اما بینش عرفانی اسلامی که منشأ اصلی آن از آموزههای اصلی و اصول باورهای اسلامی است، انسان را به تامل عقلانی نسبت به سطوح بالاتری از عالم هستی، دعوت میکند.
این دعوت، دعوتی است به دیدن آنچه ناپیداست، اما این ناپیدا، چیزی کم اهمیت نیست. عرفان اسلامی، انسان را به دیدن چیزهایی دعوت میکند که منشأ پیدایش این عالم هستند، اما اهمیت این امور ناپیدا صرفا در این نیست که آنها (که در قاموس قرآنی «غیب» نامیده میشود) منشأ ایجاد این جهان هستند بلکه اهمیت اساسی آنها در این است که با شناخت «غیب» انسان پی میبرد که قوانین جهان هستی، محدود به قانون بقا و جنگ قدرت در جهان طبیعت نیست.
انسان با شناخت غیب درمییابد که اساس قوانین اخلاقی و نیکی کردن به دیگران، صرفا مجموعهای از قراردادها برای امکانپذیر کردن حیات جمعی در عالم طبیعی نیست بلکه اساس اخلاقیات، در جهان غیب است، یعنی در جایی که نیکی و دیگرخواهی از قوانین آنجاست.
بنابراین بر مبنای عرفان اسلامی، آنچه ما انسانها در جهان طبیعت، بر مبنای عقل بشری «قرارداد» وضع میکنیم، نه یک قرار داد بلکه، قانون جهان هستی است.
اختلاف ناشی از کجاست؟
تاکنون معلوم شد قوانین اخلاقی و حقوقی که حیات جمعی را میسر میکنند، بر مبنای دیدگاه مادیگرایانه و طبیعتنگر، صرفا قراردادهایی است که «عقل» بشری آنها را برای ادامه حیات مسالمتآمیز جمعی، ضروری میداند.
اما عرفان اسلامی، چنین قوانینی را نه ساختگی و قراردادی، بلکه از قوانین ذاتی عالم هستی میداند که با شهود عالم غیب و تدبر درباره آن، انسان به صحت آن پی خواهد برد.
اختلاف این دو رویکرد، در جهان بینی و انسانشناسی آنهاست. دیدگاه مادیگرایانه و طبیعتنگر، تنها جهان موجود را همین عالم طبیعت مادی میداند.
براساس این دیدگاه، انسان تشکیل شده از عناصر جهان مادی است. عقل و خرد انسانی نیز محصول پیچیده و پیشرفته این جهان مادی است.
آنچه خرد انسانی اقتضا میکند و قوانینی که بر مبنای خرد انسانی وضع میشود، قوانینی ساخته یک محصول پیچیده و پیشرفته حیات طبیعی است. دیدگاه مارکسیستی به جهان و جامعه و انسان، اوج چنین دیدگاهی بود.
مارکسیسم با اخذ رویکردی اخلاقی، مدعی بود در مبارزه قدرت در جهان طبیعی نهایتا و به نحو طبیعی، انسانهای ضعیف دارای قدرتی بیشتر نسبت به انسانهای قوی خواهند شد و از سلطه آنها نجات خواهند یافت و قوانینی اخلاقی، عقلانی و انسان دوستانه برای جامعهای انسانگرا وضع خواهند کرد.
اما جهانبینی عرفان اسلامی و انسانشناسی مبتنی بر آن بر این رأی است که این جهان باطنی دارد که منشأ ایجاد آن است.
اما این باطن جهان شبیه به چه چیزی است؟ اگر بخواهیم برای این باطن، مشابهی این جهانی بیابیم، هیچ چیزی بهتر از همان «عقل» نیست؛ عقلی که انسانها از آن بهرهمند هستند و مادهگرایان آن را محصول پیچیده جهان مادی میپندارند، در اصل در جهان غیب ماوا دارد و ما انسانها از آن عقل، بهرهمند هستیم.
جهان غیب از جنس عقل است و قوانین عقلانی که در جهان مادی، مادهگرایان آنها را قوانینی قراردادی میپندارند و خود نیز بعضا آنها را نقض میکنند، در اصل و به نحو کاملتر و کاربردیتر، قوانینی تکوینی هستند که ریشه آنها در جهان غیب است.
براین اساس، پیروزی نهایی ضعفا بر اقویا و بر پایی جامعهای عقلانی، از اهداف جهانی است که منشأ آن، مراتب عقلانی عالم هستی است.
امام خمینی (ره) در نامه به گورباچف، علت شکست مارکسیسم را در رسیدن به آمال جامعهشناختی و انسانگرایانه و اخلاقیاش، در این دانست که نظریهپردازان مارکسیسم، از منشأ عقلانی و در عین حال ناپیدای عالم که تضمینکننده و جهتدهنده اخلاقیات و قوانین عقلانی در رسیدن به جامعه آرمانی است، غفلت کردهاند: «مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمیدانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه میدانند. در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از «حس و عقل» میباشد و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم میباشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، میتواند موجود باشد.» (نامه امام خمینی به گورباچف)
امام در نامه خود به گورباچف بصراحت بیان کرد که مشکل مارکسیسم و شکست آرمان گرایی آن در نادیده گرفتن بعد معنوی و در عین حال عقلانی این جهان است: «جناب آقای گورباچف باید به حقیقت روآورد. مشکل اصلی کشور شما، مساله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است به در آورد.»
مذهب در راه مبارزه برای جامعه آرمانی
چنان که بیان شد، مهمترین مساله درباره عرفان نظری اسلامی، جهان بینی و انسان شناسی آن است. اما اگر عرفان نظری را به یکسری آموزههای مربوط به جهان بینی و انسان شناسی فروبکاهیم، ابعاد مهمی از آن را نادیده گرفتهایم.
عرفان اسلامی، در بعضی دورههای تاریخی به خاطر نادیده گرفتن همین ابعاد، به دست آویزی برای سکون و سکوت در برابر وضع نابسامان جامعه بدل شد. اما برخی از قوانین عرفا در دورههای متاخر، بویژه امام خمینی(ره)، قابلیتهای نهفته عرفان اسلامی را احیا کردند.
عرفان حقیقی اسلامی که از هویت اصیل و ناب اسلام جداییناپذیر است، نسبت به تحقق جامعهای که قوانین در آن مبتنی بر عقل و عالم غیب عقلانی اداره شود، جامعهای کرامت انسانی، که حفظ آن از قوانین جهان غیب و عقل است، بیتفاوت نیست.
بر مبنای این تلقی، مذهب و عرفان اسلامی، به قیام علیه جامعه ستم پیشه و ناقض قوانین عقلانی قیام میکند.
چنین مذهبی، مذهب اصیل است و نه مذهب ساختگی یا انحرافی که از بدعتهای اصحاب قدرت ستم پیشه است و افیونی برای تودههای مظلوم: «راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است، مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست.» (نامه امام به گورباچف)
آری، مذهب واقعی مبتنی بر باورهای عقلانی و اصول اعتقادی اسلام و جهانبینی و انسانشناسی اسلامی، نسبت به تحقق جامعهای عقلانی و انسانی، خود را مسئول میداند.
ساعد فیضآبادی - جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد