در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
گاهی زیر چشمی نگاهیمیاندازد بهشان و از حسرتی که ته نگاه دوستانش هست، وقتی که دارند به او ـ مالک لباسهای شیک و اتومبیل گرانقیمت ـ چشم میدوزند، غرق لذت میشود.
با لذت همین خیالهاست که خوابش میبرد. صبح اما وقتی که با اخم و تخم از خواب بیدار میشود تا خودش را برای رفتن به مدرسه آماده کند، خیالات از سرش پریدهاند. اول صبح همان وقتی است که واقعیت به کسی مثل او هجوم میآورد و واقعیتها معمولا این قابلیت را دارند که خلق آدم را تنگ کنند. خصوصا وقتی این واقعیتها مربوط به اسکناسهایی باشند که آدم فکر میکند باید توی جیبش باشند و شوربختانه نیستند.
2 هفته پیش از پدرش پول توجیبی گرفته است اما حالا پولی توی جیبش نیست. با خودش فکر میکند که «خوب، زندگی خرج دارد». حساب میکند «پول باشگاه بدنسازی، آرایشگاه، کلاس کنکور، کتاب کمکدرسی، اون پولیوره که دیروز تو پاساژ دیدم، سفر آخر هفته با بچهها، سینما، قرضم به مسعود، به اضافه پول تاکسی و آژانس میشه به عبارتی روی هم رفته....»
نمیدانم روی هم رفته چقدر پول لازم داشت، ولی به نظر میآمد این حساب و کتاب خوشحالش نکرده است، چون سرش را مثل فیلمها به علامت تأسف تکان داد و سریع خودش را جمع جور کرد که برود و برای مدرسه آماده شود.
وقتی داشت صورتش را میشست، کمی خیره شد به موهای یک درمیانی که تک و توک پشت لبش سبز شده بودند و قدری از قیافه خودش احساس نارضایتی کرد. بله، صبحها همان وقتی است که کسی مثل او باید توی آینه به قیافهخودش خیره شود و عمیقا احساس نارضایتی کند. قیافه آدم هم از همان واقعیتهاست که صبحها از توی آینه به سمتش هجوم میآورند. شبها قبل از خواب در خیالاتش قیافه دیگری داشت.
باقی مراسم صبحگاهی مثل هر روز بود: سلام کردن به اعضای خانواده که سر میز صبحانه بودند، پوشیدن لباس مدرسه، دوباره خیره شدن در آینه، شانه دست گرفتن و ور رفتن به موها جلوی آینه، دستکاری کردن بزرگترین جوش روی صورت که متأسفانه حوالی بینی رشد کرده است، بیتوجهی به توصیههای مادر در مورد خوردن صبحانه، خداحافظی و خروج از منزل.
اما نه، صبر کنید. او امروز قصد دارد قبل از خداحافظی پیش پدرش که هنوز دارد چای شیرینش را هورت میکشد برود و درخصوص بحران مالی و مساله پول توجیبی با او صحبت کند.
با گردنی افراشته و در حالی که چشمهایش را تنگ کرده و با زاویه 40 درجه از بالا مستقیما توی صورت پدرش که روی صندلی نشسته نگاه میکند، لب به سخن میگشاید. او در حال حرف زدن است که خورشید از پشت کوههای شرق بیرون میآید، از درز کنار پرده اتاق عبور میکند و بر تکهای از صورت پسر ـ همانجا که بزرگترین جوش غرور به حیاتش ادامه میدهد ـ میتاباند.
با گردنی خمیده و اعصابی داغان روی از پدر برمیگرداند و به سمت در خروجی میرود. پشت سرش هم در را محکم به هم میکوبد تا مراتب دلخوریاش را به اطلاع همه اعضای خانواده رسانده باشد.
2ـ پدر
از نظر او رئیسها قدرتمندترین و خوشبختترین موجودات روی زمین هستند، اما باز از نظر او این دلیل نمیشود که آنها محبوبترین و دوستداشتنیترین موجودات عالم هم باشند. مدیر ادارهای که او در آن کار میکند، موجودی است که به او اضافه کار نمیدهد، کلی از او ایراد میگیرد و غرغر میکند و درست و حسابی هم تحویلش نمیگیرد.
به نظر میرسد که او زمانی در رویاهای قبل از خوابش، خود را در جایگاه رئیس اداره تصور میکرده است که به همه امر و نهی میکند، از کار زیردستانش ایراد میگیرد و تشویقی و اضافه کار را به هر کسی که خوش داشته باشد، میدهد، اما از بس صبحها با هجوم واقعیت روبهرو شده و فهمیده که همان کارمند دونپایههمیشگی است و به دلیل پارهای از مشکلات، رؤیای ارتقای شغلی را هم باید با خود به گور ببرد، کمکم و با مرور زمان بیخیال رویاهای قبل از خواب شده است.
به همین خاطر مدتهاست که اوقات قبل از خوابش را صرف ارسال انرژی منفی از طریق امواج مغزی به سوی مدیرش میکند. سعی میکند همه احساسات منفیاش را که در طول روز به دست آورده، یکجا به سمت آقای رئیس بفرستد.
مثلا به این فکر میکند که همین ماه قبل آقای رئیس به سعیدی ـ همکارش ـ تشویقی داد اما او را توبیخ کرد. یادش هست که سعیدی هم بینصیب نماند و در ذهنش مزد او را هم کف دستش بگذارد یا مثلا به این فکر میکند که چند هفته پیش آقای مدیر جلوی بقیه همکارها سرش داد کشید و احساسات منفی نسبت به رئیس و همکاران در ذهنش موج میزند. خلاصه با همین فکرهاست که پدر به خواب میرود.
پدر صبح پیش از باقی اعضای خانواده از خواب بیدار میشود و قبل از همسرش به واقعیت سلام میکند. میکوشد افکار شب پیش را از ذهنش دور کند و برای یک روز کاری دیگر آماده شود، تلاش کند رفتار خوبی داشته باشد و اگر موقعیتی پیش آمد، دل رئیسش را هم به دست بیاورد.
پشت میز صبحانه نشست و چایش را شیرین کرد. در حالی که یک تکه نان را در ابعادی مناسب با لقمهای که میخواست درست کند، جدا میکرد، قیمت جدید نان را از ذهن میگذراند. دست برد سمت ظرف کره و کارد را برداشت. به قیمت جدید کره که اندیشید، به این نتیجه رسید که انسان برای حفظ سلامتش باید رژیم غذایی مناسبی داشته باشد و به این منظور بهتر است لایهنازکتری از کره را صبحها روی نانش بمالد. چشمش به ظرف مربا افتاد و چون قیمتش را به یاد نیاورد، از خوردن آن منصرف شد.
پدر چایش را قطره قطره و با طمانینه بسیار سر میکشید و در عین حال سلولهای مغزش به شدت مشغول کار بودند. سلولها وظیفه پردازش موضوعاتی مثل اجاره خانه، قسط وام و ماشین، خرج خانه، قبض آب، قبض گاز (سلولها در پردازش مساله قبض گاز مکث بیشتری میکنند) و اموری از این دست را بر عهده داشتند و در نهایت نتیجه بررسیهایشان را رسما به پدر اعلام کردند: «حقوق این ماهش، کفاف هزینهها را نمیداد».
آقای پدر درست مثل یک مدیر کارکشته، بلافاصله بعد از وصول نتیجه، بررسی مساله تازهای را در دستور کار سلولهای مغز قرار داد «آیا ممکن بود رئیس سنگدلش این ماه به او مساعده بدهد؟»
پدر چای شیرین به دست، در همین افکار غوطهور است که ناگهان صدای خروسکگرفته پسر تازه بالغی را میشنود. سلولهای مغزش مسوولیتشناسانه یادآوری میکنند که صدای مربوطه متعلق به پسرش است.
پدر از زبان پسر تنها کلمات و عبارات منقطعی مثل «کم بود»، «تموم شده»، «بیشتر»، «نیاز دارم» و کلیدواژه اصلی «پول توجیبی» را میشنود. مکث میکند (سلولها هنوز مشغول کارشان هستند)، سرش را بلند نمیکند و همچنان که به اعماق چایشیرین موجود در استکان چشم دوخته است و با لحنی قاطع و برنده به چای شیرینش میگوید: «ندارم» و داستان همینجا به اتمام میرسد.
مدیریت پول توجیبی
نسرین قوامی، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل خانواده دیدگاههای جالبی درباره مساله پول توجیبی و مدیریت آن در خانواده دارد. او میگوید: «خانوادهها میتوانند به پول توجیبی نه به عنوان یک تهدید یا یک مشکل، بلکه به عنوان یک فرصت بسیار مناسب تربیتی و پرورشی نگاه کنند.»
او دیدگاهش را اینطور توضیح میدهد: «از نظر اجتماعی مهمترین و اساسیترین کارکرد خانواده برای جامعه، پرورش مطلوب فرزندان و در واقع نسل آینده است. یک خانواده موفق خانوادهای است که بتواند فرزندانی را به جامعه تحویل دهد که ابعاد مختلف شخصیتی آنها به درستی پرورش یافته باشند، به نحوی که بتوانند زندگی سالم و سرنوشت خوبی را برای خود، خانواده و جامعهشان رقم بزنند. یکی از ابعاد مهم شخصیت افراد، بعد اقتصادی است. زندگی اجتماعی نیازمند برخی مهارتهای اقتصادی است که مثل بقیه مهارتها، هسته اولیهشان در خانواده شکل میگیرد.»
او به حرفهایش این چنین ادامه میدهد: «پول توجیبی گرفتن و خرج کردن آن، اولین موقعیتی است که در آن فرزندان با واقعیت پول و اقتصاد آشنا میشوند و مدیریت صحیح این جریان میتواند فرزندان را با برخی مفاهیم حیاتی مربوط به اقتصاد در زندگی آشنا کند.»
از نظر این جامعهشناس پول توجیبی، برای فرزندان فرصتی را فراهم میکند که بتوانند، زندگی واقعی را تمرین کنند و برای آن آماده شوند. او میگوید: «والدین میتوانند از طریق مدیریت پول توجیبیای که به فرزندانشان میدهند آنها را با این واقعیتهای اقتصادی آشنا کنند که ما همیشه نیازها و خواستههای نامحدودی داریم، در حالی که منابع و امکاناتمان محدود است. چیزهای زیادی هست که میخواهیم داشته باشیم، اما پول و امکانات لازم برای تهیه همهشان را نداریم. پس مجبوریم نیازها و خواستههایمان را طبقهبندی کنیم و میان آنها با توجه به امکاناتمان دست به انتخاب بزنیم. اگر منابع مالیمان محدود است، سعی کنیم ابتدا نیازهای ضروریتر را برآورده کنیم.»
این پژوهشگر خانواده توصیههایی هم در زمینه پول توجیبی دادن به فرزندان دارد. او میگوید: «بهتر است والدین نظم مشخصی در پول توجیبی دادن داشته باشند. مثلا مبلغ معینی را در فاصله زمانی مشخص به فرزندان بدهند و از آنها بخواهند خودشان نیازهایشان را ظرف مدت تعیین شده، با همان مقدار پول مشخص شده تأمین کنند. فرزندان به این ترتیب یاد میگیرند که چطور بین خواستههایشان دست به انتخاب بزنند و ارضای بعضی از آنها را به آینده موکول کنند. آنها حتی از این طریق میتوانند مستقیما با تجربه پسانداز کردن آشنا شوند و این در آینده کمک بسیاری به آنها خواهد کرد.» این کارشناس مصرانه از خانوادهها میخواهد که به پول توجیبی نه به عنوان کاری برای رفع تکلیف، بلکه به عنوان وسیله و فرصتی برای تربیت بهتر فرزندان نگاه کنند.
سالار کاشانی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد