دکترای لحاف و تشک در بازار!

از هر طرف که خودتان را به خیابان 15 خرداد برسانید، چه از سمت چهارراه گلوبندک که ایستگاه متروی 15 خرداد در آن واقع است و چه از خیابان داور یا خیابان ناصرخسرو، صدای جیرینگ جیرینگ اسب و کالسکه‌ای که در این خیابان حرکت می‌کند، نظرتان را به خودش جلب می‌کند، حتی بیشتر از جمعیتی که روی صندلی‌های متفاوت این خیابان برای استراحت یا غذا خوردن نشسته‌اند، یا سنگفرش متفاوت از دیگر مکان‌ها یا تابلوهای نام کوچه‌ها و بازارها.
کد خبر: ۴۶۰۰۳۱

در سبزه میدان که شاید مهم‌ترین نشانه‌اش را بتوان جمعیت زیاد در حال خرید و فروش ارز و طلا و سکه دانست،‌ راه‌های ورودی به چندین بازار وجود دارد. یکی از آنها بازار (شرقی ـ غربی) صحاف‌هاست؛ البته دیگر هیچ خبری از صحافی و کاغذ و... نیست. در کتاب طهران قدیم نوشته جعفر شهری آمده است که در این بازار، صحاف‌ها و کتاب‌نویس‌ها به کار صحافی کتاب‌های تازه و تعمیر، تجلید و شیرازه کتاب‌های کهنه می‌پرداختند. کار رونویسی و استنساخ از کتاب‌های قدیمی‌تر و آماده‌کردن خطاطی صفحات کتاب و قرآن برای چاپ هم از دیگر کارهایشان بوده است؛ البته نباید حاشیه‌بندی فرامین سلاطین و تابلوسازی با خطوط عجیب و نوشتن ابیات بی‌نقطه و پیوسته غیرمتقاطع را هم از یاد ببریم، جملاتی مثل: اللهمصلّعلیمحمد (اللهم صلّ علی محمد) یا منمستمیعشقلبلعلحبیبم (من مست می‌عشق لب لعل حبیبم).

اما این روزها دیگر خبری از صحاف‌ها نیست. به قول جعفر شهری «با روی کار آمدن چاپخانه‌های حروف سربی و زیاد شدن سواددارها، ساعت‌فروش‌ها و چند نوع دیگر از کسبه جای صحاف‌ها را در بازار گرفته که به کلی از صورت اولیه خارج شده، بازاری هردنبیل و آش شله‌قلمکار شده است».

دالان گبرها (شمالی ـ‌ جنوبی) هم در تقاطع همین بازار قرار دارد. گویا در این دالان انواع فاستونی و پارچه به فروش می‌رفته است.

دالان گبرها را که تا انتها بروید، می‌‌رسید به بازار امین الملک (شرقی ـ غربی). امروز در این بازار فقط لباس‌های زنانه و جوراب و... به فروش می‌رسد و فقط یک لوازم‌التحریرفروشی دارد. ابوالفضل رضایی، صاحب تنها لوازم‌التحریری باقی‌مانده در بازار امین‌الملک، درباره تغییر مغازه‌های بازار می‌گوید: «یک زمانی هر بازار دقیقا محصولاتی را به فروش می‌رساند که با نامش همخوانی داشت. ولی این تغییرات زیادی که امروز شاهدش هستید، عمدتا به زمان پس از انقلاب بازمی‌گردد. مثلا در بازار آهنگرها، شاید فقط 2مغازه آهنگری ببینید، بقیه همه آجیل و شکلات می‌فروشند».

 

 

 

 

 

البته بازار امین‌الملک هم از این تغییرات در امان نمانده است. رضایی می‌گوید: «اینجا در گذشته حجره‌های سقط‌فروشی و حدود 20 حجره لوازم‌التحریر داشته است. که الان ما تنها لوازم‌التحریرفروشی باقیمانده در امین‌الملک هستیم».

در بازار امین‌الملک تعداد زیادی دالان وجود دارد که همگی به تیمچه حاجب‌الدوله می‌رسد. در حقیقت ابتدا و انتهای تیمچه حاجب‌الدوله بازار کفاش‌ها و بازاربزرگ (بازار بزازها) است. براساس نوشته‌ای که بر سر در تیمچه حاجب‌الدوله زده‌اند، مرمت اینجا سال‌1367 زیر نظر استاد اصغر شعرباف انجام شده است. حاجب‌الدوله جایی دیدنی است؛ از معدود مکان‌هایی است که هنوز قدمت خودش را حفظ کرده است. مثلا بالای بعضی از حجره‌ها یا درهای ورودی هنوز کاشیکاری‌های قدیمی وجود دارد. حتی پلاک‌هایی که از جنس کاشی بوده‌اند و مثلا روی آن نوشته شده: نمره 5. البته در حاجب‌الدوله هم کریستال‌فروش‌ها کار می‌کردند و بلورها و شکستنی‌ها را از آنجا به تمام نقاط مملکت توزیع می‌کردند، اما این روزها مغازه‌های وسایل خانگی را می‌بینید. کریستال‌فروش‌ها هم به شوش نقل مکان کرده‌اند.

جالب‌تر از همه اینها، خصوصیات شخص حاجب‌الدوله است. جعفر شهری در توصیف حاجب‌الدوله می‌نویسد: «دارای خلق و خویی خشن با عدم اندک رحم و مروت و رقت و گذشت، همراه لئامت و حرص و طمعی ذاتی. حریص در جمع مال و ملک و طلا و مستغلات... تعویض گناهکار و اعدامی‌ها با بیگناهان و کشتن هر کس حتی امیرکبیر در مقابل پول‌که خرج بنای تیمچه مذکور گوشه‌ای از جوایز کشتن امیرکبیرش بوده».

بازار بزرگ یا بازار بزاز‌ها هم داستان‌‌های جالبی در تاریخ داشته، پر از تناقض. شهری می‌گوید بعضی از فروشندگان این بازار بدجنسی‌های زیادی می‌کرده‌اند، مثلا فروشنده برای این که پارچه‌اش را به فروش برساند، مجبور بوده که به دروغ قسم بخورد که این از پشم خالص است. او برای توجیه قسمش یک دستش را روی ریشش می‌گذاشته و می‌گفته: این پشم خالص است. مشتری هم اگر ناشی بوده، متوجه نمی‌شده که منظور فروشنده پشم خالص ریشش بوده، نه پارچه پشمی خالص! البته این گروه اندک موجب نمی‌شود تا از تاثیرگذاری‌های اساسی بازار بزازها چشم‌پوشی کنیم.

دقیقا تناقضش در اینجاست که همین بزازها براحتی با بستن در حجره‌ها و تعطیل کردن کار، پیشقراول نهضت‌ها و مخالفت‌‌های زیادی بوده‌اند. مثل: بستن تاریخی بازار برای به‌ هم‌زدن امتیاز تنباکو از طرف ناصرالدین شاه با انگلیس‌ها یا بستن بازار در طلب مشروطه و لغو قرارداد 1919 وثوق‌الدوله و عزل محمد علیشاه و احمدشاه و سربازگیری برای جنگ با وهابی‌ها یا مخالفت با کاپیتولاسیون و... از طرف دیگر باید به بسته شدن‌های مهم بازار بزازها در وفات عالمانی چون حاج ملاعلی کنی، آشیخ عبدالکریم حائری و... هم اشاره کرد.

بعد هم به بازار زید (شرقی ـ‌ غربی) می‌رسید. جایی که در یک طرف آن سراسر طاقه‌های پارچه قرار دارد. در میانه‌های آن به بازار کیلویی‌ها می‌رسید. بازاری که اگر گوش‌هایتان را تیز کنید، حرف‌های جالبی می‌شنوید. مثلا یکی می‌گوید: من دکترای لحاف و تشک دارم و دیگری می‌گوید: من دکترای چادر مشکی دارم! البته باید دید که خریدارها تا چه اندازه به این مدارک دکترا! اعتماد می‌کنند. یکی از فروشنده‌ها می‌گوید: بازار کیلویی‌ها یکی از معدود بخش‌های بازار است که از قدیم تا امروز در آن پارچه می‌فروشند. تنها تفاوتش در این است که در گذشته پارچه‌ها را به شکل کیلویی می‌فروختند به همین دلیل به اینجا بازار کیلویی‌ها می‌گفتند، اما امروز واحد‌ها فرق کرده و ما پارچه‌ها را متری می‌فروشیم.

پشت بازار زید، کوچه امامزاده زید در بازار خیاط‌ها (شرقی ـ‌ غربی) قرار دارد. بازار بزرگ تهران مثل شهری است که همه چیز را در خود گنجانده؛ از خوردنی و خریدنی گرفته تا رسیدگی به امور معنوی. غیر از بقعه‌ها و امامزاده‌هایی مثل زید و سید ولی، در گوشه و کنار بازار درهای کوچک مساجد هم را می‌توانید ببینید.

حورا نژادصداقت

منبع:

* اطلاعات بازار قدیم برگرفته از جلد دوم کتاب طهران قدیم نوشته جعفر شهری، نشر معین، تهران 1371 است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها