نبود خانواده، سلامت روانی را به مخاطره می​اندازد

پسر و دخترهای زیادی را اطراف خود می‌بینیم که تنهایی اختیار کرده‌اند و به این انتخاب خود ولو در ظاهر می‌بالند و آن را به زعم خود درست و عاقلانه‌ می‌دانند، از نگاه آنان تشکیل خانواده، پذیرش مسئولیت و تعهد است که راه‌های پیشرفت را روی آنها می‌بندند، این افراد ترجیح می‌دهند با انتخاب زندگی مجردی بیشترین استفاده را از وقتشان ببرند و به آمال و آرزوهای خود برسند، اما در ته نگاه آنان نوعی دلتنگی و بلاتکلیفی مشاهده می‌شود که در کمتر فرد متاهلی این حس وجود دارد.
کد خبر: ۵۶۲۹۵۸
نبود خانواده، سلامت روانی را به مخاطره می​اندازد

زندگی این افراد اگرچه از نگاه خودشان زیباست ولی از نگاه جامعه‌شناسان و روان‌شناسان عاری از معایب و مشکلات نیست؛ مشکلاتی که در زنـــــدگی یک متاهل جای کمتری دارد. با دکتر علی خواجه حسینی، روان‌شناس به واکاوی این موضوع پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

دختران و پسران تحت چه شرایطی زندگی مجردی و بدون همسر را انتخاب می‌کنند؟

هر چه سن بالاتر می‌رود و افراد تجربه بیشتری به دست می‌آورند انعطاف‌ناپذیرتر می‌شوند، ترس از تغییر در آنها ایجاد می‌شود و فرد سعی در حفظ شرایط موجود دارد به همین دلیل نمی‌تواند کسی را به عنوان همسر بپذیرد و ترجیح می‌دهد، شرایط موجود حفظ شود. در همین گروه برخی به دلیل کمال‌گرایی یا تصورات ذهنی دور از واقعیت ممکن است، اصلا نتوانند شریکی پیدا کنند. همچنین افرادی را داریم که اصولا ثبات و نگرش تثبیت شده‌ای ندارند و نتوانسته اند ازدواج کنند. آنها در ساده‌ترین انتخاب‌ها مثل پوشیدن لباس و انتخاب غذا هم نمی‌توانند انتخاب کنند، چه رسد به انتخاب‌های پیچیده‌ای مثل ازدواج! در واقع دچار نوعی بی‌هدفی و سردرگمی هستند به همین دلیل نتوانسته‌اند ازدواج کنند. برخی به دلیل محدودیت‌هایی که دارند و خودشان در این محدودیت‌ها نقشی نداشته‌اند، نتوانسته‌اند ازدواج کنند مثل بیماران خاص یا کسانی که ظاهر متعارفی ندارند. این افراد در جامعه با مشکل نگرشی روبه‌رو هستند. هر کدام از این افراد ممکن است براساس نظام ارزشی‌شان نوع زندگی خاصی را برای خودشان انتخاب کنند.

به نظر شما تجربه زندگی مجردی می‌تواند مقدمه‌ای برای انتخاب این نوع زندگی باشد؟

بله، این نوع زندگی آزادی‌هایی به فرد می‌دهد؛ چون بایدها و نبایدهای خانواده وجود ندارد و فرد ترجیح می‌دهد تا همین رویه را ادامه دهد. باید بپذیریم که حجم وسیعی از افراد نه به دلیل تحصیل که به دلیل شغل به زندگی مجردی روی می‌آورند. اگر فقط تحصیل بود می‌توانستیم بــــا بومی کردن دانشگاه مخصوصا حالا که مراکز علمی گسترش زیادی پیدا کرده‌اند، مشکل را حل کنیم و افراد در مجاورت خانواده به ادامه تحصیل بپردازند، اما مهم‌ترین دلیل مهاجرت کسب درآمد و شغل است. به هر حال مهاجرت همیشه با خانواده نیست و در بسیاری از مواقع مهاجـــرت به تنهایی اتفاق می‌افتد؛ چون فرد با محدودیت‌های کمتری روبه‌رو می‌شود. ما افراد زیادی را داریم که خانواده دارند، اما تنها زندگی می‌کنند و خانواده‌های کاذبی تشکیل داده‌اند و با چند دوست یا همکار در یک محل زندگی می‌کنند؛ بنابراین مشکل نه‌تنها امکانات دانشگاهی، بلکه مهم‌تر از آن شغل و امکانات معیشتی است و هر چه فاصله‌های معیشتی را کمتر کنیم و جلوی مهاجرت‌های بی‌رویه را بگیریم، می‌توانیم کمک کنیم که خانواده‌ها شکل متعارفشان را حفظ کنند و جلوی رشد زندگی تنها را بگیریم.

عوامل اجتماعی چه تأثیری روی گسترش تجردگرایی داشته است؟

در یک جامعه در حال گذار افراد سعی می‌کنند، زندگی‌ای را انتخاب کنند که از لحاظ اقتصادی به آنها توان بیشتری بدهد، چون زندگی اجتماعی هزینه‌های زیادی را به فرد تحمیل می‌کند و بسیاری از افراد ترجیح می‌دهند، زیر بار این هزینه‌ها نروند با یک زندگی مجردی می‌توانند به رشد اقتصادی شان کمک کنند. خیلی از ارتباطات اجتماعی که افراد پیدا می‌کنند به واسطه تغییراتی است که در نقش‌های اجتماعی‌شان به وجود می‌آید مثلا یکی تا دیروز کارمند بوده، امروز استاد دانشگاه است. چنین فردی کمتر به محدودیت‌هایی که ممکن است نظام خانواده به او تحمیل کند، تن می‌دهد و می‌خواهد ارتباطات اجتماعی‌اش بیشتر از قبل باشد در واقع «خود» در شخص پررنگ‌تر می‌شود، حسی که جامعه هم آن را تقویت می‌کند. ابراز خود در نظام خانواده کمرنگ می‌شود، چون شما مجبور هستید برای کسانی دیگر هم به دلیل وظایفی که در قبالشان دارید، ایفای نقش کنید و از فعالیت‌ها و کارهای مورد علاقه‌تان چشم‌پوشی کنید. جامعه‌ای که پیشرفت فردی را تقویت می‌کند با نظام خانواده که محدودکننده فعالیت‌های اجتماعی است در تعارض است و باعث می‌شود تا افراد زندگی تنها و غیرخانوادگی را ترجیح دهند. جامعه ما نیز در حال گذار است و در چنین جامعه‌ای که روز به روز جنبه رقابتی‌تر دارد و کمالگرایی به شکل فردی تقویت می‌شود، هدف‌ها بیشتر تبدیل به هدف‌های فردی می‌شوند. همه اینها با پیوندگرایی و تشریک مساعی که در زندگی مشترک معنا پیدا می‌کند در تناقض است.

در جامعه امروز دختران هم به نسبت پسران تمایل به زندگی مجردی دارند، اما نگاهی که در جامعه نسبت به یک زن و دختر تنها وجود دارد، نسبت به پسران تنها متفاوت است؛ چرا؟

بخشی از جامعه بین سنت‌ها و ارزش‌های دنیای مدرن مانده‌اند. در چنین جامعه‌ای از دختر انتظار می‌رود که وقتی به سن خاصی می‌رسد، ازدواج کرده باشد از طرف دیگر به دخترانمان اجازه داده‌ایم، وارد جامعه شوند و فرصت‌های تحصیلی و شغلی را برای آنها فراهم کرده‌ایم. دختران هم مثل پسران در چنین جامعه‌ای به دلیل این که منع اجتماعی کمتری برای پیشرفتشان داشته باشند، تجردگرایی را ترجیح می‌دهند. آنها دوست دارند پا به پای پسرها در جامعه پیش روند، از طرفی ارزش‌های کهن و قدیمی هنوز در جامعه باقی مانده که اگر دختری در سن بالا ازدواج نکند یا طالب ارتباطات تائید نشده است یا شانسی برای ازدواج نداشته است! اینجا مشکل نگرشی داریم به همین دلیل است که خیلی وقت‌ها فعالیت‌های اجتماعی را برای خانم‌ها تشویق می‌کنیم و از طرف دیگر چون هنوز دیدگاه ضرورت تشکیل خانواده برای خانم‌ها و پایبندی به آن را در ذهن داریم با این دیدگاه که خانم‌ها هم حق انتخاب دارند، تلاقی پیدا کرده است. زنان ما فرصت‌های اجتماعی بیشتری را کسب کرده‌اند اکنون دیگر نمی‌توانند هر کسی را به عنوان همسر قبول کنند و هر شرایطی را بپذیرند، بنابراین ترجیح می‌دهند دست به انتخاب بزنند و انتخابشان هم ممکن است مغایر با سنت‌های جامعه باشد. شاید هنوز خیلی برایمان قابل پذیرش نیست که خانمی مجرد باشد.

زندگی مجردی چه معایبی دارد؟

در زندگی مجردی یا زندگی با همجنسان به دلیل نبود خانواده ارتباطات خیلی با دوام نیست به همین دلیل فرد بیشتر در معرض آسیب‌های مختلف قرار دارد. مشکلاتی مثل افسردگی، کاهش اعتماد به نفس یا پناه بردن به مواد مخدر در زندگی‌های مجردی فراوانی بیشتری دارد. به طور علمی هم اگر به عوامل موثر بر سلامت روان توجه کنیم به اینجا می‌رسیم که افرادی که پایگاه خانوادگی ندارند، سلامت روانی‌شان به مخاطره می‌افتد. بر اساس تحقیقات مجردها نسبت به متاهل‌ها از سلامت روانی کمتری برخوردارند؛ چون پایگاه اجتماعی و روحی ندارند. حتی کسانی که خانواده تنش‌زایی دارند چون پیوندی با نظام خانواده دارند، نسبت به کسانی که هیچ خانواده‌ای ندارند و تنها زندگی می‌کنند، وضع‌‌شان بهتر است. زندگی خانوادگی از لحاظ اقتصادی هم به فرد کمک می‌کند، کسی که خانواده دارد از لحاظ اقتصادی وضع بهتری دارد؛ البته به شرطی که هر دو زوج شاغل باشند و برای زندگی تلاش کنند از لحاظ اقتصادی هم نسبت به کسی که زندگی مجردی دارد، وضع بهتری دارند. کسی که تشریک مساعی می‌کند و با فرد دیگری تصمیم می‌گیرد، همیشه تصمیم‌هایش ثبات بیشتری دارد؛ البته اینها کلی هستند و شامل همه نمی‌شود. به تجربه یا تحقیق ثابت شده کسی که خانواده دارد از لحاظ پایگاه اجتماعی تقویت می‌شود؛ چرا که خیلی اوقات اعتماد اجتماع به کسی که با خانواده زندگی می‌کند، بیشتر است تا کسی که به تنهایی زندگی می‌کند. مسئولیت‌پذیری این افراد بیشتر است. افراد خانواده‌دار فرصت بیشتری برای ابراز خود پیدا می‌کنند؛ چراکه می‌خواهند در خانواده و جامعه اثرگذار باشند و این به تقویت خودپندار مثبت منجر می‌شود، خودپندار مثبت نیز به سلامتی روانی فرد کمک می‌کند. اینها مواردی است که با استفاده از آن می‌توانیم نظام خانواده را ترویج و تشویق کنیم. البته باید مشوق‌هایی ایجاد کنیم. باید بحث حمایت را جدی بگیریم، وحشت از تشکیل خانواده باید موشکافی شود؛ اگر بحث ضعف اعتماد به نفس است یا افراد مشکلات هویتی دارند باید با مشاوره و دادن شناخت بیشتر مشکلات هویتی آنها را اصلاح کنیم. گاهی مشکل اقتصادی عامل اصلی است. چتر حمایت از زوج‌های جوان باید گسترده‌تر شود این عوامل کمک می‌کنند تا جلوی رشد تجردگرایی را بگیریم. اگر غیر از این باشد روز به روز شاهد گسترش این پدیده خواهیم بود.

در خیلی از کشورهای اروپایی وقتی بچه به سن خاصی می‌رسد، از او می‌خواهند که تنها زندگی کند یعنی آنها نگران آسیب‌های این نوع زندگی نیستند؟

شاید اگر بخواهیم در یک دسته‌بندی کلی به دو رویکرد نگاه کنیم، بررسی این مساله در جوامع سنتی یا در حال گذار مثل جامعه ما با جوامع غربی دو شکل متفاوت از زندگی را به ما معرفی می‌کند، مقایسه اینها باید با دید پرسشی صورت بگیرد؛ ما نمی‌توانیم یک زندگی غربی را با معیارها یا چیزهایی که در ذهن خودمان است، مقایسه و ارزشگذاری کنیم و بگوییم خوب است یا بد. وقتی نگاه می‌کنیم به دو رویکرد می‌رسیم؛ یکی رویکرد غیرایرانی و غیرشرقی است که در اروپا و آمریکا و کشورهای این حوزه‌ها می‌بینیم. در این کشورها اصولا ارتباط بین دو جنس و ارتباط بین دو زوج لزوما یک ارتباط در قالب خانواده نیست و افراد براساس یک سری اشتراکات و علقه‌ها همدیگر را انتخاب و باهم زندگی می‌کنند، درواقع یک زندگی غیررسمی دارند و ازدواجی اتفاق نیفتاده است، البته همه زندگی‌ها به این شکل نیست و هنوز خانواده‌هایی هم در این جوامع حضور دارند، اما زندگی مجردی را در آن جوامع بیشتر می‌بینیم، اما در جامعه ما براساس دیدگاه‌های ارزشی که در مورد بحث تشکیل خانواده در سنت و اعتقاداتمان وجود دارد و بر آن تاکید شده به تشکیل خانواده نگاهی خاص می‌شود و این را می‌پسندند که افراد وقتی به بلوغ می‌رسند، خانواده تشکیل دهند در این هم مزایایی وجود دارد، فرد فضای اجتماعی و اقتصادی محکم‌تری پیدا می‌کند و مردم او را فردی دارای بلوغ بیشتر ارزیابی می‌کنند. بنابراین به نظرم مقایسه کشورها با توجه به تفاوت‌های عمیقی که دارند، کار درستی نیست.

گفتید خیلی اوقات تنهایی می‌تواند باعث افسردگی یا اعتیاد و... شود، وظیفه پدرها و مادرهایی که بچه‌هایشان زندگی مجردی را انتخاب کرده‌اند، چیست و چطور می‌توانند بر زندگی فرزندانشان نظارت داشته باشند؟

نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم فرزندانی که تنها زندگی می‌کنند، بیایند و به صرف یک سری حرف‌ها و آموزش‌ها سبک زندگی‌شان را تغییر دهند، این اتفاق هیچ وقت نمی‌افتد، چراکه خیلی اوقات تفاوت‌های نسلی و پیوند ضعیف بین نسل‌ها موجب جدا شدن جوان‌ترها از بزرگ‌ترها شده است. این‌که پدر و مادرها انتظار داشته باشند بچه‌ها به آن زندگی برگردند، امکانش در بسیاری از اوقات به وجود نمی‌آید، اما باید بپذیریم که در جامعه رو به پیشرفت، خانواده‌ها هر روز به سمت هسته‌ای شدن پیش می‌روند و شاهد گسترش خانواده‌های تک عضوی خواهیم بود، این پذیرش اولین قدم برای آرامش است، در عین حال هر چه والدین تفاوت‌های خودشان را با فرزندانشان بپذیرند، باعث می‌شود تا ارتباطشان حداقل با آنها حفظ شود. وقتی با نگاه مثبتی به هم نگاه کنند، طبیعتا ارتباطشان می‌تواند تداوم داشته باشد. والدین می‌توانند هر از چند گاهی را با فرزندان مجردشان بگذرانند در هفته یا در ماه ایامی را با آنها باشند، البته این با هم بودن نباید با هدف متقاعد کردن آنها باشد چون متقاعد کردن آدم‌ها سخت است. ما نمی‌توانیم کسی را متقاعد به چیزی کنیم که نمی‌خواهد، اما می‌توانیم با آموزش‌هایی که هم به پدر و مادر و هم به بچه‌ها می‌دهیم، به آنها بیاموزیم که تفاوت دیدگاه‌های دو نسل طبیعی است و باید این تفاوت‌ها را بپذیرند و به هم احترام بگذارند و انعطاف نشان دهند. اگر این پذیرش را ایجاد کنیم فاصله‌ها کمتر می‌شود و چه‌بسا زندگی‌های مجردی به زندگی‌های خانوادگی مبدل شود. اگر پذیرش متقابل وجود داشته باشد یا بخشی از افراد تنها به شکل قبلی زندگی بر‌می‌گردند یا اگر برنگردند تشویق می‌شوند تا اوقات بیشتری را با خانواده بگذرانند و خواه ناخواه این با هم بودن بعد نظارتی والدین را فراهم می‌کند.

چطور می‌توانیم جلوی گسترش این نوع زندگی را بگیریم؟

ما نمی‌توانیم ادعا کنیم که می‌توانیم جلوی رشد روزافزون این پدیده را سد کنیم، چون به هر حال به دلایلی که در بالا ذکر کردیم، برخی افراد ناگزیرند که این نوع زندگی را انتخاب کنند، اما آنچه به جامعه ما کمک می‌کند که نظام خانواده را حفظ کند و رشد روزافزون تجردگرایی کند شود، مستلزم این است که سیاست‌های قانونگذاران و مدیران اجرایی‌مان درباره نظام خانواده تغییر کند. بحث حمایت از زوج‌های جوان باید از حالت شعاری خارج شود. صندوق حمایت از زوج‌های جوان یا حمایت‌های بیمه‌ای و تامین اجتماعی از زوج‌هایی که تشکیل خانواده می‌دهند، تقویت شود. در حال حاضر حمایت صرفا به بحث وام ازدواج محدود شده است و عملا مشکلی را حل نمی‌کند. به هر حال باید حمایت عملی و مادی از خانواده‌ها بیشتر شود در این صورت جوانان بیشتر به سمت تشکیل خانواده روی می‌آورند، از طرف دیگر باید مشاوره خانواده و ازدواج را رنگ و بوی رسمی‌تری ببخشیم و در قالب برنامه‌های وسیع علمی و در دانشگاه‌ها به آن بپردازیم و کانون‌های ارتباطی مناسب داشته باشیم. می‌توانیم پاتوق‌های فرهنگی برای جوانان تدارک ببینیم و فعالیت‌های هدفمند را در آنها شکل دهیم، هرچه کانون‌های ارتباط اجتماعی به شکل هدفمند ایجاد شود، جلوی کانون‌های غیرهدفمند و غیررسمی گرفته می‌شود، در این صورت می‌توانیم امیدوار باشیم که نظام خانواده به نحو مطلوبی شکل بگیرد و تا حدودی روند زندگی مجردی کند شود.

سمیه افشین‌فر - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها