در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
فرهاد در 22 سالگی مجرمی سابقهدار است. او میگوید: خانواده ما پرجمعیت نبود فقط یک برادر کوچکتر دارم. مشکل ما اعتیاد پدرم بود. او خیلی شبها خانه نمیآمد و بیشتر وقتش را با رفقایش میگذراند و برای اینکه خرج موادش را دربیاورد خردهفروشی هم میکرد. او اصلا به کارهای من و برادرم کاری نداشت و اصلا نمیدانست چند سالمان است و چطور بزرگ شدهایم. مادرم هم یک زن بیسواد بود که زورش به من نمیرسید و تازه خودش آنقدر غم و غصه داشت که نمیتوانست به من فکر کند. من از همان بچگی برای خودم زندگی میکردم.
فرهاد بیشتر وقتش را با جوانانی بزرگتر از خودش که اکثرا سابقه خلاف داشتند سپری میکرد و تحتتاثیر آنها قرار داشت. او میگوید: یکبار در مدرسه دزدی کردم و ناظم مچم را گرفت برای همین هم اخراجم کردند. آن موقع کلاس اول دبیرستان بودم و بعد از آن دیگر به مدرسه نرفتم. از آن به بعد وقتم آزادتر بود و دنبال راهی میگشتم که کمی پول دربیاورم، برای همین با 2 نفر از بچهها که بزرگسال بودند افتادم توی خط ماشین دزدی اما بعد از 3 سرقت دستگیر شدیم. آنها را به زندان و مرا به کانون بردند.
متهم از فرصتهایی که در کانون اصلاح و تربیت وجود داشت استفاده نکرد و وقتی بیرون آمد دوباره به همان زندگی سابق بازگشت. او توضیح میدهد: در مدتی که زندان بودم پدرم فقط یک بار
به ملاقاتم آمد و مادرم اصلا نتوانست بیاید یا شاید هم نخواست. بعد از اینکه آزاد شدم هم باز کسی کاری به کارم نداشت البته یک سال بعدش مادرم فوت شد و از آن به بعد من هم دیگر کمتر به خانه میرفتم و بیشتر در پاتوقی که با چند نفر از بچهها تهیه کرده بودیم میماندم.
زندگی در پاتوق خلافکاران باعث شد فرهاد به مواد مخدر آلوده شود، او میگوید: نمیخواستم معتاد شوم. فکر میکردم اگر تفریحی مواد بکشم اتفاقی نمیافتد ولی خیلی زود معتاد شدم و خرجم بالا رفت برای همین چارهای جز دزدی نداشتم و این دفعه به جای اینکه ماشین بدزدم لوازم داخل خودرو سرقت میکردم.
متهم در این دزدیها تنها نبود. او توضیح میدهد: 2 همدست داشتم که هر چه درمیآوردیم بین خودمان تقسیم میکردیم. 2 مالخر هم داشتیم که البته آنها پول زیادی بابت جنسهای دزدی نمیدادند ولی به هر حال خرج مواد و خورد و خوراکمان درمیآمد. من مدت طولانی دور از خانواده زندگی کردم تا اینکه یک روز برادرم سراغم آمد و گفت پدرمان فوت شده است. اصلا برایم مهم نبود، ولی برای مراسم کفن و دفن رفتم و بعدش از برادرم جدا شدم الان مدتهاست که از او خبری ندارم و نمیدانم چه کار میکند فقط امیدوارم زندگیاش روبراه باشد و مثل من به این حال و روز نیفتاده باشد. البته بعید میدانم.فرهاد درباره نحوه دستگیر شدنش میگوید: سر یک سرقت ماموران رسیدند و من فرار کردم اما 2 نفر دیگر گیر افتادند و مرا فروختند. در اینجور کارها هیچکس پای کسی نمیماند و همینکه پایش به آگاهی رسید دوست و رفیقش را لو میدهد. شاید اگر من هم جای آنها بودم همین کار را میکردم. به هر حال یک شب ماموران سراغم آمدند و دستگیرم کردند و از آن زمان در بازداشت هستم و فعلا حکمی برایم نبریدهاند. فکر کنم زندان برایم بهتر از بیرون باشد چون در بیرون بجز خلاف کار دیگری بلد نیستم که انجام بدهم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: