گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

خوش شانسی دلار

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «آنچه داگان نگفت»،«سکوت نخبگان!»،«پذیرش غنی سازی در خاک ایران»،«جنگ جدید»،«مغالطه حقوقی علیه مجمع»،«ایران در دستور کار مذاکرات آمریکا و چین»،«افزایش طلاق و کاهش ازدواج تهدیدی برای جامعه»،«خوش شانسی دلار»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۷۹۱۹۸

کیهان:آنچه داگان نگفت

«آنچه داگان نگفت»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛مجموعه تحولاتی که اخیرا در حوزه های مرتبط با امنیت ملی ایران رخ داده، حاوی معانی بسیار مهم استراتژیکی است. ظرف یک هفته گذشته، اتفاقاتی پشت سر هم واقع شده که وقتی در ارتباط با یکدیگر تحلیل شود، نشان خواهد داد راهبرد آمریکا درباره ایران، چرخشی اساسی در حال رخ دادن است. نشانه های اولیه این چرخش البته قدیمی است و مشخصا به پیش از مذاکرات ژنو 3 بازمی گردد، اما اکنون علائمی بسیار گویاتر در دست داریم که با تحلیل آنها می توان ابعاد آنچه در حال رخ دادن است را به دقت ترسیم کرد.

مهم ترین اتفاق مرتبط با این تحلیل سخنانی است که مئیر داگان رییس سرویس اطلاعات خارجی رژیم غاصب صهیونیستی (موساد) پنج شنبه گذشته در کنیست اسراییل بر زبان آورد. داگان در این سخنرانی که در واقع نوعی گزارش کار او از 8 سال حضور در موساد بود اعلام کرد که ایران تا سال 2015 قادر به دستیابی به آنچه او سلاح هسته ای می خواند نخواهد بود. این ارزیابی به وضوح با اظهارات قبلی مقام های دولت صهیونیستی مغایرت داشت و آنها را نقض می کرد. به عنوان نمونه، موشه یعلون معاون نخست وزیر اسراییل کمتر از دوهفته قبل، سال 2014 (3 سال دیگر) را به عنوان کف این برآورد اعلام کرده بود.

اظهارات داگان بلافاصله به جنجالی بزرگ انجامید. مقام های دولتی اسراییل و آمریکا این اظهارات را رد کردند و منابع اسراییلی نوشتند که بنیامین نتانیاهو از دست داگان خشمگین شده است. نتانیاهو دیروز در جمع تعداد زیادی از خبرنگاران خارجی در قدس اشغالی گفت که این برآوردها را نهایی نمی داند و هیلاری کلینتون هم در ابوظبی به دانشجویان گفت درباره زمانی که داگان اعلام کرده چیزی نشنیده است. سوالی که وجود دارد این است که قضیه واقعا چیست؟ آیا داگان چیزی گفته که نباید می گفته است؟ و فرضا اگر چنین باشد، چرا مقام های رسمی اسراییل و آمریکا اینطور برای موضع گیری در قبال حرف او از یکدیگر سبقت می گیرند؟مجموعه حدس ها و تحلیل هایی که درباره چرایی بیان این سخنان از جانب داگان وجود دارد را می توان اینگونه خلاصه کرد.

1- یک نگاه این است که ارزیابی ارائه شده توسط داگان اساساً واجد هیچ ارزش اطلاعاتی و فنی نیست چرا که موساد به لحاظ دسترسی اطلاعاتی به برنامه هسته ای ایران اساسا در موقعیتی نیست که بتواند یک ارزیابی فنی دقیق ارائه بدهد. علاوه بر این، خطای کلیدی در اظهارات داگان این است که او همچنان سعی می کند «فاصله با سلاح» را به عنوان متر ارزیابی اطلاعاتی برنامه هسته ای ایران جا بیندازد، در حالی که نه موساد و نه هیچ سرویس اطلاعاتی دیگری هرگز قادر به ارائه شواهدی حتی دم دستی درباره وجود یک جنبه نظامی در برنامه هسته ای ایران نبوده اند.
معتقدان به این دیدگاه نتیجه می گیرند که داگان صرفا خواسته شکست افتضاح آمیز سرویس تحت امر خود در تاثیرگذاری بر برنامه هسته ای ایران را توجیه کند و روز آخر، نوعی کارنامه خیالی در این مورد برای خود دست و پا نماید.

2- نگاه دوم در واقع ادامه نگاه اول است. این دیدگاه می گوید داگان عمدا قصد داشته شدت تهدید ناشی از برنامه هسته ای ایران را که عمدتا ساخته عملیات روانی و تبلیغاتی خود صهیونیست هاست «کم» جلوه بدهد. اینکه اسراییلی ها که تا امروز از هر فرصتی برای دروغ گویی درباره برنامه هسته ای ایران و تهدید آمیز جلوه دادن آن صرف نظر نمی کردند، یکباره تصمیم گرفته اند برآوردهای قبلی خود را تعدیل کنند، نشان دهنده این است که پس پرده اتفاقی در حال رخ دادن است. پیش از داگان هم لئون پانتا همتای آمریکایی او اعلام کرده بود که «آمریکا نمی داند ایران تصمیم به ساخت سلاح هسته ای گرفته است یا نه؟» این عینا جمله ای است که مایکل هایدن، سلف پانتا هم حدود 3 ماه قبل در یک برنامه تلویزیونی بیان کرد و همه اینها در حالی است که تا پیش از این مقام های دولتی آمریکا به صراحت می گفتند اطمینان دارند برنامه هسته ای ایران نظامی است و به سمت سلاح هسته ای پیش می رود. اگر بخواهیم موضوع را خلاصه کنیم قضیه از این قرار است که اسراییلی ها و آمریکایی ها اکنون در حال گفتن این حرف به جامعه جهانی هستند که برنامه هسته ای ایران آنقدرها هم که ما خودمان قبلا می گفتیم خطرناک نیست! سوال این است: چرا ادبیات «کم شدت» نشان دادن تهدید ایران توسط مقام های اطلاعاتی آمریکا و اسراییل در پیش گرفته شده است؟ دو توضیح مهم برای این وضعیت وجود دارد.

توضیح اول این است که نگاهی به مجموعه آنچه در سال های گذشته رخ داده نشان می دهد که آمریکاو اسراییل خود را در یک بن بست استراتژیک در مقابل ایران قرار داده اند و به دنبال راهی برای خروج از این بن بست می گردند. این بن بست محصول ترکیب 3 محور راهبردی در ادبیات و سیاست های آمریکا بوده است. محور اول این است که آمریکایی ها مدت ها با قاطعیت می گفتند ایران هدفی جز ساخت سلاح هسته ای ندارد در حالی که خود بهتر از هر کسی می دانستند که در حال دروغ گفتن هستند و هیچ اراده تسلیحاتی در برنامه ایران نیست. محور دوم این است که با همین بهانه آمریکا تلاش کرد فشارهای شدیدی از انواع مختلف به ایران وارد کند اما هیچ کدام از این فشارها تاثیری روی برنامه ایران نگذاشت.

و محور سوم هم این بود که مقام های آمریکایی و اسراییلی پشت سر هم برآوردهایی اعلام می کردند که ادعا می کرد ایران ظرف کمتر از چند ماه اولین سلاح خود را خواهد ساخت و آن وقت دیگر از دست هیچ کس کاری برنمی آید. ترکیب این 3 محور با هم هیچ راهی پیش پای آمریکا و اسراییل نمی گذاشت الا اینکه وارد درگیری نظامی با ایران شوند. در واقع وقتی شما بگویید ایران دارد بمب می سازد، با هیچ فشاری هم روی اراده آن تاثیر نگذاشته و زمان هم بسیار کوتاه است، نتیجه ای که از دل این پارادایم بیرون می آید این است که چاره ای جز حمله نیست.

از طرف دیگر آمریکایی ها و اسراییلی ها مدتهاست فهمیده اند که در نظر گرفتن حمله نظامی به عنوان گزینه ای که می تواند برنامه هسته ای ایران را متوقف کند، احمقانه است. سایت وزارت خارجه اسراییل (همدمی) همین هفته در گزارشی مفصل نوشت که تحلیلگران در اسراییل به این یقین رسیده اند که هیچ نوعی از حمله نظامی نمی تواند ایران را متوقف کند چرا که مشکلات اطلاعاتی و عملیاتی عبور ناپذیری بر سر راه طراحی حمله به تاسیسات هسته ای ایران وجود دارد و علاوه بر آن ایران قادر خواهد بود به سرعت برنامه خود را این بار با اهدافی متفاوت بازسازی کند. نتیجه چیست؟ خیلی روشن و واضح، نتیجه این است که آمریکا و اسراییل کاملا به این نتیجه رسیده اند که با اصرار بر روی ارزیابی های دروغین درباره ماهیت و وضعیت برنامه ایران عملا خود را به دست خویش به سمت یک گزینه احمقانه سوق می دهند.

دنده عقبی که اکنون مسئولان اطلاعاتی این کشورها گرفته اند ظاهرا قبل از هر چیز به این دلیل است که می خواهند خود را از این بن بست مسخره و افتادن در راهی که نه امیدی به نتیجه بخش بودنش دارند و نه اعتقادی به واقعی بودنش، بیرون بکشند.

اگرچه غربی ها سعی می کنند با ادعاهایی از این قبیل که عملیات های خرابکارانه موفقی برای اخلال در برنامه هسته ای ایران انجام داده اند، این تغییر ارزیابی ها را به روشی آبرومندانه توجیه کنند ولی خود بهتر از هر کسی می دانند که در سال های گذشته جز دیوانه بازی رسانه ای و صدور پی در پی بلوف های بی حاصل کاری از دستشان ساخته نبوده است. نه ویروس استاکس نت واقعیت دارد که اگر داشت باید کل 7000 سانتریفیوژ نطنز از کار می افتاد نه اینکه حدود 5000 ماشین کار کند و بقیه هم آماده کار باشند، نه ترور دانشمندان هسته ای قادر بوده روی برنامه ای که هزاران دانشمند آن را اداره می کنند و به جلو می برند اثر بگذارد و نه هیچ کدام دیگر از آن داستان هایی که سرویس های اطلاعاتی غربی به عنوان گزارش کار به مقام های بالادستی خود می دهند و یک نسخه اش هم سر از مطبوعات غرب درمی آورد، واقعیت دارد. برنامه هسته ای ایران با هدفی کاملا صلح آمیز، تحت مقررات بین المللی و کاملا مطابق یک برنامه و با سرعتی از پیش تعیین شده در حال پیش روی است و این واقعیتی است که خود را به هر تحلیلی تحمیل می کند.

اما توضیح دوم، مستقیما به نیاز غرب به معامله با ایران و یافتن راهی برای همکاری با آن در مسائل بغرنج منطقه ای و فرامنطقه ای بر می گردد که آشکارا خود را در مذاکرات ژنو 3 نشان داد. غربی ها مدت های طولانی تلاش کردند که خود را از اسارت ظرفیت ها و امکانات ایران بویژه در منطقه خاورمیانه خلاص کنند. برای اینکه اهرم های منطقه ای ایران تضعیف شود فقط در 5 سال گذشته دو جنگ به منطقه تحمیل شده است.

اما اکنون آمریکایی ها دریافته اند که هیچ راهی برای فرار از اراده برتر ایران در منطقه وجود ندارد و آرام آرام باید «نشستن در حاشیه ایران» را بپذیرند. آخرین نمونه تجربه ای بود که در عراق رخ داد و ایران توانست ظرف یک هفته، بازی 8 ماهه آمریکا را تغییر دهد و گزینه مطلوب اکثریت مردم عراق را به جای آن بنشاند.

آمریکایی ها ظاهرا دریافته اند که برای گام نهادن به مسیر همکاری با ایران باید کمی از شدت لفاظی های خود علیه ایران بکاهند و لحنی ملایم تر در پیش بگیرند. اگر بخواهیم صریح باشیم اینطور می توان گفت که تغییر برآوردهای اطلاعاتی در آمریکا و اسراییل تلاشی برای کم کردن هزینه حیثیتی معامله با ایران و توجیه سازی پیشاپیش برای هرگونه توافق روی مسئله غنی سازی است که غربی ها می دانند راهی برای متوقف کردن آن ندارند.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که رد آن می‌خوانید؛هفته جاری با مناسبت‌های خجسته مذهبی همراه بود و سالروز ولادت پنجمین ستاره تابناک آسمان امامت و ولایت، هادی امت و شکافنده علوم نبوت حضرت امام محمد باقر علیه السلام و میلاد مسعود امام موسی بن جعفر علیه السلام آنرا مزین کرد. این هفته همچنین یک مناسبت تاریخی نیز با خود داشت. در تاریخ انقلاب اسلامی 19 دی ماه سال 56 یک نقطه عطف و یادآور آغاز نهضت مردمی در دفاع از مرجعیت بود. در این روز مردم متدین قم در اعتراض به هتاکی و بی‌احترامی رژیم طاغوت به روحانیت و مرجعیت دینی، دست به اعتراض گسترده‌ای زدند و رژیم سفاک شاه نیز آنان را به خاک و خون کشید.

در سالروز قیام تاریخی مردم قم هزاران نفر از مردم شهر خون و قیام با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این ملاقات، حادثه بزرگ 19 دی را نشانه پیشگامی مردم قم در بصیرت، احساس مسئولیت و حضور در صحنه دانسته و افزودند: حرکت نوزدهم دی مردم قم در سال 56، یک سیلی محکم به رژیم طاغوت و جبهه استکبار بود که با هدایت امام خمینی(ره)، زمینه ساز پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 57 شد.

ایشان با یادآوری کارهای بزرگ و سربلندی‌های ملت ایران در میدان‌های مختلف، تأکید کردند: این ملت به برکت موفقیت در امتحان‌های الهی توانسته است خود را از لحاظ معیارهای معنوی و مادی بالا بکشد که پیشرفت‌های علمی و فناوری و کار و خدمت رسانی در سراسر کشور نمونه‌های پیشرفت مادی است.

رهبر معظم انقلاب با اشاره به کمک‌ها و ا لطاف الهی در تمام این موفقیت‌ها تأکید کردند: ملت ایران در میدان‌های گوناگون دست قدرت الهی را دیده و حس کرده است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همه آحاد مردم و مسئولان را به حفظ هوشیاری و تشخیص صحیح مسائل اصلی از مسائل فرعی و جابجا نکردن آنها فرا خوانده و افزودند: دشمن تلاش فراوانی انجام می‌دهد تا با فشارهای اقتصادی، و تبلیغات دروغین و پرحجم و ترساندن دولت‌ها و ملت‌ها از جمهوری اسلامی ایران، مانع از ادامه مسیر پیشرفت نظام اسلامی شود اما به نتیجه نرسیده است. رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به شکست سیاست‌های آمریکا در قضایای فلسطین، لبنان، افغانستان و عراق افزودند: آمریکایی ها، جمهوری اسلامی ایران را عامل اصلی ناکامی‌های خود معرفی می‌کنند درحالی که آنها از بیداری و سیاست صحیح ملت‌ها شکست خورده‌اند.

اوائل هفته جاری در رویدادی دلخراش، بار دیگر ملت ایران بر اثر وقوع یک سانحه هوایی داغدار و سوگوار شد. سقوط یک فروند هواپیمای مسافربری با 105 مسافر و خدمه در اطراف ارومیه که منجر به مرگ 78 تن از هموطنان‌مان گردید، یکبار دیگر با زیر سئوال بردن مدیران صنعت هوایی کشور این نکته را در اذهان متبادر کرد که مردم تا کی باید تاوان سنگین استفاده از هواپیماهای فرسوده را بدهند؟ آیا وقت آن فرا نرسیده تا زمانی که به ایمنی صددرصد در صنعت هوایی و رعایت استانداردهای لازم برای حفظ جان مردم و مسافران دست نیافته ایم، حاضر به انجام ریسک و صدور مجوز پرواز برای هواپیماهای فرسوده و غیرایمن نشویم و آنها را ترغیب به استفاده از مسافرتهای زمینی کنیم. قطعاً مسئولان و مدیران صنعت هوایی نسبت به حوزه مدیریت و عملکرد خود باید پاسخگو باشند و "جعبه سیاه" برای افکار عمومی حکم "نخود سیاه" را پیدا نکند.
در این هفته بالاخره پس از مدتها انتظار، آسمان گلخند خود را به روی زمین ارزانی داشت و با بارش برف و باران، زمین از وانفسای عطشناکی خارج گشت. مدتها بود که نگاهها، ملتمسانه به سوی آسمان بود تا ببارد و با بارش رحمت الهی، آسمانی آبی و پاک و عاری از آلودگی دوباره بر سرکشور سایه بیفکند. بالاخره دعاهای مردم به اجابت رسید و آسمان بارید. پس سعی کنیم این لطف الهی را با اعمال و رفتارمان دوباره نیالائیم.

هفته جاری همچنین در سالگرد شهادت شهید علیمحمدی و اربعین شهید شهریاری، دو دانشمند هسته‌ای کشورمان که توسط عمال بیگانه خون پاکشان به زمین ریخته شد، وزیر اطلاعات از کشف شبکه جاسوسی موساد در ایران و دستگیری عوامل ترور خبر داد. این ضربه اطلاعاتی به شبکه جاسوسی موساد نشان داد که خون این دو شهید نه تنها باعث بیدارگری ملت در مقابل توطئه‌های استکباری شد بلکه سرانجام مزدوران بیگانه را به پای میز عدالت کشید.

این هفته در موضوعات بین المللی، تحولات سودان در رأس گزارش‌ها و اخبار رسانه‌ها قرار داشت. توطئه تجزیه سودان به عنوان بزرگترین کشور اسلامی آفریقا، این هفته، تحت پوشش همه پرسی جنوب سودان به مرحله اجرا گذاشته شد و جهان در آینده نزدیک شاهد دو قطعه شدن سودان خواهد بود.

توطئه علیه تمامیت ارضی سودان از مدتها قبل آغاز شده است که در پشت این نقشه شوم، دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا قرار دارند که در واقع مجری سیاستها و خواست رژیم صهیونیستی می‌باشند. غربی‌ها از سالها قبل به خصوص از دو دهه بیش و همزمان با روی کار آمدن جناح‌های اسلامی در این کشور، توجه خود را بر این کشور متمرکز ساختند و با بزرگنمایی اختلافات قومی و قبیله‌ای که تقریباً در تمامی کشورهای آفریقایی، موضوعی عادی محسوب می‌شود، خود را دایه دلسوز اقلیت‌های سودان نشان داده و دولت مرکزی را تحت فشار قرار دادند. غربی‌ها با بمباران تبلیغاتی، چنین وانمود کردند که اقلیت‌های ساکن در شمال و جنوب سودان، به شدت تحت ظلم و جور دولت مرکزی می‌باشند به طوریکه نیاز مبرم به مداخله بین‌المللی دارند. این فشارها تا آنجا ادامه یافت که دولت مرکزی مجبور شد در سال 1384 با طرح همه پرسی در جنوب موافقت نماید.

در این میان نباید این نکته را نادیده گرفت که رویه دیکتاتوری عمرالبشیر در داخل سودان، که تمامی مخالفان خود از جمله جناح‌های متعلق به چهره‌های سرشناس و مبارز همچون "صادق المهدی" و "حسن الترابی" را برای یکه تازی خود از میدان خارج ساخت، عامل موثری در تضعیف حکومت مرکزی سودان بود و موجب شد تا البشیر برای حفظ پایگاه قدرت خود و کسب اعتبار، حاضر به دادن چنین امتیاز بزرگی به توطئه گران غربی شود. از همان زمان امضای به اصطلاح توافق با شورشیان جنوب و پذیرش برگزاری همه پرسی با آن شکل، محرز بود که این طرح به جدایی جنوب منجر خواهد شد ولی عمرالبشیر در کمال شگفتی ناظران، زیر بار این توطئه رفت.

باید در نظر داشت که طرح تجزیه سودان تنها به جنوب محدود نخواهد ماند و چنانکه هم مقامات سودانی و هم محافل غربی تاکید کرده‌اند غرب درصدد است این کشور را چند تکه کرده و آنرا به کشورهایی کوچک تبدیل نماید تا کنترل و اعمال نفوذ بر آنها برای غرب سهل‌تر باشد.

آنچه بر ابعاد این توطئه خطرناک می‌افزاید این نکته است که صحنه گردان اصلی این نمایش، رژیم صهیونیستی است و این رژیم هم اکنون به عنوان یکی از اصلی‌ترین طرف‌های تعامل و ارتباط با حکومت خودمختار جنوب سودان می‌باشد. طرح تجزیه سودان پیش درآمد توطئه‌ای بزرگ است که براساس آن صهیونیستها قصد دارند در ادامه سایر کشورهای منطقه را با این توطئه درگیر سازند که نشانه‌های آنرا می‌توان از هم اکنون در کشورهای مصر و الجزایر و برخی دیگر از کشورهای مسلمان مشاهده کرد.

این هفته هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در قالب مأموریتی تازه وارد منطقه شد و از چند کشور حاشیه خلیج فارس دیدار کرد. کلینتون در این سفر پنج روزه از کشورهای امارات، عمان، قطر و یمن دیدار نمود. آنچنانکه از اظهارات و موضع‌گیری‌های کلینتون مشخص شد وی در این دور از ماموریت خود دو موضوع را پیگیری می‌کرد. نخست تلاش برای احیای روند سازش و دوم تشدید ایران هراسی. اکنون پس از گذشت 2 سال از عمر دولت باراک اوباما، وی نتوانسته است هیچ گام موثری در احیای روند سازش بردارد و همین امر موجب شده است تا رقبای سیاسی اوباما در داخل آمریکا آنرا تاییدی بر بی کفایتی و ضعف سیاستهای اوباما به حساب آورند.

از سوی دیگر، رژیم صهیونیستی هم اکنون در شرایط بسیار وخیمی به سر می‌برد و اسرائیلی‌ها برای ادامه حیات خود در منطقه، دچار ناامیدی روزافزون هستند. رژیم صهیونیستی در دوره اوباما در منزوی‌ترین شرایط در منطقه قرار دارد و سیاستهای افراطی نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی موجب شده است تا برخی حکام عرب نیز که پیشتر روابط آشکار و پنهان با رژیم صهیونیستی ایجاد کرده بودند از بیم افکار عمومی خود رغبتی به نزدیک شدن به این رژیم نداشته باشند. از اینرو از چندی قبل احیای روند سازش به عنوان یک هدف با اهمیت در دولت باراک اوباما مطرح شده است.

بخش دوم از مأموریت کلینتون به تداوم سیاستهای خصمانه آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران اختصاص داشت و کلینتون با تکرار ادعاهای گذشته خود در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای ایران کوشید تا کشورهای عربی را نسبت به سیاست‌های ایران مرعوب سازد. با اینحال، به نظر نمی‌رسد که ماموریت اخیر هیلاری کلینتون این بار نیز چیزی فراتر از ماموریتهای گذشته برای آمریکا دستاورد داشته باشد و این ماموریت را نیز باید بر شکستهای گذشته دولت آمریکا اضافه کرد.

این هفته تحولات عراق تحت الشعاع بازگشت مقتدی صدر، روحانی شیعه و ضد آمریکایی قرار داشت. مقتدی صدر پس از بازگشت به عراق و در اولین سخنرانیش خواهان بیرون راندن اشغالگران از خاک عراق، با توسل به مقاومت شد. صدر تاکید کرد آمریکا، انگلیس و اسرائیل دشمنان مشترک مردم عراق هستند و تمامی تلاش‌ها باید صرف مقابله با اشغالگری و سیاستهای این دولتها باشد.
وی ضمن تاکید بر حمایت از دولت عراق، از مسئولان عراقی خواست که برای بیرون راندن اشغالگران تلاش کنند.

بازگشت مقتدی صدر به عراق بدون شک صحنه سیاسی این کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد به گونه‌ای که حتی منابع آمریکایی نیز نگرانی خود را از بازگشت صدر به صحنه سیاسی عراق کتمان نکردند و آنرا رخدادی مهم عنوان نمودند. جناح مقتدی صدر در انتخابات اخیر مجلس عراق توانست نتیجه چشمگیری به دست آورد و در میان مردم عراق نیز از پایگاه قدرتمندی برخوردار است. همین مسئله موجب شده است تا اشغالگران به دقت تحرکات و فعالیت‌های سیاسی وی را مدنظر قرار بدهند.  

رسالت:سکوت نخبگان!

«سکوت نخبگان!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛حوادث تلخ 18 تیر سال 78 را همه به خاطر دارند به بهانه حکم دادگاه مبنی بر توقیف روزنامه سلام یک اعتراض به اصطلاح دانشجویی رخ داد که پنج روز برخی خیابان‌های تهران را دچار آشوب کرد.

ته سازماندهی این شورش به دو نفر ختم می‌شد که پیوند با سرویس‌های امنیتی خارج داشتند که بعدها به "ملوس و منوچ" معروف شدند.

یک جریان سیاسی متاسفانه فریب باند "ملوس و منوچ" را خورد و به سمت ساختارشکنی رفت.

مردم در 23 تیر ماه در تهران و برخی شهرستان‌ها به خیابان‌ها ریختند و بساط شرارت این جماعت را جمع کردند.

شب 23 تیر بحث این بود که فردا چه کسی در جمع مردم تهران سخنرانی می‌کند. سراغ برخی رجال سیاسی و مذهبی رفته بودند که استنکاف کردند. عاقبت قرعه فال به نام حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی افتاد. ایشان هم روز 23 تیر یک نطق تاریخی فرمودند که انصافا در تاریخ ایران پس از انقلاب می‌ماند.

روز 23 تیر در شورای تیتر "رسالت" هنگامی که می‌خواستیم تیتر یک روزنامه را انتخاب کنیم تعداد زیادی سوتیتر از نطق ایشان مهیا شده بود که انصافا هر یک بهتر از دیگری بود. سرانجام پس از شور، دو جمله از جملات ایشان را انتخاب کردیم و به اصطلاح یک تیتر دو جمله‌ای زدیم. آن دو جمله این بود؛
* ملت ایران حرمت شکنی‌ها را تحمل نمی‌کند
* هر گونه حرکت عناصر آشوبگر به شدت سرکوب می‌شود
از دیگر بیانات ایشان که زینت بخش سوتیترهای صفحه اول روزنامه بود این جملات بود؛
* اهانت به مقام عظمای ولایت، اهانت به ملت ایران و اهانت به همه آزادگان جهان است
* دستگیرشدگان عناصر شرور، سابقه‌دار و وابسته به گروهک‌های معاند و ورشکسته هستند و به مردم معرفی می‌شوند
***
روز یک‌شنبه گذشته چند روزنامه دوم خردادی تیتر اول خود را به سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی اختصاص داده بودند. برخی از قول ایشان نوشته بودند؛
*نخبگان به دلیل فضای هجمه و تهمت سکوت کرده‌اند
بنده به عنوان یکی از علاقه‌مندان به ایشان نمی‌دانم منظور ایشان از سکوت نخبگان چیست؟ این نخبگان چه کسانی هستند و چند نفر می‌باشند؟ آیا واقعا نخبگان سکوت کرده‌اند؟! اگر نخبگان سکوت کرده بودند پس این اقتدار ملی پس از فتنه سال 88 از کجا پدید آمد؟

اگر نخبگان سکوت کرده بودند منشاء امنیت ملی ما که چشم قدرت‌های جهان را خیره کرده است، کجاست؟

اگر نخبگان سکوت کرده بودند این عزت ملی و عظمت ایران به خاطر چیست؟
اگر نخبگان علمی ما سکوت کرده بودند پس این حضور ایران در باشگاه‌ هسته‌ای جهان و باشگاه هوافضای جهان و فتح قله‌های علمی در نانوتکنولوژی و سلول‌های بنیادی و... چیست؟
اگر نخبگان سیاسی ما سکوت کرده بودند، که آمریکا کشور را دوروزه قورت می‌داد؟
اگر نخبگان اقتصادی ما سکوت کرده بودند پس توفیق دولت در کنترل و مهار و مدیریت قانون هدفمند کردن یارانه‌ها که همه به اصطلاح نخبگان دولت‌های قبل از نزدیک شدن به آن هراس داشتند چیست؟

اگر نخبگان ما در حوزه و دانشگاه سکوت کرده بودند پس این سرمایه اجتماعی دولت نهم و دهم که متکی به آرای میلیونی مردم است از کجا آمده است؟
جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حسن روحانی! منظور شما از سکوت نخبگان و فضای تهمت و هجمه چیست؟

اگر منظورتان شرارت اهل فتنه، منافقین جدید، کسانی که با مردم و رهبری و امام پیمان شکنی کردند و به اردوگاه آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی رفتند و به ملت ایران و مقدسات نظام و آرمان‌های اسلام و امام اهانت و هجمه کردند می‌باشد، چرا بیش از یکسال است سکوت کرده‌اید و در برابر این شرارت‌ها لب باز نکرده‌اید. شما که در 23 تیر در نقش مالک اشتر و حضرت عمار ظاهر شدید و 5 روز شرارت منافقین جدید و قدیم را تاب نیاوردید و فرمودید؛ "ملت ایران حرمت شکنی‌ها را تحمل نمی‌کنند"، چرا در جریان فتنه 88 این حرمت شکنی‌ها را تحمل کردید؟ شما که از شعارهای موهن و اقدامات ضد اسلامی و ضد انقلابی آنها بر حسب شغل و سمت خود در شورای عالی امنیت ملی مطلع بودید، چرا سکوت کردید؟

جناب آقای روحانی! شما در این صف آرایی نخبگان کجا هستید؟ یک عده از کسانی که عنوان نخبگی را یدک می‌کشیدند در آزمون فتنه سال 88 درجه نخبگی خود را نشان دادند و برای تقویت صدای آمریکا و صدای بی بی سی به لندن و واشنگتن رفتند اینها کجا سکوت کردند؟ صدای گوشخراش آنها هر شب در داخل مرزهای ایران شنیده می شود. اینها آبروی نخبه و نخبگی را برده‌اند.

عده کثیری از نخبگان در کنار رهبری مظلوم انقلاب ایستادند و شجاعانه از حریم اسلام و انقلاب و نظام دفاع کرده و خود را در تاریخ ایران و اسلام جاودانه کردند. این وسط چند عدد نخبه می‌ماند که نه آن طرف رفتند و نه این طرف آمدند آیا شما می‌توانید به نام، نام خانوادگی، نام پدر، شغل، سمت و... از آنها یاد کنید؟
سئوال این است که جناب عالی که بحمدالله سابقه ارزشمند و انقلابی و پاک دارید در دسته اول قرار دارید یا در دسته دوم یا خدای ناکرده دردسته سوم جای دارید؟!

حزب اللهی‌ها و مردم ما دوست دارند شما را در همان اندازه‌ای که در روز 23 تیر 78 ظاهر شدید و کلام آتشین شما گرما بخش محافل حزب‌اللهی‌ها بود ببینند.
مردم ایران دوست دارند شما به عنوان نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی یک بار دیگر در اجتماعات آنها ظاهر شوید و همان مواضع قاطع و انقلابی 23 تیر 78 را در مورد اشرار و سران فتنه و فتنه‌انگیزان داخلی و خارجی تکرار کنید.

قدس: پذیرش غنی سازی در خاک ایران

«پذیرش غنی سازی در خاک ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن می‌خوانید؛در روزهای اخیر برخی خبرها در خصوص پروژه هسته ای ایران، بیانگر این واقعیت است که طبق گفته بسیاری از منابع، در اندیشکده های آمریکایی، واشنگتن پس از کش و قوسهای طولانی، احتمالاً تسلیم یک واقعیت شده و دولتمردان این کشور موضوع پذیرش غنی سازی در ایران را مطرح می کنند.

غنی سازی بر اساس واقعیتهای موجود می تواند ایران را در دستیابی به حق مسلم خویش که در سالهای اخیر تحت فشار برداشتهای سیاسی و ناصواب برخی بازیگران جامعه بین المللی با تأخیر همراه گردیده، دارای حق نماید. نگاه سیاسی و غیرحقوقی صاحبان قدرت اگر چه تاکنون هزینه های زیادی را برای ملت ایران ایجاد کرده، ولی نتوانسته است مسیر پیشرفت را متوقف نماید. آنها نیز به درستی دریافته اند که این محدودیتها نمی تواند ملت ایران را از دستیابی به حقوقش محروم نماید. باید به این نکته مهم نیز توجه کرد که فعالیتهای چرخه سوخت هسته ای و غنی سازی اورانیوم در معاهده منع گسترش سلاحهای هسته ای و در اساسنامه آژانس بین المللی انرژی اتمی ممنوع نشده اند. تنها محدودیتی که در این راه وجود دارد، انحراف نداشتن کشورهای عضو معاهده به سمت مقاصد غیرصلح آمیز است. جمهوری اسلامی ایران هیچ حقی فراتر از حقوق مصرح خود در معاهده را طلب نکرده و تمامی اقدامها در راستای اعمال این حقوق در چارچوب تعهداتش تحت معاهده بوده است.

کلینتون وزیر خارجه آمریکا روز جمعه 12 آذر 1389 ، در حاشیه اجلاس امنیتی در منامه بحرین، در مصاحبه ای با BBC گفته است: «ایران می تواند رأساً در زمانی در آینده غنی سازی کند، وقتی ایران نشان دهد که می تواند مسؤولانه و طبق قوانین بین المللی غنی سازی کند.» جمهوری اسلامی به عنوان یک عضو فعال جامعه بین المللی و برخوردار از تعهدهای حقوقی بر اساس عضویت در نهادهای بین المللی است و تاکنون نسبت به هیچ یک از تعهدهایش در مناسبات جهانی کوتاهی نکرده است، بلکه با مسؤولیت پذیری تعاملاتش را با دیگر کشورها تنظیم نموده است. این مسؤولیت پذیری را بویژه در تحلیل رفتارهای تهران با آژانس به خوبی می توان ارزیابی کرد. ایران فراتر از تعهدهایش در آژانس بین المللی اتمی، همکاریهای گسترده ای را با مأموران این نهاد بین المللی مبذول داشته است که این مهم بارها در گزارشهای مدیرکل این سازمان با وجود برخی مفاد مبهم آن، منعکس گردیده است.

این حقیقت مسلم است که جمهوری اسلامی با تمام توان در این مسیر تلاش می کند و هیچ گونه اقدامی مانند تحریم و صدور قطعنامه های سریالی نمی تواند ملت ایران را از تصمیم اساسی و حیاتی خود وادار به عقب نشینی نماید؛ همان گونه که رئیس جمهور ایران در اظهاراتی اذعان نمود که قطار هسته ای ترمز و دنده عقب ندارد. روزنامه واشنگتن پست در مقاله ای اعتراف نمود: «اکنون زمان آن فرارسیده است که حقیقت را بپذیریم؛ تلاش دولت بوش برای توقف برنامه هسته ای ایران شکست خورده است. تازه ترین دور تحریمهای امنیتی شورای امنیت سازمان ملل که توافق درباره آنها، یک سال طول کشید، به طرز مضحکی ضعیف بود و نشان دهنده پایان مسیر تحریمهاست.» با وجود تهدیدهای برخی از کشورها، ایران استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای را حق مسلم خود و تمام ملتهای مستقل می داند و برای دستیابی و توسعه آن از هیچ زور و تهدیدی نمی هراسد، بلکه پیشرفت در زمینه انرژی صلح آمیز هسته ای را نماد «نوآوری و شکوفایی» می داند و از هر گونه تلاش فنی، حقوقی و سیاسی برای دستیابی به آن دریغ نمی ورزد.

هدف اصلی جمهوری اسلامی ایران در توسعه هسته ای، تولید برق هسته ای است. جمهوری اسلامی ایران باید تا سال 2025 بر اساس رشد مؤلفه های اقتصادی کشور و مصوبه مجلس شورای اسلامی، 20/000 مگاوات برق هسته ای را به عنوان برنامه اصلی توسعه نیروگاه های هسته ای کشور به اجرا گذارد.

 حجم سوخت هسته ای مورد نیاز این نیرو گاه ها نیز ایران را ملزم به برنامه ریزی بلند مدت برای تأمین آن از منابع داخلی و بیرونی می کند. برخوردهای تبعیض آمیز و اعمال استانداردهای دوگانه، ایران را مصمم و ملزم به پیگیری سیاست چرخه سوخت بومی، کرده است.

ناکارآمدی تلاشهای سازمانهای بین المللی برای اطمینان بخشی کشورها جهت تضمین سوخت هسته ای، یکی از دلایلی است که دولتهای مستقل از قبیل جمهوری اسلامی را نیازمند بومی سازی چرخه سوخت نموده است. در دهه 1980 ، کمیته ای با عنوان «تضمین تأمین نیازهای هسته ای» توسط آژانس برای رفع نگرانی کشورهایی که نیروگاه دارند، ولی به تولید سوخت نمی پردازند، ایجاد شد. 7 سال مذاکره این کمیته، نتیجه ای به بار نیاورد. لذا، هیچ سند بین المللی الزام آور حقوقی برای تضمین تأمین سوخت هسته ای نیز وجود ندارد.
راه اندازی تور هسته ای و دعوت از برخی از کشورها جهت بازدید از تأسیسات هسته ای جمهوری اسلامی با وجود جوسازیهای دولتهای غربی، می تواند بیانگر این موضوع باشد که اقدامهای ایران شفافیت لازم را داشته است، لذا نگران بازدیدها نیست، به نحوی که خودش در این زمینه پیشگام شده است. پر واضح است، همکاریهای فراتر از تعهدهای با آژانس نیز این ادعا را تأیید می کند. این ابتکار دولتمردان ایران برای مدیریت اذهان و افکار کشورهای دیگر که تحت تأثیر القائات منفی امپراتوریهای رسانه ای قضاوت می نمایند، طراحی گردیده است تا از این منظر ابهامهای ذهنی آنها را از بین ببرد و تصویری از فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی ارائه دهد که ایده پذیرش غنی سازی در خاک ایران را تقویت نماید.

بنابراین، جمهوری اسلامی به عنوان یک بازیگر مستقل در عرصه مناسبات جهانی، ضمن احترام به مقررات و قوانین آژانس بین المللی اتمی، بر حق برخورداری خویش در مورد غنی سازی سوخت در ایران تأکید می نماید و هنگامی که کشورهای غربی نسبت به تبادل سوخت با وجود نیاز مبرم ایران با هدف تسلیم تهران تعلل ورزیدند، اقدام به راه اندازی سوخت 20 درصد نمود تا به آنها اعلام نماید همکاری نکردن شما مانع پیشرفت فعالیتهای هسته ای نمی شود. لذا جمهوری اسلامی را نمی توان با تهدید و ارعاب و ابزارهای تحریمی، از تصمیمی کلان که به مطالبه ملی تبدیل شده است، باز داشت.

مردم سالاری:جنگ جدید

«جنگ جدید»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم علی وادیع است که در آن می‌خوانید؛تاریخ زندگی بشر سرشار بوده است از جنگهای رنگارنگ; از زمان دیرینه  سنگی تا امروز در انتهای دهه نخست هزاره سوم و تا فرداهایی که خواهند آمد تشنگی قدرت و سرمایه  پتانسیل جنگ را فراهم کرده است. این موضوع که دلیل  اصلی برای نبردها است همواره خود را پشت نقاب های مذهبی  و سیاسی پنهان کرده است.

طی دو دهه گذشته و پس از پایان جنگ سرد میان بلوک شرق  و غرب جنگ های جدیدی  بروز کرد که از سال 2008 با بروز  جنگ ارزی  ابعاد جدیدی  یافت. ویکی لیکس به همه ثابت  کرد پشت لبخندهای دیپلماتیک  وژست های رفاقتی میان سیاستمداران جهان چه کینه ای نهفته است.

درست یک هفته پیش، یکی از بازوهای اقتصادی فرانسه در زمانی که این کشور با بودجه ریاضتی و  بی کاری دست به گریبان است; شاهد شوکی مرگبار  بود. پاریس از خشم به خود می پیچید  اما نمی دانست که چگونه باید این موضوع را بپذیرد.  بسیاری  انگشت اتهام را به سوی پکن گرفتند که اطلا عات کارخانه رنو را به سرقت برده است. این اتفاق  باعث از بین رفتن  10 هزار شغل مستقیم و 50 هزار شغل غیر مستقیم شد.

این یعنی انهدام کامل چند لشکر در میدان  جنگ تن به تن. سارکوزی به آمریکا می رود اما گفته نمی شود دلیل این سفر بحث جاسوسی اقتصادی چین از فرانسه بوده است. در اصل سارکوزی با این سفر سعی کرد تا نظر واشنگتن در مورد مقابله با چین را جویا شود.

آمریکایی ها سالیان سال است پس از جنگ سرد در یک تقابل تمام عیار اقتصادی با چین به سر می برد که نهایتا به آغاز یک نبرد جدید شد. ایالا ت متحده از سال 2008 با اعمال قانون «تسهیل  مقداری» رسما جنگ ارزی را آغاز کرد. «تسهیل مقداری» در اصل سیاستی غیر متعارف در زمینه  اقتصادی و پولی است که بانک مرکزی، اوراق قرضه دولتی خود را خریداری می کند که در عمل  به معنای چاپ پول  جدید و تزریق آن به بانک مرکزی است.

آمریکا با این اقدام سعی برکاهش دلا ر، افزایش  ارزش پول ملی کشورهای صادرکننده عمده و مهم تر از همه وادار کردن چین به  افزایش ارزش  یوآن داشت. اما نمایندگان مجلس آمریکا به این موضوع بسنده نکردند، آنها که معتقدند ارزش دلا ر  در مقابل  یوآن چین باید  بسیار  بیشتر کاهش یابد تا واردات آمریکا کاهش و صادرات آن افزایش  یابد. در کنار تزریق دلا ر قوانین سخت گمرکی  برکالا های چینی وضع کردند که وضعیت را برای مقابله به مثل چینی ها فراهم کرد.

البته نباید از یاد برد آمریکا با این اقدام، بازار کشورهای دیگری همچون برزیل، کره جنوبی، آفریقای جنوبی، تایلند و ترکیه را نیز هدف  گرفته بود. وزرای خزانه داری گروه 20 در اجلا س خود در کره جنوبی وعده کردند  حمایت گرایی و کاهش رقابتی ارزش های پولهای ملی را متوقف کنند اما این اتفاق تنها وعده ای روی کاغذ بود  که هرگز رنگ واقعیت نخواهد دید.

چین نخواست نقش صادرات در رشد اقتصادی خود را کاهش دهد به این بهانه که افزایش ارزش یوآن به بیکاری و شاید زلزله سیاسی و ناآرامی مردمی در این کشور منتهی شود. چینی ها در کنار این اقدام، جاسوسی اقتصادی را به عنوان یک راه حل برای رسیدن به برخی رقبا می دانند. در کنار پکن، مسکو نیز از زمان پوتین رسما جاسوسی اقتصادی را برای خود حلا ل اعلا م می کند و این یعنی گسترش دامنه نفوذ جاسوس ها به کارخانه های اقتصادی غرب.

یک نکته در میدان نبرد قدرت های اقتصادی  حائز اهمیت است و آن این که استعمارگران خوب آموخته اند چگونه با یکدیگر مقابله کنند. اما کشور ما ایران! کشوری در قلب خاورمیانه با منابع غنی نفتی و معدنی که می تواند سوخت مورد نیاز چرخ های اقتصادی استعمارگران را تامین کند و در کنار آن یک بازار مصرف کننده که هزینه تولیدات آنها را تامین می کند. این موضوع باعث ورود آنها به خاک ایران پس از انقلا ب صنعتی شد که حمله متفقین واشغال سرزمین پارس به دست آنها اوج وقاحت اجنبی ها درخاک ما بود.

گرچه فعالیت ها و مبارزاتی  همچون نهضت ملی شدن نفت  برای مقابله با طمع بیگانگان انجام شد اما با مکر و حیله سران غرب و شرق همه آنها شکست خوردند تا پیروزی انقلا ب اسلا می. در طول سی و اندی سال که از 22 بهمن سال 57 می گذرد ایران اسلا می شاهد 8 سال جنگ تحمیلی بود تا منافع استعمارگران از حمله عراق به ایران تامین شود واز پیشرفت ایران جلوگیری به عمل آید.

در سال های پس از جنگ نظامی پدیده تهاجم فرهنگی مطرح شد که برای تخریب باورهای ایرانی- اسلا می به میدان رزم اعزام شد. جهان امروز جنگ های تن به تن را تنها در نقاطی مانند عراق، افغانستان و آفریقا می بیند تا هزینه کارخانه های تسلیحات سازی به بهای خون سربازان وغیرنظامیان تامین شود.

در اروپا و آمریکا و نقاطی که هزینه جنگ بازگشت مالی ندارد و نظم نوین جهانی با خطر مواجه می شود، نبردهایی از جنس اقتصاد و ارز پررنگ شده اند. گرچه رجزخوانی های سیاسی و نظامی هنوزهم عضو غیرقابل تفکیک از حکومت ها به شمار می رود. در سال هایی که همه نگاه ها متوجه تهاجم فرهنگی یا مقابله با تحریم غرب علیه ایران بوده است، شبیخون اقتصادی با چراغ خاموش ایران اسلا می را هدف گرفت.

اگر تا یک دهه پیش فقط اسباب بازی و چند محصول انگشت شماردیگر ساخت چین بود امروز بخش اعظم کالا های مصرفی ایرانی ها چینی شده است. بازار محصولا ت چینی آنچنان داغ شده است که تولید کنندگان ایرانی را در خود می سوزاند. پا به هرصنفی که بگذارید اجناس چینی دیده می شود; صنعتی نیست در ایران که غول چینی را با قیمت ارزان در مقابل خود نبیند. صنایع سرامیک قربانی جدید کالا های چینی است که در آینده نه چندان دور آتش کوره های خود را به  چینی ها خواهد بخشید تا لیست کالا های چینی  که فاتح بازارهای ایران شده اند بلند و بلندتر شود.

اوضاع فردای کارخانه ها و صنایع ایران با توجه به هدفمندسازی یارانه ها و مشخص کردن سیاست های حمایتی دولت در هاله ابهام است. اوضاع کشاورزان هم بهتر از صنایع نیست; واردات بی رویه محصولا ت کشاورزی باعث قربانی شدن محصولا ت ایرانی شده است. گرچه گاه خبرهایی برای وضع قوانین گمرکی شنیده می شود اما این اقدامات نیز پس از مدتی نقض می شود. تنها چشم طمع غرب نیست  که ایران اسلا می را نشانه رفته است. 

هر قدرت منطقه ای یا فرا منطقه ای برای تامین منافع خود سعی در تصاحب سرمایه های سرزمین پارس  دارد. نه شرق و نه غرب هیچ یک از سردلسوزی  در طول  تاریخ برای پارسیان  دست به کاری نزده اند.  غرب اگر امروز  برای ایران خط و نشان می کشد برای آن است که دیگر هر آنچه داشت از دست داده است اما پکن با جنگ اقتصادی خود علیه تهران چراغ صنایع ایران را یک به یک خاموش می کند تا کالا های درجه چندمی که در غرب مشتری ندارد به فروش برساند.

کرملین که خصومتی به قدمت تاریخ با ایران دارد آشکار و پنهان بر سر ایران  معامله می کند و تا آنجا که توانسته در مقابل چرخ های گردان پیشرفت ایران اسلا می ایستادگی کرده  است. ایران شاهد رنگین کمانی از جنگ های رنگارنگ است که از زمین و هوا بر آن یورش آورده اند. در این میدان نبرد، راه پیروزی  تکیه بر غرب وشرق  یا بازیگران  منطقه ای نیست بلکه  نیروهای داخلی هستند  که می توانند  پرچم  ایران را همچون دوران  پرفراز  و نشیب گذشته در اهتزار نگه دارند.

تهران امروز:مغالطه حقوقی علیه مجمع

«مغالطه حقوقی علیه مجمع»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم دکتر امیر دبیری مهر است که در آن می‌خوانید؛این روزها موج جدیدی علیه «جایگاه حقوقی» و«نقش مجمع‌تشخیص مصلحت نظام در ساختار سیاسی کشور» برپا شده است که هرچند نگارنده معتقد است ریشه‌ای سیاسی دارد اما از آنجا که در قالب الفاظ و گزاره‌های حقوقی مطرح می‌شود لازم است از منظر دانش حقوق اساسی، سست بودن مبانی حقوقی آن مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

زیرا مجمع تشخیص مصلحت نظام فارغ از اینکه رئیس آن چه فردی است و اعضای آن چه کسانی هستند – هرچند همگی محترم و مشاورمقام معظم رهبری محسوب می‌شوند- نهادی است قانونی و یادگار ابتکاری و اجتهادی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) و بالاترین نهاد مستشاری رهبری انقلاب در 20 سال گذشته که عملکرد درخشان و قابل دفاعی داشته و تقویت آن متضمن مصالح نظام و منافع ملی است.

در خصوص جایگاه این مجمع که این روزها متاسفانه از سوی برخی مقامات رسمی هم مورد تخفیف قرار می‌گیرد همین بس که درصدر اصل 110 قانون اساسی که به وظایف و اختیارات رهبری نظام اسلامی اختصاص دارد از «تعیین‏ سیاست‌های کلی‏ نظام‏ جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ پس‏ از مشورت‏ با مجمع تشخیص‏ مصلحت‏ نظام» سخن آمده و در بند 8 همین اصل نیز از «حل‏ معضلات‏ نظام‏ که‏ از طرق‏ عادی‏ قابل‏ حل‏ نیست‏، از طریق‏ مجمع تشخیص‏ مصلحت‏ نظام‏» سخن گفته شده است.در اصول 111و 112و177 قانون‌اساسی نیز وظایف خطیر دیگری برعهده این مجمع قرار داده شده است که از جایگاه رفیع این نهاد عالی کشور خبر می‌دهد.

حضرت امام نیز در فرمان 17 بهمن سال 1366 مبنی بر تشکیل این مجمع فرمودند: «مصلحت نظام از امور مهم‌هایی است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می‌گردد...امروز جهان اسلام نظام جمهوری اسلامی ایران را تابلوی تمام نمای حل معضلات خویش می‌دانند.

مصلحت نظام و مردم از امور مهمی است که مقاومت در مقابل آن ممکن است که اسلام پابرهنگان زمین را در زمان‌های دور و نزدیک زیر سوال ببرد و اسلام آمریکایی مستکبرین و متکبرین را با پشتوانه میلیاردها دلار توسط ایادی داخل و خارج آنان پیروز گرداند»جالب اینجاست که چنین مجمعی که در واقع نهاد قانونی عینیت بخش به فقه جواهری و اجتهادی شیعه و مورد توصیه امام خمینی(ره) است و پاسدار مصلحت نظام است، مورد برخی هجمه‌ها قرار می‌گیرد. در حالی که قانون اساسی پس از بازنگری در سال 1368 است که خود چنین اجازه و جایگاهی را به مجمع تشخیص مصلحت نظام داده که فصل‌الخطاب اختلافات مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان باشد و در تقابل معرفی کردن مجمع و قانون اساسی مغالطه‌ای با اهداف سیاسی است که در هرصورت طرح آن و ادامه آن حقیقتا زیبنده کشور به‌ویژه از جانب مسئولان بلند مرتبه کشور نیست.

این مغالطه مانند این است که رئیس‌جمهور را به خاطر تغییر وزیران برهم زننده نظم و ترتیب هیات وزیران معرفی کنیم در حالی که قانون چنین حقی را به رئیس‌جمهور داده و اتفاقا این حق در راستای تمشیت امور هیات وزیران است نه چیز دیگر.یا همینطور نمی‌توان شورای نگهبان را به خاطر پاسداری از شریعت و قانون، مورد مواخذه قرار داد که چرا مصلحت نظام را رعایت نمی‌کنند؟

چنانچه برخی فقهای محترم شورای نگهبان در جلسات شورای نگهبان و در راستای وظایف قانونی خود در این شورا رایی می‌دهند و در جلسات مجمع و متناسب با این مجمع، رایی دیگر صادر می‌کنند که در واقع هر دو درست و متناسب با شأن و موضوع صادر شده است.باید به این برادران عزیز توصیه کنیم شرط قانونمندی و تقوا و ولایت‌پذیری این است که به‌جای حمله و هجمه به مجمع در تریبون‌های عمومی و در رسانه‌های همگانی بهتر است به مصوبات این مجمع تن داده و آنها را اجرا کنند. که شاید مهم‌ترین آنها مصوبه مهم حل مشکل حمل‌ونقل عمومی از طریق مترو و دیگری اختلافات مجلس و شورای نگهبان بر سر برنامه پنجم توسعه کشور است.

اگر این عزیزان به ترکیب مجمع یا ریاست محترم مجمع نیز انتقاداتی یا حتی اعتراضاتی دارند بهتر است با تفکیک قائل شدن بین شأن حقوقی مجمع یا شخصیت حقیقی اعضای آن از مغالطه پرهیز کنند. زیرا همانطور که پیر فرزانه انقلاب فرمودند: «مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم برهمه چیز است» و امروز نیز در نظام مبتنی بر ولایت فقیه این مجمع تشخیص مصلحت نظام است که مسئول این فراز هوشمندانه مدیریت اسلامی است.

ابتکار:ایران در دستور کار مذاکرات آمریکا و چین

«ایران در دستور کار مذاکرات آمریکا و چین»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محسن شریعتى‌نیا است که در آن می‌خوانید؛الگوی روابط آمریکا و چین الگویی که روابط آمریکا و چین را شکل می‌دهد «همکاری» و «رقابت استراتژیک» است. همکاری دو کشور در حوزه‌هایی با محویت اقتصاد و رقابت استراتژیک میان چین و آمریکا در حوزه‌هایی با محوریت تایوان و خیزش چین و تاحدی توسعه توان نظامی‌ این کشور صورت می‌گیرد. پس به طور توامان همکاری و رقابت میان دو کشور وجود دارد. البته وجه همکاری جویانه این الگو خیلی جدی‌تری و پررنگ‌تر است.

چرا که هم آمریکا نیازمند همکاری با چین در موضوعات جهانی است و هم این که چین به عنوان کشوری که مبنای سیاست خارجی‌اش توسعه و افزایش قدرت ملی این کشور است همکاری با آمریکا را بر گزینه‌های دیگر ترجیح می‌دهد. بنابراین در وضعیت فعلی همکاری در روابط دو کشور اولویت دارد و این وضعیت تا آینده قابل پیش بینی تداوم پیدا می‌کند.

به دلیل اینکه همچنان انتخاب استراتژیک چین پیشبرد توسعه است و دغدغه سیاست خارجی چین ایجاد زمینه و شرایط بین‌المللی مناسب برای پیشبرد توسعه در این کشور. از طرف دیگر درشرایط فعلی استراتژی کلان آمریکا دربرابر قدرت‌های در حال ظهور مثل چین این است که آنها را به «نظم بین‌المللی آمریکا محور» پیوند بزند و تا حد قابل توجهی خواسته‌هایی را که آنها در این نظم دارند چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه امنیتی برآورده کند.

بنابراین اراده دو طرف بیشتر بر همکاری معطوف است و همکاری بر رقابت در روابط دو کشور اولویت دارد. روابط نظامی‌ آمریکا و چین روابط نظامی‌ به معنای خرید و فروش تسلیحات، برگزاری مانور مشترک و غیره که عموما بین کشورها مرسوم است میان چین و آمریکا وجود ندارد. در واقع هدف سفر اخیر رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا به چین، مدیریت تنش بین چین و آمریکا است. در واقع دو کشور تلاش می‌کنند که مناسبات نظامی‌ فی مابین به سمت تنش سوق پیدا نکند. سابقه این تنش‌ها در روابط نظامی‌ چین و آمریکا به دوران جنگ سرد برمی‌گردد. آمریکا غیر از مقطع کوتاهی بعد از بازتعریف روابط با چین در سال 1972 تسلیحات به چین نفروخته است.

خصوصا بعد از وقایع میدان «تیان آن من» چین مورد تحریم تسلیحاتی از سوی مجموعه بلوک غرب بوده است. بنابراین نمی‌توان از روابط نظامی‌ به معنای مبادله تسلیحاتی میان چین و آمریکا سخن گفت. بلکه تا حد زیادی عکس قضیه نیز صادق است به این معنا که آمریکا با فروش سلاح به تایوان مهم ترین مشکل و را در روابط دو کشور به وجود آورد و مهم ترین موضوع تنش زا در روابط دو کشور در حال حاضر موضوع فروش سلاح به تایوان است. در واقع می‌توان گفت هدف اصلی این گونه سفرها بحث تایوان و در کنار آن مسائل امنیتی چون کره شمالی و ایران است.

سفر اخیر رابرت گیتس به چین سفری است برای احیای گفتگوهای نظامی‌ چین و آمریکا که از یک سال پیش بعد از فروش به تایوان متوقف شده است. در پی فروش تسلیحات به مبلغ 6.2 میلیارد دلار از سوی آمریکا به تایوان در ژانویه سال 2010، چین به نشانه اعتراض مناسبات نظامی‌ اش را با آمریکا قطع کرد آمریکا کمک‌های خود به تایوان را با این بحث توجیه می‌کند که متعهد به دفاع از تایوان است و در اعلامیه که در 1971 معروف به اعلامیه شانگهای بین چین و آمریکا منتشر شد و در واقع نتیجه دیپلماسی پینگ پنگ بود، آمریکا متعهد شد که چین واحد را به رسمیت بشناسد و چین نیز متعهد شد که مسئله تایوان به شکل مسالمت آمیزحل و فصل شود.

آمریکا کمک‌های خود به تایوان را با این استدلال توجیه می‌کند که موازنه در منطقه نباید به هم بخورد و اگر موازنه به هم بخورد احتمال تهاجم چین به تایوان وجود دارد که این مدعا را چین به طور کلی رد می‌کند. با این سفر می‌توان گفت که این گفتگوها مجددا از سر گرفته شده است؛ گفتگوهایی که درباره کاهش تنش در روابط نظامی‌ دو کشور صورت می‌گیرد.

همکاری آمریکا و چین در موضوع ایران و کره شمالی در مورد ایران و کره شمالی بحث‌های متفاوتی وجود دارد. آمریکا معتقد است چین به عنوان یک قدرت در حال ظهور در درون نظام بین‌المللی که آمریکا سامان داده فعالیت می‌کنند و قدرتشان را فزایش می‌دهند. بنابراین باید نسبت به این نظم مسئولیت پذیر باشند. تعبیری که به کار می‌برند این است که چین باید سهامدار مسئول باشد، به طبع سهامی‌که در نظم دارد باید مسئولیت بپذیرد.این مسئولیت پذیری به طبع در حوزه بحران‌های بین‌المللی معنا پیدا می‌کند.

بحران هسته‌ای کره شمالی و فعالیت هسته‌ای ایران دو بحران اصلی سیاست بین‌الملل هستند و آمریکا به چین فشار وارد می‌کند که در این دو موضوع مسئولیت پذیری خود را نشان دهد. آمریکا از چین می‌خواهد که این کشور روابطش را با کشورهای چالشگر نظام بین‌المللی محدود کند و برای فشار بر این کشورها از این کشور انتظار کمک دارد.

چین نیز تا حد قابل توجهی به این درخواست‌های آمریکا پاسخ مثبت داده است و همانطور که در بحث ایران و کره شمالی شاهد آن هستیم چین همکاری‌های قابل توجهی با آمریکا در این دو حوزه انجام می‌دهد. به نظر می‌رسد در سفری که هو جین تائو، رئیس جمهور چین، در هجدهم ژانویه ( دیماه) به آمریکا خواهد داشت این دو مسئله جزء موضوعات اصلی مذکرات خواهد بود.

آفرینش:افزایش طلاق و کاهش ازدواج تهدیدی برای جامعه

«افزایش طلاق و کاهش ازدواج تهدیدی برای جامعه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛منحنی آماری طلاق در کشور رشد رو به افزایشی دارد و آمارهای منتشر شده از سوی سازمان ثبت احوال کشور هر سال رقمی بیش از سال پیش را برای وقوع طلاق منتشر می‌کنند و چندی پیش هم رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک کشور از افزایش 10 درصدی طلاق در کشوردر 9 ماهه نخست امسال خبر داد در حالی که در واقع ازدواج رشدی بسیار کم و یک درصدی داشته است.این آمار در کنار آمار رشد بیش از 50 در صدی طلاق در 10 سال گذشته و رتبه های بالای کشور در موردطلاق در جهان (اکنون ایران رتبه چهارم جهانی را در طلاق دارد) همه و همه حکایت از روندی میکند که همچنان در کشور در حال و قوع است و عملا با وجود اعلام های چند باره طرح هاو برنامه هایی برای افزایش ازدواج و کاهش طلاق این روند تداوم داشته و به نظر میرسد با توجه به شرایط کنونی و چند بعدی کشور ادامه داشته باشد .در این میان از انجا که بیش‌ترین طلاق در گروه سنی 25 تا 29 سال است می توان اینگونه برداشت کرد که نسل جوان ما شناخت چندانی از خود و وظایف مختلف خود در نهاد خانواده نداشته و معیارهای اشتباه فراوانی نیزمورد نظر داشته است.

در این بین نیز قابل تامل است که وقوع 30 درصد طلاق‌ها در یکی دو سال اول عقد و پیش از آغاز زندگی مستقل نشان دهنده شناخت کم افراد پیش از ازدواج است.گذشته از این نیز باید به امر مهم دیگری نیز اشاره کرد و آن پیامد های گوناگون طلاق در کشور است در این بین نیز قابل تامل است که برخی از آمار ها نشان از یک میلیون مرد طلاق‌گرفته و 6 میلیون زن مطلقه در کشور است که در واقع بیانگر تمایل کمتر زنان به ازدواج مجدد در کشور است که در جای خود قابل بررسی و نیازمند آسیب شناسی ویژه ای است .

انچه مشخص است با آنکه چندین سال ازقرار گرفتن ایران در رتبه های بالای جدول بالاترین میزان طلاق در جهان می گذرد و کارشناسان بسیاری از آنچه به عنوان افزایش طلاق به مثابه تهدید یاد شده هشدار داده اند، سیاست مسئولان امور دولتی در ایران جدا از انجام اقدامات حداقلی در تشویق به ازدواج راه به جایی نبرده است و عملا این افزایش مداوم طلاق زنگ هشداری برای سیاست گذاران و برنامه ریزان دولتی و کارشناسان امور است چه اینکه در واقع کاهش طلاق در گرو آسیب شناسی و آسیب شناختی همه جانبه مسائل خانواده ایرانی دارد خانواده ای که از یک طرف با مشکلات اقتصادی و پیامدهای آن روبروست و از طرف دیگر چالش های عاطفی و اجتماعی و فرهنگی آنرا تهدید و تشدید می‌کند در این راستا است که باید با نگاهی واقعگرایانه در جستجوی ساختاری علل و چالش های موجود در افزایش طلاق و کاهش میل به ازدواج در میان نسل جوان و طلاق گرفته با یاری گرفتن از کارشناسان و انجام برنامه ریزی های دقیق و علمی و نه اقداماتی نمادین و شعاری بود چرا که صرف تشویق به ازدواج در کشور تنها نمی تواند از دواج در جامعه را افزایش دهد در عین اینکه موانع چند بعدی برسر افزایش آمار ازدواج وجود دارد و نگاه به ازدواج موجب تولید هراس در قشر گسترده و افزون مجردو یا طلاق گرفته دارد که خود ریشه در مسائل بنیادین اقتصادی، روانی و اجتماعی جامعه ما دارد.

آرمان:بداخلاقی‌ها ؛چاقوی دولبه

«بداخلاقی‌ها ؛چاقوی دولبه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آرمان است که در آن می‌خوانید؛ما و اکثریت گروه‌های اصلاح‌طلب حرکت‌هایی که در چارچوب قانون اساسی است و اجازه می‌دهد احزاب و افراد در این چارچوب فعالیت کنند را انجام داده و خواهیم داد. فکر می‌کنیم باید در چارچوب قانون‌های شناخته شده اعمال خود را انجام دهیم. درباره وزن هر کدام از جریان‌های موجود سیاسی این مسأله به این بستگی دارد که این جریان‌ها چقدر در دل مردم جای داشته باشند

و چقدر گفته‌های مردم را بازگو ‌کنند. گروه‌هایی که با مردم کاری نداشته باشند و فقط سخنگوی بخشی از جریان حاکم باشند روز به‌روز جایگاه خود را در میان مردم از دست می‌دهند. احزاب،‌ مطبوعات و رسانه ملی باید واسطه‌ای بین مردم و حاکمیت باشند. این نهادها در درجه اول باید حرف مردم را به خوبی بفهمند و بعد از آن این حرف‌ها را به‌درستی به‌گوش حاکمیت برسانند. البته در این میان احزاب علاوه بر این‌که فعالیت‌های تخصصی دارند، برنامه‌های دولت را نیز نقد می‌کنند و عموما برای بهبود اوضاع پیشنهاداتی نیز دارند. رواج بداخلاقی‌ها در جامعه یک چاقوی دولبه است.

بنا به فرموده قرآن کریم که می‌فرماید از فتنه‌هایی بترسید که تنها ظالمانش ضرر نمی‌بینند بلکه طی آن همه ضرر خواهند کرد؛ لازم است تا به این نکته توجه شود، ظلم‌ به همه آسیب می‌رساند و در واقع با روا داشتن ظلم‌، تر و خشک با هم می‌سوزند در نتیجه باید از چنین روندی جلوگیری کرد. در حال حاضر تقوای سیاسی و اخلاق اسلامی رعایت نمی‌شود. تهمت و افترا گاهی احزاب و جریانات و زمانی دیگر اشخاص را در بر می گیرد.در اصول کافی، روایات صحیحه و ... تاکید شده است که حرمت مومن حرمت خداست و هرکس آن را بشکند محارب با خداوند است.

متاسفانه در روزهای اخیر بداخلاقی ها یی شایع شد که نمونه بارز آن در جریان مقابل بود و بعضی تریبون ها موجبات برهم زدن فضا سیاسی را از طریق تخریب رقیب ایجاد می کند، ولی دود این رفتار به چشم همه می رود. نفع فضای تهمت و تخریب برای گروه‌هایی است که منتظر هستند هر کاری را که می‌خواهند، انجام دهند. ظاهرا برخی که منافعشان در حذف دیگران است به سخنان بزرگان هم  توجه نمی کنند. امام خمینی(ره) جایی فرمودند؛ اگر علیه شخصی صحبت شد، آن شخص باید حق داشته باشد که از خود دفاع کند.

در حالی که امروز چنین نیست. ما معتقدیم که طبق فرموده قرآن کریم مومنین کسانی هستند که سیئات دیگران را با حسنات پاسخ می‌دهند و ما سعی می‌کنیم چنین رویکردی را در میان دوستان و افراد ترویج دهیم و خود نیز تعادل و اخلاق اسلامی را رعایت کنیم.   

حمایت:ضمانت اجرای محکومیت به پرداخت دیه

«ضمانت اجرای محکومیت به پرداخت دیه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت به قلم بهنام رضاوندی است که در ان می‌خوانید؛ماده 2 قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی: "هرکس محکوم به پرداخت مالى به دیگرى شود چه به صورت استرداد عین یا قیمت یا مثل آن‎ ‎و یا ضرر و زیان ناشى از جرم یا دیه و آن را تادیه نکند دادگاه او را الزام به‎ ‎تادیه نموده و چنانچه مالى از او در دسترس باشد آن را ضبط و به میزان محکومیت از‎ ‎مال ضبط شده استیفا مى‏کند و در غیر این صورت بنا به تقاضاى محکوم‏له، ممتنع را‏‎ ‎در صورتى که معسر نباشد تا زمان تادیه حبس خواهد کرد‎.‎‏"‏

ضمانت اجرای محکومیت به پرداخت دیه، که در این ماده عبارتست از حبس، با حصول شرایط زیر اعمال می شود:‏‏

‏1- محکومیت به پرداخت دیه‏
بدیهی است تا قبل از صدور حکم به پرداخت دیه و عدم قطعیت حکم مذکور، جایی برای صحبت از ضمانت اجرای محکومیت به پرداخت دیه وجود ندارد؛زیرا ضمانت اجرا ناظر بر عدم اجرای حکم قطعی لازم الاجراست.‏

‏2- فرا‏ رسیدن موعد تادیه دیه‏
براساس ماده 302 قانون مجازات اسلامی: "مهلت پرداخت دیه در مواردمختلف از زمان وقوع قتل به ترتیب زیر است:‏
الف - دیه قتل عمد باید در ظرف یکسال پرداخت شود . ‏
ب - دیه قتل شبیه عمد در ظرف دو سال پرداخت می شود . ‏
ج - دیه قتل خطا محض در ظرف سه سال پرداخت می شود . ‏
تبصره 1 - تاخیر از این مهلت ها بدون تراضی طرفین جایزنیست . ‏
تبصره 2 - دیه قتل جنین و نیز دیه نقص عضو یا جرح به ترتیب فوق پرداخت می شود."‏

بنابراین چاره ای جز سپری شدن مهلت های مذکور در قانون وجود ندارد. به تعبیر دیگر می بایست دیه،حال شده باشد.‏

‏3- عدم تادیه دیه‏
بدیهی است با وجود تأدیه و پرداخت دیه دیگر نوبت به ضمانت اجرا نمی رسد.‏
‏4- دادگاه‏ نتواند محکوم علیه را ملزم به تادیه دیه کند یا اینکه الزام محکوم علیه به تادیه دیه نتیجه ای در بر نداشته باشد.‏
در حال حاضر، انجام این وظیفه بر عهده دادیاران اجرای احکام کیفری نیز می باشد.‏

‏5- عدم دسترسی به اموال محکوم علیه‏
چنانچه مالی از محکوم علیه در دسترس باشد،خواه به واسطه معرفی مال توسط محکوم له و خواه با اطلاع مجری حکم از اموال محکوم علیه، آن مال ضبط می شود و به میزان محکومیت از مال ضبط شده استیفا می شود.‏‏

در حال حاضر، دادیاران اجرای احکام کیفری دو مورد فوق الذکر را بدین طریق احراز و اجرا می کنند:‏‏
طی شرحی به مرجع انتظامی مربوطه دستور می دهند تا با حضور در محل سکونت یا کار محکوم علیه، مراتب الزام به پرداخت دیه را ابلاغ کرده و در صورت استنکاف او از پرداخت، در خصوص توقیف اموال وی اقدام کنند.‏
‏6- تقاضای محکوم علیه مبنی بر اجرای ماده 2 قانون نحوه اجرای محکومیت های مالی و جلب و حبس محکوم علیه‏

‏6- عدم صدور حکم اعسار محکوم علیه‏
‏ چنانچه تا قبل از این مرحله، حکم اعسار محکوم علیه صادر شده باشد و محکوم علیه آنرا ارائه دهد،امکان محبوس کردن او وجود ندارد. اما چنانچه صرفا ادعای اعسار نماید،طبق ماده 3 این قانون: "هرگاه محکوم‏علیه مدعى اعسار شود (ضمن اجراى حبس) به ادعاى وى خارج از نوبت رسیدگى‎ ‎و در صورت اثبات اعسار از حبس آزاد خواهد شد و چنانچه متمکن از پرداخت به نحو اقساط‎ ‎شناخته شود دادگاه متناسب با وضعیت مالى وى حکم بر تقسیط محکوم‏به را صادر خواهد‎ ‎کرد‎.‎‏"‏

در تبصره ذیل این ماده نیز می خوانیم:" در صورتى که محکوم‏علیه موضوع این ماده بیمار باشد به نحوى که حبس موجب شدت بیمارى‏‎ ‎و یا تأخیر درمان وى شود، اجراى حبس تا رفع بیمارى به تأخیر خواهد افتاد‎.‎‏"‏

در مجموع می توان گفت علاوه بر مهلتی که قانونگذار در پرداخت دیه مقرر داشته است، تمهیدات دیگری نیز در جهت حمایت از محکوم علیه اندیشیده است؛ به گونه ای که اگر محکوم علیه به موقع اقدامات لازم را بعمل آورد هیچگاه خود را در زندان نخواهد دید.‏

حال چنانچه حکم به پرداخت دیه به نحو اقساط صادر شود و محکوم علیه در پرداخت اقساط کوتاهی کند،مطابق ماده 21 آیین نامه مذکور: "در مواردى که حکم به تقسیط محکوم‏به صادر مى‏شود چنانچه محکوم‏علیه در زمان مقرر‎ ‎قسط را نپردازد به درخواست ذینفع تا پرداخت قسط معوقه و یا اثبات اعسار او از‏‎ ‎پرداخت باقى مانده محکوم‏به، حبس مى‏شود‎.‎‏"‏

و نکته آخر آنکه: " صدور حکم اعسار یا تقسیط،مانع استیفا حقوق محکوم‏له از اموالى که بعداً از‏‏‎‏ ‏
‎محکوم‏علیه بدست مى‏آید نخواهد بود‎.‎‏" (ماده 22 آیین نامه)‏

دنیای اقتصاد:خوش شانسی دلار

«خوش شانسی دلار»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن می‌خوانید؛چند سالی بود که بسیاری از کشورهای دنیا به این صرافت افتاده بودند که اتکای محض به دلار برای نگهداری ذخایر ارزی، عاقلانه نیست و در بین ارزهای بدیل دلار، اولین ارزی که قابلیت زیادی برای جایگزینی داشت یورو بود.

اما در سال گذشته میلادی دو اتفاق برای دو کشور عضو اتحادیه پولی اروپا افتاد که موجب کاهش اعتماد بین‌المللی به یورو شد.

اتفاق اول نتیجه فساد در سیستم دیوان‌سالاری یونان بود. زیرا طبق مقررات پولی این اتحادیه، هیچ کشوری حق ندارد بیش از 3 درصد تولید ناخالصش، کسری بودجه داشته باشد. در صورتی که یونان با پنهان‌کاری اسناد، کسری‌های بسیار بیشتری را به بار آورد و دلیل آن هم این بود که نخست وزیر سوسیالیست این کشور برای پیروزی در انتخابات، شعارهای خوش رنگ و لعابی داد و برای عملی کردن آن شعارها، این افتضاح را به بار آورد. نکته جالب این است، از آنجا که اروپاییان در زمان ایجاد پول مشترک، مکانیسمی برای تنبیه یا اخراج کشورهای متخلف، طراحی نکرده بودند، نتوانستند در خصوص نحوه رفتار با یونان اقدام موثری انجام دهند و حتی با اعطای یک کمک سنگین مالی، به تخلفات این کشور، پاداش هم دادند. دومین اتفاق در اتحادیه پولی اروپا مربوط به ایرلند بود. بحران ایرلند به کلی با یونان تفاوت داشت. موسسات پولی و مالی ایرلند سرمایه‌گذاری هنگفتی در موسسات آمریکایی درگیر با بخش مسکن این کشور داشتند که پس از سقوط بازار مسکن در آمریکا، متحمل خسارات هنگفتی شدند. البته این هم درسی شد که هیچگاه نباید تخم‌مرغ‌های خود را در یک سبد گذاشت. از طرف دیگر، کشورهای اسپانیا، پرتغال و تا حدودی ایتالیا نیز درگیر مشکلات مشابهی هستند که بر نگرانی‌ها نسبت به آینده یورو می‌افزاید.

کشوری که در اتحادیه پولی اروپا بیش از بقیه کشورها باید جور کشورهای ورشکسته را در اتحادیه بکشد، آلمان است و به همین دلیل، به نظر می‌رسد آلمانی‌ها به ستوه آمده باشند و هم‌اکنون در محافل این کشور، صحبت از آن است که چرا ما باید خسارت ندانم‌کاری‌های دیگران را بدهیم. البته از ابتدا هم معلوم بود که پول مشترک، حاکمیت مشترک نیز می‌طلبد یا دست‌کم، مکتب اقتصادی حاکم بر چنین کشورهایی باید مشترک و یکی باشد. طبیعی است که پاپاندرئو سوسیالیست و مرکل طرفدار اقتصاد آزاد در نهایت کارشان به اینجا برسد.

اما آمریکایی‌ها در این بین، نان مشکلات یورو نصیب‌شان شد. زیرا عرضه بیش از حد دلار (که طی دو مرحله انجام شد و در مرحله دوم اعتراض بسیاری از کشورها از جمله چین را برانگیخت) برخلاف انتظارشان تورم قابل ملاحظه‌ای تا این لحظه پدید نیاورده است. اما آنها نیز نباید خیلی خوشحال باشند؛ زیرا بار کج به منزل نمی‌رسد. این وقایع می‌تواند بحران را در آمریکا به تاخیر اندازد، اما هرگز وقوع آن را منتفی نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود بحران بعدی با شدت بیشتری از راه برسد. بر اساس آنچه گفته شد طلا می‌تواند یکی از اجزای مناسب ذخایر ارزی باشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها