خاطره 4 فرد مشهور

رکوردشکنی دردسرساز

خیلی‌ها مدال نقره احسان حدادی در مسابقات پرتاب دیسک بازی‌های المپیک لندن را که برای نخستین‌بار در رشته‌ای غیر از کشتی، وزنه‌برداری و تکواندو برای ایران به‌دست می‌آمد از ارزشمندترین مدال‌های کسب شده در این دوره از بازی‌ها می‌دانند.
کد خبر: ۵۰۵۰۷۶

وقتی از این ورزشکار خواستیم یک خاطره جذاب از زندگی ورزشی یا غیرورزشی‌اش تعریف کند، فکر می‌کردیم به لحظه‌های گرفتن مدال تاریخی‌اش در لندن اشاره کند، اما او به خاطره دیگری اشاره کرد و گفت: سال 1380 برای یک دوره اردوی تمرینی که سه ماهه بود به اکراین سفر کرده بودیم.

آن موقع من 17 ساله بودم و تازه دوومیدانی و رقابت‌های پرتاب دیسک را شروع کرده بودم. اردوی خوبی را در اکراین داشتیم تا این‌که به روزهای بازگشت نزدیک شدیم.

دو روز قبل از بازگشت به ایران یک دوره مسابقه برگزار شد. در این رقابت من با پرتاب دیسک رکورد ایران را به اندازه پنج متر شکستم. از این بابت به قدری ذوق زده شده بودم که به داخل رودخانه‌ای پریدم که کنار زمین مسابقه بود.

وقتی از آب بیرون آمدم فهمیدم چه بلایی سرم آمده چون در حالتی به آب پریده بودم که تمام پول‌ها و پاسپورتم در جیبم بود.

پول‌ها مهم نبود، ولی به هر زحمتی بود پاسپورت را خشک کردم تا برای برگشت مشکل‌ساز نشود. هرچند موقع برگشت در فرودگاه پاسپورتم را گم کردم. به همین دلیل دو سه روز بیشتر در اکراین ماندم تا پاسپورت جدید بگیرم.

از آن زمان به بعد هر وقت به موفقیتی دست پیدا می‌کنم، سعی می‌کنم خودم را کنترل و مدیریت کنم که یک وقت اتفاقی از آن دست نیفتد.

کاسه صبر مدیر مدرسه‌‌ لبریز شده بود

عباس غزالی متولد سال 1363 تهران از نوجوانی در جشنواره‌های تئاتر استانی شرکت می‌کرد و در چند جشنواره نیز بازیگر برگزیده شد.

او علاوه بر بازی در سریال‌هایی چون «رستگاران»، «وضعیت سفید» و... در تلویزیون به‌عنوان مجری هم ظاهر شده است.

غزالی از همان ابتدای کودکی و نوجوانی به خاطر شیطنت‌هایش حوادث زیادی را تجربه کرده است. اما آنچه بیشتر از این حوادث برایش خاطره‌ساز شده، عواقبی است که شیطنت‌های او در دوران مدرسه به‌دنبال داشته است.

او می‌گوید:در دوران راهنمایی همیشه دانش‌آموز پر جنب‌وجوشی بودم. زنگ تفریح که به صدا در می‌آمد، مثل پرنده‌ای از قفس آزاد می‌شدم و تمام 15 دقیقه را بازی می‌کردم. همیشه یا دست و پایم زخمی بود یا گوشه‌ای از لباسم در این شیطنت‌ها پاره می‌شد. هنوز هم روی پیشانی‌ام جای زخمی باقی مانده که یادگار آن دوران است. سه سال راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید کدخدایی گذراندم.

آقای قلنجی، مدیر مدرسه، خیلی از دست من عاصی بود و همیشه به دنبال راهی برای کنترل شیطنت هایم بود. روزهای آخر سال سوم ایشان برای اعلام روز کارنامه‌ها به همه کلاس‌ها سر زد و از بچه‌های سال سومی حلالیت طلبید. بعد گفت در روز مقرر با والدین برای گرفتن کارنامه به مدرسه بیایند.

به کلاس ما که رسید، همه این حرف‌ها را تکرار کرد و در آخر گفت: همه بجز عباس غزالی به والدینتان اطلاع دهید. غزالی خودش بیاید دفتر من!

روز کارنامه گرفتن وقتی همه رفتند، من در دفتر آقای مدیر با ایشان تنها شدم. آقای قلنجی با آرامش کامل گفت:

- عباس جان تو خیلی زحمت کشیدی تو این مدرسه...

- نه آقا درس خوندن که وظیفه‌ است

- درس خوندن رو نمی‌گم، تو در مسابقات فوتبال برای مدرسه مقام کسب کردی، گروه تئاتر مدرسه هم با تلاش‌های تو موفق به گرفتن مقام اول شد. حالا عباس جان من خواهشی از تو دارم.

- بله آقا هرچی باشه انجام میدم. شما جون بخواهید آقا. من کوتاهی نمی‌کنم.

- نه! نه! جون نمی‌خوام! یک کار کوچیکه. اگه انجام بدی من از این به بعد در آرامش خواهم بود. غزالی جان این کارنامه رو بگیر. قبول شدی. مبارکه. اما قول بده وقتی از اینجا رفتی، دیگه این‌ورا پیدات نشه!

بعد از آن روز تا چند وقت پیش دیگر مدیر مدرسه‌مان را ندیدم تا این‌که در زمان پخش یکی از سریال‌هایم، یک نفر با موبایلم تماس گرفت و من بعد از کلی پرسش و پاسخ فهمیدم آقای قلنجی مدیر مدرسه راهنمایی‌ام پشت خط است.

وقتی ایشان پیشنهاد دادند که یک قرار ملاقات بگذاریم، بسیار خوشحال شدم اما دوباره یاد این خاطره افتادم و آن را به ایشان هم یادآوری کردم. بعد هردو با هم به یاد گذشته‌ها خندیدیم!

در چاه افتادم و رباط‌های مچ پایم پاره شد

امیرمحمد زند بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال 1357 در تهران است.

او تحصیلات خود را در رشته سینما در ایتالیا گذرانده و بازیگری را هم به صورت آکادمیک و هم به صورت تجربی می‌داند.

او که هر جمعه اجرای برنامه «سینما 4» را بر عهده دارد، از سخت‌ترین و تلخ‌ترین حوادث دوران کاری‌اش می‌گوید:

سر فیلمبرداری مجموعه تلویزیونی «عملیات 125 ـ‌ دو» به کارگردانی آقای بهروز افخمی بودیم. در صحنه‌ای طبق تصمیمات گرفته شده من خودم می‌بایست به جای بدلکار بازی می‌کردم.

در واقع باید دنبال دو نفر که در حال فرار بودند، می‌دویدم و در چاه می‌رفتم، اما متاسفانه به دلیل درست و ایمن طراحی نشدن چاه من در آن افتادم و ربات‌های مچ پایم پاره شد و پایم شکست.ب

ر اثر این حادثه پای من حدود یک ماه و نیم در گچ بود و حتی بعد از این‌که از گچ در آمد صحنه‌های اکشن فیلم را اغلب با مدیوم شات می‌گرفتیم چون به هرحال پایی که بتازگی از گچ در آمده است توان اجرای صحنه‌های پر تحرک همراه با لباس سنگین آتش نشانی را ندارد.

البته سر فیلم‌های دیگر حادثه‌های کوچک‌تری برایم اتفاق افتاده ولی این حادثه واقعا برای خود من درسی شد که همیشه به سلامت و امنیت محیطی کاری را می‌خواهم انجام دهم توجه کنم.

یخ زدن باران مصنوعی به‌خاطر سرما

کرامت رودساز بازیگر، کارگردان و نویسنده تئاتر و رادیو متولد سال 1348 در کرمان است و کارهای مختلفی از او به عنوان بازیگر یا کارگردان روی صحنه رفته است.

رودساز از خطرهایی که هنرمندان را تهدید می‌کند برای ما گفت و از این‌که این خطرها وقتی سخت‌تر می‌شود که هنرمندان تحت پوشش بیمه نیستند.

رودساز از خاطره‌ای یاد می‌کند که باعث بروز مشکلات جسمی برایش شده است.زمستان سال 1379 در کرمان در حال فیلمبرداری در دمای 14 درجه زیر صفر بودیم. چون کرمان شهر کویری است شب‌های زمستان بسیار سرد و خشکی دارد.

سکانسی که باید فیلمبرداری می‌شد صحنه‌ای بود که در آن ماموران ساواک به خانه من حمله می‌کردند و من زیر باران مصنوعی شدید که با دو ماشین آتش‌نشانی فراهم شده بود در حال ریختن کتاب‌هایم به بیرون بودم.

بعد باید از طبقه چهارم پایم لیز می‌خورد و معلق میان زمین و آسمان دستم را به نرده‌های تراس می‌گرفتم و همچنان باران روی سرم می‌ریخت. شب بسیار سختی بود. چون این صحنه چند بار تکرار شد و بعد از هر بار قطع بچه‌های گروه برای استراحت می‌رفتند، من تا شروع صحنه بعدی دست‌هایم از سرما خشک بود!.

یادم هست دقیقا ماشین‌های آتش‌نشانی برای برداشت دوباره وقتی خواستند باران مصنوعی را پمپاژ کنند متوجه شدند آب در لوله‌ها از شدت سرما یخ زده است و با چند پیت نفت آتش بزرگی درست کردند تا یخ آب داخل لوله را آب کنند! درهر حال آن سرما و باران شدید موجب شد کلیه‌هایم بشدت آسیب ببیند که هنوز هم عوارض آن را با خود دارم. (جام جم - ضمیمه تپش)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
در رستوران انتخاب شدم

علی‌امین حسنی، بازیگر نقش بهروز در سریال پایتخت در گفت‌وگو با «جام‌جم» از خاطرات حضورش در این سریال می‌گوید

در رستوران انتخاب شدم

نیازمندی ها