در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در دانشگاه گلاسکو درس خواند و رشته تحصیلیاش حقوق و وکالت بود؛ اما آشنایی اتفاقیاش با یک بازیگر تئاتری در اوایل سال 2000 باعث شد وی راه و مسیرش را عوض کند و به سراغ بازیگری برود.
وکالت را رها کرد و راهی دنیای تئاتر و تلویزیون شد. در شروع کار بازیگری، در نقشهای کماهمیت بازی کرد که از آن جمله میتوان به «فردا هرگز نمیمیرد» (1997) فیلم جیمزباندی پیرس برازنان (به کارگردانی مارتین کمپل) اشاره کرد. بازیهای خوب باتلر باعث شد به آرامی، نقشهای مهمتری را در فیلمهای سینمایی به عهده بگیرد.
در قسمت دوم فیلم «لارا کرافت» (2003) نقش مقابل آنجلینا جولی را بازی کرد، ولی هنوز تا رسیدن به قله موفقیت راه درازی در پیشرو داشت. «شبح اپرا» (2004) و بازی در نقش کاراکتر بد چهره این افسانه کلاسیک، موفقیت زیادی برایش به همراه آورد.
در سالهای اخیر فیلمهای «پی اس، دوستت دارم»، «جزیره نیم» و «راک اندرولا» موفقیت خوبی برایش کسب کردند. پس از کمدی رمانتیک موفق «حقیقت زشت» همین روزها فیلم علمی تخیلی بازی کننده او روی پرده سینماها میرود.
او در این فیلم مردی آهنین و عضلانی است که در یک بازی رایانهای مجبور است دستورات جوانی را اطاعت کند که پشت میز رایانه نشسته است. وقتی این مرد مجبور میشود در یک دنیای گلادیاتور گونه با آدمهایی که اسیر دست یک امپراتوری مستبد هستند مبارزه کند، سر به طغیان و شورش برمیدارد. طغیان او تبدیل به مبارزهای علیه استبداد و برای کسب آزادی میشود.
ارزیابی شما از یک سال فعالیت سینمایی خودتان چیست؟
تلفیقی از تجربههای مختلف بوده است. یاد گرفتم چطور خودم را با واقعیتهای مختلف و متفاوت این رشته هماهنگ کنم، در حالی که تلاش داشتم کارنامه هنری خوبی داشته باشم. از یک طرف، این نکته مهم است که خودم درباره کارهایم چه فکر میکنم و در طرف دیگر، برایم خیلی اهمیت داشت که ببینم رسانههای گروهی، تماشاگران و اهالی سینما درباره من و کارهایم چگونه فکر میکنند. به جنبههای مثبت کارم نگاه میکنم و با تکیه به آنها به آینده مینگرم. همیشه سعی دارم تلفیقی از جنبههای مختلف کار را کنار هم قرار دهم. با تکیه به این بخشهای مثبت است که کمی احساس آرامش کرده، خودم را آماده حضور در کارهای بهتر میکنم.
با نگاهی به کارنامه شما میتوان متوجه شد که با موفقیت خوبی روبهرو بودهاید. همزمان با آن، شایعات مربوط به شما هم بیشتر میشود.
متاسفانه همینطور است. شهرت و محبویت همراه خودش انواع و اقسام شایعات را هم میآورد و این بخش بد و منفی ماجراست. موافقتی با این جور چیزها ندارم و این شایعات برایم دردسرساز است. یک بار در انگلستان بودم و در آنجا از من درباره طرح جیمز باند پرسیدند. آن زمان هنوز دانیل کریگ برای ایفای نقش مامور دو صفر هفت انتخاب نشده بود و همه میخواستند ببینند این نقش را چه کسی به عهده خواهد گرفت. خبرنگاران اصرار داشتند بگویند من برای این نقش انتخاب شدهام. یکی پرسید این نقش را تو بازی میکنی و من در جواب گفتم صحبتهایی با خانم باربارا بروچلی تهیهکننده فیلم داشتهام. در عین حال اضافه کردم اگر فلان بازیگر هم در این فیلم بازی کند، قرارداد بازی در نقش جیمز باند را امضا میکنم. فردای آن روز دیدم روزنامههای انگلیسی نوشتهاند من قرارداد بازی در قسمت جدید جیمزباند را در کنار بازیگر مورد علاقهام امضا کردهام. تیتر همه آنها این بود «جورج باتلر جیمزباند بعدی سینماست.» وقتی این تیتر را خواندم سرم گیج رفت. به خودم گفتم الان تهیهکنندگان این مجموعه فیلم چه فکری خواهند کرد؟ طبیعی است که با دیدن و شنیدن چنین اخباری شما کنترل خود را از دست میدهید و ممکن است حرفی هم بزنید.
به دنبال موفقیتهای خوب سینمایی که کسب کردهاید، در بین فیلمنامههایی که اکنون به شما پیشنهاد میشود، هیچ تغییری مشاهده میکنید؟
خب نمیتوانم بگویم فیلمنامهها بهتر نشده است. واقعیت این است که حالا بازی در فیلمهایی به من پیشنهاد میشود که شاید 3 سال پیش چنین اتفاقی نمیافتاد. فیلمنامههای فعلی خیلی عمیقتر و جدیتر هستند و از کیفیت بیشتر و بالاتری برخوردارند. نکته جالب در این ارتباط، متنوع بودن فیلمنامههاست. حالا این طور نیست که فقط کارهای اکشن یا کمدی به من پیشنهاد شود. حالا انواع و اقسام فیلمها به من پیشنهاد میشود و این نکته خیلی مهمی است. برای مثال خودم هیچ وقت تصورش را نمیکردم که پیشنهاد بازی در یک کمدی سیاه یا حتی موزیکال را به دست بیاورم، ولی حالا این اتفاق خیلی میافتد.
آیا هیچ بازیگر خاصی وجود دارد که کارهایش و کارنامه سینماییاش را تحسین کنید؟
پل نیومن و استیو مککوئین. هر دوی آنها توانایی بازی در نقشهای متفاوت را داشتند و این مزیت اصلی آنها بود. در حالی که در یک فیلم درام کاملا خونسرد به نظر میرسیدند، براحتی میتوانستند در یک نقش کمدی هم بازی کنند. نمونه مدرن بازیگری که مورد تحسین است، کسی نیست جز مل گیبسن. امیدوارم بتوانم روزی وضعیتی شبیه آنها پیدا کنم.
فیلمهایی مثل بازی کننده و یکی دو کار دیگرتان، بیانگر حضور آدمی خشن با بدنی ورزیده بود که یک دیدگاه تند (و شاید خشونتآمیز) را نمایندگی میکند. این کاراکترها از جمله شخصیتهایی هستند که این روزها نمونههایشان را کمتر روی پرده سینما میبینیم. خودتان متوجه این نکته بودهاید؟
به هر حال، نقشهای مختلف سینمایی را یک بازیگر باید جلوی دوربین بازی کند دیگر. در کنار انواع و اقسام نقشهایی که دوست دارم، حضور در نقش مردان آهنین و سرسخت هم برایم جذاب است، ولی نمیخواهم به عنوان بازیگری شناخته شوم که مخصوص بازی در این جور نقشهاست. اگر دقت کنید میبینید در طول 2 سال اخیر سعی کردهام نقشهای متفاوتی بازی کنم. برای مثال کاراکتر من درحقیقت زشت را در نظر بگیرید. این شخصیت میتوانست به روشهای متفاوتی بازی شود. من تصور خودم از این نقش را بازی کردم. حالا اگر بازیگر دیگری این نقش را به عهده میگرفت، آن را آنگونه که خودش دوست داشت بازی میکرد. در کل، خودم مجذوب نقشهایی هستم که در آنها کاراکتر موردنظر به بحث درباره هویت مرموز آدمی میپردازد و تلاش دارد این وجه پررمز و راز را کالبد شکافی کند.
جالب است که میخواستد وکیل شوید، ولی سر از دنیای سینمای در آوردید.
وکالت هنوز هم کابوس زندگیام است و هر روز کابوس تازهای در این ارتباط میبینیم. از خودم میپرسم چرا هیچ کاری در این خصوص انجام نمیدهم؟ و هنوز هم هیچ خبری از آن نمیگیرم( !میخندد)
درام دلهرهآور و علمی تخیلی بازیکننده چه چیزی در خودش داشت که شما را جذب بازی در آن کرد؟
یک جور تازگی و طراوت در قصه آن وجود داشت. این روزها فیلمهای علمی تخیلی زیادی ساخته میشود، ولی در بیشتر آنها این موجودات فضایی هستند که برای تخریب زمین به سراغ آدمها میآیند. ولی در این فیلم، دشمن در داخل خود ما قرار دارد و مثل خود ماست. درعین حال، این ایده که کسی تلاش میکند روح و مغز شما را در اختیار خود بگیرد و به صورت فرمانده مطلق و بلامنازع شما درآید، ایده جالبی است که اختصاص به محصولات سینمایی و کارهای علمی تخیلی ندارد. در دنیای معاصر، ما با آدمهای قدرتمندی روبهرو هستیم که میخواهند فرماندهی مردم بخشهای کرهزمین را به دست بگیرند. آنها همواره مشغول شستشوی مغزی جوامع هستند. به همین دلیل احساس میکنم قصه فیلم در عین سرگرمکننده بودن، حرفهای خوبی را هم مطرح میکند، هر چند بازی کننده یک فیلم سیاسی یا فلسفی نیست.
سالها قبل آرنولد شوارتزنگر هم در «یادآوری مطلق» چنین قصهای را به تصویر کشیده بود.
بازیکننده تفاوتهای خیلی زیادی با این فیلم دارد. نوع و جنس حرفی که بازی کننده مطرح میکند از حال و هوا و جنس یادآوری مطلق متفاوت است. فیلم ما به نوعی بردهداری نوین را به تصویر و نقد میکشد.
به بردهداری نوین اشاره کردید. بعضیها میگویند شباهتهایی بین بازی کننده و فیلم اسکاری «گلادیاتور» ریدلی اسکات وجود دارد.
بله. من هم به این شباهتها معترضم. کاراکتر منفی قصه با امپراتوری عظیمش به کمک رایانه یک سری بازی گلادیاتوری به راهانداخته است. مردان آهنین باید برای جلب رضایت کسانی که در این بازیهای رایانهای شرکت میکنند، تا پایجان با حریف خود مبارزه کنند. آنها باید بکشند تا زنده بمانند. کاراکتر من هم یک جورهایی یکی از همین گلادیاتورهاست، اما او هم مثل کاراکترهای اصلی فیلمهایی مثل گلادیاتور و «اسپارتاکوس» از وضعیتی که دارد ناراحت است و علیه آن قیام میکند. تماشای این گلادیاتورهای مدرن میتواند برای تماشاگران سینما جذاب باشد.
فکر میکنید این فیلم هم مثل چند کار موفق تاریخی سالهای اخیر، در نمایش عمومی با موفقیت مالی روبهرو شود؟
نمیتوان با قاطعیت در این باره صحبت و اظهارنظر کرد. طبع و ذائقه بیننده چیزی است که هیچ کس نمیتواند با کمال اطمینان دربارهاش صحبت کند؛ ولی تمام دستاندرکاران فیلم تلاش کردند کار خود را به نحو احسن انجام دهند. حاصل کار، فیلمی جذاب و تماشایی است که امیدوارم مورد پسند بیننده واقع شود.
برای بازی در این نقش چه کردید تا بتوانید کاراکترتان را جلوی دوربین، باورپذیرتر بازی کنید؟
خب مساله اصلی این بود که ما بهازای چنین آدمی را در عالم واقعیت نداریم و کل شخصیت او را باید در ذهنم خلق میکردم. کارگردان فیلم مارک نولدین کمک خیلی زیادی کرد تا یک شناخت کلی از این کاراکتر پیدا کنم. میتوانستم هر جور آدمی را در ذهنم بسازم و از این نظر محدودیتی نداشتم. کسی نمیتوانست بگوید این کاراکتر این طوری یا آن طوری نیست و من آن را غلط ترسیم کردهام! با الگوگیری از تعدادی از آدمهای محیط اطرافم شکل و رفتار ظاهری او را خلق کردم. در مورد درونیات این کاراکتر و گرایشهایی که دارد، تعدادی کتاب را در مورد آدمهای مختلف خواندم که دیدگاههای اعتراضی نسبت به اوضاع دور و بر خود داشتهاند. این کتابها کمک کرد تا دلیل اعتراض آنها را بدانم و برای خودم الگویی در این ارتباط خلق کنم. کاراکتر من در فیلم مردی است که در دام یک توطئه میافتد و تلاش میکند با دیکتاتوری یک حکومت امپراتوری مبارزه کند. این وجه قضیه برای همه ما آشناست. از عهد قدیم تا به امروز، ما همیشه قصه و حکایت آدمهایی را خواندهایم که علیه ظلم حکام مستبد خود به پا خواستهاند و مبارزه کردهاند. قصه همه آنها بدون توجه به این که چه نامی دارند، در کجا زندگی میکنند و در چه زمانی زندگی کردهاند، شبیه هم است و مثل یک قصه واحد به نظر میرسد.
سابقه حضور شما در سینما را میتوان به 2 بخش ناموفق و موفق تقسیم کرد. دوره جدید کاریتان را چگونه ارزیابی میکنید؟
زمانی بود که زندگی خیلی فقیرانهای داشتم و در همان حال، خیلیها فکر میکردند آدم بسیار خوشحال و خوشبختی هستم، اما از وقتی کارنامه جدید کاریام شروع شده و فیلمهایم با موفقیت روبهرو میشوند، خوشحالتر و خوشبختتر شدهام؛ ولی به خودم میگویم هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهم این نکته را به نمایش بگذارم. حالا خودم خیلی راحتتر و آسودهتر شدهام و دغدغهها و دلهرههای ذهنیام کمتر شده است و از این بابت خیلی خوشحالم.
فرق میان بازی در اسکاتلند و آمریکا چیست؟
یک بازیگر در هر جایی که باشد باید نهایت تلاش خود را بکند تا یک کار خوب و در خور توجه ارائه کند. به همین دلیل برایم فرقی نمیکند که در کجا هستم و دارم بازی میکنم. ولی خب، واقعیت این است که در جایی مثل آمریکا، بازی شما بهتر دیده میشود و امکانات بیشتری برای کسب موفقیت دارید.
آیا امکان دارد یکی از کاراکترهای موفق فیلمهایتان را در فیلم دیگری به تصویر بکشید؟
خیر. خودم دوست ندارم چنین کاری انجام دهم. برای من، وقتی در نقشی بازی کردم و فیلم آن به نمایش عمومی درآمد، آن کاراکتر دیگر مرده است. دلیلی ندارد دوباره او را در یک فیلم دیگر زنده کنم. ولی سینما بازیهای متعددی دارد. شاید تهیهکنندگان آن فیلم تصمیم بگیرند قسمتهای دیگری از آن را تهیه و تولید کنند. در آن صورت، این احتمال وجود دارد که من در تصمیم خودم تجدیدنظر کنم. ولی خوشبختانه تا به حال چنین اتفاقی رخ نداده است.
برخلاف برخی بازیگران جوان، شما زیاد در انظار عمومی ظاهر نمیشوید.
دلیلی برای این کار وجود ندارد. بیشتر ترجیح میدهم اوقاتم متعلق به خودم باشد و در خلوت خودم سر کنم. سفر را خیلی دوست دارم. هم روحیه آدم را تازه میکند و هم کمک میکند شما چیزهای بیشتری درباره آدمها و محیطهای متفاوت یاد بگیرید. یک جورهایی هم این کار کمک میکند تا شما از دست خبرنگاران و عکاسان فرار کنید.
به عنوان آخرین پرسش، بازیگری برای شما چه معنی و مفهومی دارد؟
وقتی نقشی را بازی میکنم، احساس خاصی دارم. این کار باعث میشود احساس کنم که کسی هستم و دارم کار مثبتی انجام میدهم. بازیگری مرا از دنیای واقعی خودم خارج و کمک میکند وارد دنیای دیگری شوم که چندان برایم شناخته شده نیست. فرو رفتن در یک جسم دیگر، چیزی مثل شعبدهبازی است و جذابیتهای خاص خودش را دارد.
مترجم: کیکاووس زیاری
منبع: رویترز و کامینگسون
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد