در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
«همه روزها و سالهای نوجوانی و جوانیام را به خاطر بیپولی و فقر در ناراحتی و افسردگی سپری کردم. از اینکه میدیدیم نمیتوانم زندگی خوبی داشته باشم و به همه آن چیزهایی که در ذهنم داشتم، برسم، احساس بدی داشتم. از بچگی پول زیادی در خانوادهمان وجود نداشت که بخواهد به آسایشمان برسد و دست پدر و مادرم را در انتخاب نوع مدرسه فرزندشان یا حتی لباس و پوشاک باز بگذارد. از آن زمان هر چه یادم میآید، بیپولی و فقر است که همیشه عذابم داده و از من پسری عقدهای بار آورد که همواره آرزوی ثروتمند شدن داشتم. درس که نخوانده بودم و میدانستم آینده چندان خوبی در انتظارم نخواهد بود اما 10 سال پیش و زمانی که ناغافل برنده بلیت بختآزمایی 2 میلیون پوندی شدم، انگار درهای بهشت به رویم باز شد. باورم نمیشد که در 19 سالگی و در حالی که تا چند روز قبل حتی 5 پوند پول در جیبم نبود، ناگهان میلیونری باشم که میتواند هر طور که میخواهد، زندگی کند. میتوانستم هر چه میخواهم بخرم و همه آرزوهایی را که در دلم عقده شده بود، برآورده کنم. زندگی برایم معنای دیگری پیدا کرد. باید با سرعت هر چه بیشتر خود را به رفع عقبماندگیهایی که همیشه در ذهنم داشتم، میرساندم. خریدها و ریخت و پاشهایم پایان نداشت و پول همه چیز را برایم تغییر داد.»
«مایکل کوردلی» مرد 29 سالهای است که به اتهام دزدی ساندویچ و نوشابه از یک فروشگاه زنجیرهای دستگیر و به یک سال زندان محکوم شده است. آنچه پرونده این سارق را جالب میکند، آن است که او میلیونر سابق است و با وجود داشتن 2 میلیون پول نقد، در عرض فقط 10 سال همه این مبلغ را از بین برد و دوباره مرد فقیری شد که برای سیر کردن شکمش به سرقت رو آورد. پرونده آقای کوردلی نشان میدهد او در طول 10 سالی که صاحب هزاران پوند پول نقد بود، به جای استفاده درست از آن، همواره خود را به دردسر انداخته و بارها به خاطر نقض قانون بازداشت شده است. او که ازدواج نکرده، با وجود داشتن سابقه نزد پلیس به خاطر حمل کوکائین و ورود به کلوبهای شبانه غیرقانونی، با سرقتی که انجام داده، بشدت مورد مواخذه قرار گرفته و در صورت تکرار جرمش، ممکن است به دردسرهای بزرگتری بیفتد.
خوشبختی مال من نیست
«آنقدر در زندگی بیپولی و بدبختی کشیده بودم که فکر میکردم هرگز نمیتوانم روی خوشحالی را ببینم. برای به دست آوردن هر یک پوند پول باید به سختی کارگری میکردم و پدر و مادری هم نداشتم که از من حمایت کنند. در میان 6 خواهر و برادرم من از همه بیچارهتر بودم و دلیلش هم واضح بود. آنها همه میتوانستند درس بخوانند و لااقل امید داشتند که از این راه میتوانند به درجات بالاتر زندگی دست یابند اما در مورد من این طور نبود. من تمرکز نداشتم و همین باعث میشد در درسها به سختی بر بخورم و هرگز نتوانم مثل دیگران پیشرفت کنم. از 15 سالگی در مغازههای کوچک به طور غیرقانونی کار میکردم و از طریق کارگری خرجم را درمیآوردم. بالاخره به هر بیچارگی بود، دبیرستان را به پایان رساندم و وقتی تصمیم گرفتم به طور جدی کار کنم، تازه فهمیدم در بازار کسادی که گریبان همه را گرفته بود، جایی برای کارگری هم وجود ندارد.
هرچند روز یک بار در مغازه یا فروشگاهی بهعنوان کارگر یا خدمه مشغول میشدم اما خیلی زود به خاطر بهانهجوییهای صاحبکارانم که از بیپولی خودشان ناشی میشد، اخراج میشدم. انگار در این دنیا جایی برای من وجود نداشت و دیگر فهمیده بودم که اصلا خوشبختی مال من نیست. تنها تفریحم، خرید بلیتهای بختآزمایی بود با اینکه میدانستم هرگز برنده آنها نخواهم بود، اما احساس میکردم لااقل برای چند لحظه هم که شده مرا در رویای شیرین ثروت فرو میبرد و از شرایط سختی که داشتم، دور میکند.
19 ساله بودم که آخرین بلیت بختآزمایی را از دکهای که همیشه از آن خرید میکردم، گرفتم. شمارههایش اصلا رُند نبودند و شانسی برای اینکه من برنده خوشبخت باشم، وجود نداشت. اما انگار برای یک بار هم که شده قرار بود دنیا روی خوش به من نشان بدهد. روزی که فهمیدم برنده شدهام، از خوشحالی برای چند دقیقه زبانم بند آمد. باورم نمیشد که زندگیام تغییر کرده باشد. چطور ممکن بود آن فرد خوشبختی که صاحب هزاران پوند پول بدون زحمت میشد، من باشم. اما انگار این اتفاق افتاده بود و من برای اولین بار در عمرم برنده بودم.»
دزدی میلیونر از سوپرمارکت
وقتی ماموران پلیس در جریان سرقت مردی جوان از یک سوپرمارکت زنجیرهای قرار گرفتند، در اولین قدم فیلم دوربین مدار بسته این محل را بازبینی کردند. طبق آنچه دوربینها نشان میداد، مرد جوان در حالی که به نظر میرسید حال درستی ندارد، بدون آن که متوجه اطرافش باشد، پس از ورود به فروشگاه یکراست سراغ یخچال رفته و پس از برداشتن نوشیدنی و ساندویچ از این محل خارج شده بود. صندوقدار که مشتریان زیادی اطرافش داشت و تصور میکرد این مرد بزودی بازمیگردد تا پول اقلامی را که برداشته، پرداخت کند، وقتی فهمید مرد جوان از فروشگاه خارج شده و بازنگشته، فورا با پلیس تماس گرفت.
در رایانه مرکز پلیس، ماموران با دیدن چهره فردی که دزدی کرده بود فورا مایکل کوردلی را که در چندین ماه اخیر بارها اقدام به رفتارهای غیرقانونی کرده بود، شناسایی کردند. این دزد، میلیونر سابق بود که پس از گذشت 10 سال از زمانی که 2 میلیون پوند برنده بلیت بختآزمایی شده بود، با هدر دادن تمام داراییهایش به کارهای خلاف کشیده شده و مدام به دردسر میافتاد. مایکل بلافاصله به اتهام دزدی دستگیر شد و ادعا کرد تحتتاثیر موادمخدر اصلا متوجه نبوده پول ساندویچش را پرداخت نکرده و این کار را عمدی انجام نداده است. با وجود پروندههای متعدد میلیونر سابق که ورشکستهای بیمار شده، او حکم یک سال بازداشت را دریافت کرد و تهدید شد در صورت تکرار رفتارهایش، بازداشتهای طولانیتری در پیش خواهد داشت.
نمیدانم چطور همه پولهایم رفت
چند ماه اولی که پولها را برده بودم، خیلی سعی میکردم درست رفتار کنم و آنقدر عاقل باشم تا همه آنچه را به دست آورده بودم یکجا از دست ندهم. اما برنده شدن یک اتفاق مهم را برایم پیش آورده بود و آن هم جمع شدن افرادی در کنارم بود که هرگز علاقهای به من نشان نمیدادند و ناگهان چنان وارد زندگیام شده بودند که انگار همواره در کنارم بوده و پشتیبانیام میکردهاند.
من که هرگز دوستی نداشتم، در عرض چند ماه دهها نفر از پسرانی که در محله زندگیام هرگز جواب سلامم را نمیدادند، به خانهام راه دادم و این بود که کمکم اوضاع خراب شد. ریخت و پاشهای بیحد و حساب و اعتیادی که به الکل پیدا کرده بودم، برای خودم هم جای تعجب داشت، اما راهی را در پیش گرفته بودم که برگشتی از آن نبود. در اولین خرید بزرگم ابتدا خانهای خریدم و از جایی که پدر و مادرم بودند تا حد ممکن فاصله گرفتم. حتی یک پوند هم به آنها کمک نکردم تا مشکلات بدهیهای پدرم را لااقل حل کنم و با خودم فکر کردم آنها که هرگز به فکر من نبودند و من هم دقیقا با آنان همین کار را خواهم کرد. مدتها با پولی که داشتم، فقط مهمانی گرفتم و با خودروهای گرانقیمت رفت و آمد و سفر کردم. زندگیام را آنطوری پیش میبردم که در رویاهایم میدیدم و عقده آنها را از نوجوانی به دل داشتم. اما اوضاع همیشه خوب پیش نمیرفت. با این که پول زیادی داشتم، اما دوستان ناباب سبب شدند طرف کارهایی بروم که هرگز اهلش نبودم. کوکائین مصرف میکردم و به همینخاطر مدام فروشندهها در خانهام حضور داشتند و این اسباب دردسرم میشد. چند بار به اتهام حمل مقداری کوکائین بازداشت شدم، اما با کمک وکیلم توانستم خیلی زود و با پرداخت رشوه آزاد شوم.
نمیدانم چند سال اخیر را به چه سرعتی سپری کردم که وقتی به خودم آمدم، حدود 10 سال از برندهشدنم گذشته و پولی برایم نمانده بود. خانهای را که یک میلیون پوند خریده بودم، با 500 هزار پوند ضرر فروختم و با آن قرضهایم را پرداخت کردم. خانه را آنقدر تخریب کرده بودم که هیچ مشتریای برای آن پیدا نمیشد و همه آن را بدیمن میدانستند. روزی که به اتهام دزدی دستگیر شدم، اصلا یادم نمیآمد که چه کار خلافی انجام دادهام. قبول دارم که دیگر پولی در حساب من که ورشکسته هستم، وجود ندارد، اما دزدی از فروشگاه کاری نیست که از عمد انجام داده باشم. 10 سال خوشگذرانی با پولهای باد آوردهای که انگار لیاقت و جنبهاش را نداشتم بالاخره کار خودش را کرد و من باز به همان پله اول بازگشتم. بیپول و بیانگیزه. اما زندگیام یک تفاوت کرده است، اکنون مجرمی هستم که باید پاسخگو باشد.»
مترجم: المیرا صدیقی
منبع: کورت نیوز
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور مطرح شد