زندگی 2 نفره؛ انتخاب یا تقدیر

‌ یک زن + یک مرد = فقط دو نفر

کد خبر: ۴۱۲۴۸۰

باید ظرف 9 ماه بچه‌دار شوید وگرنه تا ابد از شما سوال می‌کنند چرا بچه‌دار نشدید؟ بچه‌دار نمی‌شوید؟ عیب از کدامتان است؟ یک دکتر خوب سراغ داریم. دکتر می‌روید؟ کدام دکتر؟ این دکتر‌ها چیزی سرشان نمی‌شود، این دکتری را که من می‌گویم برو... و این پرس و جو‌ها اینقدر ادامه می‌یابد تا به نتیجه برسد یا اعصاب و روان شما را کلا به هم بریزد.

چرا بچه‌دار می‌شویم؟

وقتی پای صحبت زوج‌هایی که فرزند یا فرزندانی دارند، می‌نشینید می‌گویند خوش به حال کسانی که بچه ندارند، راحت سفر می‌کنند، راحت خانه اجاره می‌کنند و خرجشان خیلی کمتر است؛ اما با این وجود، آنها هرگز حاضر نیستند نقش پدر و مادر را از دست بدهند.

داشتن فرزند، خلایی را پر می‌کند که هیچ‌وقت حس نمی‌کرده‌اید.

یک پژوهش نشان داده است بیشترین میزان رضایت و حس خوشبختی میان زوج‌های جوانی که فرزند ندارند، دیده شده است؛ اما این تا 5 سال اول زندگی است و پس از آن افسردگی و تنش در خانواده رو به فزونی می‌نهد.

همه می‌گویند داشتن فرزند، سختی‌های زیادی دارد و آدم خودش را فراموش می‌کند؛ اما با این همه چرا سعی می‌کنند دیگران را تشویق به بچه‌دار شدن کنند.

تجربه ثابت کرده است مشارکت زن و شوهر در پرورش کودکان و تلاش برای هدفی مشترک و دوست‌داشتنی، اغلب بنیان زندگی آنان را محکم‌تر می‌کند. این چنین است که گاه می‌بینیم فقدان کودک در زندگی یک زوج به سست شدن پایه‌های خانواده می‌انجامد. گرچه کوچک‌ترین واحد خانواده 2 نفر تعریف شده است؛ اما اغلب افراد هنگام ازدواج خود را زن و مردی که تا پایان عمر در یک رابطه 2 نفره باقی می‌ماند، تصور نمی‌کنند.

یک مشکل 2 راه‌حل

نسرین و محمود 14 سال است که با هم ازدواج کرده‌اند. آنها به دلیل مشکلات ژنتیکی، صاحب فرزندان سالمی نخواهند شد. به همین دلیل ترجیح داده‌اند زندگی بدون فرزند را پیش بگیرند.

نسرین می‌گوید: «تجربه سقط‌های مکرر برای من خیلی سخت بود، وقتی دکتر به من گفت شما بچه‌های سالمی از همسرتان نخواهید داشت و هر دو مشکل کروموزومی دارید، انگار برایم دنیا به آخر رسیده بود. چند سال تلاش کرده بودم که فرزندی سالم به دنیا بیاورم؛ اما همه تلاش‌هایم بی‌نتیجه مانده بود و حالا دکتر به ما می‌گفت تلاش‌هایمان بی‌نتیجه بوده است.»

از مطب دکتر تا خانه یکسره گریه می‌کردم و نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم. اطرافیان هم نمک به زخم من می‌پاشیدند و مدام شیوه‌های دیگر را به من پیشنهاد می‌داند. تمام سختی این زندگی را من و همسرم تحمل می‌کردیم؛ اما دخالت دیگران بخصوص خانواده همسرم به گونه‌ای بود که انگار ما برای به دنیا آوردن یک بچه داریم دسته‌جمعی تلاش می‌کنیم و آنها هم به اندازه ما زجر می‌کشند و سختی تحمل می‌کنند و از من می‌خواستند ادامه بدهند؛ اما من به جایی رسیدم که دیگر نمی‌توانستم.

وقتی این موضوع را به همسرم گفتم، حتی به او پیشنهاد کردم اگر به داشتن فرزند سالمی علاقه داری که من نمی‌توانم آن را به تو بدهم، می‌توانیم از هم جدا شویم و تو ازدواج مجدد کنی؛ اما همسرم عصبانی شد و گفت من زندگی را به خاطر تو می‌خواهم و روز اول که عاشق تو شدم و خواهش کردم به زندگی من قدم بگذاری، فقط به تو فکر می‌کردم. زندگی در کنار تو به اندازه کافی برای من شیرین است.

حالا 5 سال از آن زمان می‌گذرد و ما شیوه زندگی بدون بچه را انتخاب کرده‌ایم. دیگر دنبال درمان و آزمایش و چیزهای دیگر نیستیم.

زوج‌های نابارور همیشه هم زندگی تا این حد شیرین را تجربه نمی‌کنند؛ علاوه بر این‌که حرف مردم تا ابد دنبال آنهاست. گاهی این حرف‌ها و هویتی که از خود در ذهن دارند، آنها را به‌عنوان عضوی معلول از جامعه جلوه می‌دهد تا حدی که از ادامه مسیر زندگی مشترک ناتوان می‌شوند.

لیلا و حامد، مصداقی از این نوع برخورد با زندگی مشترک هستند. لیلا می‌گوید: با همسرم 8 سال زندگی کردم. زندگی ما از خوشی و سازگاری سرمشق همه بود؛ اما همه این رویا‌ها به خاطر بچه به جدایی رسید. سه‌چهار سال اول قصد بچه‌دار شدن نداشتیم؛ ولی بعدش تا مدت‌ها اقدام کردیم و نتیجه نگرفتیم.

دکتر می‌گفت مشکل از هردوی شماست؛ اما همسرم به هر بهانه‌ای مرا به خاطر نداشتن بچه سرزنش می‌کرد. من می‌گفتم زندگی بدون بچه را کنار او و با حمایت و عشق او می‌توانم ادامه دهم؛ اما او که فرزند یک خانواده پرجمعیت بود، می‌گفت من خودم را به عنوان یک مرد با داشتن چند بچه تصور می‌کردم و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم با یک زندگی 2 نفره کار خاتمه یابد. زن را هم در نقش مادری بیشتر دوست دارم.

او به خانواده‌های بچه‌دار حسودی و در مقابل خانواده‌اش من را کوچک می‌کرد. 4 سال این وضع را تحمل کردم و بالاخره به این نتیجه رسیدم از عشقی که ابتدا داشتیم، چیزی باقی نمانده است و مداخلات پزشکی بیشتر که به درد و رنج من منتهی می‌شود، به خاطر مردی که من را به‌تنهایی دوست ندارد، یک اشتباه است و با آمدن بچه هم من به نفر سوم خانواده بدل می‌شوم؛ این بود که جدایی را ترجیح دادم.»

دکتر بهمنی، روان‌شناس خانواده در این مورد می‌گوید: «تعریفی که ما از خودمان و از هویت‌مان داریم، نوع برخورد ما را با مسائل رقم می‌زند.»

خیلی‌ها وقتی نقص عضو پیدا می‌کنند نیز از همسرشان جدا می‌شوند؛ زیرا فکر می‌کنند با نقص عضوی که دارند، نوع زندگی‌تان تغییر می‌کند. بعضی‌ها بچه‌دار نشدن را نیز نوعی نقص عضو می‌دانند و باور ندارند بدون بچه نیز آنها انسانی کامل هستند که می‌توانند از همه آرزو‌ها، غیر از یکی بهره‌مند شوند.

مشکل او، با هویت خودش است، نه با دیگران و همسرش.

گاهی مردان نیز مردانگی خود را فقط با فرزندآوری تعریف می‌کنند.

این باور تک‌بعدی اغلب از خانواده و اجتماع کسب می‌شود و اگر شخص با آن مبارزه نکند و باورش کند، گاه تسلیم آن می‌شود. خداوند همه ما را موجوداتی چندبعدی آفریده با انواع علاقه‌ها، استعدادها و نبود یکی به معنی ختم زندگی نیست.

توصیه‌ای به اطرافیان

ـ زوج فاقد فرزند، خود در تلاشی که برای بچه‌دار شدن می‌کند، عذاب و سختی فراوانی را تجربه می‌کند. بکوشید کنجکاوی خود را مهار کنید و تا خود خبری در مورد وضعشان به شما نداده‌اند، سوال نکنید.

ـ از به رخ کشیدن فرزندان خود با تعریف از محاسن داشتن فرزند و بی‌فایده بودن زندگی 2 نفره خودداری کنید. این کار بیش از هر چیز با عث قطع رابطه شما می‌شود.

ـ سعی کنید با فردی از خانواده‌تان که این مشکل را تجربه می‌کند، رفت‌وآمد کند، حمایت مناسبی از او نشان دهید و او را تشویق به تجربه‌های جدید و بارورسازی بخش‌های دیگر زندگی کنید.

ـ از مداخله و دامن زدن به چالش میان زوج نابارور خودداری کنید. اجازه دهید آنها خود مسیرشان را پیدا کنند.

زهره زیارتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها