
شهادت دکتر عبدالعزیز رنتیسی و حمله تانک های اسرائیلی به مناطق مسکونی فلسطینی ها، تنها نمونه ای از این اقدامات سرکوبگرانه است.
اسرائیل همواره با حمایت امریکا کوشیده است با اعمال خشونت و ترور، حقوق مردم فلسطین را پایمال کند.
این اقدامات نژادپرستانه و وحشیانه تنها محدود به کشتار و سرکوب خانواده های مسلمان فلسطینی نمی شود بلکه تمامی ملت فلسطین (اعم از مسلمان و مسیحی) غیر از صهیونیست ها را در بر می گیرد.
در اطراف بیت اللحم (چند مایلی جنوب قدس) مهمترین شهر مسیحی نشین فلسطین یعنی بیت جالا قرار دارد. بیت جالا نقطه بسیار مهمی در آغاز انتفاضه جدید بود و اغلب زیر شلیک خمپاره ها و تانکها و مسلسل های سنگین ارتش اسرائیل قرار داشت.
ارتش ادعا می کند حملاتش واکنشی به آتش باری سلاحهای سبک از جانب فلسطینی های بیت جالا است که شهرک نشینان مجاور گیلو Gilo را هدف قرار می دهند ; این در حالی است که سازمانهای متعدد حقوق بشر، ارتش اسرائیل را به علت واکنش نا مناسب و آتش باری سنگین برعلیه این منطقه مسکونی پر جمعیت و متراکم محکوم کرده اند.
آنچه در ادامه می آید نامه ای از نیدال بارهام ، یک معلم انگلیسی درمدرسه Talitha Kumi Lutheran در بیت جالا به دوستانش در آلمان است. نیدال باراهام در سه مایلی بیت جالا، در شهر بیت ساهور - که مانند بیت جالا تحت حملات سنگین ارتش اسرائیل قرار دارد - زندگی می کند.
این مقاله در کتاب (The New Intifade چاپ لندن 2001) به چاپ رسیده است.
دوستان عزیزم بیرجیت ، رولند و مارلین چقدر خوشحالم که دیروز با شما صحبت کردم. امیدوارم شرایط در تابستان بهتر شود و شما بتوانید به دیدار ما بیایید.
مشتاقانه دیدار دوباره تان را آرزو می کنم. دیشب وقتی حال ما را جویا شدید، گفتم اوضاع خوب است ؛ چرا که نمی خواستم لحظات شادی صحبت با شما و ابرازگرمترین تبریکات سال نو مسیحی را بر هم بزنم واقعا متاسفم که امسال کارت تبریک برایتان نفرستادم.
برای اولین بار در 30 سال اخیر است که به خاطر اوضاع جاری نتوانستم کارت تبریک برای اقوام و دوستان خارجیم بفرستم.
ترس ، غم و اندوه در سه ماهه اخیر فراگیر شده است ؛ مطمئن هستم افراد بسیار کمی امسال به فکر کارت تبریک سال نو افتاده اند.
رولند عزیز، دیشب به تو قول دادم نامه طولانی و مفصلی در کنار دستگاه فکس خود هنگام بازگشت به سرکارت دریافت کنی ؛ چرا که همه شما می خواهید از اوضاع اینجا مطلع شوید. از دغدغه بجایت متشکرم.
فکر می کنم اگر فقط درباره خانواده ام صحبت کنم شما به خوبی از زندگی پر وحشتی که ما در اینجا داریم ، آگاه می شوید.
ما شب و روز خدا را شکر می کنیم که ما در مرکز شهر زندگی می کنیم زیرا خانه های مستقر در 2 کیلومتری ما گلوله باران ، منهدم ویا به آتش کشیده می شوند؛ این خانه ها در مجاورت یک پایگاه اسرائیلی قراردارند ساکنان این خانه ها از اینجا رفته اند و درکناراقوام خوددر مناطق امن زندگی می کنند، - البته اگر بتوانند؛ وقتی نیروهای اسرائیلی از هلیکوپتر استفاده می کنند، حتی مساجد نیز امن نیستند.
4 خانواده از این خانواده ها، عمو زاده های ما بودند که مادر 80 ساله شان نیز مجبور به ترک خانه خود شد. از همه بدتر از ریشه در آوردن درختان مابین خانه ما و پایگاه است.
هر چیزی برای اسرائیلی ها تحت لوای امنیت و اقدامات امنیتی مجاز است. عمه من سابقا داستانهایی در مورد این درختان برایمان می گفت: «هر درختی که پرورش می دادم مانند فرزندانم از آن مراقبت می کردم.»
اکنون هیچ کس نمی تواند به او بگوید چه بر سر درختانش آمده است. شوهرم ، برادرانش و برادر زاده هایش همگی بیکار شده اند.
اکثریت اهالی بیت ساهور، از طریق صنعت توریسم ، تجارت و ساخت و ساز در مناطقی از بیت اللحم یا در اسرائیل امرار معاش می کنند. همه این کارها شدیدا تحت تاثیر شرایط سیاسی قرار گرفته است.
من آمار و ارقامی ندارم اما همه آنچه می توانم بگویم این است که شلوغ ترین جای بیت ساهورهم اکنون باشگاه ارتودکس ها است که همه بیکاران در آنجا جمع می شوند.
این دو سال آخر مردم فکر می کردند مشکلات کمتری در زندگی خود خواهند داشت و شرایط کاری نیز بهتر می شود.
در نتیجه بسیاری از جوانان شروع به ساختن و توسعه خانه های خود یا اجاره اطاق می کردند؛ ازدواج کردند، ماشین خریدند، از بانکها وام گرفتند و شروع به انجام پروژه های کوچک کردند اما حالا این مردم با مشکل بزرگی روبه رو هستند.
هیچ درآمدی ندارند تا از عهده تعهدات خود برآیند. آنها به سختی استطاعت پرداخت هزینه های اموربهداشتی یا مدارس فرزندان خود را دارند. شهرهای کوچک و بزرگ فلسطینی بیشتر اوقات در محاصره هستند بنابراین مسافرت بین آنها مجاز نیست ؛ همین مساله ، شرایط را برای کار دشوار کرده است. برخی از زنان هنوز کارشان را از دست نداده اند؛ نقش ها عوض شده اند.
مردها در خانه و زنها بیرون از خانه کار می کنند؛ این شرایط ، فشار مضاعفی بر برخی خانواده ها تحمیل می کند، زیرا تحمل این شرایط برای برخی مردان بسیار سخت است.
با توجه به احساس نا امنی و نا امیدی موجود، بیشتر مردم به طور مداوم در اضطراب هستند. یک دختر 12 ساله به من گفت: «مدرسه را خیلی دوست ندارم اما ترجیح می دهم اینجا بمانم و به خانه نروم.»
وقتی دلیل آن را سوال کردم پاسخ داد: والدین ، برادران و خانواده اش همگی مجبورند در خانه بمانند ؛ آنها یا به تلویزیون نگاه می کنند یا سر هم داد و فریاد می کشند. همه آنها عصبی هستند؛ من به این نوع زندگی عادت نکرده ام وبیش از این نمی توانم آن را تحمل کنم» او اظهار ناراحتی می کرد، به او گفتم: «حق با توست. زندگی به این صورت آسان نیست ولی با این همه ، آنها انسانهای عادی هستند اما در شرایط غیر عادی قرار دارند.»
نمی دانم به این دانش آموز کمک کردم یا این که بار او را سنگینتر کردم. چند روز بعد او گفت: «سعی کرده تا خانواده اش رابیشتر درک کند.»
فکرمی کنم اگر شرایط بدین گونه ادامه یابد، ما به بیش از یک نفر مدد کار اجتماعی در مدرسه نیازخواهیم داشت.
همانطور که می دانید نادیا، دختر من در بیمارستانی درقدس کارمی کند. از زمان آغاز انتفاضه در 29 دسامبر، بسیاری از مجروحان فلسطینی به بیمارستان آنها برده می شوند. او صحنه های بسیار وحشتناکی دیده است.
برخی از مجروحین ، یک چشم یاهر دو چشم خود را از دست داده بودند؛ دیگران یک دست یا یک پا؛ برخی در حال خونریزی بودند، برخی از هوش می رفتند، مادران جیغ می کشیدند و زاری می کردند، مردان به دنبال اقوام خود بودند و اجساد دائما وارد و خارج می شدند.
دخترم وقتی به خانه آمد چیزی نگفت. مامشغول تماشای تلویزیون بودیم و آنچه را که امروز درقدس رخ داده بود، دنبال می کردیم. نادیا به شدت اشک می ریخت.
من و پدرش احساس کردیم این روز برای او بسیار سنگین بوده است ؛ از این رو تلویزیون را خاموش کردیم اما او مانع شد. بعد از نیم ساعت ، او شروع کرد به تعریف صحنه هایی فراموش نشدنی که در بیمارستان شاهد آنها بوده است. روزهای بعد او مریض شد و دیگر چیزی نمی خورد.
دکتر به ما گفت: او دچار تنش شده است. نادیا، 6 روز در هفته به قدس می رود.او تا به حال مجوز تردد داشته است ؛ از این رو از مسیر عادی به آنجا می رود.
او مجبور است ازپست ایست و بازرسی - که معمولا محل رویارویی جوانان فلسطینی و سربازان اسرائیلی است - عبور کند. او به خاطر این همه جنایتی که هر روز شاهد آن است ، بسیار افسرده شده است.
بسام ، پسرم امسال در دبیرستان درس می خواند اما نمی تواند بر درسهایش تمرکز کند. او دوست دارد به سخنان مردم درباره اوضاع جاری و مباحث سیاسی گوش دهد. او مثل ما، معتاد اخبار شده است.
ماتقریباهر شب ، صدای انفجارهایی را می شنویم بنابراین او هم نمی تواند نسبت به اطرافیانش بی تفاوت باشد و نتایج و نمرات خوبی بگیرد.
او می خواهد ماننددیگر جوانان فلسطینی باشد. بسام ، ماه قبل تجربه دردناکی را پشت سر گذارد. پدر یکی از دوستانش ، زمانی که از خانه بیرون می آمد تا به افراد زخمی خانه هایی که گلوله باران شده بودند، کمک کند کشته شد.
بسام ، وقتی خبر را شنید با اندوه فراوان ، داد می کشید و با مشت به دیوار می کوبید؛ او روز بعد، صبح زود از خانه بیرون رفت ؛ دوستانش جمع شده بودند تا به نزد دانیل که پدرش کشته شده بود ، بروند. من آن روز پسرم را مردی پخته و با احساس مسوولیت دیدم.
او کارهایی را انجام می داد که هرگز فکرش را نمی کردم. او به بیمارستان رفت تا جنازه ای را که سوخته و تکه تکه شده بود بیاورد، سپس به اتفاق مردان جوان دیگر، تابوت را حمل کرد.
وقتی مراسم ختم به پایان رسید، او امتناع کرد تا به خانه بیاید زیرا احساس می کرد باید همراه دوستش دانیل باشد.
من نمی خواستم بیت جالا را ترک کنم و پسرم را آنجا تنها بگذارم ، چرا که فکر می کردم گلوله باران بیشتری بعد از مراسم ختم انجام خواهد شد اما او به حرف من گوش نکرد و با بچه ها رفت.
وقتی به بیت ساهور رسیدم ، گلوله باران ادامه داشت. دوستان من ، آیا شرایط ما را درک می کنید!؛ ما در وحشت زندگی می کنیم ؛ زندگی در این شرایط سخت ،غیر قابل تحمل است.
لطفا برایمان دعا کنید. برای تمام فلسطین دعا کنید. ما واقعا به آن نیازداریم.
دوستدارتان - نیدال باراهام مطلب زیر، توسط یکی از دانش آموزان نیدال باراهام نوشته شده است ؛ این دانش آموز ، شرایط سخت زندگی خود را توصیف کرده است.
سمار هنگامی که داشتم مانند هر شب ، ستاره های زیبا را از پنجره اتاقمان نگاه می کردم ، صدای شلیک گلوله ها را شنیدم ابتدا فکر کردم مانند هر شب ، بعد از گذشت یکی دو ساعت ، قطع می شود اما بعدا صداها بلندتر و شلیک گلوله ها، سنگینتر شد.
تصمیم گرفتم به این صداها گوش نداده وبا افکار منفی خود را آزار ندهم بنابراین در رختخواب دراز کشیدم تا بتوانم همه آنچه در این دنیای پر از ظلم و ستم می گذرد را فراموش کنم.
سعی کردم چشمانم را ببندم اما احساس ترس همچنان قوی بود. به خواهرم نگاه کردم و از او پرسیدم آیا او هم ترسیده است ؛ مدتی به من نگاه کرد و چشمانش را بست ، گویی چیزی نشنیده بود.
او هم حتما سعی می کردتا گوشهایش چیزی نشنوند. ساعت دقیقا 30/11 شب بود و ترس تمام جانم را فرا گرفته بود.
به دلیل ناشناخته ای شروع کردم به گریه کردن ؛ یادم نمی آید آن شب خوابیده باشم. ساعت 6 صبح طبق معمول بلند شدم و لباسهایم را پوشیدم ؛ وقتی داشتم صبحانه می خوردم پدرم به اخبار رادیو گوش می کرد.
در اخبار اعلام شد یک دکتر آلمانی (Harry Fischer) در بیت جالا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شده است. افکارم به شدت مشغول شد، ناگهان یادم آمد او پدر یکی از بهترین دوستانم است.اشک ، گونه هایم را خیس کرد.
به مادرم گفتم می خواهم با رافائلا تماس بگیرم اما مادرم مانع شد. غمگین و گیج شده بودم ، به حرف مادرم گوش ندادم و تلفن کردم. مادر رافائلا گوشی را برداشت ؛ صدای او بسیار غمگین بود.
وقتی فهمید من پشت گوشی هستم گوشی را به رافائلا داد. سعی کردم تا کاملا عادی جلوه کنم ؛ سلام کردم ، او هم سلام کرد. تا به حال از او نپرسیده بودم حالت چطور است؛ اما این بار پرسیدم ، او پاسخ داد: «ما هنوز زنده ایم اما پدرم کشته شد.»
تمام کلمات ناگهان برایم بی معنی گشت ، نمی دانستم چه باید بگویم. پدر رافائلا به طور وحشیانه ای کشته شده بود. قتل پدر 3 فرزند، یک جنایت است.
پدر او توسط خمپاره های اسرائیلی از پای در آمد؛ به نحوی که بدن او تکه تکه شده بود.چرا؛
آیا این پاداش کار خوب اوست؛ آیا این هزینه ای است که پزشکان در هنگام انجام وظیفه خود باید بپردازند؛ او فقط خانه اش را ترک کرد تا به همسایگان زخمی خود کمک کند. آنچه انجام شد، بسیار فجیع است اما چه کسی توجه می کند؛
زیرا قاتلین فلسطینی ها، اسرائیلی هستند. آنها خودشان را آنقدر مقدس و مظلوم می دانند که ادعا می کنند، این ، آنهایند که قربانی این حوادث امروز هستند.
از نظر آنها، فلسطینی ها، آشغال هایی بیش نیستند که باید از شرشان خلاص شد. کی زمان آن خواهد رسید که همه دنیا واقعیت وجودی این اسرائیلی های ظالم و ریاکار را بفهمند!؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
دکتر حمیدرضا آصفی، سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه و دیپلمات ارشد کشورمان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد