امام (ره) و سیاست خارجی

رادیو گفت و گو در میزگردی خبری با حضور دکتر محسن اسلامی استاد دانشگاه تربیت مدرس ، دکتر ابراهیم برزگر دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی و دکتر محمد مهدی مظاهری دانشیار دانشگاه ازاد اسلامی به بحث و بررسی پیرامون اندیشه های امام راحل (ره) در حوزه سیاست خارجی و روابط بین الملل پرداخته است.
کد خبر: ۳۳۲۸۱۷

مشروح این گفت و گو به این شرح است: 

رادیو گفت و گو: آقای برزگر، اگر چه حوزه سیاست خارجی هدف ما می باشد اما  نقطه عزیمت باز می گردد به نگاهی که حضرت امام به  مفاهیم بسیار کلیدی و غنی درحوزه سیاست دارند . قدرت ،سیاست ،حکومت و حاکمیت مفاهیمی هستند که نمی توان بدون توجه به آنها وارد مسائل مربوط به سیاست خارجی شد .با توجه به این موضوع امام از چه زاویه ای به مفهوم  سیاست به این موضوع می نگرند و آن را مورد تعمق و دقت نظر قرار می دهند . رابطه سیاست و دین در این زمینه را برای ما بفرمایید.
 
برزگر: دید گاه های امام در سیاست خارجی متأثر از نگاه کلان ایشان دربحث های عقیدتی و اخلاق و فقهی
می باشد وشخصیت امام یک شخصیت چند بعدی است. ایشان فقیه،فیلسوف ، متکلم ،عارف ،سیاستمدار تاریخدان  مفسر قران و حتی مردم شناس و به نوعی تجسم عینی  یک قرن تاریخ معاصر ایران بودند.
بررسی اندشیه های امام جدا از بررسی شخصیت ایشان نمی باشد .انچه که گذرا می توان به آن اشاره کرد  این است که از میان ابعاد گوناگون  حضرت امام وجه عرفانی امام بر دیدگاه های دیگر ایشان غلبه دارد.

با توجه به این نگاه آن 40 سلوکی که در اسفار اربعه شخصی شان داشتند ، بعد هم همین سیر و سلوک را در قامت و کالبد سیاسی جامعه و بعد هم در جهان اسلام و در نظام بین الملل سعی کردند تکرار کنند. لذا سیر وسلوک عرفانی امام بستری را فراهم می کند که سیاست و قدرت تعریف شود و دولت و حکومت و نظام بین الملل معنادار شود و بنابراین سیاست را می توان به هدایت یا سیرو سلوک عرفانی تعریف کرد .

 امام سعی کردند رنگ خدایی را به جامعه ایران تزریق کنند .  بعد از پیروزی انقلاب، سیاست های اسلامی ما در نظام بین المللی ما ،الگویی ازهمین اتفاقاتی است که در ایران اتفاق افتاد و آن تحول درونی و آن مقلب القلوبی که رخ داد و ایرانی ها متوجه خدا شدند و تحولی به نام انقلاب ایران  شکل گرفت . امام در سیاست خارجی و دکترین سیاست خارجی هم به نظر می رسد همین خط مشی را دنبال کردند.
 
رادیو گفت و گو: وقتی ماجرای طبس پیش آمد حضرت امام در سخنرانی در حضور سفرای خارجی فرمودند که ماجرای طبس کار خدا بود همانطور که در فتح خرمشهر هم به همین صورت فرمودند ، نکته اساسی که امام به مسائل سیاسی دارند به نظر می رسد مفهومی باشد در زمینه خدا محوری و من  در کنار آن مردم باوری را
می گذارم ، خدا محوری و مردم باوری  در ارتباط با اندیشه های سیاسی حضرت امام از نظر شما تا چه اندازه
 می تواند هویت رفتار سیاسی حضرت امام و به دنبال آن پیروی از این هویت سیاسی را در نظام جمهوری اسلامی ایران تبیین و تشریح کند؟
 
برزگر: پاسخ شما را به صورت تئوریزه شده در یک مثلث اعتقاد می توان مطرح کرد . شخصیت والای امام با توجه به سیر و سلوک عرفانی و تهذیب نفسی که در خود بوجود آورده بودند که در وجه اول ایشان با توجه به این موضوع یک اعتماد به نفسی که متکی بود بر اعتقاد به خداوند پیدا کرده بودند. دروجه  دوم ایشان اعتماد به مردم داشتند و ما وقتی مطالبی را که ایشان در مورد مردم فرمودند  بررسی می کنیم به خوش گمانی ایشان پی
می بریم و حتی در بحرانی ترین لحظات هیچ گاه امام ناراحتی از عدم  همراهی مردم نداشتند و ایشان در تصمیم گیری هایشان روی مردم حساب می کردند.

وجه سوم اعتماد به خداوند بود و ایشان سعی می کردند که رفتارها و حرکات شان همگی متأثر از راه خدا و قیام برای خدا و انجام تکلیف الهی باشد و چون دغدغه تکلیف محوری داشتند به تناسب متکی بر وعده های خداوند بودند. همانگونه که می فرمایند : ان تنصر الله ینصرکم که یعنی چون شما تکلیف تان را انجام دادید بنابراین وعده محقق خداوند تخلف ناپذیر است.  بنابراین یک مثلث اعتماد 3 گانه ای می تواند وجه مردم و وجه خداوند را دریک گوهرنمایش دهد .
 
رادیو گفت و گو: اقای برزگر، در حوزه سیاست خارجی ، یکی از رویکرد های اساسی که امام وارد ادبیات سیاسی در ایران کرد این بود که به جای پرداختن و غنا  بخشیدن به اهمیت دولت ها با ید ملت ها را باور کرد به گونه ای که یکی از محورهای اساسی دکترین امام در حوزه سیاست خارجی ملت باوری می باشد ،اگر در این زمینه نقطه نظری دارید بفرمایید ؟
 
برزگر: امام تجزیه تحلیلی در باره مسائل جهان  اسلام به طور خاص و جهان مستضعفین یعنی جهان غیرمسلمان دارند و وقتی فرمایشات ایشان  کند و کاو شود ، مشخص می شود که امام در عالی ترین سطح و سطح کلی
ملت ها را از دولت ها جدا می کند .

یک تحلیل از دولت ها دارند در کشورهای اسلامی و در جهان اسلام و نظام بین الملل و یک تحلیل هم ازملت ها دارند ونتیجه تحلیل امام از ملت ها این است که ملت ها بر مدار توحید و بالقوه آماده حرکت می توانند باشند  و گلایه های امام بیشتر متوجه دولت ها است. یعنی این دولت ها هستند که بستری را فراهم کرده اند که نتوان ظرفیت و پتانسیل ملت ها را در جهت بهبود وضع آنها به حرکت در آورد .لذا پیوسته در تحلیل های امام جدایی بین راه ملت ها و راه دولت ها انداخته می شود.

به طبع این تحلیل که در خصوص چیستی و چرایی می باشد وقتی صحبت از چگونگی یا تغییر  وضع موجود
می شود ، یا در کنار اینکه توصیه می کنند با دولتها وسیاستمداران کشورهای مختلف ارتباط و تعامل برقرار کنیم  تاکید شان برملت ها می باشد .که این یکی از نوآوری های امام است که امروزه در سیاست خارجه بعنوان یک دیپلماسی عمومی مفوهم سازی شده است.

به هر تقدیر یکی از راهبردهای تحقق سیاست خارجی امام به حساب می آید زیرا اگر ما در سیاست خارجی امام دو سطح واقع گرایی و آرمان گرایی را داشته باشیم امام سعی می کرد آرمانها را از بستر واقیت های موجود پیش ببرد.

یعنی به تعبیری نه آرمانگرای 100% و نه واقع گرای 100 % بودند بلکه ایشان آرمان جوی واقع گرا بودند و برای تحقق این آرمانها که از بستر واقعیت ها می گذرد یکی از حلقه هایی که تعریف کرده بودند که باید شکسته شود تعریف رابطه و مخاطب قرار دادن ملت ها بوده تا بلکه از طریق تحولی که در ملت ها و فشارها و مطالبات جدیدی که در ملت ها ایجاد می شود ،تا از طریق تحت فشار قرار دادن دولت ها و در سیستم خروجی سیاست گذاری دولت ها باشد تا شاهد تحولاتی باشیم و به تدریج این شکافی که بین دولت ها و ملت ها وجود دارد از بین برود . بعد از آن به نقد ساختارهای نظام  بین الملل می پردازند و مخاطب را ملت ها قرار می دهد تا به این ترتیب بتواند راهی پیدا کند از واقعیت های نامطلوب به سمت آرمانها ی مطلوب پیش رود . 
 
رادیو گفت و گو: آقای اسلامی بنده معتقد هستم نخستین نگاهی که باید نقطه عزیمت بحث قرار گیرد ارتباطی است  که بین مفهوم  سیاست با دین وجود دارد. دریچه نظر امام از مکتب اسلام است ،زاویه دید او الهی است  و مرکز نگاهش در حوزه سیاست داخلی مردم هستند و در حوزه سیاست خارجی تحت عنوان ملت ها شکل می گیرد ، ارتباط منطقی بین این دو وجود دارد و باید به گونه ای تبیین شود که بعضی تناقضاتی که در اذهان انسانهای از دریچه نظر های گوناگون بوجود بیاید،حل شود . نکته ای که بارها بحث شده این است که دریچه نظرحضرت امام، اسلام می باشد و زاویه دید اصلی امام برمی گردد به خداوند ونقشی که برای حضرت حق در همه امور هستی قائل هستند و در مرکز نگاه سیاست ،چه در داخل و چه در خارج از کشور به مردم و ملت ها می باشد. مایلم ارتباط منطقی میان 3 دانش واژه اسلام ، خداوند و مردم را در اندیشه سیاسی حضرت امام شکافته شود و اگر نکته ای است در ابتدا در مورد اندیشه سیاسی حضرت امام آنگونه که آقای برزگر هم فرمودند از زبان شما بشنویم ؟
 
اسلامی: تعریف امام از واژه سیاست و حکومت  بسیار متفاوت است از آنچه که بنده و شما و اساتید علوم سیاسی درسیاست حکومت تعریف می کنند. به تعبیری در یک اندوخته جدید حضرت امام یک بحثی را تحت عنوان سیاست الهی و حکومت الهی  تعریف می کنند به تعبیری حکومت ، خوبا ن صلحا و و همچنین سیاست الهی که امام  3 تقسیم بندی در حوزه سیاست دارند ، که ابتدا سیاست را سیاست شیطانی و سیاست حیوانی و نهایتاً سیاست الهی تعریف می کنند.

 سیاست شیطانی از نظر ایشان سیاستی است که با افترا ،تهمت ،حیله و نیرنگ و فریب آمیخته شد و یا به تعبیر ما سیاست ماکیا ولیست به این معنا که با اندیشه های رسیدن به هدف با هر گونه وسیله و تزویر و ریا و فریب کاری و دروغ همراه باشد.

سیاست حیوانی ،سیاست مادی گرایانه روز می باشد . یعنی سیاستی که بر اساس اندیشه های مادی  الهام گرفته از اندیشه های ماتریالیستی بنا شده که از نگاه امام این سیاست هم شأن و منزلتی ندارد .اندیشه جدید، که تحت عنوان سیاست الهی یاد می شود که بر اساس آن اندیشه های اسلام به عنوان مکتب الهی مبنا قرار میگیرد و نهایتاً از دل اندیشه های اسلامی آنچه که به عنوان حکومت اسلامی یا سیاست اسلامی است ترسیم می شود.
همانطور که اشاره کردید بحث مردم در این سیاست اهمیت دارد یعنی مشروعیت سیاست اسلامی به نوعی با مردم پیوند خورده و همچنین در سیاست خارجی حکومت اسلامی موظف است با ملت ها پیوند داشته باشد و سهم بسیار بزرگ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مربوط به ملت ها می شود .

اما سیاست حکومت ، در اندیشه حضرت امام همان تدبیر امور اداره کشور  و جایگاه حکومتی است و این تفاوت میان اندیشه امام و اندیشه های دیگر وجود دارد . اندیشه ایشان بر اساس قسط و عدل و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کج روی ها می باشد که در صحیفه امام به عنوان اندیشه امام آمده است که اهم کلام ایشان در این مجموعه گرد آوری شده است.

 بر اساس آن می توان استنباط ها و تحلیل های خود مان را جلو ببریم . لذا سیاست و حکومت از نظر امام یک موضوع  و پدیده تعریفی جدیدی است ، متفاوت از آنچه که در جنگ سرد و در دوران قبل و بعد از نظام 2 قطبی دیده می شود،که تحت عنوان گفتمان سیاست الهی یاد می شود .

رادیو گفت و گو: آقای مظاهری من چندی پیش مقاله ای از شما تحت عنوان دید گاه حضرت امام و تئوری های روابط بین الملل مشاهده کردم که تلاش داشتید دیدگاه امام را در چارچوب مسائل بین الملل بشکافید ،با توجه به مطالعات حضرتعالی در این زمینه اندیشه های حضرت امام چه شاخص ها و مولفه هایی دارد که نشان می دهد در حوزه روابط بین الملل میتواند کار ساز و طرح جدیدی را داشته باشد ؟ تفکرحضرت امام مرز شکنانه است در عین حال که بسیاری از اصول را رعایت می کنند و بسیاری از این پایه ها و مبانی را زنده و احیاء می کند اما مرزهای را هم درنمی نوردند که قابل بررسی و کنکاش  در نزد اندیشمندان است ، اگر ممکن است نظرتان را در این زمینه بفرمایید.
 
مظاهری: بنده به صورت اجمالی مطالبی را عرض می کنم . گفتمانی را امام خلق کردند با عنوان گفتمان انقلاب اسلامی. قبل و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی گفتمان هایی معروف به گفتمان سوسیالیسم با شعار عدالت، لیبرالیسم و آزادی خواهی مطرح بود . افزون بر تحقق شعار عدالت و آزادی امام در گفتمان خودشان به دنبال تحقق جمهوری اسلامی بودند و اعلام کردند.

از سوی دیگر هم از نگاه مخاطبین ، یعنی مردم پر شور و  جوانان ستم دیده دهه های 40 و 50 شمسی و همین حالا هم طالب آن هستند، در گفتمان انقلاب اسلامی وجود دارد و نکته ای از بین نرفته . یعنی یک جامعیت در نظریه و عمل  انقلابی امام وجود دارد .

 ابتدا باید رموز تأثیر گذاری و نتیجه گرفتن این موضوع  بررسی شود . چون بحث شما و دوستان راجع به حوزه  بین الملل می باشد  من بحث را به این موضوع تمرکز می دهم . وقتی ساختار نظام  بین الملل را  در آن زمان و حتی در این زمان بررسی کنیم ، نحوه توزیع قدرت و نفوذ در سطح جهان  در نظام بین الملل قابل  بررسی می باشد. یعنی مفهومی که  به عنوان نظام های تک قطبی، دو قطبی ،چند قطبی  از آن ها یاد می شد و امروز با عنوان دیگری مورد بحث قرار می گیرد.

 تئوری های انتقادی تئوری هایی که اساس نظام موجود را قبول ندارند که هدفشان نقد بر نظام موجود است. ما از یک طرف خشونت ساختاری در داخل را داشتیم ، خشونتی که ماهیت سلطه گونه میان روابط  میان واحد های سیاسی کشور را بوجود آورده بود که با حضور گفتمان انقلاب امام این حوزه کاملاً از هم پاشید .

حوزه دوم خشونت ساختاری  در رابطه ایران با بلوک غرب بود  که ایران در سالهای 1320 تا 57 قدرت میان بلوک غرب ، تحت رهبری آمریکا و بلوک شرق تحت رهبری شوروی تقسیم شده بود با تئوری ها و جایگاه خودش .

جنبه خشونت ساختاری بعدی  به کل نظام  بین الملل مربوط می شود به کل نظام بین الملل در زمان گفتمان انقلاب اسلامی امام. یعنی کل نظام بین الملل بر اساس تقسیم بندی که انجام شده بود 3 جزء داشت ،جزء اول ابرقدرت ها یا قدرت ها ی مرکزی بودند .

جزء دوم ، قدرت های شبه پیرامونی که عمدتاً در محدوده جغرافیای اروپا واقع شده بود چه اروپای شرقی و چه اروپای غربی و  جزء سوم کشورهای پیرامونی که عمدتا کشورهای جهان سوم را شامل می شد.آخرین خشونت ساختاری در حوزه بین الملل هم در زمان گفتمان انقلاب اسلامی  امام معطوف به رابطه شمال و جنوب بود که بیشتر جنبه اقتصادی داشت . یعنی عده معدودی از کشورها موسوم به شمال عده کثیری از کشور ها موسوم به جنوب را  استثمار می کردند .

رابطه و ماهیت شمال و جنوب هم به گونه ای است که عقب افتادگی جنوب ، پیشرفت شتابان شمال ، یعنی رابطه نامتوازن تجاری اقتصادی از خصایص بارز این خشونت ساختاری می باشد . امام خمینی با حضور خودشان و گفتمان انقلاب اسلامی خودشان خشونت ساختاری در داخل ایران را پایان دادند.

 در حوزه نظام بین الملل با حضور امام این نظام دچار لرزش های اساسی شد . در ریز سیستم های منطقه ای مثلاً در حوزه نظام 2 قطبی که بعد از گفتمان انقلابی امام  یک دهه ساختارهای لرزان خود را حفظ کرد اما در نهایت فروپاشیده شد . یعنی بعد از فروپاشی شوروی باعث شد تا نظم نظام دو قطبی  هم پایان بگیرد ، که البته خشونت ساختاری به نظر بنده به شکل دیگری ادامه یافت.
 
انقلاب اسلامی ایران ، گفتمان انقلابی امام ، مدل جدیدی از حکومت بود که آزادی ،استقلال و خود اتکایی از مشخصات بارز آن بود . واژگانی که برای مدتها در حوزه بین الملل از آن یاد می شد ، بعد از گفتمان انقلاب امام دیگر از این واژه ها یاد نمی شود.

 دوره واردات ضد استعماری ، استقلال طلبانه را مشاهده کنید یک روح تازه ای به میان ملت ها دمیده شده است .در همین منطقه خاورمیانه حداقل تأثیری که انقلاب اسلامی در میان افکار عمومی ملت های جهان ایجاد کرد  این بود که از خشونت ساختاری در داخل کشورها در رابطه کشورها با قدرت های خارجی آگاهی پیدا کردند منجر به نکاتی شد که در منطقه خاورمیانه شاهد آن هستیم .

با گفتمان انقلابی امام این حوزه ها از قوه به فعل در آمد . در منطقه خاورمیانه کم نیستند تعداد ملت هایی که از الگوی مبارزاتی انقلاب اسلامی امام هم خشونت ساختاری خودشان را از بین بردند و هم در حوزه بین الملل اقداماتی انجام دادند.

مسئله رهبری واحد ، وحدت کلمه در حوزه دچار مشکل شد. خشونت ساختاری در شکل عریان خودش را نمایان کرده بود در شکل عریان هم مبارزه کرد با حواشی که قابل بحث می باشد . عرض بنده این است که در همه کشورها در نظام بین الملل در حوزه منطقه تحولات شگرفی به وجود آمد که با وضعیت قبل از انقلاب اسلامی ایران قابل مقایسه نیست و منافع قدرت های بزرگ از طریق تحولات بزرگی که امام ایجاد کرده بود تحت تأثیر قرار داده شد . لذا قدرت های بزرگ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره  تلاش می کردند که ایران  در منگنه قرار بگیرد و تفکرات رهایی بخش امام در خارج کمتر ظهور و بروز پیدا کند، لذا انواع فشارهای سیاسی اقتصادی تحمیل جنگ بر نظام نوخواسته جمهوری اسلامی از جمله اقدامات تحمیلی شان بود.
 
 به نظر بنده علی رغم ، واژگان و تعابیری که در این جهت بکار می رود ، جهان به دو قطب سلطه و زیر دست تقسیم شده است . زیر دستان می خواهند با خمیر مایه فکری و معنوی انقلاب اسلامی امام به شیوه های مختلف با قطب سلطه مقابله کنند .
 
رادیو گفت و گو: آقای اسلامی ،نکته ای را که من مایلم راجع به آن بحث کنیم برمی گردد به اینکه حضرت امام  در حوزه سیاست ، ملت باوری را در حوزه سیاست خارجی چگونه گسترش دادند ؟ اشاره ای را که آقای مظاهری هم داشتند این بود که گروه های فرا دست و فرو دست وجود دارد  و این گروههای فرا دست همواره سعی می کنند که سلطه خود را بر فرو دستان با حیله در موقعیت های گوناگون ادامه دهند، آنچه که می تواند مأمن اصلی تحرک از منظر عملیاتی و واقع گرایانه با توجه به اشاره ای که شما و آقای برزگر به آرمان گرایی و واقع گرایی داشتید، به نظرمن تفکر امام مرز شکنانه می باشد. امام  این مسائل را چگونه با هم پیوند دادند ، که با وجود این همه ابزاری که در دست قدرت های بزرگ است بتواند ملت ها را در برابر دولت های سلطه به اندازه ای مجهز کند که این جنگ نامتقارن به یک توازن و تعادل نامتقارن تبدیل شود و ما در خاورمیانه هم شاهد آن هستیم .
 
اسلامی: 30 ،40 سال پیش چند گفتمان در روابط بین الملل و جود داشت. یکی گفتمان رئالیسم بود . که گفتمان رئالیسم بیشتر بر دولت ها توجه دارد ، یعنی تنها بازیگر دولت ها هستند و با مردم کاری ندارد ، تفاوت می گذارد بین سیاست داخلی و خارجی و معتقد است آنچه که در روابط بین الملل شکل می گیرد ، به گونه ای کنش  و واکنش دولت ها می باشد . اینکه یک دولت چیست و چگونه شکل می گیرد واینکه آیا  دولت، انقلابی،محافظه کار وموارد دیگر ،برای رئالیستها معنایی ندارد .

بر اساس تئوری معروف هابزی که معتقد است که انسان گرگ انسان است ، این دولت ها همه در پی کسب منافع هستند به جهت قدرت با یکدیگر در تعارض می باشند . رئالیست های نو مانند  والتز می گویند دولت ها  به جهت امنیت با هم تعارض پیدا می کنند ونه به جهت قدرت ، اما در کنار ان یک گفتمان دیگر به عنوان گفتمان چپ یا گفتمان مارکسیست ها شناخته شده می باشد که نگاه اینها به دولت نیست بلکه به طبقه می باشد ، مانند طبقه کارگران ، دهقانان، و طبقاتی که در جامعه به عنوان طبقات محروم می باشند و فضای طبقات محروم به سمت تعارضات جهانی پیش می رود و می خواهند بر علیه نظام سلطه شورش کنند به جهت اینکه نظام سلطه آرمانهای خود راعقاید خود را بر مردم محروم تحمیل  می کند.

 این هم چون بر اساس حاکمیت نظام سلطه بر طبقه کارگر است ملت را محدود می کند فقط بر نظام کارگر که به نگاه  جبر گرایانه یا جزمی اندیش متهم می شود. نگاه بعدی نگاه، پرولاریسم ها می باشد که با همان
اندیشه ها یی که به فرد اهمیت می دهند یعنی نگاه اومانیستی ،گفتمانی شکل می گیردبه نام  نگاه پرولاریسم که اینها هم به جهت اینکه در غرب اندیشه رئالیسم خیلی راسخ بوده بعد از مدتی خود به خود از صحنه حذف
می شوند . نگرش آنها هم  به فرد و افراد بوده ، که منظورشان از فرد نخبگان می باشد .

اندیشه حضرت امام که با پیروزی انقلاب شکل می گیرد یک نگاه کاملاً جهان شمول دارد ،یعنی اندیشه ای به نام مستضعفین را شکل می دهد ، که این مستضعفین در طول تاریخ همواره زیر سیطره و سلطه  بودند ، که در مواقعی سلطه پادشاهان و مواقعی هم سلطه بلوک های قدر ت بوده مثل آمریکایی ها انگلیس ها فرانسوی ها و یا حتی  روسها .

 این ملت مستضعف که شامل مسلمان و غیر مسلمان می شود، امام بحثی را تحت عنوان ملل مستضعف و ملل مسلط یا  مستکبر مطرح می کند که یک کلید واژه اصلی بوجود می آید به نام استکبار جهانی ، که ادبیات آن در کلام امام می باشد همانطور که اسلام سیاسی که بحث اول شما بود یعنی سیاست ، در اینجا معنا پیدا می کند . یعنی اسلامی که حکومت می کند بر اساس عدل و داد و قسط و جلوگیری از فساد و ظلم و جور.

همین طور در بحث استکبار جهانی فضای جهانی را ترسیم می کند و اعتقاد پیدا می کند که نظام استکبار جهانی یک سری دولت های مستکبر وجود دارند و حضرت امام  به نام دول استکبار جهانی یاد می کند و مستضعفین را ملل محرومی می داند که در این گستره زور به آن ها تحمیل می شنوند.

اولین حرکت حضرت امام آگاهی بخشی به ملل مستضعف می باشد یعنی معتقد است که ما باید طرحی نو در اندازیم و تحولی ایجاد کنیم. باید آگاهی بخشی کنیم و فرض آگاهی منجر به قیام می شود. یعنی حضرت امام معتقد است وقتی آگاهی نسبت به حقوق بر حق ملت مستضعف ایجاد می شود مثلاً معتقد می شود که ای ایران شما در پهنه نفت خیزی قرار داری و آمریکایی ها نفت تو را چپاول می کنند و با توجه به اینکه نفت مایه ارزشمندی و سرمایه کشور شما می باشد و اگر این نفت در کشور خودتان باشد ، استقلال وآزادی پیدا می کردید و می توانستید با عزت زندگی کنید ، اما الان یک قدرت مستکبر خارجی  این منبع را سرقت می کند.

این آگاهی بخشیدن درگام اول در ایران شکل می گیرد و چون تاریخ مردم ایران با پادشاهان ستمگر و فاسد مأنوس بوده کاملاً این رهنمود حضرت امام را به عنوان یک نکته کلیدی می پذیرند و آگاهی بخشی شکل می گیرد و نهایتاً منجر به قیام می شود .

در نگاه مارکسیستی اگر بخواهید یک نگاه تطبیقی داشته باشید ،آنها به آگاهی اهمیت می دهند ، یعنی معتقد هستند به این که طبقه کارگر یا توده را باید به سمت آگاهی هدایت کرد ، اما به فرض اینکه نگاه ها جبری و ماتریالیستی و مادیگرایانه می باشد ، باعث می شود آگاهی سطح ظاهری پیدا کند. یعنی به قول مارکس می شود پرکسیس.

 بر اساس همین نگرش حضرت امام آگاهی بخشی را آگاهی بخشی فطری و آگاهی بخشی که از نیازهای انسان الهی است الهام می گیرد و حقوقی مثل عدالت آزادی و عزت و سربلندی  و مواردی که در ادیان الهی به آن توجه شده را مورد توجه قرار می دهد.

نگاه به این مسئله نیست که به معاش و اقتصاد و قدرت آنچنان که مکاتب دیگر به آنها توجه دارند نمی اندازد بلکه از ادیان اسمانی و اسلام الهام می گیرد و بعد بر اساس این آگاهی بخشی بیداری و قیام ایجاد می کند و ثمره قیام به قول حضرت امام در این ایدئولوژی منجر به این می شود که نظم موجود در نظام دولت تغییر پیدا کند .
زمانی والتز  معتقد بود که ساختار در نظام بین الملل همه کاره می باشد . بعضی از کشورهای قدرتمند به جهت توانایی که در اختیار دارند، قدرت را جا به جا می کنند . حضرت امام معتقد است که اگر قیام صورت بگیرد و ملل مستضعف بیدار شده و قیام کنند ، مستکبرین و استکبار جهانی تضعیف می شود و به این ترتیب نظام سلطه جابه جا می شود.

چیزی که در پیام معروف حضرت امام به گورباچف مطرح شد این بود که آن نظام سلطه ای که ترسیم کرده بودم و در بلوک شرق است در نگاه من تضعیف می شود ، چون ملت بیدار و آگاه شده که منتهی می شود به این که نظام سلطه معنا پیدا نکند.

نکته ای که در اینجا اهمیت پیدا می کند پایه های مدنی ، یعنی ملت بیداری پیدا کرده و این موضوع در مورد رئالیسم غربی هم صادق می باشد. یعنی فضا به جایی می رسد که مثلاً بعد از جنگ سرد دوره ای ،فضای جهانی شدن شکل گرفت که جهانی شدن برگرفته از قدرت مدنی می باشد ونه قدرت سیاسی و این ضرورتی است که جامعه جهانی به عنوان یک ضرورت می داند.
 
رادیو گفت و گو: نکته بعدی  که می خواهیم به آن بپردازیم همانگونه که به آن اشاره کردید عنصر زمان و مکان در اندیشه های سیاسی حضرت امام می باشد . با توجه به اشاره ای که شما و آقای مظاهری داشتید که این اندیشه ها جوابگوی بافت موقعیتی و نیازهای زمان بود و بر بستر آگاهی مستقر می شد . اگر ممکن است به روز آمدی، اندیشه سیاسی  حضرت امام  در حوزه سیاست خارجی را مورد توجه قرار دهیم .
 
اسلامی: اگر یک تئوریسین از جهات مطالعاتی و از جهات مختلف جوانب مختلف را خوب بررسی کند منجر به این می شود که نظریه او که بعنوان یک مکتب فکری بیرون می آید شامل همه جوانب بشود . اما به حضرت امام بعنوان یک نظریه پرداز در علوم سیاسی نگاه کنیم ، نظریه های سیاسی امام الهام گرفته از دین مبین اسلام
می باشد یعنی بر اساس اندیشه های آسمانی اسلام گرفته شده، به تعبیری آنچه فهم آن بسیار سخت است توسط یک فقیه ، متکلم ، فیلسوف، عارف، جامعه شناس همه این اندیشه های بلندی که در مکتب اسلام و جود دارد در مکتب سیاسی امام بعنوان حکومت اسلامی یا ولایت فقیه یا اندیشه های اسلامی ایشان مطرح می شود.

با توجه به اینکه ما معتقدیم که اسلام دین آخر می باشد و بعد از آن دیگر دینی نخواهد آمد . خداوند در اندیشه های دین اسلام ،فضای جامعه را به گونه ای طراحی کرده اند که متناسب با سالهای آینده می باشد. یعنی مقتضیات زمان و مکان در دین گنجانیده شده است و به تعبیر قدما هر گاه ادیان عوض می شدند  به جهت آن بود که جامعه عوض می شد و نیازمند دین جدید بود.

ویژگی  دین اسلام  این است که ختم ادیان می باشد که اگر این دو را به عنوان مقدمه و نتیجه در کنار هم بگزاریم می شود نتیجه گرفت که اندیشه های حضرت امام اندیشه های فرا انسانی،فطری و بر گرفته از یک الهام درونی  می باشد .

ما وقتی اندیشه های حضرت امام را نگاه می کنیم مثلاً بحث قسط و عدل ایشان در جامعه جهانی ترسیم می کنند که عدالت باید اجرا شود ، که به عنوان یک هدف مقدس به آن نگاه می شود که حتی در مواقعی  توصیه به جنگ می شود برای اینکه به عدالت رسیده شود . یا مبارزه با ظلم در اندیشه ها ی حضرت امام  در سیاست خارجی بعنوان نقطه کلیدی می باشد یعنی ایشان معتقدند که غیر از ان که عدالت باید در جامعه جهانی مطرح شود می باید ظالمین و زورگویان و ستم گران باید سر جای خود بنشینند و باید ازبسط  جرم و فساد جلوگیری شود.

نهایتاً بحث پایبندی به  ارزش های خداوندی و اسمانی والهی . جامعه مطلوبی که امام در حوزه سیاست خارجی حکومت اسلامی به آن توجه دارد این است که  توجه به ملل مستضعف و محروم و مخالفت کنید با ستمگران و به دنبال ایجاد جامعه مبتنی بر عدالت باشید  و در ذیل حکومت الهی زندگی کنید .

 این حکومت الهی حتی ادیان الهی دیگر مانند مسیحیان و یهودیان را هم شامل می شود که به اندیشه های حضرت مسیح وحضرت موسی برگردید و بر اساس اندیشه ها الهی جامعه را هدایت کنید نه بر اساس اندیشه های مادی که باعث فضای کنونی شده است .

 وقتی حضرت امام این تئوری را مطرح می کنند آنچه که ما بعنوان سیاست الهی یا در حقیقت اندیشه های الهی ایشان مشاهده می کنیم منجر می شود که جامعه همسایه ایران ، کم کم به خود بیاید . در سالهای اولیه انقلاب ایران بیداری را به راحتی می بینید و در کشورهایی مثل لبنان؛ فلسطین، سوریه، عراق، اردن، کشورهای حاشیه خلیج فارس و یا کشورهای شمال آفریقا یا کشورهای جنوب شرق آسیا ، پلکانی اندیشه های حضرت امام به واسطه ترجمه هایی که از اندیشه های ایشان می شود و صحبت ها و سخنرانی ها و تبلیغاتی که ما از آنها به نام صدور انقلاب یاد می کنیم ،منجر به این می شود که متفکرین جهان اسلام و متفکرین آزادی جهان اسلام اندیشه های حضرت امام را اندیشه های روز بدانند.

 یعنی اندیشه های که می تواند به عنوان راه حل برای بیرون آمدن از بحران های موجود با شد .این در حالی است که جامعه یا نظام سلطه آنچه را که تبلیغ می کند مخالفت با آن چیزی است که حضرت امام تبلیغ می کند.
حکومت سلطه وقتی اندیشه های حضرت امام را می بیند که منجر به بیداری طبق نظریه دومینو ونظریات مختلف دیگر می شود و پله  پله کشورها بیدار می شوند و منافع غرب در خطرمی افتد شروع می کنند به زیر آب زدن اندیشه های حضرت امام و انحرافاتی که بواسطه تبلیغات رسمی صورت می گیرد و اسلام سیاسی را به سمت انزوا می خواهند ببرند .

 اما شما می بینید که بعد از 30 سال آنچه که اهمیت پیدا می کند اندیشه های حضرت امام است ،نه آن اسلام سیاسی منحرفی که از برخی از اندیشه های سلفی که در 10 سال اخیر در 11سپتامر و القاعده می بینید .
 
رادیو گفت و گو: آقای اسلامی نگاه به بیداری اسلامی موضوعی نبود که حضرت امام آغاز کند بلکه قبل از ایشان سید جمال الدین اسد آبادی ، عبدو ، ابوالحسن ندوی،  سید قطب هم بودند اما به نظر می رسد دوشاخه در اندیشه های سیاسی پیدا شد بویژه در ابعاد داخلی و بین المللی. یکی اندیشه سید جمال الدین اسد آبادی بود که نگاه ویژه ای را به غرب داشت و غرب را کاملاً نفی نمی کرد اما به نقد لبه سلطه مدارانه غرب می پرداخت.

ابوالحسن ندوی سید قطب و ابولعلا مردودی که می توان گفت نماینده  اخوان در اهل تسنن می باشد ، کاملاً به نفی غرب می پردازند و با نفی غرب سعی کرد اسلام انقلابی را تعریف کند. به نظر می رسد امام به جای اینکه به نفی غرب بپردازد و در پرتو نفی غرب اسلام را تعریف کند، ابتدا اسلام و گزاره های جدی اسلام را تعریف کرد و غرب در برابر او صف آرایی کرد و امام محکم در برابر غرب ایستادگی کرد و دیدیم که چه نقش موثرتری را هم ایجاد کرد.

به عبارتی اندیشه حضرت امام از یک منطق فلسفی از یک منطق فلسفی بسیار غنی درحوزه فلسفه سیاسی بهره برد و گفت ما معتقدیم انسان مهم است و انسان پتانسیل الهی شدن را دارد و می تواند خلیفة الله باشد ظلم نمی کند و ظلم را نمی پذیرد و این موارد را در کنار هم قرار داد .

غرب ناگاه دید یک حرکت بسیار جدی تر از حرکت سید جمال و بسیار غنی تر و قوی تر از ابو الحسن ندوی پیدا شده که نه با رویکرد کلام  محوری بلکه با یک منطق قوی در فلسفله سیاسی بهره مند است می باشد . شما اشاره خوبی به نامه حضرت امام به گورباچف داشتید و اشاره ای که بنده به فتح خرمشهر داشتم و از طرفی یادم است امام در عملیات بدر شکستی که نیروهای عملیاتی خورده بودند ،ایشان می گفتند این شکست مقدمه پیروزی می باشد هر اتفاقی که بیافتد چه شکست و چه پیروزی خواست خدا می باشد.

در عملیات فتح خرمشهر بعد از شکست محاصره آبادان همه آن پیروزی های بعدی بر اساس این دیدگاه بوجود آمد. لذا ارتباط آگاهی و بیداری، توکل و خدا را اصل دیدن و دنبال مقصر نبودند و مسائل از این منظر نگاه
می کردند . تحلیل شما از این دیدگاه چیست ؟
 
اسلامی: شخصیت حضرت امام یک شخصیت منحصر به فردی است که در رهبران  فکری و سیاسی دیگر دیده نمی شود . امتیاز حضرت امام نسبت به دیگران این است که ایشان یک متفکر اسلامی و یک نظریه پرداز و یک معتقد به حکومت اسلامی و یک مبارز انقلابی می باشد. صرفاً به نوشتن کتاب و مقاله وروشنگری مباحث حکومت اسلامی نمی پردازد بلکه ایشان در کنار تفکر مبارزه روشنگری هم می  کنند، که منتهی به یک بسیج مردمی شد و این بسیج مردمی در انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به پیروزی می رسد و یک برنامه دور و دست نیافتنی به تحقق می رسد و آن این که انقلاب اسلامی ایران دارای یک حکومت اسلامی می شود.

افراد دیگر آمده اند بعنوان روشنگر معرفی کرده اند اما در مسیر مبارزه نتوانسته اند رهبران مبارزی باشند . به همین جهت وقتی یک حکومت شکل می گیرد ، او الگو می شود در نظام بین الملل و بیداری که حضرت امام از ان یاد می کند منجر به این می شود که کشورهای مختلف با نظام های مشابه روی کار بیایند .

اگر بررسی کنیم از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 در اروپا یعنی از یوگسلاوی تا مراکش ، یا از اندونزی و فیلیپین تا افغانستان یا عراق و لبنان نگرش های مشابه حضرت امام بعنوان  جنبش های مردمی شکل گرفته و وارد قدرت سیاسی می شود. بعنوان مثال حزب الله لبنان یک حرکت مردمی می باشد که به جایی می رسد که در پارلمان لبنان دارای کرسی می شود و بعنوان یک قدرت تأثیر گذار در صحنه خاورمیانه در برابر اسرائیل که در 1948 به صورت غیر مشروع ایجاد شده و تا آن زمان به عنوان یک قدرت مسلط از او یاد می شود ایستادگی
می کند.

 تفکر امام به جایی می رسد که از آن بعنوان یک راه حل یاد می شود .  آنچه که در حال حاضر خیلی ها به دنبال این هستند که این تفکر را تخریب یا طرد کنند و یا الگو های رقیب ایجاد کنند ،آنها می خواهند این موضوع را نفی کنند.

ویژگی تفکر امام عینیت بخشیدن به آمال متفکرین اسلامی  در سده های گذشته است . حضرت امام در واقع احیا کننده تفکر اسلامی پیامبر و اهل بیت و این موضوع را بعنوان یک  نظام چار چوب مدار عینیت یافته می توان لمس کرد ، که شامل قوه مجریه قضاییه و مقننه و ولی فقیه دارد و نظام های مختلف برای آن طراحی شده است .
اساس و اهداف حکومت را در قانون اساسی می بیند که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یک بحث مفصل راجع به سیاست خارجی دارد که در آنجا منافع و مصالح ملی را اهمیت می دهد . نگاه آن هم به سمت داخل و هم به سمت خارج می باشد . یکی از ویژگی های مکاتب جهان شمول این است که محدود به جغرافیا نشود و آرمانها وارزشها جهانی باشد ،اخلاق الهی و پایبندی به ارزشها داشته باشد.

بحث اخلاق الهی و ادبیات ،استکبار جهانی ،اسلام سیاسی ،بیداری اسلامی را امام وارد می کنند که می توان آنها را  در چارچوب انقلاب اسلامی بعنوان یک نظام پیشرو و مترقی مورد توجه قرار داد . اندیشمندان  متعددی در حوزه انقلاب اسلامی را می بینید که بحث معروفی با عنوان نقش رهبری در انقلاب اسلامی دارند. نگاه امام  در نقش رهبری نگاه یک رهبر مقتدر و کسی که آینده را ترسیم می کند می باشد که این موضوع را رهبران اصلاحی غرب کمتر به آن پرداخته اند و رهبرانی مانند اسد آبادی در مورد غرب توقف می کنند. اما امام توقف نمی کند و حتی به غربی ها خرده می گیرد که نظام شما براساس سلطه است و مصرف گرا هستید .
ما امیدواریم که حرکتی توسط حضرت امام شروع شد در جهان نهادینه شود و به عنوان یک الگوی مترقی و کار آمد به آن نگاه شود .

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها