جنگ روایت‌ها و جایگاه رسانه در گفت‌وگو با یک پژوهشگر

باید روایتی حقیقت محور برای افکار عمومی جهانی تولید کنیم/ نباید اجازه دهیم دشمن ما را بمباران رسانه‌ای کند

سید احمد عسکری، دکتری علوم ارتباطات دانشگاه تهران و متخصص و مشاور رسانه‌ای است.  یکی از حوزه‌های مطالعاتی‌اش، «سیاست‌گذاری، رسانه و قدرت» است. عسکری در این گفت‌وگو با جام جم آنلاین، به جایگاه رسانه در جنگ روایت‌ها پرداخته است و بر این نکته تأکید دارد که اگر قدرت رسانه فهم شود، به خودی خود ابزار قدرت است و در مدیریت بحران می‎تواند از ضریب نفوذ بالایی برخوردار باشد.
کد خبر: ۱۵۳۶۵۹۷
نویسنده علی مظاهری/ جام جم آنلاین

باید روایتی حقیقت محور برای افکار عمومی جهانی تولید کنیم/ با یک جنگ واقعی در عرصه رسانه مواجهیم/نباید اجازه دهیم دشمن ما را بمباران رسانه‌ای کند

گفت‌وگوی امروز ما حول محور «رسانه و جنگ روایت‌ها» است. از نکته‌ای مهم بیاغازیم: «قابلیت پذیرش روایت برای افکار عمومی». چرا روایت ما با وجود برخورداری از حقیقت و حقانیت، آن‌گونه که باید شنیده نمی‌شود؟

ما در اینجا با دو مسئله کلیدی مواجه هستیم: یکی جنگ روایت‌ها که در بستر پلتفرم‌های دیجیتال، شبکه‌های اجتماعی و فناوری‌های نوین، به‌ویژه هوش مصنوعی، شکل تازه‌ای به خود گرفته است. دوم، موضوع مخاطب‌شناسی. اینکه ما اصلاً این روایت را برای چه کسی تولید می‌کنیم؟ روایت ما وقتی اثرگذار خواهد بود که دقیقاً متناسب با شناخت دقیق ما از انتظارات مخاطب هدف طراحی و عرضه شود.

 

در چارچوب نظری به چه الگو یا مدلی در این باره باید رجوع کنیم؟
مخاطب‌شناسی مبحث کلیدی و پردامنه‌ای در حوزه علوم ارتباطات و مطالعات رسانه‌ای است اما در اینجا می‌خواهم فراتر از مباحث نظری به موضوع دیگری که به این گفت‌وگو نزدیک است، بپردازم. 
در مطالعات فرهنگی و قدرت، ما با دو مفهوم «مرکز» و «پیرامون» مواجهیم. در بستر این درگیری و در تحلیل روابط قدرت نیز می‌توان این دوگانه را مشاهده کرد. مرکز، همان مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای هستند. در مقابل، پیرامون، شامل اقشار آسیب‌پذیر و دور از محور قدرت رسمی، مانند کودکان، سالمندان، زندانیان و سایر گروه‌های به‌حاشیه‌رانده‌ است.

 

می‌توان گفت یکی از مسیرهای تقویت روایت ملی، توجه به گروه‌های پیرامونی و روایت‌پردازی از نگاه آن‌هاست؟

دقیقا. رسانه امروز فقط بستر انتقال محتوا نیست؛ رسانه تولید اجتماعی معنا است. رسانه میدان نبردی برای معنا، برای افکار و برای مشروعیت است. ما باید به‌جای صرفاً مخابره اطلاعات، روایت‌گری کنیم. آن‌هم با زبانی که مخاطب آن را بپذیرد و با آن ارتباط برقرار کند. رمز موفقیت در جنگ روایت‌ها، همین است: شناخت میدان، ابزار، و مهم‌تر از همه، شناخت مخاطب.


برای تأثیرگذاری بهتر روایت‌، باید هم به شیوه پردازش روایت توجه داشت و هم به ابزار انتقال آن. چه عواملی را باید در این مسیر مورد توجه قرار داد؟

برای موفقیت در روایت‌سازی، نیازمند سه مؤلفه هستیم: اول، پردازش حرفه‌ای و عمیق روایت؛ دوم، شناخت دقیق مخاطب هدف؛ و سوم، استفاده از ابزارها جدید رسانه‌ای و ظرفیت‌های موثر ارتباطی. امروز دیگر نمی‌توان پیام را فقط با رسانه‌های سنتی و با شیوه سنتی منتقل کرد. ما باید از شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های نوین و فناوری‌های نو مانند هوش مصنوعی بهره‌برداری کنیم تا هم‌راستا و هم زبان با مخاطب امروزی به خصوص نسل جدید حرکت کنیم. اگر همه این موارد به صورت حرفه‌ای پیش رود می‌تواند اعتمادآفرینی کند.  

 

در مدیریت بحران رسانه‌ای، شناخت مخاطب چه جایگاهی دارد؟ آیا توانسته‌ایم دسته‌بندی دقیقی از مخاطبان‌مان داشته باشیم؟

واقعیت این است که یکی از نقاط ضعف ما دقیقاً همین‌جاست. گاهی احساس می‌کنم به‌دلیل نداشتن شناخت درست از مخاطب، پیام‌هایی که باید مثلاً در اراضی اشغالی شنیده شوند، در تهران باقی می‌مانند. این یعنی عدم تناسب محتوا با مخاطب و طراحی نادرست جریان رسانه‌ای. بنابراین ما باید ابتدا دسته‌بندی مخاطبان را به‌درستی انجام دهیم.

 

پیشنهاد شما برای دسته‌بندی مخاطبان رسانه‌ای در شرایط بحران ؟

مخاطبان را در سه دسته کلی تقسیم می‌کنم و یک دسته هم بخاطر شرایط بحران اضافه می‌کنم:
اول: افکار عمومی داخلی و دوم: افکار عمومی منطقه‌ای (جهان اسلام، کشورهای همسایه و منطقه تمدنی ایران) و سوم:  افکار عمومی جهانی
دسته اول شامل مردم ایران است؛ کسانی که در جغرافیای ایران اسلامی زندگی می‌کنند. مهم‌ترین هدف ما در قبال این مخاطب، تقویت همبستگی اجتماعی و مقابله با جنگ روانی دشمن است. رسانه‌هایی مثل ایران اینترنشنال، حساب‌های فارسی‌زبان رژیم صهیونیستی، و دیگر پلتفرم‌هایی که برای تخریب روح همبستگی و تضعیف روحیه مردم فعالیت می‌کنند، به‌صورت مستقیم این مخاطبان را هدف قرار می‌دهند. پس ما باید محتوایی تولید کنیم که ضمن اعتمادآفرینی و حفظ امید و انسجام، این القائات را خنثی کند.

 

دسته دوم، یعنی افکار عمومی منطقه‌ای و به ویژه کشورهای مسلمان، از چه اهمیتی در عملیات روانی دشمن برخوردار است؟

همسایگان و آنچه ما از آن به‌عنوان ایران فرهنگی و یا امت اسلامی یاد می‌کنیم، می‌توانند از طریق دیپلماسی عمومی، به تحرک در جبهه مقاومت و بیداری اسلامی کمک کنند. این بخش از افکار عمومی که در کشورهایی نظیر ترکیه، عراق، لبنان، پاکستان و غیره قرار دارند، شناخت بهتری نسبت به تنش‌های منطقه‌ای و نقش رژیم صهیونیستی دارند  همدردی بیشتری دارند. متأسفانه ما تا حد زیادی در این حوزه رسانه‌های اثربخش خود را از دست داده‌ایم یا دست‌کم دچار ضعف شده‌ایم. اما هنوز ابزارهایی مانند شبکه‌های بین‌المللی، پلتفرم‌های فرامرزی، و تولیدات رسانه‌ای فراملی داریم که می‌توانند به احیای این بُعد کمک کنند. 

 

دسته سوم چطور، آیا ما موفق شده‌ایم افکار عمومی در سطح جهانی را تحت تاثیر قرار دهیم؟
دسته سوم؛ کسانی که نه‌فقط مسلمان و همسایگان، بلکه شهروندان دغدغه‌مند حقوق بشر، عدالت و آزادی‌اند. برای این‌ها باید روایت‌هایی انسانی، اخلاق‌محور و ضدجنگ طراحی شود. تصاویری از کودکان آسیب‌دیده، مادران داغدار، شهروندان بی‌گناه زیر آوار، زبان مشترک انسانی است. باید با این زبان با جهان حرف بزنیم، نه صرفاً با زبان سیاسی یا ایدئولوژیک. بازدیدهایی که خبرنگاران رسانه‌های خارجی از حمله اسرائیل به زندان اوین و مناطق مسکونی داشتند، حرکت رسانه‌ای بجایی در این حوزه بود.

 

برای هر یک از این سه دسته، چه رسانه‌هایی را و چگونه باید به‌کار گرفت؟

طراحی جریان رسانه‌ای در شرایط بحران به خصوص زمان جنگ، پیچیدگی خاص خود را دارد و یک دانش است که از علوم ارتباطات، روان‌شناسی اجتماعی، علوم سیاسی و جنگ روانی بهره می‌برد. 
اگر بخواهیم با ظرفیت‌های فعلی رسانه‌ای و ارتباطی صحبت کنیم، در بخش افکار عمومی داخلی، ما ابزارهای خوبی داریم که البته باید متناسب با شرایط روز سیاست‌گذاری و تنظیم‎گری کرد و اعتماد مخاطب را نسبت به آن‌ها جذب کرد: از رسانه‌های کلاسیک مثل روزنامه‌ها و صداوسیما تا رسانه‌های نوین مثل شبکه‌های اجتماعی. 
در حال حاضر ضریب نفوذ برخی از رسانه‌های کلاسیک مثل روزنامه‌ها افت کرده است و مخاطب به جای روزنامه و رادیو تلویزیون به فضای مجازی گسیل شده که بحث مجزایی می طلبد.


 در حوزه افکار عمومی منطقه‌ای یعنی کشورهای همسایه و جهان اسلام؟
شبکه‌های فراملی، رسانه‌های ماهواره‌ای، رادیو و تلویزیون‌های منطقه‌ای و البته پلتفرم‌هایی مثل تلویزیون الکوثر، العالم و... در اختیار داریم اما در این حوزه نیز ابتکارعمل‌هایی نیاز است. در مورد افکار عمومی جهانی، باید به رسانه‌های چندزبانه، تولیدات تصویری با کیفیت بالا، گزارش‌های میدانی و ابزارهای فناوری‌محور مثل پادکست، مستند کوتاه و هوش مصنوعی برای شخصی‌سازی محتوا روی بیاوریم.

 

در تقسیم‌بندی مخاطبان، به دسته‌ سوم یعنی افکار عمومی جهانی اشاره کردید. با توجه به وسعت و اثرگذاری آن، به جایگاه این گروه و ابزارهای مناسب برای تأثیرگذاری بر آن میپردازید؟

بله، افکار عمومی جهانی دسته‌ بسیار اثرگذاری است که مورد غفلت واقع شده است. رسانه‌های غربی، نهادهای حقوق بشری، و جوامع بی طرف، در شکل‌دهی به نگاه جهانی تأثیر زیادی دارند. در این فضا، باید روایت ما انسانی، مستند و فراملی باشد؛ بر مفاهیمی چون کودک‌کشی، نقض حقوق بشر، و جنایت جنگی تأکید شود. تصاویری مانند عروسک رهاشده زیر آوار یا چهره کودک زخمی در آغوش مادر می‌تواند نماد و پیام‌آور صلح و عدالت باشد و در دل افکار عمومی جهانی جای بگیرد. این پیام‌ها نه تنها در سطح کشورهای عربی بلکه حتی در کشورهای اروپایی هم قابل فهم است، چون زبان انسانیت، روح بیدار انسانی و زبانی جهانی‌ست.

 

دسته‌ چهارمی از افکار عمومی ( ابتدای مصاحبه  اشاره شد)که نباید از آن غفلت شود؟

دسته‌ چهارم، افکار عمومی دشمن یا کشور متخاصم است. عملیات روانی علیه شهروندان کشور متخاصم در هر جنگی در جریان است. اینجا ما با مخاطبانی سروکار داریم که از یک‌سو قربانی پروپاگاندای رژیم صهیونیستی هستند و از سوی دیگر روایت ما را نشنیده‌اند. در این فضا، لازم است ما نیز ابزارهای ارتباطی خاص خود را طراحی کرده و توسعه دهیم. در طول جنگ اخیر تا حدی از این امکان استفاده شد.

 

رژیم صهیونیستی از ابزارهایی مثل اکانت‌های جعلی، ربات‌های هوشمند و زیرساخت‌های ارتباطی قدرتمند بهره میگیرد، ما باید چه کنیم؟ 

ما نیازمند ابتکاراتی در این حوزه مثل سخنگوی غیررسمی، بومی و هوشمند هستیم؛ این سخنگویان نباید رسمی و خشک باشند؛ بلکه باید زنده، ارتباط شناس، روایت‌گر و رسانه‌فهم باشند. یعنی فرد یا افرادی که با زبان مخاطب در آن جا حرف بزنند؛ این افراد می‌توانند هماهنگ با سیاست‎های رسمی و زیرنظر نهادهایی مثل نیروهای مسلح و وزارت خارجه، و یا در قالب بخش‌های رسانه‌ای مثل صداوسیما یا وزارت ارشاد فعالیت داشته باشند.

 

با توجه به این ۴ دسته از افکار عمومی، راهبردی کلی‌ برای سیاست رسانه‌ای در شرایط بحران پیشنهاد می‌دهید؟
نخست باید این واقعیت را بپذیریم که با یک جنگ واقعی در عرصه رسانه مواجه‌ایم. رقابتی که از رسانه‌های کلاسیک مثل تلویزیون تا اثرگذاری بر ایکس (توییتر) و حتی بکارگیری هرچه بیشتر هوش مصنوعی در جنگ رسانه‌ای را شامل می شود. پس، نیازمند بازنگری جدی در سیاست‌های رسانه‌ای در سه سطح ملی، منطقه‌ای و جهانی هستیم. 
بازنگری رسانه ای باید بر پایه شناخت دقیق مخاطب، انتخاب مجرای درست ارتباطی، و تولید محتوای موثر شکل بگیرد. ما اگر این بازطراحی را انجام ندهیم، در جنگ روایت‌ها بازنده خواهیم بود، حتی اگر در میدان حقیقی پیروز باشیم.

 

ارزیابی‌تان از عملکرد رسانه‌های داخلی در مواجهه با بحرانهای اخیر و ایجاد همبستگی اجتماعی چیست؟

در گستره  داخلی، همبستگی اجتماعی مثال‌زدنی‌ای شکل گرفت که البته علت اصلی آن جریان رسانه‌ای نبود اما رسانه‌ها با این موج فراگیر همراه شدند. در این وضعیت اجتماعی، دوگانه‌ها از میان رفت و یک احساس جمعی قدرتمندی شکل گرفت.  این همبستگی جمعی مهم‌ترین سرمایه اجتماعی ما (در جنگ ۱۲ روزه ) بود. در شرایطی که بحران شدیدی در جریان بود، اگر این همبستگی نبود، مدیریت بحران بسیار دشوار می‌شد. 
ما باید با هوشمندی از این فجایع، روایتی حقیقت‌محور و اثرگذار برای افکار عمومی جهانی و منطقه‌ای تولید کنیم. مثلاً عروسک باقی‌مانده زیر آوار، فقط یک تصویر نیست؛ یک نماد ضدجنگ است که می‌تواند به نمادی فراتر از مرزها تبدیل شود. ما باید قدرت از چنین «نماد‌هایی»، با هوشمندی استفاده کنیم تا در بمباران رسانه‌ای دشمن، روایت‌مان گم نشود. 

 

مخاطب شناسی در شرایط بحران و عدم شناخت این موضوع چه پیامدی دارد؟

ما هنوز شناخت درستی نسبت به مخاطبان خود نداریم و تولیدات ما متناسب با نیازهای گروه‎های مختلف مخاطب نیست. مخاطب دیگر توده‌ای نیست و محتوا در شبکه‌های اجتماعی نیز به سمت شخصی‌محوری پیش می رود. 
گاهی نگاه ما به مخاطبان، فضایی است! یعنی به نظر می‌رسد اصلا توجهی به مخاطب پیام خود نداریم. 
یکی از اشتباهات استراتژیک ما در مخاطب‌یابی همین است. به عنوان مثال، بنرهایی به زبان عبری که حاوی پیام‌هایی خطاب به افکار عمومی رژیم صهیونیستی هستند، در سطح شهر تهران نصب شد. این کار دو ایراد اساسی دارد: اول اینکه مخاطب هدف اصلاً در تهران نیست؛ دوم اینکه این پیام‌های عبری برای مردم تهران و افکار عمومی داخلی بار معنایی و رسانه‌ای ندارند. در نتیجه نه تنها بی‌اثر، بلکه باعث سردرگمی افکار عمومی داخلی هم می‌شوند.
این نوع محتوا باید در پلتفرم‌هایی منتشر شود که مخاطب کشور متخاصم در معرض آن باشد مانند اکانت‌های هدفمند، پلتفرم‌های دیجیتال، شبکه‌های رسانه‌ای برون‌مرزی. وقتی ما چنین پیام‌هایی را در میدان اشتباه منتشر می‌کنیم، در واقع هزینه رسانه‌ای بدون فایده می‌دهیم.

 

دشمن از چه ابزارهایی برای هدف‌گیری دقیق افکار عمومی استفاده می‌کند؟ و ما چه کاری باید انجام دهیم؟
اکنون (و در جنگ 12روزه) بیشترین استفاده از هوش مصنوعی در حوزه رسانه شکل گرفت. رژیم صهیونیستی از اکانت‌های فارسی‌زبان، فیک نیوزها، ربات‌های هوشمند، و سخنگویان فارسی‌زبان استفاده کرد. در مقابل اگرچه ما نیز تا حدودی از ظرفیت هوش مصنوعی استفاده کردیم ولی ابتکاراتی مثل سخنگوهای نیمه‌رسمی یا تخصصی که بتوانند به‌صورت هدفمند در شبکه‌های اجتماعی حضور داشته باشند و به‌روز و چندزبانه با افکار عمومی کشور متخاصم در ارتباط باشند نداشتیم. یکی از اهداف عملیات روانی ، اثرگذاری بر روحیه جمعی و افکار عمومی دشمن است. 


به  نظر می‌رسد جنگ روایت‌ها حتی می‌تواند روی سیاست رسمی کشورها هم اثر بگذارد؟

صد درصد. رسانه، امروز ابزار دیپلماسی عمومی است. روایت درست ما می‌تواند بر سیاست‌های کشورهای دیگر اثرگذار باشد مثلاً وقتی در اردن، مردم مخاطب و تحت تأثیر رسانه‌های ما قرار بگیرند، حتی پادشاه آن کشور در تصمیماتی مانند رهگیری یا عدم رهگیری موشک‌ها تجدیدنظر می‌کند.
همچنین، اقدامات رسانه‌ای ما در سطح افکار عمومی جهانی، می‌تواند فضا را برای فعال‌شدن جبهه‌های ضد جنگ فراهم کند. وقتی تصویر روشنی از واقعیت رژیم غاصب ارایه ‌دهیم ، حمایت از اسرائیل برای دولت‌ها سخت‌تر می‌شود. این دقیقاً همان کاری است که شبکه‌هایی مانند الجزیره در سطح منطقه انجام می‌دهند. در حالی که شبکه‌های انگلیسی زبان و عرب زبان ما از محتوا و دسترسی خوبی برای این انعکاس و روایت‌گری تجاوز و کشتار برخوردار بودند.


ما در این جنگ رسانه‌ای، از قدرت بالایی برخورداریم. اما چگونه باید این قدرت را نشان دهیم؟ 

نکته کلیدی این است که نباید اجازه دهیم دشمن ما را بمباران رسانه‌ای کند. چیزی که هدف دشمن است! راه مقابله با این بمباران، تولید محتوای هدفمند، با شناخت دقیق از فضای رسانه‌ای جدید است. امروز افکار عمومی دیگر فقط تلویزیون نگاه نمی‌کند؛ در یوتیوب است، در تیک‌تاک است، در توییتر است و در تمام بسترهایی که مخاطب خودش تبدیل به رسانه شده.
اگر از هوش مصنوعی، الگوریتم‌های پخش، تحلیل داده، و شناخت مخاطب بهره بگیریم، می‌توانیم در این جنگ روایت‌ها پیروز باشیم. برای مثال، با استفاده از هوش مصنوعی ویدئوهایی منتشر شد که بازدیدهای بسیار بالای چند ده میلیونی داشت. اما نباید به اقدامات لحظه‌ای و تاکتیکی اکتفا کنیم؛ نیازمند یک راهبرد رسانه‌ای بلندمدت هستیم.

 

برخی معتقدند اسرائیل از ابزارهایی مثل فیک‌نیوز یا اخبار دروغ برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی استفاده می‌کند. آیا ما هم باید مقابله‌ای مشابه داشته باشیم؟

نخست باید گفت که اخبار جعلی یا فیک‌نیوز یکی از ابزارهای کلیدی در جنگ روانی است. دشمن از آن به خوبی استفاده می‌کند، حتی با شایعه‌سازی درباره وضعیت داخلی ایران یا اعتراضات ساختگی. اما ما می‌توانیم راوی حقیقت باشیم و روایت خود را ارائه دهیم؛ چون حقیقت در این میدان، قدرتمندترین سلاح رسانه‌ای ماست. 
ما کشوری بودیم که مورد حمله قرار گرفت و به صورت بالقوه خوراک روایی بسیار انسانی و قدرتمندی در اختیار داشتیم. از تصاویر کودکان بی‌دفاع، تا ساختمان‌های ویران‌شده و حملات بی‌هدف به مناطق مسکونی. این‌ها عناصر یک روایت اثرگذار، اثرگذار و حقیقت‌محور هستند؛ مشروط بر اینکه آن‌ها را برای مخاطب مناسب و از طریق رسانه‌ی مناسب عرضه کنیم.

 

پس به نظر می‌رسد مخاطب‌شناسی همچنان نقطه‌کلیدی در روایت‌سازی ماست ؟

ما باید افکار عمومی را در سطوح مختلف بشناسیم، نیازها و ادبیات آن‌ها را درک کنیم، و بر همان اساس محتوا تولید کنیم. اگر ما همان روایتی را که برای مخاطب داخلی تولید می‌کنیم، بدون تغییر برای مخاطب جهانی یا دشمن بفرستیم، نتیجه‌ معکوس خواهیم گرفت. همچنین در فضای مدیریت افکار عمومی در شرایط بحران، باید از دانش و تجربه لازم در خصوص آستانه پذیرش و میزان تکرار شوندگی یک پیام برخوردار باشیم؛ نباید مخاطب را با یک قالب خاص محتوای رسانه‌ای مثل تعدد میزگردهای زیاد و دونفره خسته کرد. نیازسنجی یکی از مباحث مهم در حوزه مخاطب شناسی است.

 

علاوه بر آن، باید نگاه‌مان به رسانه حرفه‌ای و راهبردی باشد، نه امنیتی یا جناحی!؟

بله،  رسانه به خودی خود ابزار قدرت است، نه تهدید. اگر به رسانه فقط از پنجره امنیت نگاه کنیم، نه توسعه خواهد یافت، نه مؤثر خواهد شد. ما باید رسانه را به عنوان یک ابزار تمدنی، یک ابزار روایت‌ساز و یک ابزار کنش دیپلماتیک در سطح منطقه‎‌ای و جهانی بفهمیم.

 

در سطح بین‌المللی، حضور رسانه‌ای ما که کافی نبوده و نیست!

نباید در رسانه‌های جهانی غایب باشیم.  صرفاً افزایش بودجه یا تأسیس یک شبکه جدید کفایت نمی‌کند. باید نفوذ اجتماعی و فرهنگی رسانه‌ای‌مان را افزایش دهیم.
باید در رسانه‌های تأثیرگذار جهان، از آلمان گرفته تا آمریکا، حضور داشته باشیم. یک گزارش خواندنی در یک رسانه انگلیسی‌زبان می‌تواند روی سیاستمداران، اندیشمندان و مخاطبان در آن کشور اثر بگذارد. ما در دیپلماسی عمومی، باید با روایت حرفه‌ای، انسانی و همراه‌کننده، افکار عمومی جهان را نسبت به روایت خود اقناع کنیم.
در نهایت در مدیریت بحران، رسانه باید در کنار دیپلماسی رسمی به میدان بیاید. جنگ امروز، صرفاً جنگ توپ و تانک نیست؛ جنگ روایت‌هاست و هر کس روایت را بهتر بسازد، افکار عمومی را با خود همراه خواهد کرد و اثر اجتماعی پایداری برجای خواهد گذاشت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها