در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
او که خود مواد فروش و دارای سوابق متعدد آزار کودکان است و این سوابق در پروندهاش منعکس شده است، در دادگاه هم اصرار میکند که قتل کار او نیست؛ اما نماینده دادستان تهران که کیفرخواست را خوانده، مدارک و شواهد را در پرونده کافی میداند و اعلام میکند که براساس مدارک ارائه شده متهم مستحق مجازات است.
او درباره کیفرخواست چنین میگوید: متهم - جوان 25 سالهای که «پوریا» نام دارد - متهم است دو سال قبل، کودکی 13 ساله بهنام فیروز را به قتل رسانده است.
مطابق گزارش پرونده این کودک که کودک کار بوده است، بعد از اینکه از سوی متهم به خانه برده میشود، مورد تعرض قرار گرفته و بعد هم به قتل میرسد.
پلیس زمانی در جریان این قتل قرار میگیرد که متهم کودک را در آغوش گرفته و از خانه خارج میکند. همسایهها متهم را دیده و موضوع را به پلیس گزارش میکنند. با توجه به اینکه ماموران در محل حاضر و با جسد کودک روبهرو شدند، جسد را به پزشکی قانونی منتقل کرده و تحقیقات خود را آغاز کردند.
با توجه به اعترافات متهم، او کودک را به خانهاش برده و بعد از اینکه مورد آزار قرار داده، او را خفه کرده و به قتل رسانده است.
متهم در بازجوییها انگیزههای مختلفی مطرح کرده است. او ابتدا بیان کرده چون کودک خروپف میکرد، او را به قتل رسانده اما بعد اعتراف دیگری کرده است.
نماینده دادستان ادامه میدهد: از نظر دادسرا متهم در قتل کودک مقصر است ومدارک و شواهد موجود هم آن را تائید میکند. بنابراین بهعنوان نماینده دادستان درخواست صدور حکم قانونی کردهایم.
ما باهم مواد میفروختیم
گفتههای نماینده دادستان تهران از سوی متهم رد میشود و او میگوید در این قتل نقشی نداشته و فیروز به دلیل دیگری جان باخته است.
متهم به قتل نوجوان 13 سالهای به نام فیروز هستی، قبول داری؟
نه، قبول ندارم. من اینکار را نکردم.
چه کسی فیروز را کشت؟
ما آن شب با هم مواد کشیدیم و من فکر میکنم او به خاطر مصرف مواد جان باخته است.
چرا او را وادار کردی مواد بکشد؛ او فقط 13 سال داشت؟
من وادارش نکردم. او خودش معتاد بود و خردهفروشی هم میکرد، ما باهم همکار بودیم و از آن طریق با فیروز آشنا شده بودم؛ ما در یک محل با هم مواد میفروختیم.
آن شب چه کشیدید؟
اول حشیش و بعد کراک کشیدیم. هم من و هم فیروز وقتی میخواستیم بخوابیم، کاملا نشئه بودیم، به همین خاطر هم خیلی دیر خوابیدیم.
تو و فیروز فاصله سنی زیادی داشتید، چرا با هم دوست بودید؟
ما با هم دوست نبودیم، همکار بودیم. من و فیروز هر دو مواد فروشی میکردیم و هوای همدیگر را داشتیم. آن شب هم فیروز اصرار کرد که به خانه ما بیاید.
چرا او را به خانهات بردی؟
گفت که مادرش دیگر او را به خانه راه نمیدهد. میگفت هربار که دیر به خانه میرود، مادرش او را راه نمیدهد و مجبور میشود در خیابان بماند. من هم دلم برایش سوخت و قبول کردم که به خانه ما بیاید.
کسی در خانه به تو نگفت این فرد کیست؟
همه خواب بودند، ما وارد خانه شدیم و من برای فیروز شام آوردم. شامش را که خورد، بعد با هم مواد کشیدیم. البته کمی حالش خوب نبود و استفراغ میکرد. به همین خاطر هم کمی دیر خوابیدیم. صبح که بیدار شدم، او دیگر نفس نمیکشید.
چرا او را به دکتر نبردی؟
بلافاصله بغلش کردم که پیش دکتر بروم، اما نتوانستند کاری برایش بکنند. او را به خانه آوردم تا کمک بگیرم و بتوانم کاری بکنم. یکی از همسایهها مرا دید و به پلیس خبر داد و فکر کرد که من کودک را کشتهام؛ در حالی که قتل کار من نبود.
پزشکی قانونی گزارش کرده مرگ بهخاطر خفگی بوده و اعلام کرده این کودک بهخاطر انسداد مجاری تنفسی به قتل رسیده یعنی شخصی چیزی را جلوی بینی و دهان او گذاشته تا خفه شود. آن شب فقط تو در اتاق بودی؛ بنابراین تو او را به قتل رساندی.
من او را نکشتم و نمیدانم چرا این نظر را دادهاند. چون من فکر میکنم او به خاطر مصرف مواد جانش را از دست داد. او شب قبل از مرگش هم بد حال بود.
پس چرا اعتراف کردی که او را کشتی؟
در اداره آگاهی تحت فشار بودم و چارهای نبود برای اینکه از آن فشار خارج بشوم، مجبور شدم اعتراف کنم.
10 فقره سابقه کودکآزاری داری. فکر نمیکنی اتهام تو درست باشد؟
من هربار متهم شدم اما در نهایت آزاد شدم. شلاق و زندان بود اما آزاد شدم.
پزشکی قانونی میگوید این کودک مورد آزار هم قرار گرفته است. در اینباره چه میگویی؟
آزار او کار من نبوده، شاید قبل از من کس دیگری به او آسیب رسانده است.
یعنی هیچکدام از این اتهامات را قبول نداری؟
نه. هیچکدام کار من نبوده است. تنها اشتباه من این بود که آن کودک را به خانهام راه دادم. قصدم کمک بود اما اینطور گرفتار شدم.
پسرم اهل خلاف نبود
مادر فیروز میگوید پسرش نه مواد فروش بود و نه معتاد و نه اهل کارهای خلاف. او میگوید: پسرم فیروز بچه مظلومی بود. او سختی زیادی کشیده بود و برای اینکه بتواند هزینه زندگی مرا تامین کند، کار میکرد. او فال میفروخت و آدامس و اینجور چیزها، بچه من اصلا نمیدانست مواد چیست.
این زن که بشدت در غم از دست دادن فرزندش ناراحت است، ادامه میدهد: در این سالها که زنده بود نتوانستم کاری برایش بکنم. نتوانستم خواستههایش را برآورده کنم. حتی نمیتوانستم برایش غذای درستی تهیه کنم. همیشه شرمنده فرزندم بودم.
او در مورد شب حادثه میگوید: آن شب خیلی برایم سخت گذشت. خیلی ناراحت بودم. نگران پسرم بودم و نمیدانستم باید کجا او را پیدا کنم. سعی کردم دنبالش بگردم. اما نمیدانستم کجا میرود. چندجایی که فکر میکردم رفته باشد سرزدم اما نتوانستم پیدایش کنم. صبح که شد، پیش پلیس رفتم که آنها گفتند پسرت مرده است. او تنها کسی بود که من در زندگی داشتم.
او در مورد ادعای متهم میگوید: پسرم هیچوقت شب بیرون نمیماند. هرجای تهران که بود، به خانه برمیگشت. به همین خاطر هم آنقدر نگرانش شده بودم. او دنبال رزق حلال بود. سالها پیش که شوهرم فوت کرد، فیروز شد نانآور خانواده. هیچوقت بچگی نکرد و من به خاطر اینکه برایش مادر خوبی نبودم، متاسفم.
این زن میگوید از قصاص قاتل فرزندش نمیگذرد: پسرم خوب بود و کار بدی نکرده بود. او آرزوهای زیادی داشت. اما مرد جوان، او را کشت. حالا هم باید تاوان کارش را پس دهد. پسرم لیاقت یک زندگی خوب را داشت و تازه میخواست از زندگی لذت ببرد. کسی که بیگناه او را کشت و اینطور آزارش داد، باید تاوان کارش را بپردازد.(جام جم- ضمیمه تپش)
علیرضا رحیمینژاد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم