در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
جام جم:افتخار در ورزش با نگاه به آینده
«افتخار در ورزش با نگاه به آینده»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم حجتالله اکبر آبادی است که در آن میخوانید؛دستیابی به مقام چهارم بازیهای آسیایی در شانزدهمین دوره این بازیها در گوانگجوی چین، حکایت از سرمایهها و ظرفیتهای بالای ورزش در ایران دارد. رسیدن به 20 مدال طلا، 14 نقره و 25 برنز و مجموع 59 مدال در بازیهای آسیایی و قرار گرفتن بعد از 3 قدرت ورزش آسیا (چین، کره جنوبی و ژاپن) با 2 پله صعود در جدول مدالی بازیها، بیانگر استعدادهای نهفته بسیاری است که در ورزش ایران وجود دارد؛
استعدادهایی که اگر خوب جهت داده شوند و در سرمایهگذاریهای ورزش دیده شوند، قادرند ناشدنیها را نیز شدنی و ممکن کرده و ورزش آسیا را به تحسین وا دارند. شاید تا دیروز کسب سومین مقام چهارمی آسیا در بزرگترین رویداد ورزش قاره برای ما رویایی دست نیافتنی جلوه میکرد، اما جوانان شایسته این مرز و بوم با صرف فعل «خواستن» در سایه ایمانی قوی و اتکا به عنایات ویژه خداوند متعال، از همان آغاز بازیها، حضوری گرم و توام با درخشش در عرصه بازیهای گوانگجو داشتند تا با طلیعه نخستین طلاها در رشتههای تکواندو و ووشو و به ویژه نخستین مدال طلای بانوی ووشوکار در اردوی ایران، مسیر موفقیت و پیروزی برای قهرمانان دیگر رشتهها هموار شود.
هر چند که از فردای بازیهای آسیایی دوحه 2006، رویکرد دستیابی به عنوان چهارمی بازیهای آسیایی با حمایت ویژه رئیسجمهور مورد توجه قرار گرفت، اما واقعیت این است که اگر امروز صاحب این افتخار بزرگ میشویم نباید از کار اصولی دولتهای نهم و دهم در توجهات ویژه به ورزش به سادگی گذشت. به واقع دولت طی 5، 6 سال گذشته همواره یار و همراه صمیمی جامعه ورزش کشور بوده است تا با حمایتهای مادی و معنوی ویژه خود، دست به فرصتسازیهای تازهای برای ورزش ایران بزند. توسعه زیرساختهای ورزش در اقصی نقاط کشور و توجه به نقاط محروم و کمتر بهرهمند شده از مواهب ورزش، امروز زمینهای را فراهم آورده است تا اقشار مختلف بتوانند از اماکن ورزشی ایجاد شده در سطح کشور استفاده بهینه به عمل آورند. برای یک نمونه ملموس باید به مصوبات استانی هیات دولت اشاره کنیم که برای هر شهرستان ساخت 2 سالن ورزشی ویژه بانوان و مردان را مصوب نمود تا با ایجاد فرصت برابر برای نیمی از جمعیت ایران، استعدادهای قهرمانی موجود در این بخش نیز شکوفا شوند. کسب 14 مدال طلا، نقره و برنز از سوی بانوان ایران در گوانگجو، نقش بارزی را در موفقیت کاروان ورزشی ایران در بازیهای آسیایی ایفا کرد تا نتیجه سرمایهگذاریهای ورزش در این بخش، نتایج مثبت و ملموسی را به بار آورده باشد.
افزایش چشمگیر بودجه ورزش در کنار توسعه فضاها و زیرساختهای ورزش، شرایطی را فراهم آورد تا ورزش قهرمانی ایران بر بستری خوب و مستحکم شکل گرفته و برنامهریزیها در جهت شکوفایی قهرمانان و ورزشکاران در رشتههایی چون تیراندازی، دو و میدانی، ووشو، قایقرانی و... شکل بگیرد. کسب مدال در قایقرانی، تیراندازی و کبدی که برای نخستینبار برای کشورمان به دست آمد ظرفیتهای بالای ورزش ایران در این رشتهها را نیز عیان ساخت تا از همین امروز و در جهت موفقیت در بازیهای آسیایی 2014 کرهجنوبی، مسوولیتهای تازهای پیشروی برنامهریزان ورزش قرار گیرد. پشت سر گذاشتن قزاقستان که در دوره قبل بازیها در دوحه 24 مدال طلا گرفته بود، کار سختی بود که نمایندگان ورزش ایران با شاهکار خود به خوبی از عهده آن برآمدند تا یک بار دیگر ثابت شود برای جوان ایرانی با استعدادهای وافرش، نمیتوان سقفی قائل شد.
امروز که بازیهای آسیایی به خوبی و شادکامی برای ورزش ایران به پایان رسیده، باید تاکید کرد عدهای نباید سوار امواج شده و موفقیت حاصله را به نام خود بنویسند. همان طور که اشاره رفت، در کنار کوشش ورزشکاران، مربیان و جملگی خانواده بزرگ ورزش، نقش دولت و مجلس در این موفقیت سترگ، برجسته و شفاف است و اختلافات مسوولان ورزش نباید حلاوت این پیروزی را به کام مردم تلخ کند. یقینا حالا که ورزش از این آزمون سربلند خارج شده، 2 مسوولیت تازه پیش روی مسوولان سازمان تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک قرار گرفته است که باید به آن توجه ویژه کنند:
1ـ سرمایهگذاری بیشتر و هدفمندتر روی رشتههای مدالآوری چون شنا، تیراندازی، تیر و کمان، قایقرانی، دوومیدانی و... که مدالهای زیادی در آنها توزیع میشودو ضرورت اقتضا میکند به درصد بیشتری از این مدالها چنگ بیندازیم.
2ـ پاسخگویی مثبت به مطالبات تازه جامعه ورزش بانوان که با کسب 14 مدال در گوانگجو، پاسخی مثبت به اعتماد مسوولان ورزش دادند. بیشک اگر با چنین نگاهی، رویکرد به آینده ورزش را مورد توجه قرار دهیم، حتی میتوان از هم اکنون، به موفقیت بزرگتر ورزش ایران در بازیهای المپیک 2012 لندن دلگرم بود.
رسالت:در اروپا چه میگذرد؟
«در اروپا چه میگذرد؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می خوانید؛اروپاییها پس از جنگ جهانی دوم بر آن شدند برای پیشگیری از بروز جنگهای جدید از واگرایی پرهیز و به سمت "همگرایی" حرکت کنند.
اروپا منشا دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن بیستم بود که میلیونها انسان را در این قاره و دیگر نقاط دنیا به کام مرگ کشید.
ریشه اصلی جنگ بحث تقسیم جهان بین سرمایهداران و زرسالاران بود که دولتهای اروپایی این تقسیم را به نمایندگی از آنان انجام میدادند.
تئوریسینهای اتحاد اروپا به دنبال کشف فرمولی بودند که متضمن همگرایی در این قاره باشد. اولین گام سال 1947 برداشته شد و آن این بود که در اجرای طرح مارشال و استفاده از کمکهای اقتصادی آمریکا مکانیسم همکاری تحت عنوان سازمان همکاری اقتصادی اروپا، باشد.
این روند در سال 1957 تحت عنوان بازار مشترک اروپا 5 قدرت اروپایی (فرانسه، آلمان غربی، ایتالیا، بلژیک و هلند) را در بر گرفت. آنها با لغو تعرفههای گمرکی بین یکدیگر و رفت و آمد آزاد اتباع خود گام مهمی را برداشتند. در سال1960، اتحادیه تجارت آزاد اروپا شکل گرفت و9 کشور اروپایی که انگلیس در راس آن بود به این اتحادیه پیوستند.
در سال 1999 آنها موفق شدند واحد پول مشترکی به نام یورو را بپذیرند و پیوندهای اقتصادی خود را محکمتر کنند. سپس آنها در سال 2007 توانستند 31 درصد تولید ناخالص داخلی در جهان را به خود اختصاص دهند.
مبتنی بر این توافقات سیاست مشترک خارجی و امنیتی نیز به عنوان دومین ستون از سه ستون اتحادیه اروپا شکل گرفت و به تدریج نهادهایی چون شورای اتحادیه اروپا، دادگاه اروپا، کنگره اروپا، بانک مرکزی اروپا و پارلمان اروپا را یکی پس از دیگری پدید آوردند.
ظاهرا همه چیز خوب پیش میرفت. تقسیم قدرت و ثروت بر اساس یک مدل دقیق ریاضی صورت گرفته و جواب هم داده است.
اما این سرو صداها در اروپا چیست؟
امروز حداقل در 6 کشور اروپایی که بنیانگذار اتحادیه اروپا هستند موج اعتصاب، تظاهرات و درگیری با پلیس تقریبا همه فعالیتهای اقتصادی را فلج کرده است.
کسری بودجه، روند صعودی نرخ بیکاری، افزایش آمار فقیران و گرسنگان، رشد ناچیز اقتصادی و... در فرانسه، آلمان، انگلیس، ایتالیا و پرتغال منشاء اصلی این ناآرامیهاست.
قرار بود هر کشور اروپایی که بخواهد صداقت خود را در این اتحادیه اثبات کند کسری بودجه زیر یک درصد داشته باشد تا مجبور نشود از جیب دیگر کشورها بخورد. اما خیلی زود فاش شد برخی دولتهای اروپایی از جیب دیگران میخورند و کسری بودجه آنها از مرز تعیین شده گذشته است.
اجرای برنامه ریاضت اقتصادی نشان داد سرمایهداران اروپایی سالها در تقسیم سود بین خود مهارت فوقالعادهای از خود بروز دادهاند اما در تقسیم زیان میخواهند مردم را در این امر شریک کنند بدون اینکه آسیبی ببینند.
در چند روز اخیر اعتصابات سنگین در فرانسه به استعفای دولت و جابهجایی 15 وزیر در کابینه منجر شد در انگلیس دهها هزار دانشجو به تظاهرات خیابانی مشغولند در ایتالیا دانشآموزان و دانشجویان پیشرو در اعتراضات خیابانی هستند در پرتغال سه میلیون کارگر پرتغالی - که در 22 سال گذشته بیسابقه بوده است -دست از کار کشیدند. در آلمان هزاران نفر در اعتراض به طرح ریاضت اقتصادی به تظاهرات سراسری دست زدند.
امروز طراحان اروپای واحد در برابر سئوالات جدی قرار دارند.
اولین سئوال این است که در تقسیم ثروت و قدرت جای شهروندان اروپایی کجاست؟ اگر قرار باشد "سیادت" در اروپا از آن سرمایهداران و صاحبان زر باشد و "ریاضت" آن به عهده مردم، این تقسیم عادلانهای نیست و ممکن است اساس "اتحادیه" را مورد تهدید قرار دهد. دومین سئوال این است که اروپا با اختصاص 35 درصد تولید ناخالص داخلی در جهان کمکم باید بند ناف حیات اقتصادی خود را از آمریکا بگسلد. چون بحران و رکود اقتصادی در آمریکا عینا به همه ساخت اقتصادی اروپا منتقل میشود و این پیوند در ایام رونق بسیار شیرین است اما در ایام بحران و رکود خوشایند نیست.
سومین سئوال این است؛ آیا همگرایی سیاسی و نظامی اروپا و آمریکا امری سودمند است؟ به چه دلیل تصمیمات پارلمان اروپا باید تابعی از متغیر تصمیمات در کنگره آمریکا باشد؟
به چه دلیل اروپا بخشی از هزینههای جنگ عراق و افغانستان را باید تامین کند؟ اکنون که ماشین جنگی آمریکا مثل ماشین جنگی شوروی در افغانستان به گل نشسته است عقل حسابگر طراحان اروپای واحد هیچ توجیهی برای پرداخت هزینهها بویژه هزینه تلفات نیروی انسانی ندارد.
لذا سئوال مهم دیگر این است که آیا اروپا جلوتر از آمریکا به عنوان یک قدرت مستقل یا در کنار آمریکا به عنوان یک شریک وفادار و یا پشت سر آمریکا به عنوان نوکر بیمزد و مواجب مقامات کاخ سفید، حرکت میکند. هر کدام از این گزینهها جایگاه اروپا را در دهه دوم هزاره سوم رقم میزند.
مردم سالاری:آلودگی هوا و دولتمردان
«آلودگی هوا و دولتمردان»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛کشور ما در مقابل حوادث غیرمترقبه طبیعی همچون سیل، زلزله و موارد مشابه آن چندان مقاوم نیست. هر بار که سیل با زلزله ای در گوشه ای از کشور رخ می دهد، تا مدتی، موضوع مقابله با حوادث طبیعی و پیش بینی نشده مورد توجه قرار می گیرد و پس از مدتی به دست فراموشی سپرده می شود.
اما جالب تر- والبته تاسف آورتر- موضوع مقابله با رویدادهایی است که صددرصد در اختیار انسان است اما در مقابل آن کوتاهی می کنیم. آلودگی هوا یکی از این مقوله هاست که طی سال های اخیر بارها به شرایط حاد رسیده و حتی موجب تعطیلی پایتخت شده، اما هیچ اقدامی برای مقابله با آن صورت نگرفته است.
دیروز در رادیو، در مورد آلودگی هوا بحث می کردند و وجود تعداد زیادی از خودروهای تک سرنشین را عامل اصلی بروز آلودگی هوا می دانستند. البته در این موضوع تردیدی نیست که خودروهای تک سرنشین، تاثیر زیادی در افزایش آلودگی هوا دارند اما در اینگونه مباحث، اغلب یک نکته، نادیده گرفته می شود:
به راستی چرا مردم در شهر تهران از خودروی شخصی استفاده می کنند؟ اگر فردی از مسوولا ن فقط یک بار از ناوگان حمل ونقل عمومی در تهران استفاده کرده باشد، قطعا به خود اجازه نمی دهد پیش از رفع مشکلا ت موجود، از مردم درخواست کند با خودروهای شخصی از منزل خارج نشوند. موضوع بسیار ساده است: مترو گنجایش تمام مسافران را ندارد و مسافران فعلی مترو، هر روز فشرده شدن در واگن ها را تجربه می کنند.
وضعیت اتوبوس ها هم بهتر از این نیست و اگر بخواهید کمی ولخرجی کنید و تاکسی سوار شوید، باید آنقدر کنار خیابان در انتظار تاکسی بمانید تا از تاکسی خبری شود. حال، فرض کنید ، حجم جدیدی از مسافرانی که قصد دارند دیگر خودروی شخصی خود را از خانه خارج نکنند به حجم فعلی مسافران ناوگان حمل و نقل عمومی اضافه شود.
آن وقت آیا مترو و اتوبوس گنجایش حجم جدید مسافران را دارند؟ پاسخ روشن تر از آن است که بخواهیم حتی لحظه ای به آن فکر کنیم. اما عجیب آن است که در چنین شرایطی، باز هم برخی تصور می کنند با ترغیب مردم به عدم استفاده از خودروی شخصی، مشکل آلودگی هوا رفع می شود.
شاید زمانی که محمود احمدی نژاد شهردار سابق تهران به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، عده ای تصور می کردند مشکلا ت شهر تهران کاهش می یابد چرا که همگان، انتقادات تند و صریح او را علیه رئیس جمهور وقت به یاد دارند. اما به نظر می رسد آن حرفها فقط برای دوره ای بود که او شهردار تهران بود و اکنون شهردار فعلی تهران هم باید همان انتقاداتی را مطرح کند که شهردار قبلی مطرح می کرد و البته تاثیری هم نداشته باشد.
ناوگان حمل ونقل عمومی تهران، همچنان از بی توجهی دولت رنج می برد و معلوم نیست پول هایی که پس از آغاز طرح سهمیه بندی بنزین از صرفه جویی در مصرف سوخت حاصل شده و قرار بود برای توسعه ناوگان حمل و نقل عمومی هزینه شود، در کجا هزینه شده که روز به روز مشکل حمل ونقل عمومی در پایتخت افزایش می یابد و آلودگی هوا به مرز هشدار و بحران می رسد.شاید زمانی توجه دولتمردان به این موضوع جلب شود که دیگر خیلی دیر شده باشد.
کیهان:سپاس ، اما...
«سپاس ، اما...»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛سخنان اخیر سه مقام ارشد قضایی در فاصله دو روز- در اول و دوم آذرماه 89- را باید نقطه عطفی در رویکرد جدید مدیریت کلان قضایی به حساب آورد.
اینکه دستگاه قضایی در برخورد با مجرمان موظف است و نه مختار، اینکه در دستگاه قضایی هیچ امتیازی به افراد بخاطر موقعیت اجتماعی و سیاسی و نوع انتسابشان داده نخواهد شد، اینکه برخورد با سران فتنه حتمی است و از سوی دیگر اطلاع رسانی شفاف و بهنگام با رعایت موازین و معذوریت های قانونی درباره پرونده هایی مثل پرونده متهمان سایت های مستهجن، پرونده مهدی هاشمی، پرونده مفاسد اقتصادی، پرونده شهلا جاهد، پرونده جنایت میدان سعادت آباد، پرونده سکینه آشتیانی، پرونده اوریف لیم، پرونده شرکت بیمه، پرونده کوی دانشگاه و... از جمله محورهای اساسی و کلیدی اظهارات آیت الله آملی لاریجانی رئیس دستگاه قضا، حجت الاسلام والمسلمین رئیسی معاون اول و حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه ای دادستان کل و سخنگوی قوه قضاییه بود که هفته پیش با انعکاس در رسانه ها و مطبوعات موجی از امیدواری آحاد ملت را به همراه داشت.
این خشنودی از دستگاه قضایی و امیدواری که در آینده ای نه چندان دور عملکرد این دستگاه به گونه ای باشد که همه افراد جامعه بدان به منزله ملجا عدالت خواهی اعتماد داشته باشند و با احساس امنیت حق خود را مطالبه کنند بدین خاطر است که مجموعه مدیریت جدید دستگاه قضایی طی یکسال و نیم گذشته در دایره شعار و حرف متوقف نگشته و تنها به سخندانی و سخنرانی مشغول نشده است بلکه در کارزار عمل اقدامات درخور تحسین و ستودنی انجام داده است که علی رغم پاره ای ضعف ها و مشکلات کهنه و دیرینه در دستگاه قضایی، اصحاب رسانه و حتی عموم مردم ثمره های آن تلاش ها و جهت گیری های صحیح و راهگشا را مشاهده کرده اند.
آنچه ظرف 17، 18ماه گذشته در قوه قضاییه می توان استنباط کرد تغییر راهبرد این قوه به «پیشگیری از وقوع جرم» و در عین حال «برخورد قاطع و محکم با مجرمان و قانون گریزان» بصورت توامان است.
اتفاق مبارکی که در ذیل این راهبرد ارزشمند و برگرفته از فقه اسلامی رخ داد ارتقای شیوه اطلاع رسانی به صورت شفاف، بهنگام و موثر بود که عملا منجر شد از روش های تشریفاتی و خنثی گونه و بی خاصیت اطلاع رسانی بخصوص در مورد پرونده های ملی و پرونده هایی که مورد توجه و حساسیت افکار عمومی است پرهیز و اجتناب شود.
این نکته را نیز باید اضافه کرد که ادبیات قاطعانه و غیرمحافظه کارانه و عزم راسخ و خلل ناپذیر مقامات ارشد قضایی باعث شده تا حاشیه امن مجرمان و رانت خواران کمرنگ و کمرنگ تر شود و بدانند و باور کنند که در صورت هرگونه تخطی و تعدی و تجاوز به حقوق ملت یا دست اندازی به بیت المال، در چنگ قانون و عدالت گرفتار خواهند شد.
رصد و واکاوی آخرین اخبار پرونده های قضایی در سطح عمومی و ملی که با نگاه و توجه مردم گره خورده است حکایت از آن دارد که در زمینه مفاسد اقتصادی و بخصوص زمین خواری، پرونده هایی که سالیان سال در سیکل اطاله دادرسی گرفتار شده بود ظرف هفته های اخیر مورد رسیدگی قرار گرفته است.
همچنانکه سخنگوی دستگاه قضا در نشست اخیر خود از رسیدگی به پرونده های مفاسد اقتصادی در استان های فارس، ایلام، کرمان و آذربایجان شرقی خبر داد.
از دیگر اقدامات دستگاه قضایی براساس رویکرد انقلابی در مدیریت جدید این قوه اجرایی شدن طرح های عملیاتی در مورد برخورد با اشرار، اراذل و اوباش و قاچاقچیان مواد مخدر در برخی کلان شهرها در سطح کشور بوده که اثر مستقیم آن افزایش ضریب امنیتی در جامعه بوده است.
حتی در برخی از پرونده های اجتماعی که دامنه پیگیری های آن به تمام لایه ها و اقشار جامعه سرایت کرده است دستگاه قضایی در رویکرد و مدیریت جدید خود توانسته بخوبی ورود کند، اطلاع رسانی نماید و به قول معروف کار را به فرجام برساند.
به عنوان نمونه می توان به پرونده دلخراش میدان کاج سعادت آباد اشاره کرد که بالاخره در کم ترین زمان ممکن رسیدگی به این پرونده با رعایت آداب و تشریفات دادرسی در دادگاه صالحه برگزار شد و به موجب رای هیئت قضایی شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران متهم ردیف اول به اتهام قتل عمد به قصاص و به اتهام زنای غیرمحصن به 100 ضربه شلاق و به اتهام قدرت نمایی با چاقو به دو سال حبس و 74 ضربه شلاق محکوم شد.
ضمن آنکه قصاص مجرم مزبور برای اجرا در ملأعام صادر شده است. یا پرونده اتهامی مهدی هاشمی با واکنش قاطعانه مسئولین ارشد دستگاه قضایی مواجه شده است و در همین راستا، معاون اول قوه قضائیه هفته گذشته در مشهد با تاکید بر اینکه در برخورد با هیچ متهمی حتی اگر منتسب به کسی یا جریانی باشد اغماض نخواهد کرد از صدور حکم جلب مهدی هاشمی خبر داده و تصریح می کند که او به محض بازگشت دستگیر و روانه زندان خواهد شد.
موارد اشاره شده تنها بخشی از اقدامات بجا و سودمند و اثربخش دستگاه قضایی است که به برکت راهبرد درست و جهت گیری صحیح مدیریت جدید این قوه به بار نشسته است.
اما در راستای چشم انداز آینده این قوه و حرکت پرشتاب به سوی دادگستری استاندارد و ایده آل و کمتر کردن فاصله ها در این راه پرخطر و پرمخاطره بایسته هایی ضرورت دارد و باید نصب العین گردد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1-هرچند دستگاه قضایی همانطور که اشاره شد در رویکرد جدید خود به مقوله پیشگیری از وقوع جرم اهتمام جدی دارد و در همین زمینه به گفته سخنگوی محترم قوه قضائیه - در اولین نشست خبری خود با خبرنگاران - معاونت پیشگیری از وقوع جرم تشکیل شده و کار خود را آغاز کرده و در حال برنامه ریزی با قوا و سایر دستگاه ها است اما به هر حال انتظار می رود تمرکزی بیش از این در این باره انجام شود.
درست است که پیشگیری از وقوع جرم نباید بصورت جزیره ای باشد و باید با همت تمام قوا و نهادها و در یک عزم ملی اتفاق بیفتد اما نقش دستگاه قضایی در این خصوص ممتاز و برجسته است.
متأسفانه لایحه پیشگیری از وقوع جرم با اینکه عمری چند ساله پیدا کرده است اما کماکان در بلاتکلیفی به سر می برد و شایسته است نمایندگان محترم و دلسوز ملت هرچه زودتر در این باره ایفای نقش نمایند.
2- از آفت های دستگاه قضایی، اطاله دادرسی است که همچون بختکی در پرونده های قضایی جا خوش کرده است.
از همین روی؛ سیستم مدیریت پرونده های قضایی نقش تعیین کننده ای در جلوگیری از طولانی شدن فرآیند دادرسی خواهد داشت. بنابراین اهتمام و تمرکز ویژه دستگاه قضا در این خصوص باید بیش از گذشته باشد تا علی رغم آن که این سیستم مدیریت پرونده چند سالی است کلید خورده هر چه زودتر در سراسر کشور و تمامی مجتمع های قضایی فراگیر گردد.
3- از دیگر مواردی که باید در چشم انداز دستگاه قضا حساب ویژه ای بر روی آن باز شود مقوله نیروی انسانی شایسته و در شأن دستگاه قضا است. هر چند در تمامی نهادها و ارگان های کشور باید بهترین نیروها متناسب با آن کار گزینش و بکار گرفته شوند اما بی شک اهمیت این مسئله در دستگاه قضایی دوچندان است و قطعاً دو عنصر «تعهد» و «تخصص» باید پیوست هر نیروی انسانی ای باشد که در دستگاه قضا مشغول به کار می شود و در این میان تربیت قضات متعهد و متخصص باید سرلوحه و اولویت اصلی مدیریت دستگاه قضایی باشد.
4- و بالاخره باید گفت همچنانکه دستگاه قضایی با توجه به وظایف خطیر و پراهمیت و حساس خود باید هر لحظه بکوشد تا نقیصه ها و ضعف ها را کاهش دهد از سوی دیگر؛ باید در صحنه بین المللی و در مقاطع و بزنگاه هایی که ظلم حقوقی به نظام جمهوری اسلامی می شود ورودی قدرتمندتر داشته باشد. یعنی افزون بر آنکه باید از مواضع حق طلبانه و عادلانه جمهوری اسلامی دفاع کند می بایست با توجه به ظرفیت های حقوق بین الملل در مجامع بین المللی طرح دعوی کرده و تمام تلاش حقوقی خود را برای مقابله با ترفندها و شگردهای قدرت های غربی بکار گیرد.
چرا که قدرت های غربی از آنجائیکه نمی توانند اقتدار جمهوری اسلامی ایران در صحنه معادلات منطقه ای و بین المللی را ببینند و از مدل و الگوی حکومتی مردم سالاری دینی که کپی برداری از دموکراسی های سکولار نیست کینه دارند معمولاً در تصمیمات حقوقی از اهرم های سیاسی و غیرقضایی علیه ایران استفاده می کنند.
نمونه اخیر این اقدام رذیلانه و عجزآلود غربی ها صدور قطعنامه حقوق بشری از سوی کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل بر ضد ایران است. هر چند ستاد حقوق بشر قوه قضائیه به سرپرستی دکتر محمدجواد لاریجانی در این خصوص خوب عمل کردند و جلسه کمیته سوم را به محاکمه بانیان قطعنامه علیه ایران تبدیل نمودند اما می طلبد دستگاه قضایی با تعبیه راهکارهایی، قدرتمندتر به این مسئله ورود نماید.
بدیهی است که حضور رسانه ای در محافل و نشست های بین المللی از جمله راهکارهایی است که می تواند در جهت حقانیت جمهوری اسلامی راهگشا باشد.
تهران امروز:سعد الحریری در سعدآباد
«سعد الحریری در سعدآباد»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم حسن هانیزاده است که در آن میخوانید؛دیدار سعد الحریری، نخست وزیر لبنان از جمهوری اسلامی و استقبال پرشکوهی که از وی در کاخ سعد آباد تهران بهعمل آمد نشانگر وجود تحولی استراتژیک ومهم در مناسبات ایران ولبنان است. سعد الحریری «40 ساله» فرزند مرحوم رفیق الحریری نخستوزیر سابق لبنان قبل از سفر به تهران گسترش مناسبات دوکشور را به سود ملتهای منطقه ولبنان دانست واعلام کرد که این روابط میتواند امنیت لبنان را تضمین کند.
اگرچه این دیدار در واقع پاسخی به سفر اخیر دکتر محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری اسلامی ایران به لبنان عنوان شده، اما زمان این سفر با توجه به رخدادهای اخیری که در سطح لبنان بهوقوع پیوسته از اهمیت ویژهای بر خوردار است.
اتهامزنی دادگاه ترور رفیق الحریری، نخست وزیر سابق لبنان علیه حزبالله بخشی از یک پروسه پیچیده امنیتی، سیاسی است که از تلاش آمریکا، رژیم صهیونیستی و چند کشور عربی واروپایی برای ایجاد فتنه در لبنان حکایت دارد.
این دادگاه از زمان تشکیل تاکنون از مسیر طبیعی و قضایی خود خارج شده و راه پر پیچوخمی را برای حذف مقاومت اسلامی ومشخصا حزبالله لبنان طی کرد.
با اینکه سعد الحریری پس از ترورمرحوم رفیق الحریری در فوریه سال 2005 هر گز حزبالله لبنان را بهطور مستقیم به دخالت در این ترور متهم نکرده است اما آمریکا وبرخی کشورهای عرب منطقه وی را به اتخاذ مواضعی علیه حزبالله تحت فشار قرار دادند.
هدف این کشورها حذف حزبالله از عرصههای سیاسی وامنیتی لبنان وقطع ارتباط محور تهران- دمشق بیروت است. به همین دلیل آمریکا وعربستان که در شکلگیری دادگاه ترور رفیق الحریری نقش اساسی دارند همواره بازیگران اصلی این پروسه خطرناک هستند.
عربستان برای تشکیل دادگاه رسیدگی به ترور رفیق الحریری ابتدا مبلغ 350 میلیون دلار و در میانه راه مبلغ 150 میلیون دلار دیگر هزینه کرد تا بتواند رقبای سیاسی منطقهای خودرا از لبنان حذف وشیعیان این کشور را به حاشیه براند.
در چنین فرآیندی نقش جمهوری اسلامی، سوریه وحزبالله برای مقابله با جریان سازیهای فتنهانگیزسیاسی ورسانهای در لبنان ومنطقه بیش از پیش حساس تر شد زیرا هر گونه واکنش احساسی وعجولانه اوضاع سیاسی لبنان را به سمت یک بحران سوق میداد.
حزبالله با خویشتنداری نسبت به جریان سازیهای منطقهای و بینالمللی علیه این جنبش تنها به اتخاذ مواضع دفاعی اکتفا کرد واز حرکت به سمت مواضع تند سیاسی خود داری کرد.
لذا حزبالله در چارچوب فراکسیون 8 مارس یک سلسله گفتمان سیاسی با رقیب خود فراکسیون 14 مارس به رهبری سعد الحریری، آغاز کرد که این گفتمان به شفافسازی مواضع دو طرف کمک کرد.
اتفاق دیگری که اخیرا در صحنه سیاسی و امنیتی لبنان رخداد اعلام آمادگی ارتش رژیم صهیونیستی برای عقب نشینی یکجانبه از منطقه «الغجر» در جنوب لبنان بود.
ارتش اسرائیل اعلام کرده که حاضر است از این منطقه عقبنشینی کند مشروط بر اینکه نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل امنیت این منطقه را تضمین کنند.
در چنین شرایطی محدوده جغرافیایی جنوب لبنان تحت قیمومیت سازمان ملل قرار خواهد گرفت واین امر از نظر حقوقی وقانونی نقض آشکار حاکمیت ملی لبنان تلقی میشود.
این ترفند شیطنت آمیز نشان میدهد که توطئه سازمانیافتهای از سوی بازیگران منطقهای وبینالمللی برای نقض حاکمیت لبنان وبازگشت استعمار ساز مان یافته بینالمللی به این کشوردر حال شکل گیری است.
از سوی دیگر بیماری حاد ملک عبدالله پادشاه 86 ساله عربستان وبروز جنگ قدرت در میان خاندان سعودی تاثیرگذاری این کشور بر اوضاع داخلی لبنان راکاهش داده است.در گیری پشت پرده شاهزادگان سعودی پس از تشدید بیماری ملک عبدالله پادشاه و سلطان بن عبدالعزیز ولیعهد عربستان آنان را از فضای سیاسی لبنان دور کرد.
مجموعه این عوامل رهبران سیاسی لبنان از جمله سعدالحریری را برای کمک به برون رفت لبنان از بحران سیاسی فعلی وادار به تکاپو کرده است.
تجربه رهبران سیاسی لبنان نشان داده که جمهوری اسلامی ایران بدون چشمداشت سیاسی در سخت ترین مراحل سیاسی وامنیتی لبنان به کمک این ملت شتافته است. طبیعی است این سفر که نخستین سفر سعد الحریری به ایران است میتواند در آینده به تقویت محور تهران – دمشق – بیروت کمک کند و اوضاع سیاسی منطقه را بهسود ملتهای خاور میانه بهویژه ملت لبنان تغییر دهد.
هر چند نمیتوان از هم اکنون نتایج این سفر را پیش بینی کرد اما به نظر میرسد که سعد الحریری در بازگشت به لبنان پرونده مربوط به ترور رفیق الحریری را که به یک پروسه باج خواهانه تبدیل شده برای همیشه مختومه اعلام کند.
سیاست روز:مختار باید چه میکرد؟
«مختار باید چه میکرد؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛تاریخ همواره و همیشه درسآموز است. درس عبرت میدهد و زندگی. میتوان از تاریخ یاد گرفت که چگونه باید عمل کرد و چگونه عمل نکرد. اما همین تاریخ درسآموز و عبرت انگیز، در مواقعی برای برخی افراد عبرتآموز نمیشود و راهی را میروند که عبرتش در تاریخ آمده است.
مجموعه تلویزیونی مختارنامه با استفاده از تاریخ اسلام و جذابیتهای بصری در همین راه گام برمیداردتا شاید عبرتی باشد برای همه از جمله آن دسته از اشخاصی که بیراهه رفتند و راه را گم کردند. تاریخ را که مصور تماشا میکنی به راحتی جذب میشود و فهمش نیز آسانتر است، در صورتی که ببینیم و عبرت بگیریم.
مختار از جمله هواداران اهل بیت و از شیعیان مولا علی(ع) است که بیشتر مصلحت را در نظر میگیرد تا تکلیف و تبعیت را. در کنار او هستند آدمهایی که تنها منافع خود را در نظر دارند ، اما نقش مختار ، در واقعه کربلا و پس از آن چیز دیگری است. نقش او تعیین کننده است. در ماجرای مختار هزاران اگر و اما وجود دارد.
اگر مختار مصلحتاندیشی نمیکرد چه میشد؟
اگر مختار تسلیم نمیشد آیا یزید پیروز میشد؟
مختار چرا تسلیم شد؟
اما اگر مختار جنگ و قیام میکرد اتفاق دیگری میافتاد؟
اگر مختار به سوی کاروان امام حسین حرکت میکرد به تکلیفش عمل کرده بود؟
مختار بیشتر از عقل انسانی خود برای همراهی با امام حسین(ع) استفاده میکرد؟
اگر مختار از عشق خود به اهل بیت بهره میجست، نتیجه چیز دیگری میشد؟
و بسیاری استدلال ها و اگر و اماهای دیگر که هر کدام نیاز به پاسخ دارد که البته سریال به بسیاری از این ابهامات پاسخ داده است.
اما اینگونه رفتار متزلزل ، چندگانه ، عقل گرایی صرف مصداق روزگار ماست.
ابن زیاد برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، فتنههایی به پا کرد که باعث شد خواص و عوام کوفه همراهیاش کنند. بسیاری از خواص کوفه در پای فتنهها و سیاستهای ابن زیاد زانو زدند و خود را از همراهی حسین(ع) کنار کشیدند ، عوام هم که وضعیتشان مشخص است.
یکسری دیگر نیز بر سر دوراهی و دودلی بودند. نه از ابن زیاد حمایت میکردند و نه از حسین(ع)، عدهای دیگر از سر دل و عشق پیش از واقعه کربلا جانشان را نثار راه حسین(ع) کردند ، همچون هانی بن عروه ، میثم تمار،...
اما بودند کسانی که از سران کوفه بودند و نامه نوشتند به پسر رسول الله تا بیاید اما هنگام معرکه و هماورد پشت مسلم را خالی کردند. در همه زمانها و در تاریخ گذشته و آینده بودند و هستند و خواهند بود افراد اینگونه.
اما باید در راه شناخت حق، بصیرت باشد و اخلاص، عشق باشد و معرفت تا بتوانی راه را پیدا کنی و به بیراهه نروی.
تا همچون برخی افراد در فتنه 88 بی بصیرت و بی معرفت، خواسته یا ناخواسته همراه دشمن نشوی ، فریب هوای نفسانی را نخوری و خود را و دیگران را اسیر خواستههای دنیوی نکنی و جسارت بازگشت و عذرخواهی را هم داشته باشی، تا بتوانی جبران مافات کنی ، فرصت داده میشود. فرصت برای جبران مهیا میشود چه بخواهی و چه نخواهی اما باید از آن فرصت همچون مختار استفاده کنی ، باز هم نباید از این فرصت سوءاستفاده کنی باید از سر دل و عشق باشد جبران مافات.
به راستی مختار چه باید میکرد؟
جمهوری اسلامی:بی ثباتی در شبه جزیره کره
«بی ثباتی در شبه جزیره کره»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛درحالی که تشنج در شبه جزیره کره روز به روز اوج میگیرد، آمریکا؛ در چارچوب سیاستهای استعماری و اهداف توسعهطلبانهاش در این منطقه، به همراه ارتش کره جنوبی از امروز دست به یک مانور نظامی چند روزه میزند که بدون تردید این اقدام بر تشدید دامنه بحران و تنش خواهد افزود و این منطقه را بیش از پیش به مرز یک جنگ تمام عیار نزدیکتر خواهد ساخت.
کره شمالی ضمن محکوم کردن رزمایش دریایی مشترک آمریکا و کره جنوبی، نسبت به بروز جنگ در این منطقه هشدار داد. پیونگ یانگ اعلام کرد روزهای هشدارهای کلامی به پایان رسیده است و مردم و ارتش کره شمالی آماده انجام حملات مرگبار علیه کره جنوبی هستند.
از سوی دیگر مقامات کره جنوبی نیز در واکنش به مرگ 4 نفر و زخمی شدن 20 نفر در جریان حمله هفته گذشته توپخانهای کره شمالی تهدید کردند "هزار برابر" پاسخ این حمله را خواهند داد. هر چند ناظران احتمال وقوع جنگ تمام عیار در آینده نزدیک در شبه جزیره کره را بعید میدانند ولی آنچه مسلم است این است که اکنون این منطقه در متشنجترین وضعیت پس از جنگ دو کره در 60 سال قبل قرار دارد.
حمله هفته گذشته توپخانه ارتش کره شمالی به مناطق ساحلی کره جنوبی که در جریان آن 200 گلوله توپ شلیک شد، نخستین حمله از نوع خود پس از جنگ دو کره محسوب میشود. کره شمالی این حمله را پاسخی به اقدامات تحریک آمیز کره جنوبی و آمریکا دانست و تهدید کرد به حملات خود ادامه خواهد داد.
آنچنانکه مقامات نظامی واشنگتن اعلام کردهاند در مانور امروز، چندین ناو هستهای آمریکا به همراه ناوهایی از کره جنوبی شرکت دارند. آمریکاییها درحالی از امروز مانور جدید نظامی خود در آبهای شبه جزیره کره را آغاز میکنند که کمتر از دو ماه از آخرین مانور نظامی مشترک آنها میگذرد.
حدود سه ماه قبل نیز یک زیر دریایی کره جنوبی در آبهای این منطقه غرق شد و 46 ملوان کرهای کشته شدند که سئول مسئولیت آنرا به عهده کره شمالی گذاشت. مدت شش دهه است شبه جزیره کره در التهاب و تنش سیاسی و نظامی به سر میبرد که ریشه و منشأ آن سیاستهای قدرتهای استعماری است. این سیاستها، کره را به دو کشور مجزا و متخاصم تبدیل کرد که این خصومت با وجود گذشت شش دهه به دلیل تداوم مداخلات آمریکا، همچنان ادامه دارد و این مداخلات مانع اصلی استقرار صلح و ثبات در این منطقه است.
با وجود فروپاشی شوروی، آمریکائیها همچنان به حضور خود در این منطقه، به بهانه اتحاد نظامی با کره جنوبی، ادامه میدهند و هم اکنون ارتش آمریکا حدود 30 هزار نیرو، و شمار زیادی ناو، ناوشکن و سایر ادوات جنگی در این منطقه مستقر نموده است.
در این میان سیاست آمریکا در دو دهه اخیر، بر این استوار بوده است که کره شمالی را تهدیدی برای منطقه و جهان معرفی کرده و با بزرگنمایی فعالیتهای هستهای این کشور، از آن به عنوان توجیه و مستمسک حضور خود در این منطقه استفاده کرده است.
آمریکاییها هر چند مدعی هستند به دنبال راه حل سیاسی برای بحران شبه جزیره کره میباشند ولی عملکرد آنها ثابت کرده این ادعای آنان دروغ است. با شروع مذاکرات موسوم به "گفتگوهای شش جانبه" در سه سال قبل، چنین پیشبینی شد که تحولی در بحران این منطقه صورت میگیرد ولی این مذاکرات پس از چند دور با شکست مواجه شد و کره شمالی علت آن را اتخاذ موضع مبتنی بر یکجانبه گرائی، زور و قلدری از سوی آمریکا عنوان کرد.
کره شمالی حتی برای نشان دادن حسن نیت خود به جهان، فعالیت بزرگترین نیروگاه هسته ایش را به حال تعلیق در آورد ولی دولت جورج بوش، در مقابل، به وعده هایش، از جمله خارج ساختن پیونگ یانگ از فهرست به اصطلاح کشورهای حامی تروریسم و لغو تحریم این کشور عمل نکرد. کره شمالی پس از مواجه شدن با این بدقولی و رفتار فریبکارانه آمریکا، بار دیگر فعالیت هستهای خود را از سر گرفت و به این ترتیب همه چیز به وضعیت قبلی بازگشت.
این سیاست جنگ افروزانه آمریکا موجب شده است روز به روز بر التهاب در شبه جزیره کره افزوده شود. این سیاست و عملکرد یکبار دیگر بر این واقعیت صحه گذاشت که آمریکا هرگز به طور جدی به دنبال صلح نیست و در جهت پیگیری و تامین منافع نامشروع و سیاستهای مداخله جویانه خود، کانونهای بحران در مناطق مختلف جهان ایجاد کرده و سعی در حفظ آن دارد تا با توسل به آن، اهداف توسعه طلبانه و سلطه جویانهاش را محقق سازد.
قطعاً اگر سایه منحوس دخالتهای نظامی و سیاسی از شبه جزیره کره دور شود ملتهای این منطقه با هم به صلح و تفاهم خواهند رسید زیرا با تشدید مداخلات آمریکا در طول سالهای اخیر، ثبات و امنیت روز به روز از این منطقه رخت بربسته است.
باید در نظر داشت که سیاست ماجراجویی نظامی در منطقه، در نهایت به ضرر کره جنوبی و ژاپن که متحدین آمریکا محسوب میشوند تمام خواهد شد چرا که این کشورها به دلیل اقتصاد کاملاً وابسته شان به آمریکا، بسیار آسیب پذیر هستند.
این کشورها باید متوجه این واقعیت باشند که حضور شش دهه نیروهای آمریکا در خاک آنها برای کل منطقه بیثباتی و ناامنی به همراه داشته و تنها راه اعاده صلح و آرامش در منطقه خروج نیروهای مداخله گر است که تامین منافع خود را بر مصالح ملتهای این منطقه ترجیح میدهند.
ابتکار:بسیج مقتدر و بسیجی مظلوم
«بسیج مقتدر و بسیجی مظلوم»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم جاماسب محمدی بختیاری است که در آن میخوانید؛وقتی که در دوران کودکی درمحافل شب نشینی ها و یا مجالس بزمی به سنت مرسوم وبه رسم مالوف بختیاریها، بزرگان و با سوادن ایل برایمان داستان های شاهنامه فردوسی را مرور میکردند و ازجنگ های اساطیری ورویداد های تاریخی برایمان می گفتند، با بازگو کردن پیروزی ها وشکست های سپاهیان ایران، پس ازنقل هر داستان ویا رویدادی آرزو می کردیم که ای کاش در متن آن داستان و یا رویداد می بودیم و جانانه به کمک برادران مان به جنگ با دشمن می رفتیم واز کیان واستقلال سرزمین مان دفاع می کردیم.
هنگامی که در عزاداری های محرم، روحانیون و مداحان و نوحه سرایان هر کدام به سهم و صوابدید خود گوشه هایی از مظلومیت و ظلم ستیزی حسین(ع) ودین ستیزی و ستمگری یزید، با وفور لشکریانش را برایمان نقل می کردند، اشک ریزان حسرت می خوردیم ودر نجواهای کودکانه خود از آفریدگار این پرسش را مطرح می کردیم که چرا ما را در آن دوران نیافریدی تا در رکاب مولای مان حسین(ع) جانانه بجنگیم وداد همه مظلومان را از ستم گران تاریخ ویزیدیان بگیریم. وقتی که به مدرسه می رفتیم وبا سیر در کتب تاریخی پس ازفراگیری هر درس جدیدی وذکر جنگ هایی از ایران و بیگانگان، بخشی از سرزمین مان را از دست رفته می دیدیم و بدور از احساسات نوستالژیکی به هویت تاریخی خود می نگریستیم، بلخ وسمرقند وبخارا، گنجه وسایر نقاط را که تافته وبافته هویت تمدنی ایران بودند را جدای از پیکر و بدور از آغوش مام وطن و در دامان بیگانه نظاره مکردیم، با ناله ای غمگنانه وحسرت آمیز از درون فریاد می زدیم که آه چه تاریخ غم انگیز وحاکمان خفت باری داشتیم.
با شعله ورشدن شور و هیجانات انقلابی در درونمان توام با آمال وآرزوهای فراوان وبلند در رویاهای معصومانه کودکی خود سیر می کردیم و از گذشته حسرت می خوردیم تا اینکه در5آذر58 حضرت امام خمینی(ره) فرمان تشکیل «بسیج مستضعفین» را می دهد. پس از پیدا کردن شناخت از بسیج همه ی آمال و آرزوهایی که در درون داشتیم و حلقه ی مفقوده ای که به دنبالش بودیم را در درون آن یافتیم.
با تکیه کردن به بسیج تمام دغدغه های ملی خود را پایان یافته تلقی می کردیم. آن روزهای بیاد ماندنی چنان برای ما لذت بخش بود که وقتی یاد و خاطره ای از آن دوران در اذهان مرور می شود،گویا دیروز برای ما همین امروز است.بسیج پاسخی بود به نا کامی ها و تلخی ها وشکست های تاریخ پر درد و رنج کشورمان. بسیج پاسخی بود به فریاد تمام خلق های ستم دیده و رنجور و ستم کش تاریخ ایران زمین.بسیج دادرس فریادهای طبقات فرودست اجتماعی در طول قرن ها و اعصار بود.
بسیج تسکینی بود بر همه ی آلام و دردها و مصائب ملی برای حسرت کشیدگان درمقابل تحقیرهای بیگانه. چنان تسکین دهنده بودکه گویا نیرویی بود به وسعت تاریخ ایران.تصوری که از بسیج وبسیجی در اذهان تداعی می شود، جوشیده از متن توده، برآمده ازملت، پناهگاه بی پناهان، دادخواه مظلومان،ستم ستیزان تاریخ، ساده زیستان بی تکلف، هنرمندان بی ادعا و بی چشمداشت،از جان گذ شتگان عاشق، شمع محفل بشریت د رطول تاریخ و همه ی خصوصیات و فضیلتهای اخلاقی که تا کنون نیکو پنداشته شدند در درون بسیج و بسیجی تبلور عینی یافت .
با آن همه رشادتهایی که از خود نشان می داد به همه رویاها و آروزها ی ما و آنچه که در قلبهای کوچک و پاک ما بود تحقق می بخشید . بسیجی دیروز قهرمان میدان های جنگ بود و امرو نجابت و حیثیت او مظلومانه قربانی رقابت ها و کشمکش های سیاسی . متاسفانه جناح های سیاسی کشور هر کدام به گونه ای شان و منزلت بسیج را تنزل می دهند .
یکی با پنهان شدن پشت سر بسیجی در صدد تحمیل و حتی تزریق منویات و خواسته های سیاسی خود به جامعه است و دیگری با فضا سازی های تبلیغاتی سعی در فرو کاستن رسالت بسیج به سطح خواسته های مادی را دارد . زندگی و وضعیت معیشتی بسیجیان واقعی خط بطلانی است بر عقاید کسانی که انگیزه های بسیج را مادی قلمداد می کنند.
اگر رانت و رانت خواری در کشور رواج دارد به جرات می توان گفت که رد پای هیچ بسیجی در آن پیدا نمی شود .البته ممکن است بسیجی نماهایی بسیج را دست آویز خواسته های نفسانی خود قرار دهند که هیچ کس منکر وجود چنین پدیده ای نیست. تنها قشری که کمترین فساد مالی و اقتصادی را دارد و هنوز دچار آلودگی های دنیوی نشده است بسیجیان هستند، چرا که بسیجی بودن یک فرهنگ و یک راه است نه اشخاص حقیقی یا حقوقی .
میدان رانت و رانت خواری و فساد اقتصادی جولانگاه آقا زاده هایی است که از مصونیت پیدا و پنهان بهره مندند نه بسیجیان مستضعفی که عاشقانه در راه وطن جنگیدند و آثار زخم های به جای مانده از جنگ بر پیکر آنهاهنوز سنگینی می کند و امروز حقوق و مزایای یک جانباز شیمیایی حتی پول داروی او هم نمی شود.
بسیجیان نمی دانند مشکلات زندگی و وضعیت معیشتی فلاکت بار خود را تحمل کنند یا زخم زبان ها و تهمت های رایج زمانه را پاسخ دهند . نه تنها حرمت و احترام قهرمانان ملی پاس داشته نمی شود بلکه نگرش جامعه نسبت به مصداق قهرمانی عوض شده است .
بسیجیانی که عاشقانه در میدان جنگ خون ریختند را قهرمان نمی پندارند ، بلکه کسانی که با ناز و غمزه بر روی زمین چمن عرق میریزند را قهرمان می دانند! بیاییم و یک بار دیگر پشت سر خود نگاهی بیاندازیم وتاریخ گذشته خود را مرور کنیم و ببینیم هستی و نیستی ما مدیون چه کسانی است ؟ آیا غیر از همان بسیجیان عاشقی است که پروانه وار سوختند تا احیا گر ارزش ها و باورهای ملی سرزمین مان باشند ؟ بسیج می تواند به دور از موضع گیری های سیاسی و غلتیدن در بازی جناح ها و گروها محور و سنبل وحدت ملی باشد . تمام کسانی که از گرایش های گوناگون سیاسی کشور پیروی می کنند باید به دور از حب و بغض های سیاسی به بسیج به عنوان یک نیروی ملی و قابل احترام بنگرند و در حفظ شان و جایگاه آن بکوشند.
دولت ها باید صرف نظر از خواستگاه سیاسی خود به وضعیت معیشتی این قشر توجه بیشتری نشان دهند چرا که شرایط فعلی اقتصادی و سطح زندگی این قشر در شان و منزلت آنان نیست.
آفرینش:راه حل نهایی آلودگی هوا چیست؟
«راه حل نهایی آلودگی هوا چیست؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمید عسگری است که در آن میخوانید؛در مورد بحث آلودگی هوای پایتخت چندین سال است که در قالب تشکیل ستادهای پیشگیری و ستاد های بحران نشست هایی صورت می گیرد تا چاره ای اندیشیده شود ولی در عمل هیچ یک از این تصمیمات مثمرثمر واقع نشده است و نتیجه ای برای کاهش آلودگی هوا ندارد. استنشاق آلاینده ها برای بیماران تنفسی،سالمندان و کودکان امری ملال آور شده که چاره ای جز تحمل آن را ندارند.
آلودگی هوای تهران با زندگی روزمره پایتخت نشینان گره خورده و علاوه بر ، برهم زدن سلامت آنها باعث به خطر افتادن سلامت روانی آنها نیزگشته است. اما این سوال پیش می آید که مسئولین محترم جهت پیدا کردن چاره ای برای حل این معضل چه اقدامات ریشه ای انجام داده اند؟ آیا با تعطیل کردن مدارس و ادارات دولتی این کار میسر می شود.
هرگاه که از سوی ستادهای بحران ایامی به علت آلودگی هوا تعطیل اعلام می شود با لغو طرح ترافیک نیز شاهدیم که مردم به سفرهای درون شهری خود جهت خرید از بازار ویا دید و بازدیدهای فامیلی ادامه می دهند و از این فرصت برای استفاده از خودروهای شخصی خود اقدام می کنند. لازم است که زحمتکشان محترم در عرصه حمل و نقل و ترافیک و ستاد مبارزه با آلودگی هوای تهران با کمی ژرف اندیشی به اقدامات منطقی تر و ریشه دار تری اقدام نمایند.
آیا فروش طرح ترافیک روزانه که باعث افزایش ترافیک و آلودگی در مرکز شهر می شود و جان هزاران تن از مردم بی گناه که یا ساکن این مناطق هستند و یا محل کارشان آنجا قرار دارد، یکی از راه های کاهش آلودگی هوای تهران است؟آیا تعطیل کردن مدارس درمقاطع مختلف آموزشی با این حجم ازتعطیلات که ما در کشور داریم باعث کاهش افت تحصیلی و کیفیت آموزشی فرزندان ما نمی شود؟ ویا تعطیل کردن ادارات دولتی که زمینه تعطیل شدن غیر مستقیم شماری از واحدهای صنفی و تجاری می شود باعث ضررهای کلان اقتصادی برای کشور نمی شود؟
با نگاهی خیلی ساده و بدون دیدگاه های کارشناسانه در این زمینه به این نتیجه می رسیم که اگر هزینه گزاف تعطیل شدن ادارات و واحدهای اقتصادی که به سبب آلودگی شهر ایجاد می شود را صرف راهکارهای بنیادی جهت کاهش آلودگی هوا و بالا بردن سطح تکنولوژی و کیفیت خودروها و صنایعی که باعث افزایش آلاینده ها می شوند، نماییم دیگر به این گونه بن بست های مدیریتی جهت رفع آلودگی هوای تهران نمی رسیم .
مردم پایتخت آنقدر به این مهم میاندیشند و اهمیت میدهند که با همراهی و همیاری خود برای احقاق یک راهکار اساسی و بنیادی دست به دست مسئولین خود دهند. پس بهتر است زحمتکشان در این عرصه با به کارگیری نظرات متخصصان داخلی و خارجی در زمینه کنترل آلودگی شهری چاره ای هرچند بلند مدت اما ثمربخش بیاندیشند.
جهان صنعت:دلیل مخالفت با طرح سوال
«دلیل مخالفت با طرح سوال»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم مژگان فرجی است که در آن میخوانید؛از خبرهای سیاسی روز گذشته خبرگزاری دولت (ایرنا) غیر صحیح نشان دادن بیان طرح سوال از رییسجمهور توسط علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس با اخذ گفتوگوهایی از سایر نمایندگان بود.
حتی خبرگزاری فوق به نقل از یکی از نمایندگان انتشار داد، علی مطهری برای بیگانگان سوژه میسازد و در بخش دیگری اعلام کرد که جلسه هیات داوری فراکسیون اصولگرایان با این نماینده مجلس برگزار میشود تا موضوع تلاش وی برای طرح سوال از رییسجمهور پیگیری شود.
نکته جالب توجه این است که اصولگرا بودن علی مطهری امر مسلمی است اما مشکل طرح سوال از رییسجمهور چیست که عدهای از مجلس چنین به تکاپو افتادهاند.
از سوی دیگر بر کسی پوشیده نیست که این امر از اختیارات قانونی نمایندگان به حساب میآید اما چرا وقتی عضوی از خانه ملت میخواهد از آن استفاده کند مورد حمله رسانه دولت و دیگر رسانههای همسوی آن قرار میگیرد.
تاکنون اگر وزیری برای سوال به مجلس فراخوانده شده، نتیجه آن حتی به استیضاح هم منجر نشده زیرا یا نمایندگان از پاسخ وی قانع میشدند یا اگر هم نمیشدند به گفته خود اعضای خانه ملت در شیوه رفتاری وزیر مورد پرسش تغییری صورت نمیگرفت و این یعنی سوال پرسیدن برابر با وقت تلف کردن! اکنون که جمعی از نمایندگان تصمیم گرفتهاند با بهره جستن از این حق قانونی خود شخص رییسجمهور را مورد سوال قرار دهند (که البته با وجود آنکه نگارنده آن را بسیار بعید میداند) اگر این بحث فلسفی که امر محال، محال نیست را در نظر گیریم در صورت محقق شدن این مساله پایانی خواهد داشت که در آغازش کاملا روشن است، بنابراین شاید بهتر باشد معترضان این طرح را همراهی کنند تا سایرین دچار وهم نشوند.
البته مخالفان با مساله مورد اشاره اتفاق نظر دارند که حرکت فوق در تاریخ جمهوری اسلامی تاکنون اتفاق نیفتاده و بیسابقه است باید در جواب به آنها گفت که در دوره ریاست جمهوری احمدینژاد اتفاقاتی افتاد و مباحثی از سوی وی و همراهانش مطرح شد که برای نخستین بار بود.
علاوه بر این به نظر نمیرسد که مبحث فوق سبب ایجاد تفرقه و اختلاف افکنی به اعتقاد جمعی دیگر شود بلکه میتوان برعکس آن را در نظر گرفت.
بنابراین بهتر آن است که منتقدان و طرفداران دولت نه تنها تسلیم قانون شوند، بلکه برای حل برخی مشکلات آن را مورد استفاده قرار دهند.
دنیای اقتصاد:صنعت نفت در برنامه پنجم
«صنعت نفت در برنامه پنجم»عنوان سرمقالهِ روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر محمودرضا فیروزمند است که در آن می خوانید؛
1- در ادامه بررسی جزئیات لایحه برنامه پنجم توسعه کشور، بالاخره مواد نفتی این برنامه (مواد 118 تا 121) به تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی رسید تا برای پنج سال آینده، تکلیف بسیاری از کسانی که در خارج و داخل کشور، فرصتهای سرمایهگذاری در صنعت نفت ایران را بهطور مستمر رصد میکنند، روشن شود. اولین نکتهای که در بررسی مواد نفتی لایحه برنامه پنجم توسعه به چشم میآید آن است که بر خلاف بند ب ماده 14 قانون برنامه چهارم توسعه که قانونگذار در آن به صراحت امکان استفاده از سایر «روشهای مختلف قراردادی بینالمللی» را در کنار بیعمتقابل مجاز دانسته بود، مواد 118 و 119 برنامه پنجم، روش «بیع متقابل» را به عنوان ابزار قراردادی اصلی (و شاید تنها روش مجاز) جهت جذب سرمایهگذاری خارجی در صنعت نفت تجویز مینمایند؛ امری که بی شک آن را میبایست نوعی عقبگرد به حساب آورد.
اما به راستی پرسش مهم این است که آیا بیع متقابل قادر به علاج دردهای مزمن و عقبماندگیهای صنعت نفت کشور، بهخصوص در حوزههای استراتژیکی مانند میادین مشترک خواهد بود؟ با توجه به پیشینه نه چندان درخشان این روش قراردادی، آیا رسیدن به اهداف ترسیم شده برای صنعت نفت در افق 1404 با تکیه بر این روش قراردادی ممکن است؟ این پرسشها از آن دست پرسشهایی است که میتوان بدون ورود به مباحث جدی فنی و قراردادی و تنها با مروری گذرا بر برخی آمار و ارقام رسمی بدان پاسخ گفت.
2- ضمن ادای احترام به تمامی کسانی که در سالهای کاربرد این روش قراردادی، صنعت نفت را در پیمودن راه ناهموار توسعه یاری دادهاند، قضاوت درباره اینکه آیا در پانزده سال اخیر روش بیع متقابل توانسته است ماموریتهای محوله را بهنحو احسن، به سرانجام رساند، به خوانندگان و اهل خبره سپرده، صرفا به طرح چند سوال اکتفا میکنیم: فارغ از تنگناهای سیاسی ناشی از دسیسه دشمنان خارجی -که البته طی سیسال اخیر هیچگاه غیرقابل پیشبینی نیز نبوده است - بیع متقابل در ایفای ماموریتهای مستقیمی مانند توسعه صنعت نفت کشور، دستیابی صنعت به تکنولوژی روز، تربیت نیروی انسانی ماهر، افزایش ضریب بازیافت و تولید صیانتی از میادین نفتی، جبران عقب ماندگی در میادین مشترک و بالاخره کشف و بهره برداری از میدانهای جدید نفت و گاز، چه میزان توفیق داشته است؟
موفقیت این روش در خصوص ماموریتهای غیرمستقیمی چون حفظ و ارتقای جایگاه ایران در اوپک و تجارت بینالمللی انرژی و نیز حمایت و کمک به رشد و ارتقای تواناییهای پیمانکاران داخلی و شکل گیری بخشخصوصی توانا و رقابتی، چگونه بوده است؟ و در پایان بر فرض قابل قبول بودن کارنامه این روش قراردادی از آغاز تاکنون، با توجه به حجم عظیم سرمایه مورد نیاز برای وصول به اهداف سند چشمانداز، آیا این مکانیزم قراردادی توانایی جذب چنین حجمی از سرمایه را دارد؟
3. با مروری بر سخنان سیاستگذاران و تصمیمسازان عرصه نفت و انرژی کشور میتوان نتیجه گرفت که وصول به اهدافی که در اسناد بالادستی بهخصوص سند چشمانداز برای صنعت نفت ترسیم شده است، به رقمی در حدود 400 میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز دارد.
البته این رقم مبتنی بر احتساب فرصتهای بالفعل و نه بالقوه صنعت نفت کشور برای جذب سرمایه است. توضیح آنکه برای مثال، در حالی که سیاستگذاران و مدیران صنعت نفت ایران توسعه فازهای موجود پارس جنوبی و رسیدن به میزان برداشت فعلی قطر از این میدان را مستلزم جذب سرمایهای در حدود 50 میلیارد دلار میدانند، آمارهای غیر رسمی حاکی از آن است که کشور قطر (شریک ما در میدان عظیم پارس جنوبی)، در بیست سال اخیر بیش از 400 میلیارد دلار در صنعت نفت و گاز خود سرمایهگذاری کرده که بخش اعظم این رقم در بخشهای بالادستی، میان دستی و پایین دستی وابسته به میدان گنبد شمالی (پارس جنوبی) جذب شده است.
به این ترتیب گرچه ممکن است با سرمایهای حدود 50 میلیارد دلار بتوان میزان تولید از میدان پارس جنوبی را به سطح تولید فعلی قطر از این میدان رساند، اما این میدان توان بالقوه جذب بیش از 300 میلیارد دلار سرمایه دیگر در صنایعی از قبیل مایعسازی گاز (LNG)، پتروشیمی و پالایشگاههای گازی را دارد. امری که پیگیری و تحقق آن به معنای به فعل در آوردن امکان بالقوه افزایش چندین برابری عایدات کشور از این میدان غنی گازی است.
اهمیت نگاه جدی به استعدادهای بالقوه صنعت نفت از آن جهت مهم است که برخلاف صنعت نفت کشور کوچکی مانند قطر که طی چند سال اخیر سیاستهای توسعهای خود را بر تولید از میدان گنبد شمالی متمرکز کرده است، پارس جنوبی تنها یکی از حوزههای فعالیت صنعت نفت ایران است که ظرفیت سرمایهگذاریهای کلان در آن وجود دارد.
با همه این اقوال، بر فرض اینکه توسعه صنعت نفت و رسیدن به اهداف سند چشم انداز را مستلزم تامین فقط 400 میلیارد دلار سرمایهگذاری در سالهای باقی مانده تا 1404 بدانیم، به یقین با توجه به محدود بودن سرمایههای داخلی، در خوشبینانهترین حالت فقط 30 تا 40 درصد از این رقم را میتوان طی سالهای باقیمانده از سند چشم انداز، از منابع داخلی تامین کرد و مابقی آن؛ یعنی حداقل 250 میلیارد دلار میباید از منابع خارجی تامین شود.
اما با توجه به اینکه در سالهای اخیر، سایر روشهای جذب سرمایه خارجی از جمله فاینانس، کارنامه قابل قبولی نداشتهاند، آیا میتوان از بیع متقابل انتظار جذب چنین حجمی از سرمایههای خارجی را داشت؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است که حجم سرمایه جذب شده در قالب بیع متقابل را از سال 1374 (سالی که اولین قرارداد از این نوع به امضا رسید) تا کنون مورد بررسی قرار داد.
4. در سالهای اخیر، محاسبه میزان سرمایههای جذب شده خارجی بهطور عام و سرمایهگذاری در چارچوب قراردادهای بیع متقابل بهطور خاص یکی از موضوعات بحث برانگیز محافل اقتصادی کشور بوده است؛ بهنحوی که در برخی محاسبات رقم مندرج در قراردادهای نفتی و در برخی دیگر اصل و فرع ارقام مذکور در قراردادها یا حتی سرمایههای غیرمستقیمی که طی دوره قرارداد بهکار گرفته میشود نیز به اصل رقم سرمایهگذاری اضافه میشود. این امر گاه منجر به اختلاف دوبرابری ارقام مربوط به میزان سرمایه خارجی جذب شده در یک پروژه میشود.
همین اختلاف در روش محاسبه باعث شده است که رقم اعلام شده سرمایههای خارجی جذب شده در قالب قراردادهای بیع متقابل 20، 30 یا حتی 60 میلیارد دلار اعلام شود؛ رقمی که صحت آن را میتوان با بررسی اجمالی میزان سرمایههای جذب شده طی سه برنامه دوم، سوم و چهارم توسعه مورد ارزیابی قرار داد.
برای مثال در حالی که دولت نهم میگفت یکی از موفقترین دولتها در حمایت از توسعه صنعت نفت بوده و توانسته طی چهار ساله اول برنامه چهارم توسعه، حدود 60 میلیارد دلار در صنعت نفت سرمایهگذاری کند، براساس اطلاعات منتشر شده از سوی معاونت برنامه ریزی ریاست جمهوری، تنها 4/14 میلیارد دلار از این رقم مربوط به سرمایههای خارجی جذب شده در قالب فاینانس و بیع متقابل بوده است.
5. برخی طرفداران این روش قراردادی ضمن برشمردن محاسن بیعمتقابل، کاستیها و ناکامیهای آن را به برخی فشارهای سیاسی- بین المللی، از جمله تحریمها نسبت میدهند؛ حال آنکه حتی در دوره دولتهای هفتم و هشتم که برخی آن برهه را ماه عسل روابط ایران و غرب طی سالهای پس از پیروزی انقلاب تلقی میکنند نیز، بیع متقابل هیچگاه نتوانست بستری برای جذب کامل حجم سرمایههای پیشبینی شده در برنامههای توسعه و قوانین بودجه سنواتی فراهم آورد.
6. با این مقدمه، حتی با فرض پذیرش اینکه قراردادهای بیع متقابل توانسته است طی 15 سال اخیر 60 میلیارد دلار سرمایه خارجی را جذب صنعت نفت کشور کند، این سوال مطرح میشود که آیا از چنین سیستم قراردادی میتوان انتظار داشت که در 15 سال پیشرو، زمینه جذب حداقل 250 میلیارد دلار سرمایه خارجی را که جذب آن برای توسعه صنعت نفت کشور حیاتی است، فراهم آورد؟ چه اتفاق خاصی رخ داده یا قرار است رخ دهد یا چه جذابیت جدیدی به ویترین جذابیتهای این روش قراردادی افزوده شده است که بتوان از آن انتظار داشت، چهار برابر سرمایهای را که تاکنون وارد چرخه توسعه صنعت نفت کرده است، در یک بازه زمانی کوتاه جذب کند؟ بهرغم صحبت از نسل دوم و سوم قراردادهای بیعمتقابل، این اصلاحات تا چه حد توانسته است سرمایهگذاران خارجی را برای ورود به صنعت نفت کشور ترغیب کند؟ چه تحولی در روابط سیاسی و اقتصادی ما با دولتهایی که بیشترین توانایی مالی و تکنولوژیک برای سرمایهگذاری در صنعت نفت را دارند، حاصل شده است که اجازه چنین خوشبینی را به ما بدهد؟
7- در پایان، اگرچه نگارنده با لحاظ برخی تحفظات، استفاده از سایر روشهای قراردادی؛ حتی آنچه را که امروزه از آنها تحت عنوان «قراردادهای امتیازی جدید» نام برده میشود نیز مغایر با قانون اساسی و نافی منافع ملی کشور نمیداند، طرح این پرسش را ضروری میبیند که: به مصداق آزموده را آزمودن خطاست؛ چرا بهجای تاکید بر استفاده از روشی که به اذعان دستاندرکاران صنعت نفت، کارنامه قابل قبولی در جذب سرمایههای خارجی نداشته است، سایر روشهای قراردادی از جمله روشهای مشارکتی هیچگاه بهطور جدی مورد توجه سیاستگذاران و تصمیمسازان صنعت نفت کشور قرار نگرفته است؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: