در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
هیچ یک از دو فیلم آخر شما ـ «ایستگاه متروک» و «سفر»ـ را موفق نشدم تا به آخر ببینم؛ اما فیلم چهل سالگی فرق میکرد. این فیلم همه چیز دارد؛ از عشق میانسالی تا بازیگر سوپراستار و تصادف و ماجرای تعقیب و گریز. آیا این شکل از فیلمسازی را ادامه میدهید؟
من تلاش میکنم فیلمهایی بسازم که در مرکزیت قصه آن به مساله «بحران خانواده» توجه شود. تا جایی هم که بتوانم دست از سر این موضوع برنمیدارم، چون به نظرم مساله اصلی تمام جوامع بشری، فعلا و تا آینده همین درگیریهای درون خانواده است.
اما این بحران در فیلم شما بین 2 شخصیت زن و شوهر شکل میگیرد و خیلی شاهد حضور فرزندان در داخل این بحران نیستیم.
آن شکل از فیلمسازی مورد علاقه من نیست. به نظرم، بحران تا موقعی بحران است که از جمع زن و شوهر خارج نشده است؛ زمانی که این موضوع به فرزندان سرایت کند، دیگر اسمش بحران نیست و «فاجعه» است. خیلی از خانوادهها این رودررویی را ادامه میدهند که کار خوبی نیست. من سعی میکنم پیش از این ماجرا را بگویم که چطور میشود از این بحران پیشگیری کرد.
با توجه به مشغلههایی که در بخش صنفی سینمای ایران داشتید، چطور فرصتی برای ساخت این فیلم فراهم شد؟
من علاقه فراوانی به فعالیتهای اجتماعی دارم و این فعالیتهای صنفی نیز بیشتر گرایشهایی اجتماعی داشت. همین مساله باعث شد در 18 سال گذشته که در کانون کارگردانها بودم، کمتر فرصت فیلمسازی داشته باشم. امیدوارم فاصله فیلمسازیام کوتاه شود، چون فیلمسازی فعالیتی است که انرژی فراوانی از آدم میبرد و من هم دیگر نمیتوانم در این سن و سال تعداد زیادی فیلم بسازم.
سینمای ایران در سالهای اخیر با مشکل «بازیگر» مواجه بوده است. وقتی قرار است فیلمی درخصوص جوانان ساخته شود، بازیگر شناخته شده و سوپراستار به تعداد کمی وجود دارد و اغلب کارگردانها مجبورند از بازیگران میانسال برای نقشهای جوان استفاده کنند. فیلم چهلسالگی از معدود فیلمهایی است که در آن از بازیگران برای سن و سال واقعی خودشان استفاده شده است و مثلا محمدرضا فروتن و لیلا حاتمی که پیش از این در نقش پسر ـ دخترهای جوان حضور داشتند، در این فیلم در نقشهایی نزدیک به سن و سال واقعی خودشان ظاهر شدهاند.
اشاره درستی کردید. البته ما گاهی با این مشکل هم مواجه هستیم که بازیگران از ایفای نقش شخصیتهایی که جوان نیستند، امتناع میکنند و مثلا بازیگر خانمی میگوید؛ «چرا برای من نقش یک زن میانسال را گذاشتی؟» در این فیلم فروتن واقعا 40 ساله بود و حتی تولد 40 سالگیاش هم در زمان فیلمبرداری این فیلم برگزار شد. البته لیلا حاتمی هنوز یکی دو سالی جا دارد. من سعی میکنم امر غیرواقعی آنقدر گلدرشت نباشد که مخاطب متوجه شود ما در حال انجام کاری اغراقشده هستیم.
در داستان بر این مساله اشاره میشود که فرهاد، فردی اخلاقمدار است و به همین دلیل حاضر نمیشود از وسیلهای که دوستش از کربلا برای «شنود» آورده، استفاده و مکالمه رقبای کاریاش را شنود کند؛ اما چرا در ادامه این شخصیت حاضر به استفاده از این وسیله برای کشف مناسبات خانوادگیاش میشود؟
این سوال برای برخی از مخاطبان فیلم وجود داشت؛ اما به نظرم این حرکت غیراخلاقی نیست و حرکتی در جهت آگاهی یافتن برای امر «قضاوت» است. کل این فیلم در مورد مفهوم و مساله قضاوت است و آدمها در آن همدیگر را قضاوت میکنند. آدمها دیگران و خودشان را هم قضاوت میکنند و البته همه این قضاوتها در سطح دنیای مادی و محسوس خیلی ناقص است.
به این مساله اشاره مستقیمی هم در فیلم داشتهاید. از طریق نمایش محاکمه مردی که همسرش سکته کرده است؟
بله. این دادگاه بسیار مشهور است و براساس اسناد و وقایع تاریخی بازسازی شده است. در همین صحنه پیرنیا تاکید میکند و میگوید که ایمان داشته که این مرد قاتل حقیقی همسرش است؛ اما مدرکی در دست نداشته است. حالا چون بحث این فیلم قضاوت است و قرار است این آدم به آگاهی برسد، از آن وسیله استفاده نادرست نمیکند و بعدها هیچگاه به همسرش نمیگوید مثلا من از پشت سن دیدم که چی گفتی یا توی شنود حرفات شنیدم که به کوروش چی گفتی؟
داستان فیلم «چهل سالگی» درباره زنی متاهل است که بعد از گذشت سالهای طولانی، خواستگار قبلیاش به ایران بازمیگردد. روایت چنین قصهای با در نظر گرفتن محدودیتهای موجود در سینمای ایران فقط در چارچوب خاصی میتواند رخ دهد. در ابتدای داستان هم که از زبان مهناز، همکار نگار بر این مساله تاکید میشود. آیا این موضوع شما را نگران نکرد که مخاطب میتواند بسادگی داستان را حدس بزند؟
تمام بحث من در این فیلم این بود که از عشق مجازی به عشق حقیقی برسیم. اینکه آدمها باید هم در مقابل امر آنی و هم گذرایی تسلیم شوند یا اینکه در مقابل آن مساله مقاومت کنند تا چیز بهتری نصیب آنها شود؟ ما برای این فیلم حدود 75پرونده قتلهای ناموسی را بررسی کردیم. در این زمینه فجایع عجیبی در جامعه رخ میدهد.
ساختار بازگشت به گذشته برای مخاطب آزاردهنده نیست؟
مخاطبان فیلم نشان دادند که خیلی از این ساختار خوششان آمده است.
اما این شکل از روایت معمولا تا حدودی خطر دارد و ممکن است مخاطب فیلم را پس بزند.
اگر غیر از این بود تمایلی نداشتم این فیلم را بسازم. اینکه داستانی را اجزای خطی و کلیشهای روایت کنم، چندان مورد علاقه من نیست. این کار را دیگران دارند بهتر از من انجام میدهند. من قصد داشتم تجربه تازهای در روایت و فیلم انجام دهم و به همین دلیل در همه بخشهای مربوط به گذشته از ویدئو استفاده کردم تا تصاویر شکل متفاوتتری داشته باشند. شکل کار هم در این بخش با وجود دوربین روی دست این حس را القاء میکند که انگار نگاه و چشمی آنها را کنترل میکند. برخلاف بخشهای مربوط به زمان حال که همیشه دوربین روی سهپایه است و از یک سکون و ثباتی برخوردار است.
قطره به چشم انداختن تمثیل چیست؟
دور دیدن و نزدیک دیدن. جایی پیرنیا اشاره میکند که برخی آدمها آنقدر چشمشان به بدی عادت کرده که چیزهای خوبی که نزدیک خودشان است را نمیبینند. البته از این موضوع استفاده دوگانهای هم شده است. اینکه گاهی گریه میکند و گاهی قطره میاندازد و مخاطب دقیقا نمیداند او چه زمانی گریه میکند و کی قطره میاندازد. نمیخواستم درون این آدم را خیلی آشکار و واضح نشان دهم.
دختر بچه فیلم کمی پُررو نیست؟
این سوالی است که چند نفر از همکاران شما هم پرسیدهاند.
پاسخ شما به آنها و حالا به من چیست؟
به آنها گفتهام احتمالا شما بچههای 10، 11 ساله در کنارتان نیست و همه چیز را با معیار کودکی خودتان میسنجید. زمانه خیلی فرق کرده است. نویسنده کتاب هم در گفتگویی ابراز خوشحالی کرد که سن و سال این بچه نسبت به اثر اصلی پایین آمده و شکل اجرا هم اینقدر خوب بوده است. چون در کتاب این دختر 20 ساله است.
البته این دختر شخصیتپردازی شده است، اما حرفهایش گندهتر از سن و سال اوست.
من دیالوگی به او ندادم که حفظ کند. فقط مفاهیم را به او دادم و پرسیدم اگر خودت بخواهی آن را اجرا کنی چه کار میکنی؟ او خودش حرفها را بیان میکرد و کلمات را خودش بیان میکرد.
پریا مردانیان بازیگر این نقش قبلا کاری انجام داده بود؟
خیر. او فردی بود که ازش تست گرفتم و بعد از این فیلم هم در سریال «سرزمین کهن» به کارگردانی کمال تبریزی یکی از نقشهای اصلی را به عهده گرفت.
صداگذاری و موسیقی تناسب خیلی خوبی با هم دارند. حضور «محمدرضا دلپاک» در فیلم کاملا محسوس است. او تقریبا از اولین صداگذارهایی است که در فیلمها بحث «طراحی صدا» را مطرح کرد.
دلپاک در فیلمهای مجید مجیدی، اصغر فرهادی، عباس کیارستمی و... حضور داشته و در تمامی این فیلمها بخش صدا بسیار ویژه است. خود دلپاک هم فردی ویژه است. به این نکته توجه داشته باشید که بحث اصلی فیلم موسیقی است و به همین دلیل دلپاک تلاش کرد تا بر روی میزانهای موسیقی، صداهای فیلم را قرار دهد. یک سری صداها در فیلم وجود دارد که در فیلم دیده نمیشود. صدای ساعت و زنگ تلفن از جمله این صداها هستند که شما ساعت یا تلفنی را در فیلم نمیبینید. در فیلم هر جا که شهر دیده میشود صدای آژیر پلیس شنیده میشود. این ریزبینیها از ویژگیهای دلپاک است.
شما اگر جای آن خریدار بودید، سهام نیشکر را میخریدید یا فولاد را؟
همه این فیلم در حول و حوش قضاوت است. این مساله در فیلم شکلی تمثیلی دارد. وقتی آن خریدار سهام فرهاد را برای خرید و فروش سهام انتخاب کرده باید به او اطمینان کند. فرهاد در این خصوص یک کد اصلی هم بیان میکند و میگوید: «خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد؟»
این مساله به مافیای شکر اشاره دارد؟!
خیر. این شعر و ادامه آن شعری مفهومی و تمثیلی است که اشاره به این مساله دارد که در شهر محبت خریداری ندارد و همهاش بحث مردم پول و سوءظن است. فرد خریدار هم به محض اینکه اندکی قیمت سهام پایین میآید، فرهاد را از خانه بیرون میکشد و به بورس میآورد. البته مانند قمار در پایان او برنده میشود و از پای منقل به فرهاد زنگ میزند و از او تشکر میکند و میگوید: بابا تو دیگه کی هستی؟ به کجا وصلی؟
فیلم نشان میدهد که آدمها به سمت بیاخلاقی سوق پیدا کردهاند. شغل این آدم هم اینگونه است که باید به همه پول برساند و اگر کسی چنین کاری انجام ندهد، انگار در حق او کوتاهی کرده است. حالا شخصیت فرهاد با این ویژگیها تفاوت فراوانی با شخصیت نگار دارد که فردی آرام و هنرمند است. حتی این مساله از زبان کوروش هم در فیلم بیان میشود و او وقتی شغل فرهاد را از زبان نگار میشنود، میگوید: چه جالب! یه نوازنده و کارگزار بورس با هم ازدواج کردن! شغل فرهاد کاملا امروزی است و شغل نگار قدیمی و کلاسیک است و برای کوروش این سوال مطرح است که این دو آدم چطور به هم رسیدهاند؟!
اما فرهاد ماهیت دلال گونهای ندارد!
بله. فیلم بر این مساله تاکید میکند که اخلاق عامل رستگاری است و از این مساله انتقاد میشود که آدمها خیلی خودشان را ارزان میفروشند و خیلی راحت خیلی چیزها را جابهجا میکنند. شک نکنید که جامعهای با این روحیه خیلی زود منحط خواهد شد اما وجود آدمهایی مانند موید پیرنیا و شاگردش فرهاد میتواند این جامعه را نجات دهد. نکته مهم این است که مردم استقبال خوبی از این فیلم کردند و این مساله یک استثناست.
خودتان این پیش بینی را داشتید؟
بله، اما افرادی که در کار سینما هستند، از این استقبال خیلی تعجب کردند. در این شرایط فیلمهای تجاری که روی پرده هستند با استقبال متوسطی مواجه شدهاند، اما این فیلم به نسبت خودش فروش خوبی داشته است. به نظرم دیدگاه مردم درست است؛ ما ارتباط درستی با آنها نداریم.
شاید علت عدم استقبال از آن فیلمها و توجه به فیلم شما این است که برخی فیلمهای روی پرده، همه چیز هستند به جز «سینما». اما فیلم شما خیلی به ذات سینما نزدیک است.
البته فیلمهای هنری اروپا و آمریکا هم چندان مخاطب ندارد. این برای من هم یک اصل بود که فیلمی با این میزان تغییر در تصویر، صدا، آرایش و... نمیتواند مخاطب چندانی داشته باشد اما روی این اصل هم هستم که اگر اثری درست و باصداقت ساخته شود، میتواند مخاطب هم داشته باشد. فیلم در همین مدت نمایش کوتاه با صداقت خود خیلی از معادلات را به هم ریخت. تمام همکارانم در این فیلم صداقت داشتند. ما قرار نبود یک فیلم هنری، شخصی، پرُفروش و... بسازیم که نشده باشد. قصد داشتیم همین فیلم را بسازیم که همین فیلم هم با موفقیت مواجه شد.
رضا استادی / گروه فرهنگ و هنر
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد