جام جم آنلاین گزارش میدهد
میگفت همه این سالها که در اداره ویژه مبارزه با قتل کار کرده با مادران داغدیده زیادی صحبت کرده و هیچکدام از آنها نتوانستهاند احوالشان را توصیف کنند. خود او هم از بیان حالات آنها عاجز بود. بار دیگر به خودش قول داد کارهای بازنشستگیاش را هر چه زودتر پیگیری کند. همانطور که در افکارش غرق شده بود با راهنمایی افسری جوان از کلانتری محل به قسمتی از خانه رفت که جنازه خونآلود آنجا روی زمین افتاده بود. قاتل در کمال بیرحمی چاقو را وارد قفسه سینه مرد کرده بود. محمود 30 ساله به نظر میرسید، کم مو بود، کمی چاق و قد کوتاه. شکی وجود نداشت قاتل براحتی وارد آپارتمان شده و محمود از قبل او را میشناخته. در اتاق خواب چند کشو به هم ریخته بود. افسر کلانتری گفت: از مادر مقتول پرسیدیم، ظاهرا چند تکه طلا بردهاند.
سرگرد نگاهی مغرورانه به مامور جوان انداخت و او ادامه داد: از زنش جدا شده و با مادرش زندگی میکرده پدرش هم دو سال قبل فوت شده. امروز قرار بود تعمیرکار تلویزیون بیاید خانهشان ما به همان تعمیرکار مظنون هستیم.
مشفق راهش را به طرف آشپزخانه کج کرد. روی اپن آشپزخانه لنت و فازمتر بود. زن همچنان مویه میکرد. کارآگاه دو زانو نشست و تسلیت گفت: حال شما را درک میکنم اما به اطلاعات شما احتیاج دارم. محمود با کسی اختلاف نداشت؟
مادر محمود ماجرای برقکار را یک بار دیگر تعریف کرد کارآگاه مجبور به تکرار سوال شد: نه منظورم کینه و دشمنی است؟
زن تاملی کرد و بعد گفت: هاشم. هاشم برادرزن محمود بود و آن دو از خیلی وقت قبل، حتی پیش از جدایی محمود از همسرش با هم رابطه خصمانهای داشتند. کارآگاه تشکر کرد و بلند شد. داشت از در آپارتمان بیرون میرفت که مادر محمود بلند شد و دوان دوان دنبالش رفت: به همین راحتی دارید میروید؟
مشفق با تعجب پرسید: راحت؟
ـ لااقل انگشتنگاری کنید.
سرگرد با متانت جواب داد نیازی به این کار نیست. وقتی سوار خودرواش شد. با اداره تماس گرفت و از بچههای عملیات خواست برقکار و هاشم را بازداشت کنند. دو ساعت بعد از اینکه او به اداره رسید، دو مظنون را آوردند. کارآگاه اول از برقکار بازجویی کرد. بشدت ترسیده بود و مرتب تکرار میکرد، قتل را قبول ندارد: رفتم برای تعمیر، سرپیچ لازم داشتم برای همین برگشتم مغازه آنجا یک کم سرم شلوغ شد. یک ساعت بعد وقتی دوباره رفتم تا کارم را تمام کنم هرچه زنگ زدم کسی باز نکرد.
هاشم هم همان روز پشت میز بازجویی نشست او نیز اتهام قتل را قبول نداشت: خیلی وقت است محمود را ندیدهام اختلافاتی داشتیم اما بعد از اینکه خواهرم را طلاق داد همه چیز تمام شد و هیچ رابطهای با هم نداشتیم. اصلا چرا سراغ من آمدهاید. از فازمتر و خرت و پرتهای دیگر اثرانگشت بگیرید. قاتل معلوم میشود.
سرگرد از هاشم بابت راهنماییاش تشکر کرد و وقتی از اتاق بازجویی بیرون آمد دستور آزادی برقکار را صادر کرد و به خانه رفت تا فردا انگیزه قتل را از زیرزبان هاشم بیرون بکشد. شما خواننده محترم برای ما بنویسید کارآگاه چطور مطمئن شد هاشم، قاتل است.
پاسخ معمای شماره قبل: کارآگاه با توجه به تغییر رنگ بین انگشتان سارق متوجه شد او سیگاری است اما به خاطر اینکه سیگار را در صحنه قتل دیده از ترس این موضوع را انکار میکند این در حالی است که همه شواهد نشان میداد قاتل سیگاری نیست.
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان