
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
البته برای قاسمپور این اصلا تازگی ندارد که زحمتش را نادیده بگیرد و به دنبال دفاع از حقش باشد. او که کار در تیمهای زیادی را به دلیل برخی از همین ناملایمات نیمهکاره رها کرده، دلیلی ندید برای اینکه در مس کرمان بماند و به قول خودش حرف زور بشنود!
البته پایبندبودن به اصول کار، این مشکلات را هم به همراه دارد. او نسبت به آنچه میگوید، متعهد است و انتظار دارد دیگران هم نسبت به گفتههایشان این احساس مسئولیت و تعهد را داشته باشند. نمونهاش همین قرار روز مصاحبه با ما بود. با ابراهیم قاسمپور ساعت 13 در دفتر روزنامه قرار داشتیم و او حتی یک دقیقه هم تاخیر نداشت. این اخلاق پسندیده است، اما نه در فوتبالی که هیچکس جایگاه خودش را نمیداند. قاسمپور به همین دلیل کارکردن در این فوتبال را ملالآور میداند.
برکناری شما آن هم در روز نخست نیم فصل دوم را باید یکی از اتفاقهای عجیب لیگ دوازدهم نامید...
دستهایی بود که سعی میکردند آرامش ما را به هم بزنند. هنوز تیممان را نبسته بودیم که در تمرینهای پیش فصل عده مشخصی از هواداران علیه من شعار دادند و اسم مربیان دیگر را به زبان آوردند. این در حالی بود که فصل گذشته زمانی که تیم را به من دادند در جایگاه پانزدهم بود و من توانستم در هشت بازی این تیم را به رده نهم بیاورم. با این نتیجه خوب، آن شعارها مشکوک بود.
یعنی این برکناری ریشه در اتفاقهای ابتدای فصل داشت؟!
نه! من با مسئولان قبلی به توافق مالی رسیده بودم اما مدیر جدید زیر بار تعهدات باشگاه نرفت. ما دو قرارداد داشتیم. یک قرارداد داخلی و یک قرارداد متمم که البته بسیاری از بندهای آن قرارداد دوم با توجه به شرط و شروطش قابل پرداخت نبود. با این حال مدیر جدید باشگاه مس زیر بار امضای آن نرفت.
این شرط و شروط چه بودند؟
قهرمانی در لیگ برتر، قهرمانی در جام حذفی و کسب سهمیه لیگ قهرمانان آسیا که در ازای هر کدام مبلغی به قرارداد من اضافه میشد.
این مبالغ چقدر بود؟
100 میلیون تومان برای قهرمانی در لیگ برتر، 80 میلیون تومان برای قهرمانی در جام حذفی و 70 میلیون تومان برای کسب سهمیه لیگ قهرمانان آسیا.
حالا مگر قرار بود شما با مس این عناوین را به دست بیاورید؟
فقط بحث اینها نبود. ما ابتدا توافق کرده بودیم مالیات قراردادم توسط باشگاه پرداخت شود که مدیران جدید حتی زیر بار آن نیز نرفت.
اگر توافقی بوده، چرا مدیران قبلی باشگاه مس، قرارداد شما را امضا نکردند؟
آن زمان آقای گنجعلیخانی برای زیارت خانه خدا به مکه مشرف شده بود. در بازگشت هم بحث تغییر مدیران باشگاه به میان آمد و امضای قرارداد من از اولویت خارج شد. البته از سه ماه قبل از پایان نیم فصل من پیگیر امضای قراردادم بودم، اما آنها فقط متمم قرارداد بازیکنان را امضا کردند و از امضای قرارداد کادر فنی سر باز زدند. در این مدت چند بار با آقای شهبازی، مدیرعامل جدید باشگاه جلسه گذاشتیم و هربار از او خواستیم تکلیف ما را مشخص کند، اما تا روز بازی با سپاهان که اجازه حضور روی نیمکت تیم را نداشتم، هیچ جواب مشخصی ندادند.
خود شما هم تهدید کرده بودید اگر قرارد اد مضا نشود، روی نیمکت مس نمینشینید...
تهدیدی در کار نبود. من به طور شفاهی این را به سرپرست تیم گفته بودم، اما مدیرعامل باشگاه در ضمیر خود به این نتیجه رسیده بود که اگر تکلیف قرارداد متمم من روشن نشود روی نیمکت نخواهم نشست.
البته قبل از آن هم اتفاقاتی بین ما افتاده بود که باعث بدبینی هر دو طرف شد. من در تعطیلات قبل از نیم فصل برنامهای به باشگاه دادم که از سوی مدیرعامل اجرا نشد. از طرفی نقل قولی از آقای شهبازی به گوشم رسید که نهایت بیانصافی بود. او گفته بود قاسمپور کاری میکند که اخراجش کنیم، اما ما از او زرنگتر هستیم و کاری میکنیم که خودش از تیم برود! این حرف در جایی زده شد که پسر خودم هم نشسته بود. پس از آن من به خود شهبازی گفتم آنقدر میمانم که اخراجم کنید!
جریان عملی نشدن خواستههایتان چه بود؟
من از مدیرعامل باشگاه خواسته بودم پس از پایان هفته چهاردهم که لیگ برای دو هفته تعطیل میشد در خارج از کرمان یک اردو برای ما تدارک ببیند. استراحت بازیکنان، تمرین و تغذیه آنها و بازی تدارکاتی چهار فاکتور مهم در برپایی یک اردو هستند. من هم بهدنبال تحقق این خواستهها بودم، اما سرپرست باشگاه به من گفت مدیرعامل با برخی بازیکنان از جمله فرزاد حسینخانی (کاپیتان تیم) و رضا عنایتی صحبت کرده و آنها گفتهاند اردو در کرمان باشد بهتر است! من به عنوان سرمربی باید پاسخگوی نتایج تیم باشم. بههمین دلیل از اینکه مدیرعامل به جای صحبت با مربی تیم، با بازیکنان صلاح و مشورت کرده ناراحت شدم. در نهایت هم هیچ اردویی برای تیم در نظر گرفته نشد تا به جای آمادهسازی تیم در هزینهها صرفهجویی شود! من فکر میکنم شهبازی برای مدیریت هزینه به باشگاه مس آمده بود نه برای مدیریت تیم فوتبال باشگاه.
البته خود ما هم دنبال ریخت و پاش نبودیم. ما میتوانستیم در ابتدای فصل سید مهدی رحمتی و فرهاد مجیدی را با هزینهای بالغ بر دو میلیارد و 500 میلیون تومان به جمع نفرات مس کرمان اضافه کنیم اما من با این موضوع مخالفت کردم و گفتم اگر بخواهیم به دو بازیکن این همه پول بدهیم کل تیم به هم میریزد و دیگر قابل کنترل نیست. پس خود من هم به دنبال هزینهتراشی نبودم.
اما مثلا بازیکنی مثل حسین کاظمی را با رقمی حدود 500 میلیون تومان جذب کردید و بعد خیلی زود عذرش را خواستید...
به هر حال امکان اشتباه برای هر مربی وجود دارد، اما ما فقط روی یک بازیکن اشتباه کردیم و اینطور نبود که مثل خیلی از تیمها چهار یا پنج بازیکن را اخراج کنیم. از طرفی من هیچ نقشی در رقم قرارداد بازیکنان ندارم؛ یعنی همیشه در هر تیمی که هستم میگویم اینها را به لحاظ فنی میخواهم. دیگر کاری هم به این ندارم که برای جذب آنها چقدر پول میدهند. حتی در مورد دستیاران خودم هم هیچگاه رقمی را در نظر نگرفتهام. البته اگر با من مشورت کنند نظرم را میگویم. همانطور که در مورد رحمتی و مجیدی با خرید آنها به دلیل رقم بالای قراردادشان مخالفت کردم. شاید این رویه ایراد داشته باشد، اما به هر حال خصلت من است.
اختلاف نظر شما و مدیران باشگاه مس سر چند میلیون تومان بود؟
بحث مالی برای من مهم نبود. مدیر قبلی تعهداتی داده بود که مدیر جدید زیر بار آنها نمیرفت و این چیزی بود که مرا ناراحت میکرد. سه بند از عمدهترین متممهای قرارداد من این بود که قهرمان جام حذفی شوم، قهرمان لیگ برتر شوم و سهمیه حضور در لیگ قهرمانان را به دست بیاورم. آنها حتی قرار بود مالیات قرارداد مرا پرداخت کنند که زیر بار آن نیز نرفتند. در توافقهای اولیه قرار بود مسیها 150 میلیون تومان برای برنامه ریزی لیگ و 100 میلیون تومان برای برنامهریزی جام حذفی به من بدهند؛ اما آنها این ارقام را منوط به قهرمانی مس در لیگ و جام حذفی کردند. پرسش من این است اگر یک مربی تیمش را در لیگ و جام حذفی قهرمان کند، آیا لیاقت دریافت یک میلیارد تومان را ندارد؟ آنها برای 250 میلیون تومان اینچنین با من برخورد کردند.
من هم گفتم میتوانم با همین پول کار کنم، اما در این صورت تیم ضرر میکند چون قلبا ناراحت نیستم. من این را صادقانه به مدیر باشگاه گفتم. من حتی میتوانستم در مس بمانم و با چند نتیجه ضعیف اسباب اخراج مدیرعامل را فراهم کنم، هرچند ذاتا چنین اخلاقی ندارم که بهخاطر منافع خودم تیم را زمین بزنم. من کاملا صادقانه با مدیران باشگاه حرف زدم، اما طی سه ماه مذاکره به هیچ نتیجهای نرسیدم. متاسفانه چون صداقت داریم و رک حرف میزنیم مورد سوءاستفاده قرار میگیریم.
اما انتقادهای دیگری هم مطرح بود. مثلا مدیر باشگاه عنوان کرده در زمان اردوها، بازیکنان شبها را خارج از اردو سپری میکنند.
این اتفاق فقط یک بار افتاد؛ آن هم با هماهنگی سرپرست تیم که به من گفت وضع مالی باشگاه خوب نیست. ما هم چون برای برپایی بازی دوستانه با استقلال به تهران آمده بودیم اجازه دادیم بازیکنان تهرانی شب به خانههای خودشان بروند تا باشگاه مجبور نشود برای اسکان آنها پول مضاعف بپردازد.
شما سالها در این فوتبال بودید. نقش دلالها را
در نقل و انتقالات فوتبال چقدر موثر و پررنگ میبینید. این را از این جهت میپرسیم که حضور لوکا بوناچیچ در کرمان با توجه به اینکه بلافاصله پس از اخراج شما صورت گرفت حرف و حدیثهای زیادی را به همراه داشت...
مطمئن باشید در فوتبال ما این یک قاعده شده که در بعضی از این جابه جاییها بده بستانهایی است که ما قادر به اثبات آن نیستیم. الان هم نمیخواهم حرفی بزنم که فردا برایم پروندهسازی شود. پرسش من این است آیا لوکا بوناچیچ به کرمان رفت؟! مگر چقدر قرار بود به من پول بدهند که زیر بار متمم قراردادها نرفتند. من که هم خوب کار کردم و هم شناخت کافی روی تیم داشتم. آنها نتایج خوب تیم و اعتماد به نفس بالای تیم من را ندیدند و به این بهانه که قاسپور عصبی است و با بازیکنان بد برخورد میکند باب مذاکره با یک مربی خارجی را گشودند. با شعار کم کردن هزینهها عذر من را خواستند، آن وقت رفتند یک مربی خارجی آوردند تا در این شرایط اقتصادی به او دستمزد دلاری بدهند. شما ببینید من کی توی گوش بازیکن زدهام؟ فحش رکیک دادهام؟ توهین کردهام؟ لنگه کفش پرت کردهام؟ کارهایی که در سوابق همین لوکا به دفعات ثبت شده است. البته من انتقادی به این مربی ندارم چون او هم همکار ماست. طرف صحبت من کسانی هستند که خیلی راحت همه چیز را خراب میکنند، اما وقتی قرار است سازنده باشند کاری از دستشان برنمیآید. من در مس زحمت کشیدم. ما در 9 بازی گل نخوردیم و در پایان نیم فصل هم بهترین خط دفاع را داشتیم، اما متاسفانه فوتبال ما چنین مربیانی را نمیخواهد.
ابراهیم قاسمپور طی سالهای فعالیتش در عرصه مربیگری، سختترین شرایط را در کدام تیم تجربه کرده است؟
بدون شک آبادان! آبادان منطقهای است که به دلیل فشارهای اقتصادی و بیکاری با پول خیلی کارها میتوان انجام داد. در چنین فضایی کار کردن هم دشوار میشود. من خودم بچه آبادان هستم، اما آنها واقعا در حق من بد کردند. یادم نمیرود آن روزی را که یک معتاد را آوردند جلوی دوربین که علیه من حرف بزند. اینهاست که آدم را ناراحت میکند. به همین دلیل اگر ده میلیارد تومان هم به من بدهند، اگر ده سال هم بیکار باشم، روی تاکسی کار میکنم، اما برای مربیگری به صنعت نفت نخواهم رفت!
در مورد جایی که مهد فوتبال ایران است به این صراحت صحبت کردن کمی سختگیرانه نیست؟!
بله! آبادان مهد فوتبال ایران بوده اما در گذشته، معتقدم فوتبال خوزستان دیگر درست نمیشود. قبل از آنکه تیم ملی به جام جهانی 78 برود، از 25 بازیکن ملیپوش 13 بازیکن آبادانی بودند. آن زمان آبادان پر بود از زمینهای خاکی. هزینه هم پایین بود و خیلیها تیمداری میکردند. اما الان دیگر زمین خالی برای فوتبال بازی کردن پیدا نمیشود. هزینهها هم آنقدر سنگین شده که کسی برای تیمداری هزینه نمیکند. آن روزها خود من از صبح تا شب در نقاط مختلف شهر آبادان فوتبال بازی میکردم. الان بروید ببینید چه خبر است. من بدم نمیآید فوتبال آبادان دوباره به اوج برگردد، اما حقیقت چیز دیگری را به شما میگوید.
به سرتان نزده دوباره به امارات بروید و آنجا کار کنید؟
عربها همه چیز را به شما میدهند اما در کارتان دخالت میکنند. نه منطقی هستند و نه فوتبالی اما چون پول خرج میکنند این حق را برای خودشان قائل هستند که در مسائل فنی دخالت کنند.
جدایی شما از داماش در فصل گذشته هم به دلیل دخالتهای عابدینی بود؟!
نه!
به هر حال یا شما با عابدینی نتوانستید کار کنید یا او نتوانست شما را تحمل کند...
اصلا بحث ما بر سر این نبود که نتوانستیم با هم کار کنیم. زمانی که عابدینی از من خواست سرمربی داماش شوم دستش را طرف من دراز کرد و گفت ما پول نداریم، بیا ایثار کن و این تیم را جمع کن. من هم گفتم یا علی. بعد هم که از این تیم جدا شدم پول چندانی از آنها نگرفتم. شاید فقط 50 یا 60 میلیون تومان، اما هیچ کجا هم صحبتی از مسائل مالی نکردم. در داماش فقط به خاطر یک حرف از داماش جدا شدم.
یعنی بحث دخالتهای عابدینی مطرح نبود...
ببینید عابدینی یک مدیر فوتبالی است و همیشه نظرش را مطرح میکرد. حالا بعضی وقتها نظر او با تصمیمهای ما کاملا همسو بود که انجام میشد و گاهی هم با نظر ما مغایرت داشت که خب انجام نمیشد!
شما در این سالها با مدیران زیادی کار کردهاید. کار با مدیر فوتبالی و غیر فوتبالی چه تفاوتهایی با یکدیگر دارد؟
ببینید، یکی مثل صفایی فراهانی میآید که مدیر فوتبالی نیست اما بهترین عملکرد را دارد. او مربی برای تیم ملی آورد، امکانات در اختیارش گذاشت اما هیچگاه در کارهایش دخالت نکرد. اگر مدیرهای غیرفوتبالی ما از جنس صفایی باشند باید خوشحال هم باشیم، اما متاسفانه مدیران غیرفوتبالی ما نهتنها اشرافی به موضوع ندارند که دخالت هم میکنند. از طرفی بیشتر مدیران فوتبالی ما هم قدیمی هستند و با دیدگاههای سنتی خود معمولا مشکل ساز میشوند. در مجموع اگر مدیری پیدا شود که ابزار و امکانات را در اختیار زیرمجموعهاش بگذارد و کمترین دخالت را داشته باشد، ارجحیت دارد.
در مورد علی کفاشیان چه فکر میکنید؟
ببینید کل مدیریت فوتبال ما ایراد دارد. کفاشیان نه تنها یک مدیر فوتبالی نیست که در عین حال یک مدیر غیرفوتبالی خوب هم نیست. خودم را مثال میزنم. چطور علی کفاشیان در حالی که قرارداد مس کرمان با من هنوز فسخ نشده بود، شبانه مجوز حضور لوکا روی نیمکت مس را صادر میکند؟ این کار غیرقانونی بود اما کفاشیان با دخالت در کار زیر مجموعهاش چنین مجوزی را صادر کرد. چطور میشود یک مربی که نه قرارداد دارد و نه کارت بازی، روی نیمکت یک تیم مینشیند؟ جالب آنکه وقتی از سازمان لیگ دلیل چنین اقدامی را جویا شدم آنها نیز روی غیرقانونی بودن آن تاکید داشتند و از من خواستند شکایتم را مکتوب ارائه دهم! کفاشیان به لحاظ شخصیتی بینهایت انسان خوبی است. انتقادها را با روی گشاده میشنود و هیچگاه بهدنبال آن نیست که از زیر بار مسئولیت فرار کند، ولی باید بپذیرد بهعنوان یک مربی ورزشی در فوتبال ما آن توانایی لازم را ندارد.
شما و خیلی دیگر بازیکنان دهه 40 و 50 از نسل سوخته فوتبال هستید که با وجود شایستگیهایتان عایدی چندانی از این فوتبال نداشتید. شما برای آنکه به حق خودتان برسید، خیلی دوندگی کردید، اما الان خیلی راحت میتوان از این پیچ و خمها گذشت و به یک زندگی راحت رسید...
باید همرنگ جماعت فوتبال شد تا از این سفره به نان و نوایی رسید. در این سالها بارها به من گفتهاند اگر فلان بازیکن را جذب کنی فلان رقم نیز به حساب شما واریز خواهد شد؛ اما من باور دارم که شخصیت و اعتبارم از پول با ارزشتر است. مطمئن باشید من هم اگر میخواستم مثل خیلیها در مسیر ناثواب زندگی کنم الان وضع مالیام خیلی بهتر از اینها بود. در مجموع فکر میکنم خیلی فوتبالیستهای دهه 50 در فوتبال از نسل سوخته بودیم و در مربیگری از نسل باخته.
در این فوتبالی که کار کردن در آن خیلی سخت است، مربیای مثل امیر قلعهنویی چطور موفق میشود؟
در مدیر بودن خوب امیر قلعهنویی بحثی نیست، اما او بخشی از این موفقیتهایش را مدیون مدیرانی است که با آنها کار میکند. نفراتی چون فتحاللهزاده و ساکت مدیران قدرتمندی هستند که در برآورده کردن خواسته مربیان از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. باز هم میگویم شکی در توانمندیهای قلعهنویی وجود ندارد اما تیمهایی مثل سپاهان و استقلال آنقدر جاذبه دارند که اگر پول کمتری هم بدهند، باز بازیکنان آنها را به دیگر تیمها ترجیح میدهند. شما به خریدهای استقلال در همین نیمفصل نگاه کنید. خرید ایمان موسوی، فرزاد حاتمی و بازگرداندن فرهاد مجیدی کار کوچکی نبود.
تا به حال شده که از کار در فوتبال دلسرد شوید؟
به جان بچههایم من در این فوتبال با اکراه ایستادهام چون کار دیگری بلد نیستم. سرمایهای هم ندارم. همین الان اگر سرمایهای داشتم که میتوانستم با آن کسب و کاری راه بیندازم حتما از فوتبال بیرون میآمدم. چون اصلا تحمل این فضای کثیف و این رفتارها را ندارم. در فوتبالی که هیچکس جایگاه خودش را نمیداند و کسی حرفهای فکر نمیکند کار کردن واقعا سخت و ملالآور است.
چه چیزی در این فوتبال بیش از همه شما را اذیت میکند؟
نامردی و دروغ. مسائلی که در زمان خود ما، یا نبود یا اگر بود خیلی کم بود. فاتحه فوتبال ما زمانی خوانده شد که روباهها در جنگل ادعای شیری کردند. شما ببینید چند نفر در این فوتبال سر جای خودشان هستند.
همه ساله پولهای زیادی در این فوتبال هزینه میشود. به نظر شما خروجی این پولهایی که بعضا از بیتالمال هم هست، چیست؟
هیچ! تا فوتبالمان به بخش خصوصی واگذار نشود به هیچ کجا نمیرسیم و فقط باید هزینه بکنیم.
اما نمونههای خصوصی این فوتبال هم چندان امیدوارکننده نبود؟ تیمهایی مثل استیلآذین، استقلال اهواز و خیلیهای دیگر خصوصی شدند؛ اما سقوط عایدشان شد.
آنها هم راهشان را درست نرفتند. شما بروید ببینید ترکیه چه کار کرده که فوتبالش هم پیشرفت کرده و هم به سودآوری رسیده است. مگر میشود ترکها بتوانند و ما نتوانیم. فوتبال ما زمانی هیچ چیز از فوتبال ترکیه کم نداشت. حالا بروید ببینید آنها کجا هستند و ما کجاییم.
در این شرایط چه باید کرد؟
فوتبال ما رو به جلو نیست. من اگر قدرت داشتم این فوتبال را تعطیل میکردم. حداقل برای ده سال. هیچ اتفاقی هم نمیافتد. در عوض یک رنسانس بزرگ در این فوتبال ایجاد میشود. الان هم فکر میکنم کارشناسها باید جمع بشوند و با الگوبرداری از فوتبال کشورهایی چون ترکیه، ژاپن و کره جنوبی، نسخه شفابخشی را برای این فوتبال بنویسند.
در مورد تیم ملی، کارلوس کرش و جام جهانی برزیل، اولین چیزی که به ذهنتان میرسد، چیست؟
به نظرم کرش به دنبال توجیه عملکرد ضعیف خود در تیم ملی است. اینکه میگوید پرسپولیس به تیم ملی ضربه زده است اصلا پایه و اساس درستی ندارد. من دانش کرش را رد نمیکنم، ولی در کنار او یک مربی ایرانی قوی نیست که به او در باره فوتبال ما اطلاعات درست بدهد. او در این مدت به جای استفاده از بازیکنان جوان و با انگیزه، به یکسری بازیکن پا به سن گذاشته اتکا کرد و از بسیاری از آنها در بدترین شرایط بدنی استفاده کرد. او به جای آنکه به دنبال بازیکنان مستعد و خوب فوتبال ما باشد، دنبال آن است از بازیکنان دورگه در تیم ملی استفاده کند. صرفا به این بهانه که بینالمللی هستند. شک نکنید با نفراتی غیراسمی و انگیزهدار تیم ملی میتوانست بهتر از این نتیجه بگیرد.
فدراسیون فوتبال را چقدر در نتایج نه چندان خوب تیم ملی مقصر میدانید...؟!
ببینید من خودم را مثال میزنم. زمانی که تومیسلاو ایویچ، سرمربی تیم ملی ایران شد من برای مقطع کوتاهی به عنوان دستیار در تیم ملی بودم. اختیار تام را به ایویچ داده بودند، اما من این شرط را قبول نکردم. در بدترین شرایط شما باید 80 درصد اختیارات تیم ملی را به سرمربی خارجی بدهید. متاسفانه فدراسیون فوتبال از صفر تا صد کار را به کرش واگذار کرده است. من معتقدم دادن اختیار تام به کرش درست نیست و نتیجهاش این میشود که او هرکاری دلش میخواهد، میکند. از دخالت در برنامهریزی مسابقهها گرفته تا تعیین سرپرست تیم ملی و... هیچ زمانی لیگ ما اینقدر تعطیل نمیشد. در حالی که تیم ملی از دل لیگ بیرون میآید. مربی تیم ملی وظیفه دارد بهترینهای لیگ را در کنار هم قرار دهد و آنها را به یک هماهنگی خوب برساند.
فارغ از اینکه همه دوست داریم تیم ملی به جام جهانی برود، در شرایط کنونی شما چه آیندهای را برای تیم ملی متصور هستید؟
کار واقعا سخت است. البته ما در شرایط سخت همیشه بهتر بودهایم. نمونهاش حماسه ملبورن. اما واقعیت این است که در این شرایط شاید امدادهای غیبی هم کمکی به تیم ملی نکند. الان تیم ملی از بازیکنان خلاق خالی است. کجا هستند بازیکنانی با استانداردهای علی دایی، کریم باقری، خداداد عزیزی، مهدی مهدویکیا و علی کریمی؟
به لبنان در بیروت میبازیم. به ازبکستان در تهران میبازیم. کره جنوبی را در شرایطی که نباید ببریم میبریم و در مقابل ازبکستان در تاشکند، در روزی که حق آنها پیروزی بود براساس اتفاقات فوتبالی برنده از زمین بیرون میآییم. این نتایج آدم را بدبین میکند. دور نما، دورنمای خوبی نیست. در این شرایط باید چشم به اتفاقات خوب فوتبال بدوزیم وگرنه روی کاغذ شانس ما برای صعود واقعا ضعیف است.
در سوابق کاری شما که دقیق میشویم میبینیم در کمتر فصلی بود که شما از ابتدا تا انتها روی نیمکت تیمتان حضور داشته باشد.
بله جاهایی که رفتارها و اتفاقها با اصول من در تعارض است، به طور طبیعی دلیلی برای ماندن نمیبینم، اما همیشه اینطور نبوده مثلا در همین تیم مس ما از چهار بازی نخست ابتدای فصل فقط یک امتیاز به دست آوردیم، اما با وجود فشار بیحد تماشاگران، در سختترین شرایط ایستادم. میتوانستم همان موقع تیم را ترک کنم. دلیل هم داشتم. جو ناآرام بود، اما این کار را نکردم چون مطمئن بودم موفق میشویم. در نهایت هم رسیدیم به جایی که در پایان نیم فصل هشتم شدیم. شما بروید آمار بگیرید مس کرمان چه زمان در پایان نیمفصل جزو هشت تیم برتر لیگ بوده است. اما در مواقعی که در حقم اجحاف میشود، نمیتوانم زور را تحمل کنم. یکی از اصول من این است که برای پول خودم را نمیفروشم. من نه اهل زدوبند هستم، نه اهل بده بستان. نه مثل خیلیها از بازیکنان تیمم پول میگیرم و نه با مدیرعامل در رابطه هستم. فقط اکتفا میکنم به پولی که در ابتدای فصل روی آن توافق میشود. از کارم هم نمیزنم. اگر تمرینی هست عین دو ساعت را وقت میگذارم. من هیچوقت بازیکنی را با خودم به تیمی نبردم که اگر فردا از آن تیم بیرون آمدم بهواسطه آن بازیکنان پدر آن تیم را در بیاورم. من هیچوقت دنبال باندبازی نبوده و نیستم. اما بعد میبینم آنطور با من برخورد میشود.
فکر نمیکنید در این فوتبالی که هیچ چیز آن سر جایش نیست با برخی از این خصوصیات اخلاقی به جایی نخواهید رسید؟
اتفاقا تا به اینجا چیزی جز ضرر ندیدهام.
ایدهآلتان در فوتبال ایران چیست؟
ایدهآل من و خیلی دیگر از فوتبالیها دست نیافتنی است. پس بهتر است به جای رویاپردازی دنبال این باشیم که با واقعیتهای این فوتبال تطبیق پیدا کنیم. این فوتبال شبیه باندهای مافیایی شده است. آن دو ـ سه سالی که نبودم دقیقا به علت همین مافیا بود. سفارش کرده بودند به قاسمپور تیم ندهید. با این حال من روی اصولم ایستادهام.
قاسمپور؛ مرد همیشه ناراضی نیمکتها
هرچند در کارنامه ابراهیم قاسمپور عناوین قهرمانی زیادی وجود ندارد، اما نام او در فوتبال ایران همیشه مورد توجه بوده است؛ چه آن زمان که پیراهن تیم ملی را میپوشید و چه حالا که چیزی حدود 17 سال از عمر حضورش در عرصه مربیگری فوتبال میگذرد.
ابراهیم قاسمپور متولد بیستم شهریور 1336 در آبادان است. او فوتبالش را از پانزده سالگی با حضور در تیم نوجوانان صنعت نفت آغاز کرد و پس از چهار سال حضور در تیمهای نوجوانان و جوانان این باشگاه راهی تیم تهرانی شهباز شد. شهباز آن روزها که برای رسیدن به لیگ تختجمشید تلاش میکرد در کنار قاسمپور جوان ستارگانی چون مرحوم ناصر حجازی، رضا عادلخانی، غلامحسین مظلومی و نصرالله عبداللهی را در اختیار داشت و با این نفرات توانست ضمن قهرمانی در لیگ دسته اول تهران به خواسته اصلیاش که همان حضور در لیگ بود، دست یابد. شهباز در اولین سال حضور خود در لیگ تختجمشید، پس از پاس و پرسپولیس سوم شد. پاداش قاسمپور برای بازیهای خوبش در آن فصل، حضور در تیم قهرمان لیگ، یعنی پاس تهران بود. البته قاسمپور قبل از آن یک پاداش ویژه هم برای بازیهای خوبش گرفته بود؛ حضور در ترکیب 23 نفره تیم ملی برای جام جهانی 1978 آرژانتین. پاس آخرین تیم ایرانی قاسمپور بود. او یکی از اولین لژیونرهای فوتبال ایران بود که در بیست و سه سالگی از تیم النصر سردرآورد. قاسمپور 14سال متوالی در تیمهای عربی النصر امارات، العربی، الریان و السد قطر و المصری مصر بازی کرد؛ اما برای پایان فوتبالش دوباره به پاس برگشت.
قاسمپور دو سال را به عنوان بازیکن ـ مربی در پاس سپری کرد و پس از یک سال سرمربیگری در تیم ب پاس تهران در سال 1374، نخستین قرارداد رسمی سرمربیگریاش را سال 76 با تیم بزرگسالان پاس امضا کرد. او فقط چند ماه در این مسئولیت باقی ماند و پس از معرفی به عنوان سرمربی تیم فوتبال امید از جمع پاسیها رفت.
قاسمپور طی سه ماه (از شهریور تا آذر 76) تیم امید را آماده بازیهای غرب آسیا کرد و توانست با آن مدال طلای بازیها را به دست بیاورد. نکته جالب اینکه امیر قلعهنویی در آن تورنمنت دستیار قاسمپور بود. قاسمپور پس از دو سال از تیم امید کنار گذاشته شد و این سرآغاز داستان پرپیچ و خم او در عرصه مربیگری بود.
قاسمپور طی 14 سال گذشته ده بار تیمهای خود را تغییر داده و اغلب هم با نارضایتی از تیمی به تیم دیگر رفته است. پاس تهران، صنعت نفت آبادان (دو بار)، برق شیراز، حتای امارات (سه بار)، همای تهران، الامارات امارات، داماش گیلان و مس کرمان همه تیمهایی هستند که او پس از جدایی از تیم امید هدایتشان را برعهده داشت. تیمهایی غالبا میانه جدولی، که دغدغه قاسمپور در بیشتر آنها، حفظ تیم و جنگیدن برای بقا بوده است. البته قهرمانی با تیم حتی در لیگ دسته دوم امارات از جمله عناوینی است که در کارنامه کمتر مربی ایرانی دیده میشود.
قاسمپور حالا مدتی است که قرارداد خود را با مس کرمان فسخ کرده و تیم ندارد. باید دید این مربی کارکشته در ادامه با پیشنهاد کدام تیم روبهرو میشود؟
رضا پورعالی / گروه ورزش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«جامجم» در گفتوگو با عضو هیات علمی مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی به بررسی اثرات منفی حفر چاههای عمیق میپردازد
سخنگوی صنعت آب در گفتوگو با جامجم: