ساعت 9 صبح روز سه‌شنبه 15 سپتامبر خبر یک جنایت هولناک در منطقه صنعتی اوکلند و در شمال شرقی شهر به کمیسر ادوارد تاکت اطلاع داده شد.
کد خبر: ۴۳۱۸۳۲

براساس این خبر که از مرکز فرماندهی پلیس اعلام شد، مرد جوان 26 ساله‌ای به نام جیمی دوکلاس در محل کارش در انبار کارخانه بزرگ کیس که تولیدکننده قطعات خودرو بود با ضربات ممتد چاقو به طرز بسیار دلخراشی به قتل رسیده بود.

جسد جیمی در گوشه انبار و در حالی که در خون خود غلتیده بود توسط 2 همکارش به نام‌های اولیور و استفان کشف شده بود. اولیور و استفان وقتی ساعت 7 صبح وارد انبار می‌شوند پس از جستجو با جسد خون‌آلود جیمی روبه‌رو گشته و بلافاصله موضوع را به نگهبان کارخانه و سپس پاسگاه پلیس اطلاع می‌دهند.

کارخانه کیس در غرب شهرک بزرگ صنعتی اوکلند و مشرف به یک تپه بزرگ خاکی واقع شده بود. دور تا دور کارخانه را نرده‌های آهنی کوتاهی احاطه کرده بودند. یک ساختمان ویلایی نسبتا بزرگ و 3 سوله در اطراف کارخانه دیده می‌شد. ساختمان ویلایی به نظر می‌رسید دفتر کارخانه باشد و سوله‌ها نیز مربوط به کارگاه‌های تولیدی و انبار بودند. دوسوله که بزرگ‌تر بودند کنار یکدیگر و در شرق محوطه کارخانه قرار داشتند و سوله کوچک‌تر که جنایت در همین سوله رخ داده بود و در واقع انبار کارخانه محسوب می‌شد در ضلع غربی بنا شده بودند. در جلوی سوله کوچک‌تر 2 خودروی پلیس، آمبولانس و تعدادی مامور پلیس دیده می‌شدند. ضمن این که در جلوی ساختمان ویلایی نیز دو دستگاه خودروی پلیس جلب نظر می‌کرد.

به محض ورود کمیسر به داخل محوطه کارخانه شرود موریسون، رئیس پاسگاه پلیس منطقه به بدرقه او آمد و پس از سلام و احوالپرسی گزارش داد: ساعت حدود 7 صبح بود که وقوع جنایت در انبار کارخانه اطلاع داده شد. متقول جیمی دوکلاس نام دارد. 27 ساله و انباردار کارخانه است. جیمی از 3 ماه پیش در کارخانه مشغول به کار شده بود و مورد وثوق و اعتماد صاحب کارخانه بود. وی به صورت شبانه‌روزی در انبار حضور داشت و در واقع در اتاق کنار دفتر انبار زندگی می‌کرد. او جوانی کم حرف، پرکار و در عین حال وظیفه‌شناس بود که متاسفانه به دلایلی که هنوز برای ما مشخص نیست به طرز بسیار دلخراشی و با بیش از 21 ضربه چاقو به قتل رسیده است. جسد جیمی توسط 2 نفر از همکارانش که آنها هم در انبار کار می‌کنند کشف شده است.

اولیور و استفان همکاران وی وقتی ساعت 7 صبح وارد انبار می‌شوند با اوضاع به هم ریخته روبه‌رو شده و به جستجو برای پیدا کردن جیمی می‌پردازند تا این که جسد خون‌آلود او را در گوشه انبار پیدا می‌کنند. بعد هم موضوع را با نگهبانی کارخانه و سپس با ما در میان می‌گذارند.

تحقیقات اولیه حکایت از آن دارد که قاتل در کمال قساوت و بی‌رحمی مرتکب این جنایت فجیع شده و پس از ارتکاب قتل از محل گریخته است.

متاسفانه تا این لحظه هم ردی از قاتل به دست نیامده، اما تحقیقات نشان می‌دهد قاتل یا قاتلان ‌به سرقت مقداری اسناد و مدارک مربوط به ورود و خروج کالا اقدام کرده‌اند. البته هنوز مشخص نیست وسایلی از داخل انبار سرقت شده است یا نه. تحقیق در این خصوص ادامه دارد.

سرگرد موریسون در ادامه گزارش خود گفت: متاسفانه به لحاظ موقعیت جغرافیایی کارخانه و همجواری آن با تپه مشرف به جاده خاکی پشت شهرک، احتمالا قاتل یا قاتلان از مسیر جاده خاکی و از این تپه وارد کارخانه شده و خود را به انبار رسانده و پس از ارتکاب جنایت و سرقت اسناد گریخته‌اند.

وی یادآور شد: براساس گزارش‌های اعلام شده از سوی تنها نگهبان کارخانه که در جلوی در ورودی مستقر است در تمام مدت شب گذشته و صبح امروز هیچ مورد مشکوکی ندیده است. این را هم اضافه کنم که حدود 2 هفته است دوربین‌های مدار بسته انبار و همچنین آژیرهای خطر به خاطر خرابی سیستم‌ها قطع هستند.

کمیسر چند سوال از سرگرد موریسون کرد و سپس به اتفاق وی به داخل سوله انبار که قتل در آنجا رخ داده بود، قدم گذاشت. در بدو ورود به انبار آنچه جلب‌نظر می‌کرد، بهم ریختگی بود. تمامی اسناد و مدارک داخل دفتر که مربوط به کنترل اقلام بود، اطراف دفتر پخش بودند و وضعیت کاملا آشفته‌ای بر آنجا حاکم بود. دفتر انبار به صورت پارتیشن از انبار جدا شده بود و در ضلع غربی سوله قرار داشت. در کنار آن نیز اتاقکی نسبتا بزرگ دیده می‌شد که به نظر می‌رسید اتاق مربوط به مقتول باشد که آنجا زندگی می‌کرد. در گوشه این اتاق، آشپزخانه کوچکی با مقداری وسایل خوراک پزی و در گوشه دیگر تخت چوبی، تلویزیون، یخچال و مقداری وسایل جلب توجه می‌کرد.

کمیسر دفتر انبار و اتاق جیمی را که به هم ریخته بود از نظر گذراند و سپس به محلی که جسد مقتول رها شده بود، رفت. جسد جیمی که خون‌آلود بود، در انتهای انبار کنار کارتن‌های وسایل افتاده بود. جای ضربات ممتد چاقو در جای جای بدن مقتول بوضوح مشاهده می‌شد. صحنه این جنایت بسیار دلخراش و دردناک بود. مقتول لباس کار یکسره طوسی به تن داشت که البته رنگ خون گرفته بود.

کمیسر به آرامی خم شد و به وارسی جسد جیمی پرداخت. اثری از ضرب و جرح بر چهره او دیده نمی‌شد و این نشان می‌داد مقتول غافلگیر شده است، اما آنچه نظر کمیسر را جلب کرد وارد کردن ضربات چاقو بر گردن، سینه و شکم او بود که در کمال قساوت و بی‌رحمی وارد آمده بود.

کمیسر پس از این که با دقت جسد جیمی را وارسی کرد و گشتی در انبار زد آن گاه پای صحبت‌های مهندس دارنیس، مدیر اجرایی کارخانه نشست. وی که نگران به نظر می‌رسید، گفت:

تا به حال سابقه نداشت چنین حادثه‌ای در کارخانه ما رخ دهد. البته قبلا گزارش‌هایی در مورد سرقت از انبار اعلام شده بود، اما چنین جنایتی هرگز اتفاق نیفتاده بود.وی توضیح داد جیمی جوان پاک و مورد اعتماد صاحب کارخانه بوده است و از 4 ماه پیش که در اینجا مشغول به کار بوده موضوعی پیش نیامده و کاملا به تمام امور انبار واقف بوده است.

وی ادامه داد: وضعیت کارگران کارخانه بسیار خوب و مطلوب است و بعید می‌دانم این جنایت توسط عوامل داخلی کارخانه رخ داده باشد.

کمیسر از او تشکر کرد و به بازجویی از جورج، نگهبان کارخانه پرداخت. او به کمیسر گفت: بیچاره جیمی جوان بسیار پرکار و پرتلاشی بود. او دیشب تا ساعت 9 پیش من بود. کمی گپ زدیم و قهوه خوردیم. بعد هم به اتاقش رفت. دیگر از او خبری نداشتم تا این که صبح اولیور و استفان سراسیمه و وحشت‌زده خبر دادند که وی به قتل رسیده است. دیشب و امروز صبح هم مورد مشکوکی مشاهده نکردم. مطمئنا کسی از در ورودی وارد کارخانه نشده است و قاتل بی‌رحم از تپه‌های مشرف به کارخانه وارد محوطه شده و چنین جنایت دردناکی را رقم زده است.

اولیور به کمیسر گفت: صبح زود وقتی به اتفاق استفان به جلوی انبار رسیدیم برخلاف همیشه مشاهده کردیم در انبار بسته است. در آن ساعت باید باز می‌بود چراکه جیمی از صبح زود در انبار را باز می‌کرد و منتظر می‌ماند، اما امروز در انبار بسته بود. استفان که کلید داشت در را باز کرد. وقتی وارد انبار شدیم وضعیت برایمان کمی عجیب بود. چراغ انبار روشن بود و اثری از جیمی نبود. خواستیم وارد دفتر شویم که به اوضاع آشفته آنجا روبه‌رو گشتیم. همه چیز به هم ریخته بود، در کشوهای فایل باز بود، اسناد و مدارک در اطراف پخش بودند و خلاصه اوضاع آنچنان نابسامان بود که ما را وحشت‌زده کرد. سراسیمه و وحشت‌زده به جستجو داخل انبار پرداختیم تا این که در گوشه انبار با جسد غرق در خون جیمی روبه‌رو گشتیم. صحنه واقعا دلخراش بود. دقایقی بعد وقتی به خودمان آمدیم با عجله موضوع را به جورج نگهبان کارخانه اطلاع دادیم. بعد هم پلیس را در جریان گذاشتیم.

او توضیح داد: هنوز مشخص نیست چه مقدار از وسایل داخل انبار سرقت شده است. در این زمینه باید بررسی بیشتری صورت گیرد. کمیسر چند دقیقه‌ای از او بازجویی کرد و آنگاه به سراغ استفان که او هم آشفته و نگران به نظر می‌رسید، رفت. استفان جوانی قد کوتاه و چاق، دست و پا شکسته اظهارات اولیور را تایید کرد و گفت: جیمی مرد بسیار مهربانی بود. سرش به کار خودش گرم بود و بسیار دقیق کار می‌کرد و از این که او را از دست دادیم بسیار ناراحت هستم.

استفان یادآور شد: متاسفانه همان‌طور که اولیور گفت قبلا هم سارقان به انبار دستبرد زده بودند و ما هم به مدیر کارخانه هشدار داده بودیم، اما ایشان به ما شک داشت و می‌گفت دزدی کار خودتان است و پای سارقی در میان نیست. همین بی‌توجهی بود که باعث چنین جنایتی شد.

استفان در مورد وضعیت آژیرها و دوربین‌های مخفی کارخانه گفت: آنها بسیار فرسوده بودند و دائم خراب می‌شدند. متاسفانه اقدامی هم از طرف مدیریت کارخانه برای تعمیر آن هم انجام نمی‌گرفت و حتما سارقان هم این موضوع را می‌دانستند که با خیال راحت اقدام به چنین جنایتی کردند.

کمیسر ساعتی از او بازجویی کرد آنگاه آنچه را اتفاق افتاده بود یک‌بار دیگر بدقت مرور کرد سپس رو به سرگرد موریسون دستور دستگیری قاتلان جیمی دوکلاس را صادر کرد. شما خواننده عزیز حدس بزنید قاتلان جیمی چه کسانی بودند و کمیسر از کجا آنها را شناخت. کمیسر حداقل 2 دلیل برای دستگیری قاتلان داشت. اگر داستان را بدقت بخوانید حتما متوجه خواهید شد.

حمید موفق

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها