در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
وقتی میرود از سوپرمارکت سر کوچه خرد و ریز مورد نیازش را بخرد، تازه اول ماجراست. مادربزرگ تفریحکنان قفسههای رنگ و وارنگ را طی میکند و سر حوصله از هرکس آن دور و بر باشد، میپرسد: مادرجان این چی چیه؟ برای چی خوبه؟ اما خودش میداند که چیز دیگری میخواهد. توی ادویهها میگردد و چند تایی بسته کوچک فلفل، زرچوبه، دارچین و پودر لیمو عمانی برمیدارد. بعد روی قیمتهای مواد پروتئینی نگاه میکند: ران و سینه مرغ: 10000 تومان.
با پیرچشمی و آب مرواریدی که او دارد، هیچ تعجب نمیکنم یک صفر ناقابل را جا بگذارد. ذوق میکند و میگوید: مرغ چه خوب ارزان شده است.
بعد قیمت یک چیز دیگر را سوال میکند و فروشنده میگوید: ششصد و او میشنود سیصد!
این هم خوشحالش میکند و میگوید: خدا را شکر بالاخره ارزانی را هم دیدیم. دفعه قبل چهارصد تومان بود. مادربزرگ ساکش را پر میکند میرود میگذارد روی ریل صندوق و جوانک صندوقدار آنها را از توی ساک بیرون میریزد و حساب و کتاب میکند و قیمت نهایی را میگوید. حالا وقت حساب فرا میرسد.
مادربزرگ قیافه حق بهجانب و مشکوکی به خود میگیرد و به شمردن چیزهایی که خریده و پرسیدن مجدد قیمتها میپردازد.
مرغ را یکدهم قیمت پنداشته بوده چون صفر آن را ندیده بوده و به خاطر سنگینشدن گوشش یک ششصد تومان را نیز سیصد تومان شنیده بود. قیمت چند چیز دیگر را نیز همینطوری نصفه دیده و نصفه شنیده و به هوای ارزان شدن گرفته بود.
حالا مادربزرگ ـ یک سالمند عصبانی که سر تا پا میلرزد- در حالی که پول کم آورده است با صورتی سرخ و لبهایی لرزان فریاد میزند: بچه خجالت نمیکشی سر به سر من میگذاری. ازآن هفته تا این هفته میگویی چیزها دو برابر شده. من پیر شدهام، خرفت که نشدهام. برو سر ننهجانت را کلاه بگذار. فکر میکنید من پیرزنم نمیبینم و نمیشنوم و خوب است سربه سرم بگذارید. نه خیر از این خبرها نیست. من خیلی هم حواسم جمع است... .
دیگر برایتان تعریف نمیکنم که بعدش چه کسی دیگری را چگونه قانع کرد. فقط همین قدر بدانید که اگر شرایط مادربزرگ را دارید باید نکاتی را رعایت کنید.
خرید رفتن با یک همراه
حمید میرزا آقایی یک فروشنده است که مشتریهای سالمندی نیز دارد. او میگوید: معامله با برخی سالمندان کار دشواری است. تغییر قیمتها برای آنان باورنکردنی است و گاهی وقتی جنس را میخرند، میگویند ما اینقدر بیشتر نمیدهیم. بعضی سالمندان اعتماد ندارند. بویژه سالمندانی که از نقص بینایی یا شنوایی در عذاب هستند، بدبینتر میشوند. او توصیه میکند: اگر چنین وضعی دارید یا از یک مغازه دار که به او اطمینان دارید و سالهاست از او خرید میکنید، جنس بخرید یا یکی از نوههایتان را که سواد خواندن و نوشتن دارد، همراه ببرید تا در این کار کمکتان کند.
سکینه خانم نیز سالمندی است که از بیحواسی و مشکل در حساب و کتاب رنج میبرد، اما هنوز خریدکردن کار مورد علاقه اوست.
این بانوی 78 ساله میگوید: یکی از همسایهها به من لطف زیادی دارد. او نیازهای هفتگی مرا یادداشت میکند و بعد با هم به خرید میرویم. یعنی هر وقت که او میخواهد به خرید برود من هم با او میروم. من دست دختر سه سالهاش را نگه میدارم که گم نشود و او هم حساب و کتاب خریدهای مرا نگه میدارد. خدا حفظش کند. این کار خیلی به من کمک میکند که هم کمی راه بروم و حوصلهام سر نرود و هم از اینکه چیزی یادم برود یا پولم را گم کنم و اشتباه برایم حساب کنند، نگرانی ندارم.
استفاده از خدمات نوین
اگر شما سالمندی هستید که نمیتوانید به خرید بروید، امروزه خدمات نوین بخوبی به کمکتان میآید: سوپرمارکتهایی که خرید را تلفنی سفارش گرفته در منزل تحویل میدهند و فروشگاههایی که میتوانید از آنها خرید اینترنتی کنید نیز از آن جملهاند.
شما میتوانید با کمک یکی از دوستان یا فرزندان خود این خرید را انجام دهید. یعنی آنان میتوانند مایحتاج شما را فهرست کرده، خود درخواست خرید اینترنتی را پر کنند و نشانی منزل شما را برای تحویل بدهند. این کار، هم با پرداخت هنگام تحویل قابل انجام است هم از طریق انتقال کارتی وجه. حتی اگر شما بتوانید ثبت سفارش را خودتان یاد بگیرید، کار از آن هم سادهتر میشود.
فهرست نیازمندیها
یکی از مشکلات سالمندان فراموشی است. طاهر صفوی، سالمند 75 سالهای است که با همسرش زندگی میکند. او میگوید: هردوی ما کمی فراموشکار شدهایم. به همین دلیل یک دفترچه تهیه کردهایم که هر چیزی به طور روزانه تمام میشود یا به آن احساس نیاز میکنیم را در آن مینویسیم و در پایان هفته به خرید میرویم و طبق آن فهرست، نیازمندیها را خرید میکنیم. این طوری خریدکردن از دوران جوانی هم هدفمندتر شده است.
درمان
بارها گفتهایم نقصهایی در بدن مثل کمشنوایی و کمبینایی میتواند برای سالمندان خطری بزرگ به حساب بیاید.
شما ممکن است هنگام خروج از منزل هشدارهای دوچرخهسوارها و صدای ماشینها و موتورهایی را که به شما نزدیک میشوند نشنوید یا هنگام خرید صدای دیگران برایتان نامفهوم باشد، این موضوع ضمن در خطر قراردادن شما، زندگی را برایتان سخت کرده محیط را برای شما ناامن میکند و کمکم نمیتوانید به کسی اعتماد کنید.
پس بهتر است به جای اینکه به این سبک زندگی ادامه دهید، در پی درمان این نارساییها باشید واگر خدایناکرده دچار عارضه علاجناپذیری هستید، روش دیگری را برای کارهای خود انتخاب کنید.
کمک گرفتن از خیرین مسجد و محل، در خواست همراهی از دوستان و آشنایان و خرید از راه دور برای شما مناسبتر خواهد بود.
پیشگیری
اگر حواس جمع ندارید، مبلغ پولی را که همراه خود دارید، به تفکیک جزئیات روی یک کاغذ یادداشت کنید (مثلا 10 تا ده هزار تومانی، 5 تا پنج هزار تومانی و 4 تا هزار تومانی) و در کیف خود بگذارید و بابت تمام خریدهای خود نیز از فروشنده فاکتور بخواهید یا خودتان لیست خرید خود و قیمتهایش را بنویسد.
در آخر حسابکردن این ارقام و تطابق با پولی که اول داشتهاید، به شما نشان خواهد داد خریدتان درست بوده یا نه.
اگر به عارضه بدگمانی و کمحواسی مبتلا هستید، پول خود را در یک جای مشخص بگذارید و در هر گوشه خانه چیزی پنهان نکنید زیرا فراموشی سبب خواهد شد فکر کنید از شما سرقت شده است یا پول خود را گم کردهاید.
خریدکردن جزئی
یکی از راههایی که میتوانید هم از خرید خود لذت ببرید هم حساب و کتابهای خود را بهتر حفظ کنید، خریدکردن در مقادیر جزئی است. لازم نیست شما مایحتاج یک ماه را یکجا بخرید. این کار برای شما مشکل است، زیرا حمل و نقل آنچه خریده اید نیز بسیار دشوار میشود و خرید را به کاری طاقت فرسا بدل میکند. بهتر است هر دو روز یک بار از خانه خارج شوید، اما فهرست خریدتان چیزی بیش از مثلا دو عدد نان، یک قوطی رب، دو عدد سینه مرغ و یک بسته ماکارونی نباشد.
این سبک زندگی باعث میشود به بهانه خرید هم که شده، یک روز درمیان پیاده روی کنید و همسایهها را نیز بیشتر ببینید. اما اگر همین سطح از کار نیز برایتان طاقتفرساست فهرست خرید خود را تهیه کنید و هر گاه که فرزندتان به شما سر میزند، از او بخواهید چیزهای مورد نیازتان را تهیه کند.
ماندانا ملاعلی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم