گفت‌وگو با اهورا ایمان، ترانه‌سرا

سرقفلی هیچ خواننده‌ای نیستم

او را نه به اسم خیلی می‌شناسند و نه به چهره. اگر کنار کسی در تاکسی بنشیند، کمتر کسی می‌داند که او ترانه‌سرای آهنگ‌های «مرو‌ای دوست»، «معصومیت از دست رفته»، «دلم گرفت»، «تموم شد ترانه»، «سلام آخر» یا «میم مثل مادر» است.
کد خبر: ۵۶۶۷۸۸
سرقفلی هیچ خواننده‌ای نیستم

با این حال باید گفت اهورا ایمان یکی از موفق‌ترین ترانه‌سرایان نسل بعد از انقلاب در ایران است که ترانه‌هایش را خوانندگان مطرحی مانند محمد اصفهانی، ناصر عبداللهی، حمید حامی، احسان خواجه امیری و مانی رهنما خوانده‌اند. ایمان این روزها از همه گله دارد؛ از ترانه‌سرایان گرفته تا خوانندگان و تهیه‌کنندگان و آهنگسازان. او درباره این روزهایش می‌گوید: «همکاری با جوانان خواننده را ترجیح می‌دهم به همکاری با خوانندگانی که بر شانه ترانه‌های من تکیه کرده‌اند، اما توجهی به هویت ترانه آثارشان ندارند.» قرار است از اهورا ایمان امسال آلبومی منتشر شود که در آن خودش به تنهایی ترانه‌سرا، آهنگساز، خواننده و تهیه‌کننده است. مشروح گفت‌وگوی ما را با او در زیر می‌خوانید؛ گفت‌وگویی که در آن ایمان بر احقاق حقوق ترانه‌سرایان پافشاری می‌کند و از پشت پرده‌های موسیقی پاپ امروز ایران سخن می‌گوید.

مردم اهورا ایمان را در خیابان می‌شناسند؟

چند باری این اتفاق افتاده، اما نه آن طور که ترانه‌های مرا می‌شناسند و زمزمه می‌کنند.

اصلا باید ترانه‌سراها را بشناسند یا نه؟

حتما. اگر مردم به سمت شناخت مولف بروند، نشانی از غنی شدن و بارور شدن فرهنگ است.

اطلاع دارید مردم در کشورهای دیگر ترانه‌سراها را می‌شناسند یا نه؟

سال گذشته در یکی از نشریات خارجی در یکی از شاخه‌های موسیقی که کلام نقش محوری در آن دارد، نظرسنجی شده بود و جالب است که نفر دوم این فهرست ـ هم به لحاظ مالی با درآمد سالانه 16 میلیون دلار، و هم از نظر شهرت و محبوبیت ـ ترانه‌سرای این ژانر موسیقی بود. مصداق دیگر حرف من جان لنون ترانه‌سرای مشهور است. او یکی از معروف‌ترین ترانه‌سرایان جهان است و برای خیلی از مردم جهان فراتر از یک ترانه‌سراست. کشور خودمان را هم اگر نگاه کنید، نسل قدیم ما معینی کرمانشاهی را خیلی خوب می‌شناسند. همین طور رهی معیری یا بیژن ترقی را. این نسل جدید است که خواننده برایش محور و کانون توجه شده است.

خود ترانه‌سراها چقدر در این ناشناخته بودن مقصر هستند؟

ترانه‌سراها خیلی صنف منسجمی نیستند. اصلا صنف نیستند. در طول تاریخ تا امروز هرگز صاحب یک تشکل نبودند. هیچ وقت هم کاری نکردند برای این که این حق معنوی شان شناخته شود تا دیده شوند و همه چیز به اسم خواننده تمام نشود. پس خودشان هم در این زمینه مقصر بودند. از کسانی که یک قطعه موسیقی با کلام را پدید می‌آورند ـ یعنی ترانه‌سرا، آهنگساز، تنظیم‌کننده و خواننده ـ ترانه‌سرا همواره پیش قدم و محور اثر است. بگذریم از استثنائاتی که ترانه‌سرا، ترانه‌ای را روی ملودی می‌گذارد. این ترانه‌سراست که کار سخت‌تر را انجام می‌دهد و گره عاطفی به وجود می‌آورد. مردم ما در ذهنشان عقبه و پشتوانه شعری دارند. چون وقتی می‌خواهند قطعه‌ای را زمزمه کنند، کلام آن را زمزمه می‌کنند.

شاهدیم که خیلی از شاعران برای تفنن وارد ترانه می‌شوند.

آن شاعران از هول حلیم در دیگ می‌افتند.

خود شما هم اول شاعر بودید.

من خیلی کارها کردم؛ قبل از ترانه‌سرا شدن، هم شعر گفته‌ام و هم داستان و فیلمنامه نوشته‌ام، اما چند نفر توانستند در این حد موفق باشند؟ یعنی چند نفر از شعرایی که به شاعری شناخته شده بودند، بعد از ورود به دنیای ترانه‌سرایی همانقدر موفق بودند که در شعر؟ تعریف از خود ناپسند است، اما چند نفر از شاعرانی که به ترانه آمدند، توانستند کارهایی مثل «مرو‌ای دوست»، «معصومیت از دست رفته»، «دلم گرفت»، «تموم شد ترانه»، «سلام آخر» یا «میم مثل مادر» خلق کنند؟ اگر من از شعر به ترانه آمدم، تنها با تکیه بر پشتوانه شعر نیامدم. من موسیقی را هم تجربه کرده بودم؛ چه به عنوان نوازنده و چه به عنوان خواننده. من از پشتوانه شعری‌ام در ترانه استفاده کردم. نخواستم فقط پول ترانه را بگیرم و بروم و در جمع شاعران بگویم شاعرم و در جمع ترانه‌سرایان بگویم ترانه‌سرا هستم. من همیشه با افتخار می‌گویم ترانه‌سرا هستم. از میان شاعرانی که به ترانه روی آوردند، درصد کمی موفق بودند. برخی هم اصلا موفقیت‌شان در شعر با ترانه قابل مقایسه نبود. کسانی هستند که در هر دو زمینه موفق بودند. مثلا زنده‌یاد «حسین منزوی» شعر و ترانه را با هم می‌گفت و شخصیت مستقلش در هر دو شاخه پیداست. استاد «محمدعلی بهمنی» هم شعر می‌گوید و هم ترانه. سرکار خانم «بهبهانی» هم در هر دو عرصه کار می‌کند، اما از آن سو «نیما یوشیج» بزرگ که از همه این استادان از لحاظ اندیشه و تحولی که در شعر به وجود آورد، بزرگ‌تر است، در ترانه‌سرایی کارش اصلا نمی‌گیرد. مرحوم «جواد بدیع‌زاده» به او می‌گوید «نیما جان اصلا سمت ترانه نیا. برو به همان شعر نو بپرداز» بنابراین ترانه ملزوماتی دارد. در کل گذشته از بعضی شاعران توانا در ترانه، عموم شاعرانی که به ترانه روی آوردند، با ملزومات شعر و دانسته‌های شعری‌شان به حوزه ترانه وارد شدند. اگر هم چند ترانه موفق داشتند به دلیل  مولفه‌های مشترک بین شعر و ترانه بوده است. تداوم نداشتن موفقیت این شاعران در ترانه نشان می‌دهد ترانه قواعد خاص خودش را دارد. اگر چه باید آن روی سکه را هم دید که اکثریت ترانه‌سرایان حتی اسم و رسم‌دار با شعر و دنیای آن بیگانه‌اند و اصول اولیه شعر را نه می‌دانند و نه تلاشی برای فهمش از خود نشان می‌دهند. متاسفانه این نقطه ضعف بزرگ ترانه امروز ماست که باعث می‌شود کلیت ترانه امروز را از ریشه‌های فرهنگی خودش تهی کند و ترانه را از عمق به سطح بیاورد.

من مصاحبه‌ای از شما خواندم که از آهنگسازان گله کرده بودید با کلام ارتباط برقرار نمی‌کنند، ولی همواره از ترانه‌سراها توقع دارند.

من از همه اعضای این صنف گله دارم. من از خواننده‌ها هم گله دارم. از تهیه‌کننده‌ها هم.

چه گله‌ای؟

گله این که ترانه را من تالیف کردم، اما تنها روی کاغذ مالک آن هستم. وقتی خوانده می‌شود، وقتی زمزمه می‌شود، وقتی یک خواننده بخت آن را پیدا می‌کند که آن را بخواند، دیگر متعلق به من نیست. همه می‌گویند ترانه فلان خواننده را شنیده‌ای؟ ترانه حمید حامی را شنیده‌ای؟ ترانه احسان خواجه امیری را شنیده‌ای؟ ترانه محمد اصفهانی را شنیده‌ای؟ همه چیز به نفع خواننده تمام می‌شود. نه این که از بهره‌مند شدن آنها گله‌مند باشم، اما دیگر ترانه‌سرا حقی ندارد. دیگر مالک اثرش نیست. آیا حق یک ترانه‌سرا فقط این است که خواننده‌ها یکی در میان در کنسرتشان بگویند ترانه فلان کار، سروده اهورا ایمان بوده است؟ آن هم آیا بگویند یا نه. بعدش هم سر ترانه‌سرا منت بگذارند. آیا این درست است که هر شب یکی از ترانه‌های من در این جهان پهناور اجرا شود، ولی خودم با خبر نشوم؟ من این بخت را داشتم که ترانه‌هایم را خواننده‌هایی خوش صدا بخوانند که اتفاقا کنسرت گذار هم بوده‌اند. آیا من نباید خبردار شوم که همین امشب ترانه‌های من در فلان کنسرت دارد اجرا می‌شود؟ نباید گله داشته باشم؟

من سوال اول را به همین دلیل پرسیدم که آیا مردم شما را می‌شناسند یا نه. تصور می‌کنم اگر هم کسی اهورا ایمان را بشناسد، بیشتر به دلیل همان یک مقطع کوتاه حضور در تلویزیون است. نه این که به اسم بشناسند و بدانند کسی که الان کنارشان در تاکسی نشسته، خالق فلان ترانه‌هاست.

آفرین. شاید به خاطر حضور در تلویزیون یا چهار مصاحبه فرهنگی ـ هنری بوده باشد. بارها این اتفاق افتاده که مردم از طریق بستگانم فهمیده باشند من ترانه‌سرای چه کارهایی هستم. نه این که شناسنامه یک آلبوم را باز کنند و ببینند این قطعه متعلق به چه کسی است.

برای رفع این مشکل باید چه کرد؟ حتی شاید ما خبرنگاران هم ندانیم که اهورا ایمان ترانه‌سرای ترانه‌های ماندگاری است که مدام زمزمه می‌کنند. چه کسی باید این موضوع را فرهنگ‌سازی کند؟

رسانه‌ها نقش خیلی مهمی دارند. همان طور که تلویزیون مدتی در برنامه «دو قدم مانده به صبح» آیتمی را به ترانه و ترانه‌سرایی اختصاص داده بود و در آن قسمت من به عنوان مجری ـ کارشناس سعی می‌کردم هر هفته از یک ترانه‌سرای خوب دعوت کنم تا بیاید، صحبت کند و دیده و شنیده شود. رسانه شاید بخشی از کار را انجام می‌دهد. بخش مهم کار را دوستان خواننده باید انجام دهند. آیا تا به حال شده خواننده در آلبومی کنار شاعر و ترانه‌سرا بایستد و عکس روی آلبوم بگیرد؟ آقای خواننده بزرگ، آلبومش را بیرون می‌دهد و اصلا توجهی به ترانه‌سرا ندارد. تیزر تبلیغاتی می‌سازد و در تیزرش آهنگساز هست، اما ترانه‌سرا نیست. اسم ترانه‌سرا روی کاور آلبوم نیست. اسم ترانه‌سرا در شناسنامه اثر نیست. فقط نوشته آلبوم فلان، خواننده فلان. من به این دوست خواننده می‌گویم اگر صدای تو کافی بود می‌رفتی دو، ر، می، فا، سل، لا، سی، می‌خواندی. پس شما به ترانه و ترانه‌سرا نیازمندید، اما وقتی ترانه را به دست می‌آورید، دیگر به ترانه‌سرا و حقوقش کاری ندارید. اگر ترانه‌سرایان صنف منسجمی بودند و خودشان پافشارانه این حقوق معنوی و مادی را از خواننده طلب می‌کردند، قسمت عمده‌ای از مشکل حل می‌شد. وقتی که خواننده‌ای بخشی از اعتبارش را از من یا ترانه‌سرای دیگری دارد، آیا من به عنوان ترانه‌سرا نباید در موفقیت آن آهنگ یا آلبوم نقش داشته باشم؟ اصلا از حقوق معنوی اثر بگذریم، آیا ترانه‌سرا هیچ سهمی ندارد؟ ترانه‌سرا 500 هزار تومان یا یک میلیون یا نهایتا دو میلیون تومان می‌گیرد و کنار می‌کشد، در حالی که وقتی کار موفق می‌شود خواننده در یک شب از همان ترانه و چهار ترانه دیگر 50 میلیون می‌گیرد. آن وقت آقای خواننده لطف می‌کند و اسم ترانه‌سرا را یکی در میان در کنسرتش می‌آورد. کجای این داستان انصافی رعایت شده؟

به طور متوسط یک ترانه‌سرا برای هر ترانه‌ای که به خواننده می‌دهد، چقدر دستمزد دریافت می‌کند؟ شاید مسائل مالی شما برای مردم جالب باشد.

در این داستان قاعده‌ای وجود ندارد. برخی مجانی ترانه می‌دهند، برای این که دیده شوند و اسمشان پای کلیپ بخورد. متاسفانه در این دسته ترانه‌سرایان نامداری هم دیده می‌شوند که با توسل به خواننده‌های کلیپ‌دار سعی در دیده شدن دارند تا بعد صد برابر آن پول‌های نگرفته را از خواننده‌های جوان و گمنام و بعضا کم‌استعداد و میان مایه دریافت کنند، اما در میان هم‌نسلان من چیزی بین یک تا سه میلیون تومان هر ترانه قیمت دارد.

با این ارقام، خیلی مواقع یک خواننده سرشناس که در آلبوم‌های قبل با ترانه‌سرای معروفی کار کرده و کارش گرفته، در آلبوم جدیدش ممکن است برای صرفه‌جویی در هزینه‌ها، سراغ ترانه‌های مفت برود.

بله خیلی پیش می‌آید.

اگر این طور باشد که هر چه ترانه‌سرا معروف‌تر شود و قیمت ترانه‌هایش بالاتر رود، تقاضا برای اجرای ترانه‌هایش از سوی خوانندگان کمتر می‌شود.

در برهه‌ای این اتفاق می‌افتد. خواننده‌ای که با خواندن ترانه‌های من به شهرت رسید، دیگر از من ترانه نگرفت. نه این که فقط از من نگیرد، بلکه از همکاران شایسته من هم نگرفت. سراغ ترانه‌های مجانی رفت و با کله هم زمین خورد. دوباره بعد از یکی دوسال سراغ من و باقی دوستان حرفه‌ای من آمد.

الان شما با کدام یک از آهنگسازان و خوانندگان همکاری دارید؟

با بسیاری از دوستان آهنگساز در ارتباطم. اگر چه این به معنای یک همکاری سرقفلی‌دار نیست و نه خود و نه کسی را مجبور به همکاری دائمی کرده‌ام. ضمن این که چند سالی است که خودم هم آهنگسازی می‌کنم.

چه سازی می‌نوازید؟

چند سالی نزد زنده‌یاد ایرج بسطامی ردیف آواز کار کردم و آنجا مجبور شدم که سه تار هم بیاموزم. مدتی سه تار و تار را آموختم. این روزها هم پیانو می‌آموزم. ان‌شاءالله در همین سال 92 نمونه‌هایی از ملودی‌های خودم را در آلبومی منتشر می‌کنم.

یعنی آلبومی با آهنگسازی شما؟

آلبومی با شاعری، آهنگسازی و خوانندگی من.

پس خواننده هم شدید؟

این سورپرایز من برای شما و دوستداران ترانه‌های اهورا ایمان است.

چه چیزی در دنیای خوانندگی برای شما جذاب بود که در آهنگسازی یا ترانه‌سرایی به آن دست نمی‌یافتید؟

خنیاگری. من فکر می‌کنم خواننده سالاری به موسیقی پاپ لطمه شدیدی می‌زند و این سیستم باید اصلاح شود. نه این که همه خوانندگان بخواهند حقوق مولف زیر پا گذاشته شود و زیر پا بگذارند، اما باید طوری شود که این وضعیت اصلاح شود. برآنم که ساز و کار جدیدی در بهره‌مندی مولفان از درآمد کار به وجود بیاید. شاعر و آهنگساز هم از کاری که تولید می‌کنند، سهمی داشته باشند و همه چیز با خواننده تمام نشود.

فضای این آلبوم جدید چطور است؟ موسیقی سنتی است یا پاپ؟

پاپ است. زمانی که در خدمت زنده‌یاد بسطامی کار می‌کردم، هدف غایی‌ام حرکت در گستره موسیقی سنتی بود. ولی چون خودم ترانه می‌نوشتم، دوست داشتم در موسیقی کار کنم که در آن کلام رکن اصلی‌تر باشد. بعد از آمدن به تهران و آشنایی با زنده‌یاد بابک بیات ـ که از ایشان بسیار آموختم ـ به عنوان ترانه‌سرا کار حرفه‌ای کردم و با ایشان چند آلبوم مشترک منتشر کردیم. زنده‌یاد بیات به من می‌گفتند «تو اگر ترانه‌سرایی در این حد و اندازه نبودی خواننده بدی نمی‌شدی». خیلی از خواننده‌های دیگر که با آنها کار کردم، هم به من می‌گفتند: «چرا خودت نمی‌خوانی؟». این داستان از ده سال پیش مرا به این فکر انداخت که بخوانم، ولی خواندن خواه‌ناخواه مرا به سمتی می‌کشاند که خیلی به آن تمایل نداشتم. چون آن روزها ممکن بود رگه‌هایی از تقلید در آن دیده شود. اصولا موسیقی پس از انقلاب با تقلید شروع شد و اصلا منظورم این نیست که تقلید چیز بدی است، اما من برای خواندنم هم دنبال راه و شیوه‌ای خاص خودم بودم. الان یکی دو سالی هست که مشغول جمع‌آوری آلبوم خودم هستم. در این چند سال آنقدر روی صدایم کار کرده‌ام که وقتی مردم بشنوند بگویند این صدای خودت است و شبیه کسی نیست.

پس این آلبوم پاپ است.

پاپی که بر پایه هویت ملی و موسیقی ملی ما بنا شده است. شما در این موسیقی پاپ، دشتی، شور و اصفهان می‌شنوید. رگه‌هایی از موسیقی شمال و جنوب و خراسان می‌شنوید. ولی آلبوم پاپ است.

در آهنگسازی این آلبوم از چه سازهایی استفاده شده است؟

سازهای مختلف. از سه تار و تار و نی فولکلور شمال ایران گرفته تا پیانو و گیتار و ساکسیفون و بیس و درام. صرفا یک ساز نبوده است، اما حتی تنظیم و سازبندی‌های آلبوم نشان می‌دهد که آلبومی متفاوت از آلبوم‌های دیگر پاپ است. من در این آلبوم سعی کردم از موسیقی شرق مثل موسیقی افغانستان و هند هم به اندازه ذوق و درکم بهره‌مند شوم. شما در این آلبوم تلفیقی از موسیقی ایرانی و شرقی را با لباس و ردای موسیقی پاپ می‌شنوید. در این آلبوم در راستای این عقیده حرکت کرده‌ام که موسیقی پاپ هر ملتی متاثر از موسیقی ملی و مقامی‌اش است.

تهیه‌کننده‌اش که دیگر خودتان نیستید؟

اتفاقا خودم هستم.

خب تبریک می‌گوییم.

می‌دانید چرا!

چرا؟

چون دوستان ناشر سلیقه‌های مشخصی دارند که براساس آن اثری را تهیه می‌کنند. به عنوان مثال وقتی که با یکی دو تن از ناشران درباره آلبومم صحبت کردم، یکی از ایشان گفت می‌شود سازبندی فلان قطعه را عوض کنید. یا برخی قطعه‌ها را کوتاه‌تر یا ریتمیک‌تر کنید. وقتی این سفارش‌ها را دیدم، به خودم گفتم چرا تهیه‌کنندگی آلبوم را خودم به عهده نگیرم که کلا سلیقه خودم باشد؟ البته این به معنی خودرائی نیست و از مردم عادی گرفته تا شنوندگان حرفه‌ای موسیقی و دوستان ناشر و موسیقیدان و خواننده و شاعر نظرسنجی کرده‌ام و از نظراتشان در این آلبوم استفاده کرده‌ام.

اسم آلبوم چیست؟

هنوز نامش قطعی نیست، اما روی «گله دارم» حساب کنید. حداقل این اسم نخستین قطعه‌ای است که منتشر می‌کنم.

شامل چند قطعه می‌شود؟

10 قطعه است.

کی منتشر می‌شود؟

ان‌شاءالله در همین تابستان.

این روزها به عنوان ترانه‌سرا با کدام یک از هنرمندان همکاری می‌کنید؟

با تنظیم‌کننده‌ها و آهنگسازان خوبی مثل هومن نامداری و پدرام کشتکار کار می‌کنم و البته دوستان قدیمی‌ام هر از گاهی افتخار می‌دهند و ترانه‌شان را به من سفارش می‌دهند، اما ترجیح می‌دهم در این بلبشو با خوانندگان جوان کار کنم. همکاری با جوانان خواننده را ترجیح می‌دهم به همکاری با خوانندگانی که بر شانه ترانه‌های من تکیه کرده‌اند، اما توجهی به هویت ترانه‌ای آثارشان ندارند و فکر می‌کنند هرچه هست، صدا و تشخیص خودشان است. سعی می‌کنم با خواننده‌ای کار کنم که ایده داشته باشد و بتواند بین ترانه خوب و بد فرق بگذارد و نه خواننده‌ای که با هر کسی کار می‌کند و جوگیر التهابات جامعه و کلیپ‌ها می‌شود.

از خوانندگانی که با آنها کار کردید و امروز جزو نام‌های پرآوازه‌ای هستند، کدامشان هنوز هم برای گرفتن ترانه به شما رجوع می‌کنند؟

همه آنها هنوز هم رجوع می‌کنند، اما من مایل نیستم با همه آنها همکاری کنم. بعد از سال‌های 85 و 86 که به لطف خدا ترانه‌هایم زیاد و خوب شنیده شد، یکی دو سالی را به انزوا گذراندم و دوستان خواننده هم که یکی در میان در بین کارهایشان کارهای مرا می‌خواندند، سراغی از من نگرفتند و تحت تاثیر مسائلی که گفتم، همکاری با دیگران را به همکاری با من ترجیح دادند، اما نتیجه این همکاری هایشان خوب از آب در نیامد. جامعه و مخاطبانشان آنها را به نام ترانه‌های خوبی می‌شناختند که من هم یکی از مولفانشان بودم. از یک سال پیش یکی یکی سراغم می‌آیند و درِ باغ سبز نشان می‌دهند، اما این بار من هم شرایط خودم را دارم.

من از برآیند حرف‌های شما احساس می‌کنم این روزها ترجیح می‌دهید تنهاتر باشید و انزوا پیشه کنید.

نه. من این روزها را با خواننده‌های جوان، ترانه سرایان جوان و آهنگسازان جوان سپری می‌کنم. جوان‌هایی که مطمئنم چراغداران صادق و شایسته هنر فردای این مملکتند و درستیشان واقعا رشک برانگیز است.

صمیمی‌ترین دوست شما بین ترانه سرایان، آهنگسازان و خوانندگان حرفه‌ای چه کسی است؟

ندارم.

دیدید آدم تنهایی شدید!

تا منظورتان از تنهایی چه باشد.اهل باند بازی و نوچه پروری نیستم. دوست افلاطونی هم ندارم، اما در حیطه‌ حرفه‌ام دوستانی دارم که به تخصص و درک و درستی‌شان ایمان دارم. استاد فریدون شهبازیان هم دوست من است، هم استادم. استاد محمدعلی بهمنی هم همین‌طور. عبدالجبار کاکایی، ابراهیم اسماعیلی، آریا عظیمی‌نژاد و علیرضا کهن‌ دیری و بسیاری از آهنگسازان و ترانه سرایانی که مجال‌آوردن نامشان نیست همه بزرگوارانی هستند که به سلام و علیکشان هم افتخار می‌کنم، تا چه برسد به دوستی‌شان.

از تجربه خودتان در موسیقی سنتی حرف زدید، می‌خواستم این را بپرسم که بتازگی شاهدیم برخی خوانندگان موسیقی پاپ از اشعار شاعران کلاسیک در موسیقی خود استفاده می‌کنند. نمونه‌اش آلبوم جدید محسن چاووشی به اسم «من خود آن سیزدهم». با توجه به این که شما هر دو فضای موسیقی پاپ و سنتی را تجربه کردید، اعتقادی دارید که در موسیقی پاپ از شعر کلاسیک استفاده شود و برعکس در موسیقی سنتی از شعرنو؟

معتقدم کسانی که این کار را می‌کنند باید از شعور و شناخت بالایی برخوردار باشند؛ هم در موسیقی و هم در شعر. اگر بخواهیم موردی نگاه کنیم، من مواردی را دیدم که شعر نیما یا اخوان ثالث در کارهای کسی مثل زنده‌یاد مشکاتیان و محمدرضا شجریان خوش نشسته است. از طرفی وقتی آهنگسازان پاپ ما سراغ شاعران کلاسیک بخصوص مولانا رفته‌اند، اتفاقات خوبی رخ داده است. درباره آلبوم محسن چاووشی اتفاقا دوست داشتم از تریبونی به او تبریک بگویم. من آلبومش را دوست داشتم و فکر می‌کنم این اتفاق اوج محسن چاووشی بود. نقش کلام بخوبی ایفا شده بود. فکر می‌کنم یکی از بهترین آلبوم‌های سال 91 بود.

خودتان آهنگ‌های چه کسانی را گوش می‌دهید؟

کار همه را گوش می‌دهم. دست‌کم کار همه کسانی که جامعه از آنها توقع موسیقی خوب دارد.

به کدام علاقه دارید؟

یکی از آلبوم‌هایی که بارها شنیده‌ام، همین آلبوم «من خود آن سیزدهم» است. این آلبوم خوب و شنیدنی است. وقتی به کار یک نفر گوش می‌دهم، به این معنی نیست که همه کارهایش را دوست دارم. گاهی از خواننده‌ای فقط یک آهنگ را دوست دارم. هنوز هم «سلام آخر» را گوش می‌کنم. «باور نکن» و «بی‌واژه» را می‌شنوم. آلبوم «رگ خواب» محسن یگانه را گوش می‌کنم. بعضی آهنگ‌های آلبوم «وایسا دنیا»ی رضا صادقی را گوش می‌دهم. یا آلبوم «دو نیمه رویا» که حمید حامی آن را خواند. این گوش‌دادن‌ها، هم به منظور لذت‌بردن هنری است و هم رصد کردن کار دوستان، اما موسیقی‌هایی که این روزها خلوتم را پر می‌کند، بیشتر موسیقی‌های شرقی است؛ موسیقی جهان عرب، هند، افغانستان و موسیقی آمریکای جنوبی. من به موسیقی‌هایی که هویت بومی و ملی در آن وجود دارد و مشخص است، علاقه دارم.

ولی در بحث کلام نمی‌توانید از آن ایده بگیرید؟

بله. اما خود موسیقی هم منبع الهام شعر و ترانه می‌شود. شفلوفسکی ساختارشناس عصر ما هم می‌گوید که یک اثر هنری فارغ از معنایش، در ساختاری خوب می‌تواند ایجاد معنا کند.

به کدام یک از ترانه‌هایتان، وقتی خوانده شد افتخار می‌کنید؟

در هر کدام از کارهایم حتی آنها که خیلی موفق بوده است، قسمتی از احساس و انرژی من وجود ندارد. یک علتی که خودم تصمیم گرفتم بخوانم، همین است. فکر می‌کنم در مقطع وصل‌شدن ترانه‌سرا و آهنگساز و خواننده، قسمتی از انرژی‌های آنها هدر می‌رود. شاید هیچ کاری را هنوز آنقدر صددرصد دوست ندارم و با من عجین و یار نبوده است.

حتی «دلم گرفت» با صدای حامی یا و «سلام آخر» احسان خواجه امیری؟

در کارهایی که با استاد بیات همکاری داشتم، نمره کارها خیلی بالاتر می‌آید. ولی باز هم احساس می‌کنم می‌توانست بیشتر باشد. به همین دلیل خواندم. خواندم که این انرژی نهفته در کلام صددرصد ادا شود. البته این نمره‌ بالا را در همکاری‌هایی که با استاد شهبازیان و آریا عظیمی‌نژاد و علی کهن‌دیری هم داشته‌ام، مردم به کار داده‌اند. 

بعضی از کارهای شما را خوانندگان لس‌آنجلسی هم خوانده‌اند. آیا از شما اجازه گرفته‌اند؟

به هیچ وجه.

چهره‌های سرشناسی هم هستند. نمی‌خواهید پیگیری کنید؟

داستانی که اتفاق افتاده این است: زمانی که زنده‌یاد بابک بیات در قید حیات بودند، من کارهایی خدمت ایشان دادم که آهنگسازی کردند. وقتی ایشان به همراه فرزندانشان که قصد ادامه تحصیل در خارج از کشور را داشتند، به کانادا رفتند، ظاهرا آنجا با دوستان قدیمی دیدارها و مراوداتی داشتند. ولی در آن زمان هم صحبت از واگذاری کاری به آنها نبود. بعد از فوت زنده‌یاد بابک بیات این اتفاق‌ها افتاد و من تعجب کردم. در کلیپ همان کار من که خواننده سرشناس لس‌آنجلسی خوانده، باز هم اسمی از من نیست و به جای عنوان ترانه‌سرا نوشته: Dear Friend. در آلبومش هم نامی از من نیست و نوشته کار سروده‌ یک بانوی ترانه‌سراست. من شوکه شدم و باید می‌گفتم که آقایان این کار سروده‌ من است. من برای آن زحمت کشیده‌ام. این تراوش فکری و عاطفی من است. از طرف دیگر باید حق و حقوق مادی‌ام را می‌گرفتم. حتی فرزندان زنده‌یاد بابک بیات هم در کانادا پیگیر ماجرا هستند که چرا این اتفاق رخ داده است. مشکلاتی هم برایم ناخواسته به وجود آمد، اما همین جا اعلام می‌کنم من اصلا نیازی ندارم برای این که دیده یا شنیده شوم، به خوانندگانی که خارج از ایران کار می‌کنند، متوسل شوم. من اینجا با زنده‌یاد بابک بیات خیلی کارها کردم که فکر می‌کنم تاثیرگذارترین آهنگساز حیطه موسیقی پاپ است. با استاد فریدون شهبازیان کار کردم که از بزرگان موسیقی ماست.

بابک بیات چه کاریزمایی دارد که همه خودشان را به او بچسبانند؟

او یکی از جامع‌ترین آدم‌های موسیقی ما بود. او فقط موسیقی ترانه نساخته است. حدود بیش از 100 موسیقی فیلم ساخته است که مردم آنها را هم زمزمه می‌کنند. خود شما هم موسیقی سریال «سلطان و شبان» یا «امام رضا(ع)» را زمزمه می‌کنید. از طرفی آقای بیات و برخی دوستان، قبل از انقلاب خلأ یک نوع روشنفکری را در آن دوران سرکوب پر می‌کردند. ترانه‌هایی می‌ساختند که اعتراضی بود. و البته نادیده نماند که مردم ما ملت مرده پرستی هستند. شاید اگر ایشان زنده بود، حداقل از آن طرف اینقدر بابک بیات، بابک بیات نمی‌شنیدیم. حالا که ایشان فوت کرده، قابل مصادره شده است. این طرفی‌ها با جنازه‌اش عکس می‌گیرند و آن طرفی‌ها عکس‌های قدیمی را رو می‌کنند. درباره ناصر عبداللهی هم این اتفاق افتاد. من از این مسائل پرهیز می‌کنم. یک عکس از من با آقای بیات یا ناصر عبداللهی در فضای مجازی وجود ندارد. ولی دیدید که چه عکس‌ها منتشر شد. نه این که بد باشد، اما من به این کارها نیازی ندارم. من در ترانه‌هایم کنار این بزرگان و عزیزان بوده‌ام و نیازی به همراهی در عکس ندارم. فکر می‌کنم جماعتی که در خارج از کشور این قدر اسم بابک بیات را می‌برند، اگر ایشان زنده بود، این طور سنگش را به سینه نمی‌زدند.

چندی قبل یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای آن سوی آب‌ها در یک نظرسنجی 100 آهنگ ماندگار تاریخ موسیقی ایران را معرفی کرد که ترانه «سلام آخر» شما هم جزو یکی از آثار برگزیده بود. نظر شما درباره انتخاب‌های آن شبکه چیست؟

فکر می‌کنم این نظرسنجی نمی‌تواند خیلی علمی و دقیقی باشد و قابل اتکا نیست. جمعیتی که بیشتر در آن شرکت کردند، ایرانیان ساکن خارج از کشور بودند و ذائقه آنها با ذائقه کسانی که در ایران زندگی می‌کنند، متفاوت است. تصور می‌کنم اگر این نظرسنجی داخل ایران انجام شود، نتیجه خیلی متفاوت خواهد بود. این نظرسنجی فقط یک چیز را نشان داد و آن این که کار گروهی خیلی بیشتر جواب می‌دهد. بیشتر انتخاب‌ها، آهنگ‌هایی بود که با همکاری مشترک چند آهنگساز، ترانه‌سرا و خواننده اجرا شده بود، اما فکر می‌کنم انتخاب نسل جوان داخل ایران چیز دیگری باشد. به هرحال مردم ایران داخل خودروهای خود که مجازند هر آهنگی (مجاز یا غیرمجاز) گوش دهند. ولی عمده آنها موسیقی تولید داخل را گوش می‌کنند. اگر از اینها نظرسنجی کنید، آهنگ‌هایی را انتخاب می‌کنند که داخل ماشین خود گوش می‌دهند. فکر می‌کنم گرهی اینجا وجود دارد و آن این که انتخاب‌های آن شبکه، طیف محدودی از ایرانیان را در بر می‌گرفت.

شما، محمدعلی بهمنی و عبدالجبار کاکایی چند سال قبل از شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد استعفا کردید. بعد از آن آقای بهمنی به شورا بازگشت، اما شما و آقای کاکایی برنگشتید. قصد بازگشت به شورا را ندارید؟

 زبان فارسی، مهم‌ترین سرمایه‌ فرهنگی ماست. شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد یکی از زحمتکش‌ترین نهادهای فرهنگی کشور است که از زبان و شعر و ترانه فارسی صیانت می‌کند. وظیفه‌ این شورا این است که نگذارد انشای ضعیف، به هم‌ریختگی زبانی و ضعف تالیف وارد سبد تغذیه‌ فرهنگی ما شود و به گوش عموم برسد. عمیقا معتقدم باید از زبان فارسی صیانت کرد. هر جایی که فکر کنم حضور من می‌تواند باعث صیانت از زبان فارسی شود، استقبال می‌کنم.

علت استعفای شما چه بود؟

انتقادی بود به بخشی از ساز و کار شورا و فکر می‌کنم آن استعفا مثمرثمر بود و بعدش اتفاقات مثبتی در ساز و کار شورا رخ داد. باور کنید مشکل بزرگ ترانه‌ ما، ضعف تالیف است و نه چیز دیگر و البته که مشکل بزرگ شورا هم همین ضعف تالیف است و شما همیشه با انبوه ترانه‌های ضعیفی روبه‌رو هستید که روانه‌ شورا می‌شود.

سجاد روشنی / گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها