داستان زندگی مردی که به خاطر مواد مخدر بارها به زندان افتاده است

می‌ترسم همسرم دق کند

نام و تاهل: کاظم ـ م، متاهل سن: 32 سال تحصیلات: راهنمایی اتهام و محل دستگیری: حمل مواد مخدر ـ استان تهران یگان دستگیرکننده: پلیس پیشگیری
کد خبر: ۵۶۶۶۳۷

کاظم مردی سابقه‌دار است و پیش از این سه بار به اتهام حمل مواد مخدر، سرقت و درگیری به زندان افتاده است. او سال‌ها است که با خانواده‌اش ارتباطی ندارد و می‌گوید: 15 سالم که بود از شهر خودمان به تهران آمدم. من تا کلاس دوم راهنمایی درس خواندم و بعد از آن شروع به کار کردم. در این سال‌ها خیلی کارها انجام دادم. از گچ‌کاری تا فروشندگی میوه و آجیل. اوایل هم مشکل خاصی در زندگی‌ام نداشتم همه بدبختی‌ها از وقتی شروع شد که گرفتار مواد مخدر شدم.

کاظم بعد از این‌که از خدمت سربازی برگشت ازدواج کرد و از آن پس دیگر خانواده خودش را ندید. او می‌گوید: پدر و مادر و دو نفر از خواهرهایم برای خواستگاری به تهران آمدند. روز عقد یکی از برادرهایم هم خودش را رساند و آنها از همان محضر به شهر خودمان برگشتند و من تا امروز دیگر هیچ‌کدام‌شان را ندیده‌ام. من و زنم در همه این مدت در سختی‌ها تنها بودیم.

کاظم با همسرش در یک محل زندگی می‌کرد و آن دو در دیدارهای اتفاقی با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. همسر کاظم از کودکی بدون پدر بزرگ شده بود و دو ماه بعد از ازدواج مادرش را نیز از دست داد. او آن زمان باردار بود و شوک وارد شده به وی سبب شد جنین‌اش را از دست بدهد. مرد زندانی می‌گوید: از آن به بعد دیگر زندگی ما رو به راه نشد. چند وقت بعدش من را از سر کار اخراج کردند. بعد از آن زنم زمین خورد و پایش شکست و از در و دیوار بدبختی روی سرمان ریخت. من هم کم‌کم سراغ مواد رفتم اوایل آرامم می‌کرد اما بعدش دیگر خودش یکی از دردهایم شد.

کاظم یک سال بعد از ازدواج برای اولین بار به زندان افتاد. او می‌گوید:اولین اتهامم ضرب و جرح عمدی بود. با مردی دعوایم شد و برایش چاقو کشیدم. آن موقع‌ها اصلا اعصاب درست و حسابی نداشتم و خیلی دعوا می‌کردم. بعد از آن دیگر خلاف همین طور مثل سایه دنبالم می‌آید. دفعه دوم وقتی برای خرید مواد رفته بودم گیر افتادم. دفعه سوم هم از یک کارگاه نجاری دزدی کردم. خیلی مشکل مالی داشتم و وقتی یکی از رفقایم پیشنهاد این دزدی را داد قبول کردم اما زود گیر افتادم. زنم هم در این مدت چاره‌ای نداشت جز این‌که تحمل کند چون او غیر از من کسی را در دنیا ندارد.

متهم نمی‌خواهد تقصیر خودش را در خطاهایی که مرتکب شده است، قبول کند. او می‌گوید: همه‌اش بدشانسی می‌آورم. اگر مادرزنم نمی‌مرد و بچه‌ام سقط نمی‌شد آن اتفاق‌های بد یکی بعد از دیگری برایم پیش نمی‌آمد. اصلا این ازدواج برایم آمدنداشت.

او حرف‌هایش را این‌طور ادامه می‌دهد:در این مدت دو بار به فکر افتادم ترک کنم ولی فایده‌ای نداشت و هر دفعه دوباره سراغ مواد رفتم. مواد مثل سریش می‌ماند وقتی به آدم چسبید دیگر کنده نمی‌شود. چند باری هم سعی کردم مثل همه آدم‌ها کار کنم ولی نشد. هر جا می‌رفتم تا می‌فهمیدند معتاد هستم عذرم را می‌خواستند. دیگر راهی برایم نمانده بود جز این‌که موادفروشی کنم این طوری هم مواد خودم را گیر می‌آوردم هم شب چیزی داشتیم بخوریم. صاحبخانه خیلی به من گیر می‌داد چون هر بار که به زندان می‌افتادم اجاره عقب می‌ماند. حتی گفته بود اسباب‌مان را به خیابان می‌ریزد. مجبور بودم هر دفعه قول‌های الکی بدهم. هر وقت هم که پولی گیرم می‌آمد کمی هم به او می‌دادم اما هرکاری می‌کردم حساب و کتابم جور درنمی‌آمد تا این‌که دوباره به سرم زد دزدی کنم. یکی از بچه‌ها گفت موتوری بدزدیم و کیف مردم را بزنیم. من هم قبول کرده بودم اما قبل از این‌که شروع کنیم دوباره گیر افتادم.

متهم در ادامه چنین می‌گوید: کمی مواد داشتم که می‌خواستم به دست مشتری برسانم البته برای خودم هم بود. نمی‌دانم چطور است که پلیس به من این‌قدر گیر می‌دهد بین هزار نفر صاف سراغ من می‌آیند و دستگیرم می‌کنند. تازه گیر افتاده‌ام و هنوز معلوم نیست چه حکمی برایم بنویسند. بیشتر از همه نگران زنم هستم. او خیلی ساکت و بی‌صدا است در همه این سال‌ها با همه بلاهایی که سرش آمده یک بار هم داد نزده و همه چیز را توی خودش می‌ریزد. می‌ترسم آخرش دق کند و بمیرد. درست است که ما هیچ وقت زندگی درست و حسابی نداشتیم اما ته دلم دوستش دارم و نمی‌خواهم اتفاق بدی برایش بیفتد. نمی‌دانم چه کار باید بکنم. این دفعه که آزاد شدم باز هم سعی می‌کنم آدم خوبی بشوم.

داوود ابوالحسنی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
میراث ناملموس گنجینه هویت ملی

«جام‌جم» در گفت‌وگو با رئیس مرکز مطالعات منطقه‌ای پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس آسیای غربی و مرکزی یونسکو بررسی کرد

میراث ناملموس گنجینه هویت ملی

نیازمندی ها