در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
همان وقت بود که تپههای ماسهای هی کش میآمدند و سد راهش میشدند و بوتههای خار پا پیاش میشدند و چنگ میانداختند به مچ پاهایش که جلوتر نرود، اما تشنگی او را بیامان میدواند، اما هر چه نزدیکتر میشد انگار روشنایی لرزان کوچکتر میشد و ناگهان او و بقیه میایستادند و کسی ناله میکرد «سراب بود... سراب...» . بزرگتر که شدم، همان دورانی که کار زمینشناسی میکردم، فهمیدم کویر هم رگ خواب دارد و اگر رگ خوابش را بشناسی، آن وقت دیگر یک دوست است که دستهای ماسهای داغش را طرفت دراز میکند برای رفاقت و میگوید «من پر از شگفتیام، بیا... بیا... بیا... کشفم کن غریبه سرگردان...» اما یک جای کار میلنگید، یک جای کار اشکال داشت، جهانی را میدیدم ساخته شده از ماسههای داغ، تلماسههای شیطان و ولگرد، برخانهای غولپیکر و خشن و کلوتهای اسرارآمیز که فقط به عنوان یک زمینشناس حق داشتم ببینمش و دلم میسوخت که بقیه از دیدنشان محروم بودند.
میگویند فکرها در هوا سیر میکنند و کسانی آنها را شکار میکنند. انگار فکر من در هوا گشت و رسید به گوش سرمایهدارها. زیاد نگذشت که در همان سالهای دانشگاه، شنیدم موضوع تورهای کویرگردی عمومیتر شده و پای ایرانیها هم به کویرها باز شده است و شدهاند مشتاق کویرگردی.
مردم به کویر میروند که چه کنند؟ میروند برای دیدن همان سرابها که پیشتر وصفشان را کردم. آخر سراب، وقتی قمقمهات پر باشد که دیگر ترس ندارد. میروند برای تماشای شبهای کویری که هزار بار پیشتر هم برایتان تعریف کردهام، با شبهای شهر فرق دارند. آسمان کویر، غوغای میلیونها میلیون ستاره است و همین که دست دراز کنی، سه چهار ستاره نقرهای و سردش را میگذارد کف دستت و اجازه میدهد تا صبح پیش خودت نگهشان داری.
میروند برای جاگذاشتن ردپایشان روی ماسهها، چون شنیدهاند پابرهنه راه رفتن روی ماسههای داغ از آفتاب، دردها را کم میکند و دل را آرام.
میروند برای شترسواری، برای سافاری، برای عکس انداختن از کلوتها و شبیه کردنشان به دیوهای قصههای پریان.
میروند که شبها آتش روشن کنند و زیر خاکسترش، سیبزمینیهای آلومینیوم پیچ، بپزند و بخورند و از دستپخت خودشان کیف کنند، میروند به هوای این که در راه، در روستاهای کویری توقف کنند و بومیهایی را ببینند که با دل خوش و لب خندان زیر آفتاب عرق میریزند و قنات میکنند و آن وقت ارزش یک لیوان آب برایشان چقدر زیاد میشود.
میروند... میروند... میروند... چون کویر، «تکامل جنگل» است. چون کویر، کویر است و آغوش باز کرده به انتظار آدمهایی که ـ به قول آنتوان دو سنت اگزوپری، نویسنده همیشه زنده کتاب شازده کوچولو ـ ریشه در خاک ندارند و باد هر جا بخواهد میبردشان.
مریم یوشیزاده
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم